بازگشت   پی سی سیتی > ادب فرهنگ و تاریخ > فرهنگ و تاریخ > فرهنگ

فرهنگ تمام مباحث مربوط به فرهنگ در این بخش

پاسخ
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
  #1  
قدیمی 10-21-2009
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض مستوره كردستاني شاعره و مورخ شهير كرد



مستوره كردستاني شاعره و مورخ شهير كرد
تا در مقام صدف و صفا پا گذاشتيم

پايي به فرق عالم بالا گذاشتيم

برتافتيم از همه عالم رخ نياز

حاجات خويش را به خدا واگذاشتيم

(مستوره)
ماه شرف خانم، مورخ و شاعر كرد زبان پارسي گو در سال 1220 ق. در سنندج تولد يافت. پدرش ابوالحسن بيگ قادري، فرزند محمدآقا ناظر كردستاني و مادرش ملك النساء وزيري از بزرگزادگان كردستان بودند. ماه شرف خانم كه بعدها به "مستوره" معروف شد، به رغم مخالفت ها، تعصب ها و خشك سري ها كه حاكم بر جامعه آن عصر بود، تحت نظر پدر و پدر بزرگ خود به فراگيري علوم متداول آن عصر پرداخت. هوش و استعداد و نبوغ خدادادي به زودي او را از ساير همسالانش متمايز نمود. مستوره در سايه ذوق و قريحه، اعتقادات مذهبي و شخصيت انساني اش يك شبه ره صدساله پيمود و با سرودن اشعاري نغز و عارفانه صاحب نام گشت. وي به مطالعه دواوين شعراي متقدم و متون تاريخي پرداخت و در مسائل شرعي نيز نزد علماي آن روزگار تلمذ كرد. مستوره بعدها در اين زمينه دست به تأليف رساله اي در باب عقايد و شرعيات زد كه در نوع خود از اهميت خاصي برخوردار است.

بيست و چهار ساله بود كه همسر خسروخان، فرزند امان الله خان، حاكم كردستان شد. اين ازدواج بنا به مصالح سياسي صورت گرفت و هفت سال به طول انجاميد. حُسن جهان خانم، معروف به واليه، دختر فتحعلي شاه و همسر اول خسروخان كه زني فرهيخته، با ذوق، خوش قريحه و اهل سياست و مملكت داري بود، همواره مستوره را رقيب خود مي ديد. او نمي توانست زني خوش سيما و باكياست چون مستوره را در كنار شوهر خود تحمل كند.

حسادت زنانه واليه نسبت به مستوره پس از مرگ خسروخان (1250ق) نيز شدت يافت. با حمله نيروهاي دولتي به سنندج و دستگيري رضاقلي خان پسر خسروخان، خانواده اردلاني ها و قادري ها به ناچار به اميران بابان در سليمانيه پناهنده شدند. مستوره نيز در سال 1263ق. به همراه عمويش، ميرزا عبدالله رونق، به سليمانيه رفت و در ملك بابان سكونت اختيار كرد. در اواخر همان سال در بستر بيماري افتاد:

"من مستوره مهجور نيز در فراق آن جان عزيز دو سه روز است جسم و جان از بلاي ناخوشي تب خيز است؛ تا خواست خدا چه باشد."

اين بزرگ بانوي به علت همين بيماري (طاعون) در محرم 1264ق. جان به جان آفرين تسليم كرد و به لقاءالله پيوست و در گورستان گردي سيوانِ نزديك سليمانيه به خاك سپرده شد.

مستوره در عمر كوتاه اما پربارش آثاري ماندگار به جا گذاشت كه هر كدام در نوع خود ستودني است. نگاه او به جهان نگاهي متفاوت بود. زندگاني از ديدگاه اين بانوي فرهيخته بازيچه اي بيش نبود. مستوره سرمست از باده الست از واعظان ريايي، گريزان، عاشقانه سر بر سجده عبوديت مي گذاشت و در عرصه دينداري، عارفانه قدم برمي داشت و غليان روحي خود را در قالب اشعاري نغز بيان مي كرد. در غم هجران معبود مي سوخت و زيرلب زمزمه مي كرد:
آتش عشق تو را سينه ما مضمر داشت

غم هجران تو را خاطر ما مدغم خورد

مستوره ارادت خاصي به اهل بيت، به ويژه به حضرت علي(ع)، داشت و در اشعار خود همواره به ستايش امير مؤمنان مي نازيد:

در فلك ماه نوي رخشان است

يا كه مهري به سما تابان است

خال بر صفحه رويش گويي

نقطه اي بر ورق قرآن است

خاتم خال و لبش داني چيست؟

نقل هندوبچه و حيوان است

قامت و چهره و زلفش به صفا

غيرت سرو و گل و ريحان است

لعل نوشش به لطافت صدبار

برتر از لعل و به از مرجان است

دم ز وصفش نزند پير خرد

چون ز شرح صفتش حيران است

زين همه جرم، ننالم هرگز

زانكه مهر علي ام در جان است

ناوك سينه شكافش گويي

تير دلدوز شه مردان است

حيدر سالب غالب كه ز جان

قيصرش حاجب و جم دربان است

فتنه "مستوره" به گيتي امروز

همگي زان نگه فتّان است

(ديوان مستوره، 31)

و يا در غزلي با مطلع:

دوش رفتيم سوي ميخانه به صد شوق و شعف

ديدم از هر طرفي مغبچگان صف در صف

از مهرعلي سخن سر مي دهد و عارفانه مهري كه در جان و دلش نشسته بيان مي كند و دنياي فاني را خوارتر از خز، مي شمارد:

تا مهر علي در دل و جان است، بود

پيش چشمم دو جهان خوارتر از مشت خزف

و در غزلي ديگر امير مؤمنان را راهبر خود مي داند و تاج و تخت جمشيد و كي را در مقابل مقام والا و معنوي حضرت علي(ع) هيچ مي داند:

ز تاج و تخت جم و كي مراست عارف وليكن

به آستان ولايت، كمينه خاك نشينم

عليّ عالي اعلي، امير صفدر حيدر

كه هست راهنماي يقين و رهبر دينم

مستوره از نظرگاه جهان بيني، بانويي است واقع گرا. از ديد او جهان سخت بي ارزش و ناپايدار است. وي به دنيا دل نمي بندد و از مظاهر دنيوي گريزان است و اين جهان سفله پرور را به سُخريه مي گيرد و زندگي را در وارستگي و در شوق ديدار معبود مي بيند و بس:

شهي كه تا پي مدحش قلم به كف بگرفتم

زبان كشيده به كام و ز مدح غير، خموشم

ز يُمن دولت وي روز و شب به وجد و سماعم

ز فرّ و شوكت وي سال و مه به جوش و خروشم

هزار مرتبه "مستوره"، اگر براندم از در

ز عهد بندگي اش من هنوز چشم نپوشم

مستوره در طول زندگي پربار خود هرگز از تحقيق و تفحص دست نكشيد و با دقت و تيزبيني، دواوين شعراي بزرگ ادب فارسي چون سعدي، حافظ، صائب تبريزي و همام تبريزي و... را مورد مطالعه قرار داد، و گاهي به استقبال شعراي متقدم رفته و با استقبال از غزل حافظ به مطلع:
اگر آن طاير قدسي ز درم باز آيد

عمر بگذشته به پيرانه سرم بازآيد

غزلي با اين مطلع سرود:

بر سر تربتم از آن بت طناز آيد

پس قرني به تنم روح و روان بازآيد

و در استقبال از غزل سعدي با مطلع:

خُرما نتوان خورد از اين خار كه كشتيم

ديبا نتوان بافت از اين پشم كه رشتيم

غزل ذيل را سرود:

رفتيم و پس از خود عمل خير نهشتيم

با آب گنه، توشه عقبي بسرشتيم

امروز بدين عالم خاكي به چه نازيم؟

فرداست كه بيني همه خاك و همه خشتيم

ظاهراً اشعار اين بانوي گرامي بالغ بر بيست هزار بيت بوده كه متاسفانه بخش عظيمي از اشعارش از بين رفته است و آنچه از گزند روزگار باقي مانده، توسط حاج شيخ يحيي معرفت كردستاني، رئيس معارف وقت سنندج، جمع آوري شده و به چاپ رسيده است. در سالهاي بعد نيز ماجد مردوخ روحاني به تصحيح و تكميل ديوان اشعار مستوره پرداخت و در سال 1383 ش سلسله انتشارات آراس اربيل آن را به چاپ رسانيد.

شهرت مستوره تنها به اشعار وي نيست. او در عين شاعر بودن، تاريخ نگار زبردستي نيز بود. "تاريخ الاكراد" اثر جاودانه وي يكي از تواريخ مهم مربوط به كرد و كردستان است. مي دانيم كه شرف الدين بدليسي با تأليف "تاريخ شرفنامه" در سال 1005ق. تاريخ نگاري كردستان را پايه ريزي كرد و بعدها مورخان كرد به تبع از شرف الدين به ثبت وقايع كردستان پرداختند. ملامحمد شريف قاضي در بين سالهاي 1210 تا 1215ق. زبد التواريخ را در دوازده فصل به دستور خسروخان اردلان (اول) تأليف كرد.

خسرو بيگ بن محمد اردلان نيز "لب التواريخ" را به خواهش خسروخان ناكام به سال 1249 تاليف نمود. كتاب لب التواريخ، در حقيقت، دنباله تاريخ زبد التواريخ است كه حوادث تاريخ كردستان از مرگ قاضي در 1228ق. تا سال 1249 ق. را در بر مي گيرد. مستوره با مطالعه عميق در تاريخ كردستان و بهره گيري از دو كتابخانه بزرگ اردلاني ها و قادري ها و با توجه به آنكه خود در بطن حوادث قرار داشت، به تاليف كتابي درباره تاريخ كردستان همت گماشت. اين اثر با نثري ساده و روان وقايع تاريخي كردستان را تا سال 1251ق. در بر دارد.وي مجدداً كتاب خود را بازبيني كرد و اين بار وقايع را تا سال 1263ق. تحرير نمود و ميرزاعبدالله رونق وقايع سالهاي بعد از مرگ مستوره را تا سال 1267ق. به صورت مؤخره اي بر آن افزود. تاريخ الاكراد در سال 1325ش به همت ناصر آزادپور به چاپ رسيد.

مستوره با نثري شيوا و محكم اثر خود را با حمد و ستايش خداوند بي همتا آغاز مي كند و از همان آغاز توانايي خود را در نگارش نثري متين نشان مي دهد: حمد و سپاس خدايي را سزاست، كه نزاد و نميرد، باقي است و فنا نمي پذيرد، خلاقي كه در پاكي ذاتش بي همتاست، رزاقي كه در جميع صفات يگانه و تنهاست، ... درود بي قياس بر نخستين نتيجه قلم قدرت دوده دودمان رسالت، باعث ايجاد كونين و شهسوار عرصه ثقلين، جنابي كه اگر منظور از وجود او نبودي هيچ وجودي موجود نگشتي....

مستوره سبب تاليف كتاب را چنين توصيف مي كند: گاهي ميل طبيعي و رغبت فطري به مطالعه كتاب مي كشيد تا روزي به دواوين متقدمين و دفاتر متاخرينم عبور و مرور افتاد، تاريخي از اكراد و تصديقي از اين بلادم به نظر آمد، بعد از مطالعه و پس از مكاتبه ديدم و خواندم كه شرحي از كيفيت حال و احوال ولات ولايت كردستان به تحرير و نگارش درآورده بودند. اگر چه مفصلي گفته، ولي به علت اينكه مجملي از آن باقي مانده دري ناسفته بود. كمينه كه كمترين نخلي از گلشن اين روضه ام، بنيان و نسلا ً بعد نسل نهال سايه پرور اين دودمانم و اكنون قامت استعداد را به زيور انتساب چند با آن سلسله عليه پيراسته و بر دوش افتخار به زينت پيوستگي با آن دوده ستوده پيراسته ام با طبع وقاد و ذهن نقاد تكميل تفصيل را بر خود لازم ديده به تحرير اين چند سطر پرداختم...

تاريخ الاكراد براي بار دوم با افزودني هايي كه ميرزاعلي اكبر وقايع نگار بر آن افزود به تصحيح جمال احمدي آيين در سال 2005 م. / 1384 ش. در سلسله انتشارات آراس اربيل انتشار يافت. تاريخ الاكراد بعدها مورد توجه پژوهندگان تاريخ كردستان قرار گرفت و به زبانهاي مختلف دنيا ترجمه گرديد. در سال 1990 م. اوگينا واسيلي آوا اين اثر را به روسي ترجمه كرد و مقدمه مبسوطي بر اين كتاب افزود كه حاوي شرح احوال و ترجمه صد بيت از اشعار مستوره است، تا خوانندگان روسي زبان با مقام علمي و ادبي وي آشنا شوند.

مستوره در نگارش آثار خود از نثر متكلفانه بهره نگرفته، نثر وي دلنشين و روان است: دوشينه به هواي اداي نماز برخاستم و خود را براي عبادت قادر بي نياز آراستم و به صداي اذان قدمي افراختم و جبهه به خاك سجده منور ساختم. پس از دوگانه و تعقيب، دست اجابت به درگاه مجيب فراداشتم كه: رب لاتدرني فردا و انت خيرالوارثين. بعد از تسبيح و تهليل روي نياز به سوي خالق عزيز بي انباز گذاشتم.

از مستوره علاوه بر تاريخ الاكراد، رساله اي در عقايد و شرعيات به جا مانده است. اين كتاب كه توسط عبدالله مردوخ تحت عنوان عقايد به چاپ رسيده، مبين اطلاعات عميق مستوره از مسائل شرعي و ديني است و مي توان با مطالعه اين اثر به شخصيت مذهبي اين بانوي بافضيلت پي برد.

اين بانوي گرانقدر علاوه بر فضايل علمي و اخلاقي، در هنر خوشنويسي نيز نادره دوران بود. خط نستعليق و نسخ و ثلث و رقاع و شكسته را نيك مي نوشت. مستوره با هوش و استعدادي كه داشت به زودي در هنر خوشنويسي نيز سرآمد ديگران شد و به گفته ميرزاعبدالله رونق، صاحب حديقه امان اللهي، در خوشنويسي به درجه استادي رسيد: از صفحه پيرايي خط ستعليقش، روان مير1 در دفتر ناداني از انكسار و شرمساري عبده به نام خود نوشته و از صحيفه آرايي خط نسخش روح ياقوت2 در مكتب پريشاني از اعتذار رقم نسخ بر نامه خود كشيده، شكسته نويسي كه چون قلم شكسته را به كف آوردي، جان مجيدش3 با هزاران تشوير در وصف گفتي...
تا كرده خدا لوح و قلم را ايجاد

ننوشته كسي شكسته را چون تو درست

ميرزاعلي اكبر، عموزاده مستوره نيز خط مستوره را ستوده، مي نويسد: مستوره خانم در خوش خطي، ميرعماد ثاني و در نگارش نثر، كمتر از ابن عباد نيست.

اين بانوي فرهيخته كه در عرصه علم و ادب تالي نداشت، آراسته به فضايل اخلاقي و صفات حميده، بانويي بود متشرع و با ايمان. ميرزاعبدالله ضمن برشمردن سجاياي اخلاقي مستوره مي نويسد: زني است كه مقنعه عصمتش، سجاده طاعت محفل نشينان ساحت افلاك و عصابه طيلسان عبادت خلوت گزينان عرصه خاك آمده، پيش طاعت بي ريايش، عبادت گروه عالم لاهوت به زهد ريايي موصوف...خود نيز به اين نكته در فخريه اي اشاره كرده است:
من آن زنم كه به ملك عفاف، صدر گزينم
ز خيل پردگيان، نيست در زمانه قرينم

به زير مقنعه، مرا سري است لايق افسر

ولي چه سود؟ كه دوران نموده خوار، چنينم

مرا ز ملك سليمان بسي است ننگ، هميدون

كه هست كشور عفت همه به زير نگينم

به معشر نسوان، مر سپاس و حمد خدا را

همي سزد كه بگويم منم كه فخر زمينم

(ديوان مستوره، 148)

بي شك نام ماه شرف خانم، مشتهر به مستوره كردستاني، در

تاريخ ادب ايران همواره خواهد درخشيدو به گفته اوگيناواسيلي آوا: "در ميان اقوام منطقه خاورِميانه و نزديك، زن ديگري همچون مستوره كه هم شاعري توانا و هم تاريخ نگاري برجسته باشد، ظهور نكرده است. به راستي كه سده نوزدهم، زن روشنفكري چون مستوره به خود نديده است!" و به تعبير گازراني: "مستوره به خاطر ابعاد و جنبه هاي سياسي علمي، ادبي، فقهي و هنري اش از شخصيت هاي مطرح نيمه نخست سده نوزدهم در كردستان ايران است".

"انجمن آثار و مفاخر فرهنگي" ضمن ارج نهادن به مقام علمي و ادبي اين بانوي بافضيلت اميدوار است فضايل علمي و اخلاقي وي مورد توجه دوستداران كهن سرزمين ايران قرار گيرد.



سخنور و شاعره نامدار كرد

منيژه اطهاري

شعر از ديرباز در ميان ايرانيان از قداست و ارزش ويژه اي برخوردار بوده و جايگاه ويژه اي در دل پرشور يكايك زنان و مردان ايراني داشته است؛ چرا كه اين سرزمين با تمام مواهب و جلوه هاي زيباي خدادادي اش كه كلك تواناي نقاش ازلي به ديباي سبزش آراسته و جنگل هاي انبوه، كوهستان هاي رفيع و دامنه هاي پر از گل، و جويباراني كه در زير پوشش گياهان هزاررنگ و رياحين خوشبو، ناآرام و دلفريب سر در باديه ها و دره هاي سرسبز و زيبا نهاده، همواره مهد پرورش شعر و موسيقي و مسكن آلا دروني اهل دل و بيدلان شيدا بوده و هست.

اما مي توان به جرات گفت كه شعر در ميان كردان از ويژگي خاصي برخوردار بوده و همچون بهارستاني وسيع و دلنشين كه رنگ خزان را نمي شناسد، است؛ زيرا چنان با زندگي و موقعيت جغرافيايي و اجتماعي و سياست شان پيوند يافته كه با كمي دقت و تفحص در ويژگيهاي اشعارشان مي توان به ژرفناي ديدگاه و روحيات و فرازونشيب هاي زندگي آنان پي برد. مي توان گفت شعر پژواك و انعكاس رنج و محنت و شادي آنان است؛ شعر دژي مستحكم است كه در مصاف با ستم و بيدادگري از آن سود مي برند؛ شعر براي آنان عشق است، زندگي است و ماندن. البته مي رفت كه اين باغ بهشتي در گذر زمان به وادي فراموشي سپرده شود و هجوم ويرانگر آفات گوناگون به قصد از ريشه خشكاندن درخت كهنسال و ثمربخش آن (كه از بي خبري و بي اعتناييِ وارثان آن سرچشمه مي گرفت) سبب شود كه جوانان و نوباوگانِ اين چند نسل اخير نسبت به آن همه اصالت و زيبايي كه خود داشتند، بي توجه شده و طرفدار و خريدار گلهاي كاغذي بيگانگان شوند. به اين ترتيب، هر چند در گوشه و كنار و به صورت پراكنده، از ثمر درخت و يا عطر گلي در اين باغ سخن مي رفت؛ اما آن نيز مي رفت تا به دست فراموشي سپرده شود و آن مختصر آثار حيات نيز از چهره رنگ ورو رفته اش محو گردد. خوشبختانه افرادي دلسوز و دردآشنا، با احساس اين خطر، مسئولانه كمر همّت به احياي اين ميراث جاودانه و پربار بسته و هر يك به قدر وسع خود در اين راه كوشيدند. در اين راستا آزادزناني نيز بودند كه با وجود جو حاكم و مقررات دست وپاگيري كه همواره مانند سدي بر سر راه زنان در فراگيري و كسب علم و دانش وجود داشت، در عصري كه اكثريت قريب به اتفاق زنان از حداقل سواد محروم بودند، قدعلم كردند و با به جان خريدن همه ناملايمات توانستند استعداد ذاتي خويش را بروز داده و همگام با مردان، بار اين مسئوليت خطير را بر دوش كشند. "مستوره" از جمله آن زنان بود كه در پهن دشت سخن كه در آن هر شاعري عروس دلفريب نظم را به گونه اي آراسته و فصاحت كلام را در بالاترين حد اعجاز در مقابل چشمان حيرت زده مشتاقان شعر و ادب به نمايش گذاشته بود، پا به عرصه ظهور گذاشت و توانست در اين نمايش دلپذيرِ كلمه و كلام كه ذوق سليم و تفكر بديع شاعراني دلسوخته و عارف به كلام بي جان روح بخشيده و جان داده بودند، استادانه از دايره امتحان بيرون آيد و حتي بابزرگ شاعراني چون "نالي" در اين ميدان مصاف داده و گوي سبقت را ربوده و مورد رشك آنان قرار گيرد.ماه شرف خانم كردستاني متخلص به "مستوره" از زنان شاعره قرن سيزدهم هجري است كه در سال 1220 ق در سنندج پا به عرصه جهان نهاده است.

وي دختر "ابوالحسن بيك" فرزند محمدآقا ناظر كردستاني و ملك النساء خانم و برادرزاده ميرزاعبدالله رونق مؤلف تذكره حديقه امان اللهي و دختر عموي صادق الملك متخلص به "افسر" و نويسنده كتاب حديقه ناصريه معروف به قادري و جدش ناظر صندوقخانه ولات اردلان و پدرش از مقربان آن سلسله و از رجال محترم عصر خود بود.مستوره در عصري كه كمتر زني به فراگيري علوم و فنون متداول روز مي پرداخت، به فراگرفتن مقدمات اكتفا نكرد و با جد و جهد زياد كوشيد تا معلومات ادبي و ديني خود را تا حد امكان افزايش دهد و برحسب سعي و پشتكار خود توفيق حاصل كرد و از هر جهت، زني با فضل وكمال گشت؛ به طوري كه در ظرايف معاني و طرز غزل سرايي و قافيه آرايي اعجوبه آن ايام بود و خط را هم استادانه مي نوشت. او بيشتر به فارسي شعر گفته و اشعارش لطيف و روان و دلنشين است؛ اما سرودن شعر به زبان كردي را نيز از نظر دور نداشته و اشعاري را به دو لهجه گوراني و سوراني انتشار داده است. در شعر مستوره، سادگي و صفاي دل و عشق پاك و تفاخر به عفاف و احساس لطيف و رقت انديشه به چشم مي خورد.ديوان مستوره متجاوز از بيست هزار بيت بود كه متأسفانه در اثر بي توجهي، بسياري از آن نابود شد و فقط قسمتي از اشعار وي كه در حدود دو هزار بيت است، در سال 1304 ش به طبع رسيده كه شامل غزليات، رباعيات، مثنوي، مقطعات، ترجيع بند، تركيب بند و دوبيتي است.مستوره بانويي است داراي علو نظر و مناعت طبع؛ چنان كه از ابيات خود او نيز پيداست:

من آن زنم كه به ملك عفاف صدر گزينم

زخيل پردگيان، نيست در زمانه قرينم...
همسر مستوره، خسروخان والي كردستان نيز خود اهل شعر و ادب بود و "ناكام" تخلص مي كرد. در اشعار مستوره، بارها به نام "خسرو" برمي خوريم كه توان پنداشت اشارتي است از او به همسر خويش:

ازسرير شهي و دولت جاويد، مرا

سايه مرحمت خسرو عادل خوشتر

چند مستوره، زبيداد فلك ناله كني؟

در غم چرخ ستمكار، تحمل خوشتر

شكر ايزد، كه به كوري رقيبان، سوي من

نامه خسرو جمشيد نشان مي آيد

هركه بنهاد چو مستوره قدم در ره عشق

كارفرماي كران تا به كران مي آيد
هرچند اين زن و شوهر شاعر از صميم قلب همديگر را دوست داشتند و در لابه لاي هرجمله و بيتي علاقه پاك و بي آلايش خود را نسبت به هم ابراز مي داشتند، اما دشمني قهار و پرقدرت و چيره دست به نام ُحسن جهان خانم دختر فتحعلي شاه و زوجه ديگر خسروخان كه در سال 1340 با وي ازدواج نموده بود، در كمين اين عشق نشسته بود كه عاقبت نيز توانست كانون گرم آن دو را به مدت دوسال از هم بپاشد و صفا و صميميت فيمابين را به ملال طلاق و جدايي بدل كند.اما بعداز مدتي خسروخان از اين عمل نادم شد و با وساطت علما و محترمان كردستان رشته الفت گسسته را يك بار ديگر به هم پيوند داد و كانون پرمهر خويش را از فروغ وجود مستوره نوراني ساخت. تا اينكه اين بار دست اجل براي هميشه جدايي ابدي را براي اين دو به ارمغان آورد، و دوسال بعداز شروع زندگي مجددشان خسروخان ناكام به ناكامي در 29 سالگي و در دوم ربيع الاول سال 1250 ق براي هميشه از مستوره جدا شد و جهان فاني را وداع نمود.
ولي با وجود جدايي ابدي، باز "مستوره" در تب و تاب اين عشق مي سوخت و سرانجام در ديار غربت در شهر سليمانيه عراق (در سال 1264 ق.) پس از 44 سال زندگي، به مرض طاعون مبتلا گشت و دنياي فاني را وداع گفت و در مقبره مشهور "گرد سيوان" به خاك سپرده شد. ناگفته نماند كه مستوره با جمعي از شعراي معاصر خود نيز ارتباط شعري داشته كه از آن جمله اند: يغماي جندقي و ملاخضر نالي و گاه با واليه هَوويِ خود كه او نيز شاعر زبردستي بود، به رقابت شعري مي پرداخت كه اين چند بيت نمونه اي از اين رقابت است:

واليه، يار به اغيار چو يار است و نديم

روبسوز از غم و با داغ دل خويش بساز

(واليه)

اغيار جمله محرم و ولي من ز روي تو

محروم من كه بهره ندارد به جز فسوس

(مستوره)

وصال توست نصيب رقيب و من از فراقت

چرا زغصه نناليم؟ چرا زغم نخروشم؟

(واليه)

رقيب همدم و "مستوره" دور است ز دلبر

فلك نگون شوي، آخر سزاست روزِ چنينم؟

(مستوره)

نمونه اي از اشعار كُردي مستوره

گرفتارم به نازي چاوه كاني مه ستي فتانت

بريندارم به تيري سينه سووزي نيشي موژگانت

به تالي پرچمي اگريجه كانت غارتت كردم

دليكم بوو، ئه ويچت خسته ناو چاهي زنخدانت

به قوربان! عاشقان ئه مرَو، هه موو هاتوونه، پابووست

منيش هاتم بغه رمو و بمكوژن بمكه ن، به قوربانت

تشكر واجيبه بومن، اگر بمرم به زخمي تو

به شرطي كفنكم بدر و وي، به تاي زولفي پريشانت

له كوشتن گردنت آزادكم، خوت بييته سر قبرم

كه روژي جومعه، بم نيژي، له لاي نعشي شهيدانت...



تولد يك روح

نوشته: حكيم ملاصالح

ترجمه : محمد رئوف مرادي

مستوره چه آن زمان كه در خانه پدري اش بود و چه زماني كه همسر خسروخان ناكام شد، دو كتابخانه بزرگ و غني خانواده قادري و اردلان را در اختيار داشت، و از همان اوان كودكي نيز تحت تعليم و تربيت معلمان ويژه بود و به زبان فارسي و عربي تعليم مي ديد. جداي از اينها داراي ذوق و استعداد بسيار بود و اين عوامل سبب شد زني فاضل و اديبي بشود و در زمانه خود به عنوان يكي از مفاخر مطرح گردد. بسي مايه افتخار است كه 200 سال پيش زني دانشمند سر بر آورد و در 44 سال سن، سه اثر متفاوت در فقه، تاريخ و ادبيات از خود به جاي گذاشت. بعد از مطالعه و تطبيق اين اثر با نسخه هاي ديگر كه به دست آورده بودم، دو بيت از يك شعر و يك چهارپاره (رباعي) نظرم را جلب كرد و لازم دانستم كه غبار روزهاي گذشته بر اين دو بيت شعر و رباعي را بزدايم؛ اميدوارم در تجديد چاپ ديوان مستوره اينها نيز لحاظ شود.

شيرين دهنا، سيم تنا، مهر عذرا

زاندازه مبر بهر خدا رنجش ما را

در ديوان اشعار مستوره، اين شعر به صورت كامل چاپ نشده است، و بنا به آنچه من از تطبيق نسخ ديگر نتيجه گرفته ام، دنباله آن به اين صورت به پايان مي رسد:

در طرّه زلف تو صبا را بود ار راه

بر باد دهد رايحه مشك ختا را

صد شكر كه مستوره تو را كشت

آنجا كه گذاري نبود باد صبا را

دو رباعي نيز به اين شكل است:

در دامن بيستون غم، فرهادم

وز كيد زمان، عجوزه ناشادم

گر خسروم از مهر به شكر خواند

شيرينم و ا ز قيد بلا آزادم

*

عهد بشكستي و من بر سر پيمان باشم

مهر ببريدي و من باز بر آن باشم

ناورم ياد ز بوي سمن و سنبل و گل

مست از نكهت آن زلف پريشان باشم


به نظر نمي رسد مستوره خانم به زبان كردي شعري سروده باشد. از ميان تمام نسخه هاي خطي كه از شعرهاي او در سنندج به دست آمده، شعري كه به كردي سروده شده باشد، وجود نداشت. آن دو قطعه شعري كه يكي از محققان كرد در كتاب تاريخ ادبيات كرد آورده است، از مستوره نيستند. اين شعرها را از پيش ديده بودم؛ اما دير متوجه شدم كه اين شعرها منسوب به اوست، ولي از آن مستوره نيست، بلكه كپي دو شعر از بيساراني است. اگر روزي كه اين دو شعر بيساراني چاپ و منتشر شوند، اين ابهام نيز از بين مي رود.

نسبت دادن شعر شاعري به شاعري ديگر خطاي بزرگي است و مي تواند در ضبط تاريخ خدشه وارد كند و نظرها را از اعتبار بيندازد. جاي شگفتي است كه اين شاعره خوش ذوق چرا به زبان مادري خود شعر نسروده است كه بي شك برغناي زبان كردي افزوده مي شد؛ اما اكنون كه ندارد نبايد آثاري براي او به خطا بسازيم و ادعا كنيم كه داشته است. در امارت اردلان چندين شاعر بزرگ (مولوي، مجذوب، بلبل، جانور، داخي، محروم، ملانظام، خسته، صيدي دوم، ميرزا عبدالقادر پاوه اي كه همه هم عصر مستوره بودند و پيش از اينها نيز شاعراني چون بيساراني، مولانا دردين، يوسف ياسكه، خاناي قبادي، ميرزا شفيع كوكليايي، الماس خان كندوله اي...) زندگي مي كردند.

بي شك مستوره با شعر آنان آشنا بوده و اشعار آنها را بارها بازخواني كرده است، پس چگونه و چرا هيچ كدام از اين شعرا براو تاثيري نگذاشته اند؟ به نظر نگارنده مستوره خود نخواسته است به زبان مادري اشعار يا آثاري خلق كند، وگرنه دواوين اشعار از شعراي بسياري را در دسترس داشته و حتي با بعضي از آنها حشر و نشر داشته است. بايد گفت سالم سنندجي نيز يكي از آن شاعران بزرگي بود كه تا آخرين روزهاي امارت اردلاني ها زندگي كرده است، بنا به ديوان شعري كه به خط خودش نوشته شده، و براي بار دوم هم به وسيله شيخ جميل، نوه اش، بازنويسي شده، تنها چهار شعر به كردي و چند شعر به فارسي داشته و ديگر اشعار تماما به زبان عربي سروده شده است و در زمانه اش او را امروِالقيس كردي مي خواندند. بنابراين سالم سنندجي نيز از همه آن منابع و شعري كه مستوره در دست داشته، برخوردار بوده، اما طبع شعري او عربي بوده و دوست داشته به عربي شعر بسرايد، و يا شيخ بهاءالدين كه از دوستان نزديك به مولوي كرد بوده، در تمام ديوانش يك بيت كردي نسروده است. از اين گونه شعرا زيادند و من نمي خواهم در اين مقال همه آنها را مثال بياورم، فقط مي گويم مستوره نيز مانند آنان بسيار دوست داشته طبع شعرش را به زبان فارسي بيارايد و به اين زبان شعر بگويد. در بسياري از منابع، شعر گرفتارم به نازي... به مستوره نسبت داده شده، اما اين شعر هم از او نيست. بلكه شعر شاعري است به نام امين بتحاوي و نگارنده اين سطور در طي تحقيق برروي چند بياض كه به دستم رسيده، چندين شعر از اين شاعر را به دست آوردم؛ اميدوارم روزي ديوان اين شاعر نيز به زيور طبع آراسته شود. يكي از آن منابع قابل استناد كه نزد من است، دست نوشته اي است از شيخ جميل ضياءالديني پدر دو هنرمند، هادي و مهدي ضياءالديني كه از دوستان نزديك بين شيخ جميل و امين بتحاوي و به دليل اين نسخه خطي، شكي نيست كه آن غزل كردي كه به مستوره نسبت داده اند، شعر امين بتحاوي است:
گرفتارم به نازي چاوه كاني مه ستي فتانت

بريندارم به زخمي سينه دوزي تيري موژگانت

سنندج صدها سال عرصه گاه خيل زيادي از شاعران و عالمان بوده و مانند بعضي شهرهاي بزرگ ديگر كردنشين دچار قحطي و ديگر مسائل نشده است. بنابراين آثار بسياري از شاعران در اين شهر باقي ماند و از بين نرفته است؛ لذا اگر مستوره ديوان شعري به كردي داشت، بي شك از بين نمي رفت و مانند ديوان فارسي اش ماندگار مي شد و امروز در دست دوستداران شعر مستوره بود. البته نمي توانم حكم بدهم كه گفته و نظر من صددرصد درست است، چون دو كتابخانه بسيار غني و قديمي را نديده ام. شايد در اين دو كتابخانه اشعار كردي مستوره موجود باشد. اينكه چرا ديوان فارسي، تاريخ اردلان و شرعيات مستوره عينا باقي مانده، اما ديوان شعر كردي او از بين رفته جاي سؤال و ترديد است. جواب اين پرسش بسيار واضح است، و آن اينكه مستوره اصلا به كردي شعر نسروده است، و اگر اشعاري به اين زبان داشت بي شك مانند ديگر آثار او امروز موجود بود، و اشعارش هم به گويش اورامي بود. چون در دوره مستوره و در امارت اردلان شعر گفتن به شيوه اورامي، مرسوم بوده و شعر به اين شيوه رواج داشته است. شعري را كه به مستوره نسبت داده اند، خود دليل ديگري است بر اين مدعا كه گفتم؛ چون اين غزل به شيوه نالي و مكتب نالي است و مي دانيم اولين اشعاري كه در مرز جغرافياي امارت اردلاني تها به شيوه و مكتب نالي سروده شده، توسط شيخ عمر بياره و سالم سنندجي بود. و روشن است كه مستوره پيش از اينها بود. در زمان مستوره، زبان شعر در منطقه تحت قدرت اردلان ها به فارسي و اورامي بوده و تا حدي نيز عربي. در ضمن مستوره در اواخر عمر رو به منطقه بابان كرده و در شهر سليمانيه اسكان يافته. اگر او به كردي شعر داشت، مانند شعر نالي و سالم و كردي و خاكي كه اشعارشان در سليمانيه باقي است، مانده، حفظ مي شد.به نظر من شعر هجو آميز نالي نيز كه براي مستوره فرستاده، به همين دليل بوده كه مستوره وارد مكتب او نشده و به شيوه او نسروده است. به همين دليل مستوره را در آن غزل بلند هجو كرده است. هر چند دوست اديبم آقاي محمد حمه باقي بر اين باور است كه هجو نالي، به دليل اختلافات سياسي ميان او و امارت بابان و اردلان بوده است كه مي تواند نظر قابل تأملي باشد.چون در آن زمان نالي صداي رساي امارات بابان و مستوره نيز شرف و ناموس و صداي بلند امارات اردلان بود و نالي با شيوه خود با او به جنگ آمده است. شيوه و روش اين درگيري و جنگ به شكل ديگر در شعرهاي سالم، دوستِ نزديك نالي معلوم است؛ اما سالم مستقيم با مستوره در نيفتاده، بلكه مستقيم به حكومت اردلان پريده است. نكته ديگر اين است كه مولوي عبدالرحيم معدومي نيز از شاعران امارات اردلان بود و از مستوره شاعرتر و بزرگتر بود.هر چند نالي در يكي از غزلهايش بيتي دارد كه به مولوي هم نيش زده است: "شكار كوهي (بيگانه) را اهلي نكنيد. وگرنه شكاراهلي و خانگي خودتان را از حرص و ناراحتي به كوه مي زند و خاك و بوم شما را ترك مي كند!". اين گفته بدان معني است كه مولوي از دوستان نزديك و قابل اطمينان بابان شده بود و از همه بيشتر به احمدپاشا نزديك بود، تمام اين نكات سرآغاز پرسش هاي بي جوابي اند كه لازم است از نظر تاريخي مورد بررسي قرار بگيرند تا نكات مبهم و تاريك آن روشن شود.شايد گفته فوق كه نالي به حكام بابان گوشزد كرده، منظور مولوي نبود بلكه مستوره را مد نظر داشت، چون مستوره در سالهاي آخر عمر به سليمانيه رفته و در همان جا هم درگذشت، و زماني كه وارد آنجا شد از طرف مقامات بابان بسيار مورد استقبال و احترام قرار گرفت و نالي هم از اين بابت دلخور شد و به همين دليل او را "شكار وحشي" و خود را "شكار اهلي" قلمداد كرده است!




غزلي از مستوره

از كوي خود دواندي آخر به صد جفايم

در حضرت تو اين بود اي ماه وش سزايم؟

در خيل عشقبازان رسم من اين نباشد

با يار خويش عهدي، بربندم و نپايم

ما را مزن ز درگه، همچون غزال وحشي

بگريزم ار ز كويت، مشكل دگر بيايم

بي جرمي اي ستمگر، انداختي ز چشمم

يا زين غمم رها كن، يا بر شمر خطايم

ما را ز گلشن و گل، صد بار خوشتر آيد

خاري ز كوي جانان گر مي خلد به پايم

شب تا سحر بنالم، و آن سنگدل ندارد

گوشي ز روي رحمت، بر نوحه و نوايم

مستوره، از وفايش، سر بر لحد گذارم

تا قصه ها پس از من، گويند از وفايم

پي نويسها:

1 يعني ميرعماد قزويني.

2 مراد ياقوت مستعصمي از خطاطان بزرگ قرن هفتم هجري است.

3 مقصود درويش عبدالمجيد طالقاني از شعرا و خوشنويسان معروف قرن دوازدهم هجري است

پاسخ با نقل قول
کاربران زیر از behnam5555 به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید




  #2  
قدیمی 07-26-2013
مهرگان آواتار ها
مهرگان مهرگان آنلاین نیست.
مدیر تالار انگلیسی
 
تاریخ عضویت: Apr 2008
محل سکونت: کرمانشاه
نوشته ها: 1,577
سپاسها: : 3,750

4,670 سپاس در 1,282 نوشته ایشان در یکماه اخیر
مهرگان به Yahoo ارسال پیام
Smile مستوره کردستانی

آقای نقده http://p30city.net/showthread.php?t=18407 لینک هم مشابه همین تاپیک هست



"مستوره اردلان"
ماه شرف خان کردستان متخلص به «مستوره کردستانی» دختر ابوالحسن بیگ فرزند محمدآقای ناظر در سال 1804 در شهر سنندج دیده به جهان گشود.

مستوره کردستان
ی، آن نادره­ ی روزگار، شاعری نازک خیال، ادیبی توانا، مورخی چیره دست و محقق و متشرعی عفیف و پاکدامن، به گفته­ ی بسیاری از شرق شناسان، در روزگار خویش یگانه زنی بود که به نگاشتن و تدوین کتاب تاریخ همت گماشت. تنها زنی بود در جهان اسلام که کتاب شرعیات را برای بانوان به رشته تحریر درآورد.

بی گمان بسیاری از عوامل باید دست به دست هم دهند و مهیا گردند تا مفهومی به واقعیت بدل گردد. در مورد جوامع انسانی نیز به همین گونه لازم است که بسیاری از عوامل دست به دست هم دهند تا فردی پرورش یافته به بشریت عرضه گردد. دو قرن پیش که تعلیم و آموزش حتی برای مردان امری مشکل و برای بانوان امری محال به نظر می رسید، شرایط بسیاری باید فراهم می گشت تا ادیبه ای چون مستوره کردستانی بدان جایگاه می رسید.




__________________
پاسخ با نقل قول
کاربران زیر از مهرگان به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
  #3  
قدیمی 07-26-2013
مهرگان آواتار ها
مهرگان مهرگان آنلاین نیست.
مدیر تالار انگلیسی
 
تاریخ عضویت: Apr 2008
محل سکونت: کرمانشاه
نوشته ها: 1,577
سپاسها: : 3,750

4,670 سپاس در 1,282 نوشته ایشان در یکماه اخیر
مهرگان به Yahoo ارسال پیام
Smile ماه شرف خانم - مستوره کردستانی - شعر کوردی مستوره کردستانی

ماه شرف خانم - مستوره کردستانی - شعر کوردی مستوره کردستانی


گرفتارم به نازی چاوه‌کانی مه‌ستــی فـــه‌تتانت
بریندارم به تیری سینه سۆزی نیشی موژگانت
به تاڵێ په‌رچه‌می ئه‌گریجه‌کانت غاره‌تت کردم
دڵێکم بوو ئه‌ویشت خسته ناو چاهی زه‌نه‌خدانت
به قوربان! عاشقان ئه‌مڕۆ هه‌موو هاتوونه پابۆست
منیش هاتم بفه‌رموو بمکوژن بمکه‌ن به قوربانت


__________________
پاسخ با نقل قول
کاربران زیر از مهرگان به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
پاسخ


کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
 

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 12:48 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها