پارسی بگوییم در این تالار گفتگو بر آنیم تا در باره فارسی گویی به گفتمان بنشینیم و همگی واژگانی که به کار میبیندیم به زبان شیرین فارسی باشد |
11-15-2010
|
|
ناظر و مدیر ادبیات
|
|
تاریخ عضویت: May 2009
محل سکونت: spain
نوشته ها: 5,205
سپاسها: : 432
2,947 سپاس در 858 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
چرا هنر وجود دارد؟Por qué existe el arte مقاله اختصاصي براي پي سي سيتي
چرا هنر وجود دارد؟
قسمت اول
پرنده اي در استراليا و گينه نو وجود دارد بنام « پرنده شماره 9 »
اسم واقعي اين پرنده « تيلونورينکو » است ،
اما سالهاست که او را پرنده شماره 9 مينامند.
يک سرمايه گذار مکزيکي در يک مزايده نقاشي رکورد جهاني را
با پرداخت بيش از 109 ميليون يورو بابت شماره 9 اثر
جکسون پوياک (پولاک) شکست داد..
به اين ترتيب اثر شماره 9 را ميتوانيم منشا هنر و همه پيامدهاي آن در انسان در نظر گرفت.
« تيلونوريکو » نشان دهنده همان چيزيست که در دنيا
پرنده شناسي ناميده ميشود ، دنيايي مبهم و گاهي ناشناخته و عجيب....
پرندگان نر در طرح لانه سازي و آشيانه خود بسيار استادانه و زيرک و شگفت انگيز عمل ميکنند ،
از اشياها ، سنگها، صدفها و انواع پو سته درختان مختلف استفاده ميکنند ،
بعضي از اين پرندگان واقعا نقاش هستند ،
آنها با باقي مانده ميوه ها و برگهاي رنگارنگ مانند قلم مو نقش مي آفرينند....
تا حالا به تشابه هنر ميان انسان و پرندگان فکر کرديد ،
بسيار شگفت انگيزه ، همينطور تشابه اين دو در زمينه پيامدهاي رواني و اجتماعي
پرندگان ماده خلاق و سازنده « تيلونوريکو » بطور مشابه نقشي همانند نقاشان ، نويسندگان و نوازندگان
در انسانها دارند و بيشترين نقش را در ايجاد روابط اجتماعي و جنسي بر عهده دارند ....
تا اينجا بنظر ميرسد هر آنچه که گفتيم در مورد رفتارها و تشابه ها و غيره ...... ،
همگي توسط يک پارامترهاي طبيعي انتخاب و اداره شده ،
يک ضرب المثل ميگه هنر مثل دم طاووس است
که نشان دهنده اينه که ژنها بتعداد کافي وجود دارند....
البته تمامي
اين اتفاقات و تشابه ها را که گفتيم ممکن است کمي دور از واقعيتهاي ذهن و باور ما باشد، و اگر از پرنده شماره 9 بپرسيم
که چرا اينهمه شگفتي و خلاقيت بخرج داده در لانه سازيش مطمئنن مانند هر انسان هنرمندي جواب خواهد داد :
براي بيان احساس خودش نياز به اين روش دارد.
بازي با فرم و رنگ ، براي برقراري ارتباط احساس خود با دنيا..
اگر از پيکاسو نيز بپرسيم از تمايلات درونيش براي ميل و روي آوردن به هنر
طبيعتا بدانستن علت گرايش او هيچ نيازي نيست
زيرا نياز او همانند احساس او به غذا خوردن و
مصرف ويتامينهاي مخصوص بطور منظم و مداوم.....
هنگاميکه نوزادي بدنيا مي آيد طعم شيميائي نيز با او متولد ميشود ،
کمي بعد از تولد , نوزاد ميل به خوردن چيزي مثل آبي شيرين دارد
و مدتي بعد خواهان سوکروزها ، فروکلوزها ، لاکتوز و قند ها ميشود ،
همچنين او ميتواند مواد اسيدي ، شور و يا تلخ را تشخيص دهد و رد کند.
پس متوجه ميشويم که قوه تشخيص دارد, در صورت کاملا مشابه ،
زيبايي هم شبيه به همين طعم و ذائقه شيميائي است ، يعني ما ده دقيقه بعد از تولد ميتوانيم
طرحهاي عادي و علائم غير طبيعي را از هم تشخيص دهيم ،
بطور مثال تمايل و توجه بيشتر کودک به شکلهاي متقارن نسبت به نا متقارن....
ادامه دارد....
مقاله اختصاصي براي پي سي سيتي
ترجمه شده توسط ساقي
.genciencia.com/biologia/por-que-existe-el-arte-i
__________________
Nunca dejes de soñar
هرگز روياهاتو فراموش نكن
ویرایش توسط ساقي : 11-25-2010 در ساعت 07:49 PM
|
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید
|
|
11-15-2010
|
|
ناظر و مدیر ادبیات
|
|
تاریخ عضویت: May 2009
محل سکونت: spain
نوشته ها: 5,205
سپاسها: : 432
2,947 سپاس در 858 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
چرا هنر وجود دارد؟ مقاله اختصاصي براي پي سي سيتي
?Por qué existe el arte?
Existe un pájaro de Australia y Nueva Guinea al que podríamos llamar pájaro Número 9, aunque su verdadero nombre sea tilonorrinco. Lo podríamos llamar Número 9 porque hace unos años, un inversor mexicano batió el récord mundial de una subasta de pintura al pagar más de 109 millones de euros por Número 9, de Jackson Pollock.
Así pues, podemos considerar Número 9 como el epítome del arte y de todos sus efectos y consecuencias en el ser humano. El tilonorrinco representa lo mismo en el mundo de la ornitología, pues los machos de esta ave construyen complicados nidos que decoran exagerada y fútilmente con diversos objetos, como orquídeas, conchas de caracoles, bayas y cortezas de árbol. Algunos de ellos incluso pintan literalmente esas enramadas con residuos de frutas que regurgitan, empleando hojas o cortezas a modo de pincel.
Hasta aquí, los paralelismos entre el arte humano y el arte ornitológico son sorprendentes, pero también lo son en sus implicaciones psicológicas y sociales: las hembras de tilonorrinco valoran los nidos y se emparejan con los autores de las creaciones más simétricas y más profusamente ornamentadas. De igual modo, los pintores, escritores o músicos humanos, por el hecho de serlo, tienen más éxito social y ***ual.
Tanto el acto creativo, como las derivaciones de éste (éxito social o ***ual, placer estético, competencia artística, etc.), parecen regirse entonces por los parámetros de la selección natural. El arte, básicamente, funcionaría de la misma manera que lo hace la cola de un pavo real: como reclamo que demuestra que existe una buena dotación de genes.
Por supuesto, todo ello ocurre lejos de nuestra conciencia, a nivel freático. Si al pájaro Número 9 le preguntáramos por qué invierte tantos recursos en su nido, al igual que cualquier otro artista humano respondería que su interés no pasa por obtener prestigio social o una pareja ***ual más interesante sino que siente la necesidad irresistible de expresarse de ese modo, de jugar con el color y la forma, de explorar su sensibilidad y comunicarla al mundo.
Obviamente, si el tilonorrinco o Picasso jamás admitieron la motivación profunda de sus inclinaciones artísticas fue porque la naturaleza nunca necesitó que supieran el motivo de esas inclinaciones, como tampoco les reveló la razón de que sintieran la necesidad de comer determinados alimentos y no otros de una manera bastante regular y continuada
Por ejemplo, podemos constatar que el gusto químico empieza en el momento de nacer o poco después: los recién nacidos prefieren soluciones azucaradas a agua sola, y en el siguiente y estricto orden de preferencia: sucrosa, fructosa, lactosa y glucosa. Los recién nacidos, asimismo, rechazan las sustancias ácidas, saladas o amargas, y responden a cada una de ellas con expresiones faciales universalmente reconocibles.
De igual modo, en el plano estético también nacemos equipados con plantillas semejantes a las del gusto químico: podemos constatar que, diez minutos después de nacer, nos fijamos más en diseños faciales normales dibujados en carteles que en diseños anormales, por ejemplo. O se tiende a prestar más atención a formas simétricas que a formas asimétricas
....
..
.
.
__________________
Nunca dejes de soñar
هرگز روياهاتو فراموش نكن
ویرایش توسط ساقي : 11-25-2010 در ساعت 07:50 PM
|
11-15-2010
|
|
معاونت
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2007
محل سکونت: یه غربت پر خاطره
نوشته ها: 11,775
سپاسها: : 521
1,688 سپاس در 686 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
سلام ساقی جان اگه عنوان تاپیک به زبان اصلی هم نوشته بشه بهتره
ممنون از مطلب بسیار جالب و زحمتی که کشیده بودی
|
11-16-2010
|
|
ناظر و مدیر ادبیات
|
|
تاریخ عضویت: May 2009
محل سکونت: spain
نوشته ها: 5,205
سپاسها: : 432
2,947 سپاس در 858 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
چشم عزيزم فراموشمان شده بود
__________________
Nunca dejes de soñar
هرگز روياهاتو فراموش نكن
|
11-25-2010
|
|
ناظر و مدیر ادبیات
|
|
تاریخ عضویت: May 2009
محل سکونت: spain
نوشته ها: 5,205
سپاسها: : 432
2,947 سپاس در 858 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
چرا هنر وجود دارد؟؟Por qué existe el arte
چرا هنر وجود دارد؟
بخش دوم
در مقاله اول توضيح دادم در مورد شباهتها و تفاوتهاي ميان انسان ها و پرندگان
و گفتم که عشق و علاقه به هنر و زيبايي دروني است ،
و در اين بخش کمي در مورد کشش دروني انسان
از بدو تولد به مواد شيميايي و غذاهاي متفاوت و ميل به زيبايي
و چگونگي پرورش اين کشش ميپردازم...
براي همه ما فرايند هضم شناخته شده است
و ميدانيم که ميل به خوردن مواد چرب بيشتر از مواد ديگر در ما وجود دارد
و با دانستن اثرات آن باز هم عشق و علاقه به خوردن اين مواد در ما از بين نميرود ..
همه ما با کمال ميل خواهان لذت بردن از يک ظرف غذاي پخته شده و خوش طعم و نه چندان سودآور براي سوخت و ساز بدن هستيم .
با اينکه ما ميدانيم رژيمهاي غذايي فراواني وجود دارد که ميتواند
انرژي و کالري سالمتر را بدون هيچ کمبودي به بدن برساند
که براي بدن مفيدترند ، ولي باز هم چون چربي را دوست داريم
و دلمان ميخواهد بطرف آن کشيده ميشويم ...
دکتر و فيلسوف فرانسوي Julien Offray de La Mettrie
( از نظريه پردازان اوليه ماده گرايي در عصر روشنگري)
نويسنده کتاب “El Hombre Máquina” مرد ماشيني
ميگويد: انسان بايد از خوردن لذت ببرد (چربيها و کيکها) تا سيراب شود.
و به اين نظريه اش ادامه داد تا خيلي زود در اثر سو هاضمه در گذشت.
همه اين براي بر طرف کردن شک و سوظن ماست براي دفاع از يک نظريه علمي ،
دلايلي که قابل قبول باشد براي سوق دادن يک هنرمند بسوي هنر
دليلي که پيکاسو رو بسوي نقاش شدن ميبرد و از او يک هنرمند ميسازد
( که البته در هنرمند بودنش هيچ شکي نيست).
شناخت علمي هنر نتنها از شخصيت يک هنرمند نميکاهد
که برعکس به گسترش آن بسيار کمک ميکند ،
دقيقا مانند همان اتفاقي که براي مصرف مواد غذايي شرح دادم.....
علم و شناخت علمي اشيا را جادو نميکند ولي
ميتواند با جادو و سحر آنها را جذابتر ، جامعتر و غني تر سازد ....
.genciencia.com/biologia/por-que-existe-el-arte-ii
.wikipedia.org/wiki/Julien_Offray_de_La_Mettrieا
ادامه دارد....
__________________
Nunca dejes de soñar
هرگز روياهاتو فراموش نكن
|
11-25-2010
|
|
ناظر و مدیر ادبیات
|
|
تاریخ عضویت: May 2009
محل سکونت: spain
نوشته ها: 5,205
سپاسها: : 432
2,947 سپاس در 858 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
Por qué existe el arte?
¿Por qué existe el arte? (II)
Actualmente se conoce con bastante precisión cómo funciona el proceso de la digestión,
e incluso por qué preferimos asimilar grasas antes que otras sustancias,
pero ello no ha hecho desaparecer nuestra afición por la gastronomía,
por elaborar recetas o por acudir a restaurantes.
Nos deleitamos con un plato bien cocinado sin cuestionarnos si nuestras papilas gustativas
sólo encuentran sabroso lo que es rentable a nivel metabólico. Incluso los conocimientos obtenidos sobre el tema han permitido
elaborar dietas hipocalóricas en un contexto donde los alimentos muy calóricos ya no escasean como antaño; es decir,
han hecho que la gente sea más responsable para con su alimentación y que no se deje llevar por el simple capricho,
como por ejemplo postulaba De la Mettrie, médico y autor del ensayo El hombre máquina (1748):
El ser humano debe gozar de los placeres carnales y disfrutar
de la repostería trufada hasta la saciedad
. De la Mettrie llevó a la práctica su teoría y no tardó
en fallecer por el empacho
Todo ello debería despejar cualquier recelo a la hora de escudriñar científicamente las
razones adaptativas que llevaron a Picasso a pintar como pintaba
(aunque él nunca lo sospechase).
Un conocimiento científico del arte no sólo no devaluará el arte sino que contribuirá a su desarrollo,
como ha sucedido con la gastronomía.
La ciencia no arranca la magia de las cosas,
sino que las dota de una magia más interesante,
compleja y enriquecedora.
.
__________________
Nunca dejes de soñar
هرگز روياهاتو فراموش نكن
ویرایش توسط ساقي : 11-25-2010 در ساعت 08:00 PM
|
12-18-2010
|
|
ناظر و مدیر ادبیات
|
|
تاریخ عضویت: May 2009
محل سکونت: spain
نوشته ها: 5,205
سپاسها: : 432
2,947 سپاس در 858 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
چرا هنر وجود دارد؟؟Por qué existe el arte
قسمت سوم
هنر به نمايش گذاشتن استعداد دروني ماست با نشان دادن مهارت ، خلاقيت ، هوشمندي...
با صرف کردن زمان کافي براي قابل استفاده کردن آن استعداد با کيفيت بسيار خوب .
يادتون هست که در مورد پرنده شناسي گفتيم
پرنده دريايي ماده داراي رنگ نارنجي در نوک منقار خود ميباشد که به جوجه هايش اختصاص دارد ، جوجه ها بطور غريزي با نوک زدن به آن رنگ نارنجي مادر را تشويق ميکنند که غذاي بلعيده شده در معده خود را خارج کرده و به آنها بدهد ..
Niko Tinbergen استاد و رئيس گروه پژوهشهاي رفتار با حيوانات ميگويد ، جوجه ها هر بار با شدت بيشتري قسمت نارنجي نوک مادر را گاز ميگيرند , اما اين حرف کمي اغراق آميز بنظر ميرسد در دنياي طبيعت...
بهترين راه بهره برداري انسان از اين انقلابات دروني نياز به يک محرک است، مثلن موسيقي نيازمند به گوش فرا دادن بسيار است ، تا قشر مغزي کاملن آنرا دريابد.
Pascal Boyer انسان شناس فرانسوي و طرفدار ايده غرايز انساني و بنيانگذار نظريه شهود ذهني ، ميگويد: رنگهاي اشباع شده همين کار را با ذهن و ابتکار يک نقاش ميکند.
همينطور لغات و سطر سطر يک کتاب مانند دانه هستند مانند دانه اي براي رشد در خاک ميکاريم ، که کلمات کتاب هم شروع به رشد و توليد ميکنند از يک مغز به مغزي ديگر و اين يک ژن فرهنگي محسوب ميشود ...
با توجه به علوم رفتاري ، انسان تنها گونه ايست که از تقليد بدرستي استفاده کرده است و همين تقليد باعث پيشرفت و پيروزي او در راه تکامل شده است ، انسان شيوه تقليد را بدون اتلاف وقت در خدمت گرفته از راه آزمون و خطا..
استفاده از تجربيات پيشينيان و راه حلي که آنها يافته بودند براي حل مشکلاتشان پيش از ماااااا...
اما تقليد نبايد بصورت مکانيکي باشد ، بايد زيرکانه عمل کرد، بايد بتوانيم اطلاعات زايد را حذف کنيم تا يک مقلد خوب باشيم..
مثل همان دستور پخت غذا ، که نبايد فقط کپي کنيم ، بايد بتوانيم از آن دستور العمل نتيجه بهتري کسب کنيم.
و اين به اين معناست که ، کسي که ظرفيت بالايي براي تصفيه اين تقليد داشته باشد و بتواند بخوبي از آن استفاده کند ، شانس بالايي براي زنده ماندن داراست, انسانها
اين ژن را به جنس مخالف خود داده و باعث ازدياد آن در فرزندان ، و در نهايت باعث بالا رفتن سطح توانايي در تقليد ميشود .
اما ما ميخواهيم بدانيم ..
چگونه متوجه شويم که شخصي يک مقلد خوب است ؟
و چگونه شناسايي کنيم بهترين مقلد را ؟
يک ميانبر عالي براي دانستن پاسخ اينست که ، دقيق به يک « هنرمند » بنگريم.
بله ، يک هنرمند موفق کسيست که توانسته با تقليد از پيشينيان هنر را فرا گيرد ، و بعد بهتر از آنها و بصورت جذاب و اصل آنرا جايگزين کرده باشد ...
اين مثال ميتواند توضيحي باشد براي اين سوال که چگونه بازيگر کوتاه و زشتي بنام چارلي چاپلين توانسته به موفقيتهاي زيادي دست يابد در ايجاد ارتباط با زنان ...
و در نهايت اينکه هنر زائيده يک لذت است ، لذت بردن از زيبايي لذت بردن انجام آزمايشات با اجسام ، لذت از محيط و تطبيق دادن ، لذت بردن از توانايي طراحي ، و براي بدست آوردن و خلق کردن چيزي که ميخواهيم ...
سازگاري با محيط زيست چيست؟ تصور کنيد يک چشم انداز بزرگ و روشن را از درون يک غار ( اين غار همان جائيست که ما احساس ميکنيم در آنجا حفاظت شده ايم و از بيرون چشم انداز داريم براي شناسايي هرگونه تهديد ) ...
با يک نگاه به تاريخ همه نقاشيها ميتوانيم به کشف بزرگي دست يابيم که ويژگي مشترک همه نقاشيهاي جهان است ، بطور کلي انسانها از بدو تولد بيشتر متوجه ويژگيهاي بصري بوده اند تا به جهان نشان بدهند توجه به امنيت ، نا امني ، تغييرات محيطي ، و و و ....
گروه رنگها ، سبزه ها ، ابرها ، غروب آفتاب و يا صداي رعد و برق ، باد . جريان آب ، آواز پرندگان ، صداي گوناگون حيوانات و حتي صداي ضربان قلب ....
همه اينها صداهايي هستند که در اطراف ما وجود دارند و توجه ما را جلب ميکنند ، که بشنويم و ميگويند که ما ارزش شنيده شدن و توجه داريم.......
به همين دليل ريشه اصلي بسياري از سبکهاي موسيقي قالب ساده همين صداهاي مهيج محيط زيست اطراف ماست...
....
__________________
Nunca dejes de soñar
هرگز روياهاتو فراموش نكن
ویرایش توسط ساقي : 12-18-2010 در ساعت 08:01 PM
|
12-18-2010
|
|
ناظر و مدیر ادبیات
|
|
تاریخ عضویت: May 2009
محل سکونت: spain
نوشته ها: 5,205
سپاسها: : 432
2,947 سپاس در 858 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
¿Por qué existe el arte?
(III)
El arte es la demostración de que se dispone de recursos adaptativos: habilidad, creatividad, inteligencia, tiempo suficiente para despilfarrarlo en creaciones inútiles para la supervivencia. Y también la exhibición de estímulos supernormales, la exageración de las cualidades.
Volviendo a la ornitología, la gaviota adulta hembra tiene una mancha anaranjada en su pico que los polluelos se dedican a picar instintivamente para estimular a la madre a regurgitar y así alimentarles. Niko Tinbergen demostró que los polluelos picaban con más intensidad un modelo exagerado de la mancha anaranjada de la gaviota, aunque esa exageración fuera imposible en la naturaleza.
Las manifestaciones artísticas serían los estímulos supernormales mejor explotados por los seres humanos: la música, por ejemplo, es una experiencia auditiva intensificada y purificada que sobrestimula la corteza cerebral, tal y como ha señalado Pascal Boyer. Los colores saturados de las pinturas hacen lo propio.
Y también los memes de un libro, que no dejan de ser semillas que anhelan ponerse en circulación. Semillas generadas por cerebros que desean germinar en otros cerebros, como genes culturales.
Según el estado actual de las ciencias del comportamiento, el ser humano es la única especie que practica la verdadera imitación. Y precisamente la imitación es nuestra gran conquista evolutiva: la imitación nos sirve para asumir inmediatamente, sin perder el tiempo en tanteos, aquellas soluciones a problemas complejos que otros hallaron antes que nosotros.
Pero esta imitación no debe de ser mecánica, en modo zombi, sino una imitación avispada, capaz de descartar los detalles superfluos de los sustantivos. Un buen imitador (si volvemos a la analogía gastronómica) es aquél que puede copiar la esencia de una receta de cocina y no la receta al pie de la letra: de este modo podrá adaptarla a sus propias necesidades o a los ingredientes disponibles; incluso podrá mejorarla. Es decir, la receta es orientativa y flexible aunque el resultado sea fundamentalmente el mismo.
En ese sentido, cabe deducir que una persona que posee una capacidad de imitación muy afinada es sencillamente una persona con una gran capacidad de supervivencia. El ***o contrario anhelará reproducirse con un ejemplar así a fin de que la descendencia también se vea favorecida por esa capacidad de mimesis. Pero ¿cómo saber si una persona es un imitador competente? ¿Cómo detectar a alguien capaz de capturar mejor los memes? Un buen atajo es fijarse en un artista.
El artista de éxito, generalmente, es aquél que ha sido capaz de imitar lo sustantivo de sus antecesores artísticos para recombinarlo de tal forma que resulte original y atractivo, y sobre todo digno de ser imitado a su vez por los sucesores. Ésta, pues, sería la explicación memética de que un actor bajito y feo como Charles Chaplin tuviera tanto éxito con las mujeres.
Por último, el arte también nació por el placer estético de experimentar con objetos y entornos adaptativos y la capacidad de diseñar artefactos para obtener los fines deseados. ¿Qué es un entorno adaptativo? Por ejemplo, un paisaje amplio y luminoso desde el interior de una cueva (un lugar en el que nos sentimos protegidos y disponemos de una panorámica del exterior a fin de poder detectar cualquier atisbo de amenaza).
Basta con echar un vistazo a la historia de la pintura para descubrir muchos paisajes de similares características en lienzos de todo el mundo. En general, el ser humano, desde su nacimiento, presta más atención a rasgos del mundo visual que indiquen seguridad, inseguridad o hábitats cambiantes, con o sin vistas panorámicas, verdor, agrupamiento de nubes o puestas de sol. Lo mismo sucede en el plano auditivo: el trueno, el viento, el borbolleo del agua, el canto de las aves, las pisadas, los latidos de un corazón: todos ellos son sonidos que tienen peso emocional porque proceden de sucesos a los que vale la pena prestar atención; y por eso, tal vez, la esencia de muchos ritmos musicales no sea más que plantillas simplificadas de estos evocativos sonidos medioambientales.
__________________
Nunca dejes de soñar
هرگز روياهاتو فراموش نكن
|
کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
|
|
مجوز های ارسال و ویرایش
|
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد
|
|
|
اکنون ساعت 05:30 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.
|