بازگشت   پی سی سیتی > هنر > فیلم سينما تئاتر و تلویزیون Cinema and The Movie

فیلم سينما تئاتر و تلویزیون Cinema and The Movie مباحث مربوط به فیلم سینما تلویزیون و تئاتر در این بخش

 
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
Prev پست قبلی   پست بعدی Next
  #5  
قدیمی 01-07-2011
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

( 5 )


سردابه، روز.
راهرو پر از پوستر است. [راهروي ناروني]. اين سوي راهرو عكس بزرگي از بهروز به ديوار نصب شده. عكاسباشي لباس هاي سلطان را در آورده آرشيو مي‏كند و لباس فيلم پستچي را تن او مي‏كند. بچه‏اي پرده‏اي سفيد را روي عكس بهروز مي‏كشد.
ناصرالدين شاه:
خدا رحمت كند، اين مرحوم قيصر است؟ (در گوش عكاسباشي) تقدير از ما سلطان قدرقدرتي نساخت، آرتيست ماهري مثل قيصر مي‏سازد؟
عكاسباشي:
(او را روي صندلي گريم روبروي آينه مي‏نشاند. روبه پسر بچه) اسباب نمايش را حاضر كن.
پسر بچه سراغ صندوقچه‏اي قديمي مي‏رود، از داخل آن جعبه‏اي خاتم كاري شده در مي‏آورد. مخمل روي آن را با احتياط كنار مي‏زند. نور شديد از يك حلقه فيلم به دست و صورت پسربچه مي‏پاشد. مخمل را روي فيلم مي‏كشد و فيلم را در آپارات مي‏گذارد.
ناصرالدين شاه:
چه فيلمي صنعت مي‏كنيم؟
عكاسباشي:
قبلة عالم، گاو! حكايت مشد حسن است، چون مرگ گاوش را باور نمي‏كند خود گاو مي‏شود.
ناصرالدين شاه:
(مي‏خندد) پس فقط ما نيستيم كه خود را جعفر خيال مي‏كنيم.
عكاسباشي:
اين نقش را بنا داشتم به انتظامي بدهيم. مفلوكي از آرتيستهاي سينموتوگراف. از قضا شبيه سلطان است.
ناصرالدين شاه:
اي كاش او سلطان بود و ما آرتيست سينموتوگراف بوديم. (نور حلقة فيلم روي آپارات از آينه به چشم ناصرالدين شاه مي‏زند. ناصرالدين شاه چشمش را با دست حائل نور مي‏كند. نور شديدي از آينه بر مي‏گردد.) نور كورمان كرد عكاسباشي.
عكاسباشي:
(در گوش سلطان) اهل طرب با هم محرمند. از شما چه پنهان فيلمي براي آتيه در نظر دارم، هديه وصال. (صندلي ناصرالدين شاه را هل مي‏دهد. با آينه و ميز گريم به انتهاي سالن مي‏رود.) دورتر بزك مي‏كنيم تا سلطان بهتر رؤيت كنند.
و خودش كنار آپارات مي‏ايستد. نور شديد عكاسباشي و پسرك را سوزانده است. شبحي از آن ها مانده. ناصرالدين شاه هر لحظه در سالن كوچكتر مي‏شود و لابه‏لاي كوچك شدن او نماهايي رنگي از فيلم هاي بعد از انقلاب مي‏آيد.
ناصرالدين شاه مدام در سالن عقب مي‏رود. كوچك مي‏شود تا در نور انتهاي سالن فيد مي‏شود.[فيلم پستچي: علائم اوليه گاو شدن و صحبت با دامپزشك] [فيلم گاو: انتظامي يونجه مي‏خورد.
نصيريان:
مشد حسن.
انتظامي:
(زير نور موضعي طويله مي‏دود) مشد حسن به داد گاوت برس! مي‏خوان بندازنش تو چاه.
نمايي اسلوموشن از گاو كه در چاه مي‏افتد.] [فيلم پستچي: انتظامي مست سخنراني مي‏كند. بعد در بغل دامپزشك مي‏افتد.
انتظامي:
به دادم برس دامپزشك.
عده‏اي آمده‏اند تا دامپزشك را دستگير كنند. او دليل مي‏آورد كه توانسته نود و نه درصد از اعضاي بدن او را به اختيار خودش در بياورد. گوش نصيريان تكان مي‏خورد.]

كاخ، روز.
كالسكه ناصرالدين شاه در ميان ملتزمان ركاب پياده مي‏آيد. با ورود او به صحنة دستة موزيك مي‏نوازد. فراشباشي و كريم شيره‏اي با پياده شدن ناصرالدين شاه و مليجك احترام مي‏كنند. ناصرالدين شاه به حال خودش نيست و مدام مي‏خواهد برود كه مليجك او را كنترل مي‏كند. (افه‏هاي بازي گاو)
جارچي:
ابراهيم خان عكاسباشي به جرم ابتذال در امر سينموتوگراف و توهين به ساحت مقدس سلطان به سزاي اعمال ننگين خويش مي‏رسد. سلطان پس از اجراي مراسم جهت ييلاق به قصر صاحبقرانيه تشريف عزم مي‏فرمايند.
چند مامور سرعكاسباشي را زير گيوتين مي‏گذارند. (مغولها: سركيمياوي را زير گيوتين مي‏گذارند.)
فراشباشي:
(جلو مي‏آيد.) دستور قتل عكاسباشي را صادر فرماييد قبلة عالم.
ناصرالدين شاه:
من قبلة عالم نيستم. (گوشهايش تكان مي‏خورد.) من گاو مشد حسنم.
كريم شيره‏اي:
خيلي وقته همه فهميدن قربون، جرأت گفتنشو ندارن.
فراشباشي:
ميرغضب.
ميرغضب طناب گيوتين را رها مي‏كند. [فيلم مغولها: گيوتين آنتن تلويزيون پايين آمده، يك قوطي فيلم در چاله‏اي پر از قوطي فيلم مي‏افتد.]
در حياط كاخ باد مي‏وزد و خاك شديدي به پا مي‏شود. فراشباشي و مليجك كمك مي‏كنند تا ناصرالدين شاه را سوار كالسكه كنند. كالسكه و ملتزمان راه مي‏افتند. باد و خاك صحنه را غير قابل ديدن مي‏كند.

بيابان، روز.
[فيلم دونده: هليكوپتري سفينه‏وار به زمين نزديك مي‏شود و از زمين خاك بلند مي‏كند.] [فيلم آب، باد، خاك] چندين نما از مقدمات طوفان. كالسكه ناصرالدين شاه در ميان ملتزمان ركاب، سواره در طوفان شديد مي‏آيد. ناصرالدين شاه چشم به پنجره چسبانده، بيرون را نگاه مي‏كند. طوفان بيرون شديد است. [فيلم مغولها: مغولها در طوفان.] ناصرالدين شاه نگاه مي‏كند. لابه‏لاي نماي مغولها، دختر لر در طولان شديد. ناصرالدين شاه مي‏كوشد در را باز ‏كند، باز نمي‏شود، بيشتر مي‏كوشد. يك باره در خود به خود باز شده، طوفان ناصرالدين شاه را بيرون مي‏كشد و با خود مي‏برد. حالا ناصرالدين شاه چون مغولها ودختر لر در طوفان گرفتار آمده. طوفان آرام مي‏شود. ناصرالدين شاه زير انبوهي از خاك از صدايي سربلند مي‏كند. [فيلم آب، باد، خاك: اميرو زمين مي‏كند و دو سگ گاوي را مي‏درند.] ناصرالدين شاه از زير خاك ها بر مي‏خيزد.
ناصرالدين شاه:
من ناصرالدين شاهم.
[سگها شكم گاو را مي‏درند و بيرون مي‏ريزند.]
ناصرالدين شاه:
من ناصرالدين شاهم.
[سگها شكم گاو را بيرون مي‏ريزند. اميرو با فرياد زمين مي‏كند.]
ناصرالدين شاه:
من ناصرالدين شاهم.
[اميرو زمين مي‏كند تا مقدمات جوشيدن آب.]
ناصرالدين شاه:
دختر لر را نديدي؟
[اميرو ضربه مي‏زند و از زمين دريا مي‏جوشد.]

بيابان (محوطة درخت)، روز.
ناصرالدين شاه را طوفان به درختي مي‏رساند. دستش را به درخت مي‏گيرد. بچة‌ خانة دوست كجاست را باد مي‏آورد. او مي‏كوشد دستش را به درخت بگيرد، باد سخت است. دفترچه‏اش در باد ورق مي‏خورد.
بچه خانة دوست:
خونة محمدرضا نعمت‏زاده نمي‏دوني كجاست؟ براش مشقاشو نوشتم.
ناصرالدين شاه:
دختر لر را نديدي؟
بچة خانة دوست:
هموني كه تهرون، تهرون جاي قشنگيه، اما مردمش بدن؟
طوفان شديد بچة خانة دوست و ناصرالدين شاه را با خود مي‏برد.

پارك، خارجي، روز.
ناصرالدين شاه يك باره از طوفان شديد بيرون مي‏زند. حضور كسي ناصرالدين شاه را به خود جلب مي‏كند.
ناصرالدين شاه:
من ناصرالدين شاهم. (جوابي نمي‏آيد. جلوتر مي‏رود.) من ناصرالدين شاهم. تو كه هستي؟
كات به آتيه پير، نشسته بر صندلي پارك رو به طوفان.
آتيه:
من آتيه‏ام، در راه كه مي‏آمدي كسي سراغ مرا نمي‏گرفت؟

پایان
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
 


کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
 

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 01:15 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها