دورخش از زجه های درد خالی بود
دوزخش بیهوده میتابید و می افروخت
تا به این بیهودگی رنگ دگر بخشد
او به من رسم فریب خلق را اموخت
__________________
ای بنده تو سخت بی وفایی ،
از لطف به سوی ما نیایی
هرگه که ترا دهیم دردی ،
نالان شوی و به سویم ایی
هر دم که ترا دهم شفایی ،
یاغی شوی و دگر نیایی . . .
ای بنده تو سخت بیوفایی ...