بازگشت   پی سی سیتی > هنر > فیلم سينما تئاتر و تلویزیون Cinema and The Movie

فیلم سينما تئاتر و تلویزیون Cinema and The Movie مباحث مربوط به فیلم سینما تلویزیون و تئاتر در این بخش

پاسخ
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
  #31  
قدیمی 05-15-2011
gothicnew آواتار ها
gothicnew gothicnew آنلاین نیست.
کاربر عادی
 
تاریخ عضویت: Jun 2010
محل سکونت: کرمانشاه
نوشته ها: 21
سپاسها: : 9

18 سپاس در 14 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض زندگی دوگانه ورونیکا

زندگی دوگانه ورونیکا
کریستوف کیشلوفسکی

انگیزه نوشتن مطلب زیر نه به تازه دیدن فیلم برمیگردد! نه پیشنهادی ست برای تماشای آن
بلکه پیدا کردن چند ورقه دست نویسی ایست که راجع به فیلم (گویا دقیقا بعد از دیدن فیلم) نوشته ام.

آغاز فیلم با حرکت کند دوربین شروع می شود.فیداین،تعویض نما،تیتراژ،تعویض نما،حرکت کند دوربین...
از لحظه ی شروع تا انتهای فیلم،حرکت دوربین فیلم بردار کیشلوفسکی ،کند است و سعی به تعویض نما نزد مولف بیش از تلاش برای حرکت به چشم می آید.(گویی دنیای پیچیده ی تصویر شده با نوعی نگاه بی تحرک اثر گذاری بیشتری دارد)
بررسی وضعیت حرکت دوربین در کل کار تا آنجا ما را به دنیای درون شخصیت ها راه می دهد که در می یابیم که تعویض نما ترجیحی است از جانب کارگردان که از حرکات اضافی کارکترهایش جلوگیری کند.

با نگاهی گذرا به وضعیت نماها و زوایای دوربین ،خیلی زود مشاهده می شود که کارگردان از تمامی نماها و زاویه های ممکن در کارش برای القای مفاهیم ومعانی مورد نظر بهر گرفته است.
(کلوز آپ)صحنه آغاز فیلم،کودکی ورونیکا
(مدیوم کلوز آپ)نمای اول بعد از تییراژ،ورونیکا در حال آواز خواندن.
(لانگ شات)حرکت ورونیکا در قطار به سمت کراکوف
(مدیوم کلوز آپ-کلوز آپ-فول شات-نرمال-مدیوم شات)ورونیکای کراکوف وقتی در شهر همزاد خود را می بیند.
high angle
)صحنه مرگ ورونیکا
(
low angle)خاکسپاری ورونیکا
(
high level)مراسم عروسک گردانی برای دانش آموزان ورونیکای پاریس
کلوز آپ و مدیوم کلوز آپ برجسته ترین نماها ی انتخابی کارگردان است.

کادر بندی
استفاده از تک تک اجزا و حتی بهره گیری از اکثر هنرها،در جز جز اثر برای پیوستگی و تاثیر گذاری مشهود است (نقاشی، موسیقی،عکاسی و ذات سینما)
تاکید بر جزئیاتی که به هم ریختگی دنیای موجود را باعث می شودنه تنها در هنرها که در چیدمان و ترکیب کنار هم قرار گرفتن اشیا تاکید می شود؛به گونه ای که تصمیم به تکان یک صندلی توسط ورونیکا (پاریس) به وسیله پدر (که در کادر نیست!) به شدت نهی می شود،
این برخورد،برجستگی وچیدمان،در کل کار به درک ولمس جزیئات (حتی اشیا) منجر می شود؛ تا حدی که بیننده دنبال نوعی پیوند بین تک تک عناصر وفضاهای موجود می گرددیعنی نوعی حضور شخص در کل اثر.
نتیجه گیری نماها،شیوه ای مبتنی بر کانونی کردن جزئیات را نشان می دهد که خروجی آن دریافت فرکانس های روحی و روانی است (جزئیات بیشتر تاکید بر حالات ورونیکا دارد) انتخاب کلوز آپ و مدیوم کلوز آپ در اکثر دقایق فیلم نیز دقیقا در همین راستا صورت می گیرد.
کادر بندی اکثر لوکیشنها در فضای بسته صورت گرفته (این امر نیز برای بیان پیچیدگی ها و درونی کردن فضای فیلم می باشد.)


حمزه. ز
پاسخ با نقل قول
2 کاربر زیر از gothicnew سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید




  #32  
قدیمی 05-15-2011
دانه کولانه آواتار ها
دانه کولانه دانه کولانه آنلاین نیست.
    مدیر کل سایت
        
کوروش نعلینی
 
تاریخ عضویت: Jun 2007
محل سکونت: کرمانشاه
نوشته ها: 12,700
سپاسها: : 1,382

7,486 سپاس در 1,899 نوشته ایشان در یکماه اخیر
دانه کولانه به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

ورنیکا خوشگلتر از فیلمش خودش بود و صداش
پاسخ با نقل قول
  #33  
قدیمی 05-15-2011
gothicnew آواتار ها
gothicnew gothicnew آنلاین نیست.
کاربر عادی
 
تاریخ عضویت: Jun 2010
محل سکونت: کرمانشاه
نوشته ها: 21
سپاسها: : 9

18 سپاس در 14 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض توافق نامه!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

یقینا
فیلمو میشه فراموش کرد اما ایرنه ژاکوب رو نه
پاسخ با نقل قول
  #34  
قدیمی 08-14-2011
KHatun آواتار ها
KHatun KHatun آنلاین نیست.
کاربر فعال ادبیات جهان
 
تاریخ عضویت: Mar 2011
محل سکونت: کرمانشاه
نوشته ها: 210
سپاسها: : 86

250 سپاس در 115 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض روشنائی های صحنه-limelight

شخصا روحِ بسیار پیری دارم. البته این زیاد هم عجیب نیست. اریک اشمیت در یکی از نمایشنامه هایش می گوید:" پیری مرضی است که فقط جوان ها دچارش می شوند". شاید اینطور باشد. شاید مرضی است که اساسا سن و سال نمی شناسد. حالا وقتی دو نفر، از دو نسل با فاصله ی زیاد، همزمان به آن دچار می شوند و مسیرِ زندگی شان با هم تلاقی پیدا می کند، یک درامِ بی نظیر خلق می شود. درامی تلخ و شیرین، که در "روشنائی هایِ صحنه" به نمایش درمی آید.
داستان خیلی ساده است. یک کمدینِ پیر، کالورو، جانِ یک بالرینِ جوان، ترزا را، که قصد خودکشی داشته به طور اتفاقی نجات می دهد. در حینِ اینکه تلاش می کند زنِ جوان را به بازگشت به صحنه تئاتر ترغیب کند، خود او هم انگیزه پیدا می کند که بار دیگر به صحنه بیاید.شاید علاوه بر حسِ سرخوردگی، تنها نقطه اشتراکِ این دو "صحنه ی تئاتر" باشد. همان جایی که کمدینِ درمانده که احساس می کند در دنیایِ مدرنِ تئاتر جایی ندارد به دنبالِ شهرتِ از دست رفته اش است و بالرینِ جوان که از ترسِ رویارویی با سختی ها به توهمِ فلج بودن دچار است به دنبالِ شهرت پیش رویش. اتحادِ این دو کمال است. کمالِ وجودِ یک انسان. مثلِ رقصِ یک بالرین رویِ صحنه و نگاهِ حسرت آلودِ یک دلقک پشت صحنه. و این رویِ صحنه و پشتِ صحنه چقدر شبیهِ بیرون و درون ماست. آن چیزی که آرزو می کنیم باشیم و آن چیزی که هستیم. چه کسی می تواند حقیقی بودن هردویشان را منکر شود. هر دو به یک اندازه خواستنی و واقعی اند. من بدونِ آرزوهایم می میرم و آنها هم بدونِ من. بالرینِ جوان و دلقکِ پیر دو بعدِ وجودِ انسانی است که در یک جا نقطه اشتراک دارند؛ " جستجویِ لذت"، آن همدر دنیایی که آدمها و لذت هایشان مرتبا مورد قضاوت و داوری قرار می گیرند. در دنیایی که رابطه ی تماشاچی و بازیگر سست و بازیچه ی زمان است. اما به گفته ی کالورو همین زمان " بهترین نویسنده است و کامل ترین پایان را می نویسد"، و چه پایانی شکوه انگیز تر از اجرایِ موفقِ دلقکِ پیر پس از مدتها سرخوردگی و در نهایت درکِ این واقعیتِ تلخ و شیرین که از تئاتر متنفر است اما بدونِ آن هم نمی تواند زندگی کند. وقتی به پیری مبتلا هستی، سخت می شود بخندانی، بیشتر دوست داری به فکر واداری. یک جا در گفتگویی با ترزا یک اگزیستانسیالیستِ تمام عیار می شود وقتی می گوید "تماشاچی ها فرد فرد بی نظیرند، اما در جمع مثلِ هیولاهایی هستند که سر ندارند و هیچ وقت نمی دانند به کدام جهت بچرخند"، جائی دیگر پسامدرنی جلوتر از زمانِ خودش، وقتی به بانوئی که زندگی را پوچ می بیند و معتقد است معنائی در نهادش نیست جواب می دهد" معنا را می خواهی چه کار؟ از لحظاتت لذت ببر" و این فسلفه ی آزاد و بی قید زیستن را در نهایت با ترکِ صحنه و اجرا در خیابانها، جائی که احساس تعلق می کند، به کمال می رساند. شاید این گذار، این جدائی، لازم بود تا بازگردد. این بار با دلقکی که بهتر می شناسد. و شاید بالرین جوان باعث شده بهتر بشناسد. دلقکی که از صحنه می گریزد و باز به آن برمی گردد تا آخرین نمایشش را به اجرا بگذارد.هر چه بیشتر به چشم بیایی، بیشتر تشنه ی تنهایی و خلوت هستی. و هرچه بیشتر رانده شوی، بیشتر میل به دیده شدن داری. این طعنه آمیز ترین روایتِ زندگیِ ماست. بالرین دلقک را می خواهد و دلقک بالرین را، آرزوهایم من را می خواهند و من هم آرزوهایم را، و این خواستن سیری ناپذیر است، مگر این که هردو به رویِ صحنه بیایند، به هم بپیوندند و در اندامی جوان، زیبا و سرزنده به رقص دربیایند.

پ.ن: خلاصه کلام برین فیلم رو ببینین. شاید طولانی باشه و کند هم پیش بره و شاید بازیگر نقش اول زن، کلر بلوم، اغراق آمیز بازی کنه، اما تمام اینها رو میشه به خاطر خودِ چارلی چاپلین و فقط خودِ بی نظیرش نادیده گرفت.
__________________
که ای بلندنظر! شاهباز سدره نشین
نشیمنِ تو نه این کنج محنت آباد است


ویرایش توسط KHatun : 08-14-2011 در ساعت 09:37 PM دلیل: فونت درشتش که تقصیر من نبود!
پاسخ با نقل قول
کاربران زیر از KHatun به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
  #35  
قدیمی 09-14-2011
KHatun آواتار ها
KHatun KHatun آنلاین نیست.
کاربر فعال ادبیات جهان
 
تاریخ عضویت: Mar 2011
محل سکونت: کرمانشاه
نوشته ها: 210
سپاسها: : 86

250 سپاس در 115 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض شکوهِ علفزار-splendor in the grass

شکوه علفزار-splendor in the grass

شکوه علفزار از آن فیلم هایِ عاشقانه است که دهه شصتی ها آن را بهتر می شناسند. شاید می شود گفت تایتانیکِ زمانِ ما بود! اما خب از نظرِ محتوا این کجا و آن کجا. الیا کازان، کارگردان، تنها راویِ یک عشق نیست، برایِ او داستانِ عاشقانه بهانه ایست برایِ به چالش کشیدنِ هنجارهایِ اجتماعی و کالبد شکافیِ روانِ فرد در جامعه ای سرکوب گر.به هر حال کم آدمی نیست! یکی از افتخاراتِ هالیوود است و او را به عنوانِ کارگردانی که درون مایه ی اکثرِ کارهایش رئالیسمِ اجتماعیست می شناسند. البته از نظرِ من این کمی کم لطفی در حقِ اوست چون توانائی اش در به تصویر کشیدنِ ابعادِ مختلفِ روانِ شخصیت هایِ به ظاهر معمولی،چیزی کم از شخصیت پردازی هایِ هیچکاکی! ندارد و گنجاندنِ آثارش تنها در زیرمجموعه آثارِ رئالیستی اجتماعی بی انصافی است.
فیلم روایتِ عشقِ دو جوانِ ساده ی آمریکایی است که از طرفی میلِ شدیدی به برقراری رابطه ج.نسی دارند، از طرف دیگر نگرانِ نگاهِ جامعه و خانواده هایشان به رابطه شان هستند. آمریکایِ امروز البته دیگر رابطه ی زن و مرد، خارج از ازدواج، را غیرِاخلاقی و شرم آور نمی داند، اما نکته ی جالب برایِ من شباهتِ آمریکایِ دهه ی30 و جامعه ی امروزِ ایران است. در ابتدایِ فیلم، مادرِ دختر، دینی، که شاهد ابرازِ عشقِ او به پسرِ یکی از خانواده هایِ مرفهِ شهر، باد، است به دختر هشدار می دهد که خودش را تا وقتی ازدواج نکرده تسلیمِ او نکند. یکی از دیالوگ هایِ جالبِ این سکانس وقتی است که دینی ازمادرش سوال می کند که آیا هیچ وقت احساسِ میلِ شدید به پدرش داشته یا نه؟ و مادر در جواب می گوید:" پدرت هیچ وقت به من نزدیک نشد تا اینکه ازدواج کردیم. بعد از آن من تسلیمش شدم چون زن باید تسلیمِ شوهرش شود. زن مثلِ مرد از این چیزها لذت نمی برد. فقط به امیدِ بچه دار شدن اجازه می دهد همسرش با او همبستر شود" شاید این حرفها برایِ ما که در جامعه ای زندگی می کنیم که رابطه ی ج.نسی و لذتِ غریزی هنوز یک تابویِ بزرگ است آشنا باشد. حرفهایی که باعث می شود نسبت به غرایز مان احساسِ گناه کنیم چون برچسبِ "زشت" و "غیراخلاقی" خورده اند. وقتی مادرِ دینی به او می گوید زن مثلِ مرد از این چیزها لذت نمی برد، این باور در او به وجود می آید که چون خودش میلِ شدیدی به باد دارد پس مثلِ بقیه ی زنها نیست وگناهکار است. در حالیکه مادرِ دینی هم خود به دلیلِ سرکوبِ غرایزش در زمانِ جوانی نسبت به رابطه ی ج.نسی ناآگاه و بی میل است و چون این احساس از طرفِ جامعه به او تحمیل شده، آن را به همه ی زنان تعمیم می دهد. آنچه که دینی را به مرزِ جنون می کشاند، علاوه بر آگاه شدن از رابطه ی باد با دختری که حاضر است خودش را تسلیمش کند، عدمِ آگاهیِ او از نیازهایِ زنانه اش است. زمانی که می خواهد خود را تسلیمش کند، باد در جواب می گوید:" نه دینی!تو دخترِ خوبی هستی" و این یعنی حتی پسری که عاشقش است از او انتظارِ "خوب" بودن مطابقِ معیارهایِ جامعه دارد. دو جوان هردو با یک مشکل روبرو هستند اما نمی توانند شرایطِ یک دیگر را درک کنند و یا حداقل تضادهایِ درونی شان باعث می شود اینطور وانمود کنند. جنونِ دینی با گذرِ زمان درمان می شود، اما جوانی اش به او باز نمی گردد. همان طور که در نهایت وقتی باد را در کنارِ خانواده اش خوشبخت می بیند با یادآوریِ شعری از ویلیام وردزورث سرانجامِ این عشقِ پر فراز و نشیب را اینطور بازگو می کند:"
آن فروغ درخشان که زمانی در برابر دیدگانم می درخشید
اکنون برای همیشه از نظرم ناپدید شده است
گرچه هیچ چیز شکوه علفزار و طراوت گل های بهاری را به ما باز نخواهد گرداند
اما غمی نیست
باید قوی بود و به آنچه بر جای مانده امید بست"
__________________
که ای بلندنظر! شاهباز سدره نشین
نشیمنِ تو نه این کنج محنت آباد است

پاسخ با نقل قول
کاربران زیر از KHatun به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
  #36  
قدیمی 09-15-2011
دانه کولانه آواتار ها
دانه کولانه دانه کولانه آنلاین نیست.
    مدیر کل سایت
        
کوروش نعلینی
 
تاریخ عضویت: Jun 2007
محل سکونت: کرمانشاه
نوشته ها: 12,700
سپاسها: : 1,382

7,486 سپاس در 1,899 نوشته ایشان در یکماه اخیر
دانه کولانه به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض نقد شکوه در علفزار

شکوه در علفزار ...با صدای دوبلورهای خاطره انگیز .
نسخه جدید تر هم داره که احتمالا دیدنش خالی از لطف نباشه ..
لااقل این یک فیلم رو پدر و عمو ی من خوب یادشونه که سینما اتلانتیک که اورده بوده شاید ده ها متر صف افراد مشتاق به دیدنش هم دیدنی بوده ..
وارن بیتی رو خوب میشناختن اما هنرپیشه محبوب من ناتالی وود رو نه ..

این فیلم برای خود امریکایی ها هم تکان دهنده و روشن گر بوده فیلم مهم و موثری در روزگار خودش بوده که انگاری یهو خواب رو از چش اونها پرونده
همین مسائلی که خاتون گفت خیلی مورد توجه نقاد ها قرار گرفته ...
هنر سینماگر اینه که بالاتر از سطح فعلی جامعه فکر کنه ببینه و اگاهی بده
حالا خاتون نوشت که کازان افتخار هالیوود
شاید یک زمانی اری اما کازان برای مدت ها منفور هالیوودی ها بوده تا اونجا که وقتی این اواخر (96) میخوان یه اسکار افتخاری بهش بدن خیلی ها یا دست نمیزنن یا سالن رو ترک میکنن تا اینکه دنیرو اینقدر دلقک بازی در میاره روی سن تا یه ذره فضا رو تلطیف کنه .



فیلمی فوق العاده دلچسب با دیالوگ های زیبا و مهم
مثل همینی که خاتون گفت ( تو دختر "خوبی" هستی ) که من یادم نمیاد بهش توجه کرده باشم
شاید برای مای بیننده ایرانی لحظه تکان دهنده ای بود ناتالی رو در میهمانی با اون قیافه دیفیس شده و اون مدل مو میدیدیم.

قطعا برای بیننده امریکایی اون روز فرجام کار ایندو
وجود شخصیتی مثل خواهر وارن بیتی
و حرفهاش در مورد مردها و جوانهای امریکایی در هنگام مستیش خیلی چالش برانگیز و
و زداینده ی غبار غفلت بوده
من فکر نمیکنم کازان با این فیلم فقط خواسته باشه پایبندی به "خوب" بودن رو در نگاه والدین و دختران به چالش بکشه
اوردن سکانسی که باد خواسته و ناخواسته میگه "زانو بزن"
و بعد پیشمون میشه
بدون فکر و برنامه نبوده
این به چالش کشیدن یک سری ناهنجاری های جامعه مردان هم بوده
و چقدر خوبه که کسی با تیغ هنر اینها رو اینطوری جراحی کنه
شاید بیننده به طور آنی و سریع متوجه درد این ناهنجاری نشه اما در پس زمینه ی ذهنیش تا اخر فیلم این نوع رفتار اثار تخریبی خودش رو نمایش خواهد گذاشت .

متاسفانه ما اینقدر عادت به فیلم های شرقی و خوش اخر داریم که سخته اخر این فیلم رو بپذیریم
اما شاید باید پذیرفت که
آن فروغ درخشان که زمانی در برابر دیدگانم می درخشید
اکنون برای همیشه از نظرم ناپدید شده است
گرچه هیچ چیز شکوه علفزار و طراوت گل های بهاری را به ما باز نخواهد گرداند
اما غمی نیست
باید قوی بود و به آنچه بر جای مانده امید بست"


به هوس انداختین ما رو امشب باز هم این فیلم رو ببینم ...
__________________
مرا سر نهان گر شود زير سنگ -- از آن به كه نامم بر آيد به ننگ
به نام نكو گر بميــرم رواست -- مرا نام بايد كه تن مرگ راست



پاسخ با نقل قول
پاسخ

برچسب ها
نقد فیلم, اختصاصی


کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
 

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 01:27 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها