بازگشت   پی سی سیتی > سایر گفتگوها > ورزش Sports

ورزش Sports در این تالار به مباحث عمومی ورزش و اخبار رشته های مختلف آن پرداخته میشود

پاسخ
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
  #1  
قدیمی 07-28-2013
چرو آواتار ها
چرو چرو آنلاین نیست.
کاربر کارآمد
 
تاریخ عضویت: Feb 2010
محل سکونت: کرمانشاه- همین حوالی
نوشته ها: 731
سپاسها: : 247

554 سپاس در 357 نوشته ایشان در یکماه اخیر
جدید آشنایی با مشاهیر و اساطیر باستانی و اسطوره های تاریخی تیراندازی با کمان

آرش کمانگیر


arash.jpg


نام یکی از اسطوره‌های کهن ایرانی و همچنین نام شخصیت اصلی این اسطوره‌است. آرش، امیرزاده‌ای از اهالی طبرستان [۱]و از سپاهیان منوچهر بود که پس از پایان جنگ ایران و توران به عنوان کماندار ایرانی جهت مشخص شدن مرز ایران و توران برگزیده شد و از بالای کوه "اییریو خشوتا" از چهارمین کشور روی زمین در زادگاه فریدون رفت و با تمام نیرو تیری به طرف کوه "خوانونت" در خاور رها کرد.


آرش در شاهنامه

شرح داستان آرش کمانگیر در شاهنامه نیامده است اما شاهنامه از آرش کمانگیر نام برده است و در شاهنامه به داستان آرش اشاره شده‌است. (مثلاً در قسمت پادشاهی شیرویه:
  • چو آرش که بردی به فرسنگ تیر
  • چو پیروزگر قارن شیرگیر»
  • «بزرگان که از تخم آرش بدند - سبکبار و جنگی و چابک بدند».
  • که سامیش گرزست و تیر آرشی...
  • دو فرزند او هم گرفتار شد-برو تخمهٔ آرشی خوار شد.
  • جوان بی‌هنر سخت ناخوش بود- اگر چند فرزند آرش بود.
  • من از تخمهٔ نامور آرشم- چو جنگ آورم آتش سرکشم.
شرح داستان آرش کمانگیر در شاهنامه نیامده است اما شاهنامه از آرش کمانگیر نام برده است و در شاهنامه به داستان آرش اشاره شده‌است. (مثلاً در قسمت پادشاهی شیرویه:
  • چو آرش که بردی به فرسنگ تیر
  • چو پیروزگر قارن شیرگیر»
  • «بزرگان که از تخم آرش بدند - سبکبار و جنگی و چابک بدند».
  • که سامیش گرزست و تیر آرشی...
  • دو فرزند او هم گرفتار شد-برو تخمهٔ آرشی خوار شد.
  • جوان بی‌هنر سخت ناخوش بود- اگر چند فرزند آرش بود.
  • من از تخمهٔ نامور آرشم- چو جنگ آورم آتش سرکشم.

اسطوره آرش کمانگیر از داستان‌هایی است که در اوستا آمده و در شاهنامه از آرش درچند شعر با افتخار نام برده شده ولی مشروح داستان یا اسطوره آرش در شاهنامه بیان نشده است.


آرش در کتابهای دیگر

در کتاب‌های پهلوی و نیز در کتاب‌های تاریخ دوران اسلامی به آن اشاراتی شده‌است. ابوریحان بیرونی، در کتاب خود به نام «آثارالباقیه» به هنگام توصیف «جشن تیرگان»، داستان آرش را بازگو می‌کند و ریشه این جشن را از روز حماسه آفرینی آرش می‌داند. در اوستا آرش را اِرِخشه خوانده‌اند و معنایش را نیز کسانی معناهایی کرده‌اند: از آن دسته «تابان و درخشنده»، «دارنده ساعد نیرومند» و «خداوند تیر شتابان». در اوستا بهترین تیرانداز ارخش نامیده شده‌است که گمان بر این است که همان آرش باشد. بعضی معنی آرش را درخشان دانسته‌اند. و برخی معتقدند که منظور از آرش، حاکم پارتی گرگان بوده که به زور تیر و کمان دشمن را از مرز ایران دور کرده‌است.


آرش در فرهنگ دهخدا

در کتاب‌های پهلوی و نیز در کتاب‌های تاریخ دوران اسلامی به آن اشاراتی شده‌است. ابوریحان بیرونی، در کتاب خود به نام «آثارالباقیه» به هنگام توصیف «جشن تیرگان»، داستان آرش را بازگو می‌کند و ریشه این جشن را از روز حماسه آفرینی آرش می‌داند. در اوستا آرش را اِرِخشه خوانده‌اند و معنایش را نیز کسانی معناهایی کرده‌اند: از آن دسته «تابان و درخشنده»، «دارنده ساعد نیرومند» و «خداوند تیر شتابان». در اوستا بهترین تیرانداز ارخش نامیده شده‌است که گمان بر این است که همان آرش باشد. بعضی معنی آرش را درخشان دانسته‌اند. و برخی معتقدند که منظور از آرش، حاکم پارتی گرگان بوده که به زور تیر و کمان دشمن را از مرز ایران دور کرده‌است.


آرش در ادبیات معاصر


  • شعر روانشاد سیاوش کسرایی با نام آرش کمانگیر که در کتاب فارسی پنجم دبستان قبل از انقلاب اسلامی هم منتشر شده بود، از حماسی ترین و تاثیرگذارترین شعرهای قرن های اخیر شمرده می شود.
  • برف می بارید...، در کنار شعله آتش
  • قصه می گوید برای بچه های خود عمو نوروز
  • گفته بودم زندگی زیباست!
  • زندگی آتشگهی دیرینه پا برجاست
  • گر بیفروزیش رقص شعله اش در هر کران پیداست
  • ورنه خاموش است و خاموشی گناه ماست
  • کودکانم!... داستان ما ز آرش بود
  • او به جان! خدمتگزار باغ آتش بود
  • روزگاری بود
  • روزگار تلخ و تاری بود
  • بخت ما چون روی بدخواهان ما تیره
  • دشمنان بر جان ما چیره
  • شهر سیلی خورده هذیان داشت
  • بر زبان بس داستانهای پریشان داشت
  • ترس بود و بالهای مرگ
  • سنگر آزادگان خاموش
  • خیمه گاه دشمنان پر جوش
  • دشمنان بگذشته از سر حد و از بارو
  • هیچ کس دستی به سوی کس نمی آورد
  • هیچ کس در روی دیگر کس نمی خندید
  • آسمان اشک ها پر بار...
  • مرز را پرواز تیری می دهد سامان
  • گر به نزدیکی فرود اید
  • خانه هامان تنگ !
  • آرزومان کور !
  • ور بپرد دور
  • تا کجا ؟ تا چند ؟....
  • آه کو بازوی پولادین و کو سر پنجه ایمان ؟
  • ... منمآ...رش...
  • چنین آغاز کرد آن مرد با دشمن
  • منم آرش سپاهی مردی آزاده
  • به تنها تیر ترکش آزمون تلختان را
  • اینک آماده
  • مجوییدم نسب...
  • فرزند رنج و کار ...
  • گریزان چون شهاب از شب
  • دلم را در میان دست می گیرم
  • و می افشارمش در چنگ
  • دل خلقی است در مشتم
  • امید مردمی خاموش هم پشتم
  • کمان کهکشان در دست
  • کمانداری کمانگیرم
  • شهاب تیزرو تیرم
  • درود ای واپسین صبح ای سحر بدرود...
  • که با آرش ترا این آخرین دیدار خواهد بود
  • به صبح راستین سوگند!
  • به پنهان آفتاب مهربار پاک بین سوگند
  • که آرش جان خود در تیر خواهد کرد...
  • زمین می داند این را آسمان ها نیز
  • نه ترسی در سرم نه در دلم باک است...
  • درنگ آورد و یک دم شد به لب خاموش
  • نظر افکند آرش سوی شهر آرام
  • کودکان بر بام
  • دختران بنشسته بر روزن
  • مادران غمگین کنار در
  • سرود بی کلامی با غمی جانکاه
  • کدامین نغمه می ریزد
  • کدام آهنگ ایا می تواند ساخت....


  • ... آری آری جان خود در تیر کرد آرش
  • کار صد ها صد هزاران تیغه شمشیر کرد آرش
  • تیر آرش را سوارانی که می راندند بر جیحون
  • به دیگر نیمروزی از پی آن روز
  • نشسته بر تناور ساق گردویی فرو دیدند
  • و آنجا را از آن پس
  • مرز ایرانشهر و توران بازنامیدند....
  • ...
  • ...
  • بهرام بیضایی بازنویسی‌ای با نام و مضموم آرش دارد.
  • توران شهریاری بانوی شاعر ایرانی
  • نیز شعری به نام آرش و تیرگان دارد..


پاسخ با نقل قول
2 کاربر زیر از چرو سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید




  #2  
قدیمی 07-28-2013
چرو آواتار ها
چرو چرو آنلاین نیست.
کاربر کارآمد
 
تاریخ عضویت: Feb 2010
محل سکونت: کرمانشاه- همین حوالی
نوشته ها: 731
سپاسها: : 247

554 سپاس در 357 نوشته ایشان در یکماه اخیر
جدید داستان آرش



داستان آرش



در زمان پادشاهی منوچهر پیشدادی، در جنگی با توران، افراسیاب سپاهیان ایران را در مازندران محاصره می‌کند. سرانجام منوچهر پیشنهاد صلح می‌دهد و تورانیان پیشنهاد آشتی را می‌پذیرند و برای قبول این صلح و تحقیر ایرانیان پیشنهاد می کنند که یکی از پهلوانان ایرانی بر فراز البرز تیری بیندازد و محل فرو افتادن آن تیر، مرز ایران و توران در نظر گرفته شود.
در ایران کسی جرات این کار را به خود نمی دهد. آرش که پیک لشکر ایران بود پیامی را به لشکر توران می برد. پادشاه توران برای تحقیر بیشتر ایرانیان خود آرش را انتخاب می کند و آرش به اجبار مسئولیت این کار را می پذیرد. در لشکر ایران همه به آرش خرده می گیرند که چرا این مسئولیت را پذیرفتی و تو باعث ننگ ایران خواهی شد.
آرش به فراز دماوند می‌رود و تیر را پرتاب می‌کند. پس از این تیراندازی آرش از خستگی می‌میرد. آرش هستی‌اش را بر پای تیر می‌ریزد؛ پیکرش پاره پاره شده و در خاک ایران پخش می‌شود و روانش در تیر دمیده می‌شود. تیر از صبح تا غروب حرکت کرده و در کنار رود جیحون یا آمودریا بر درخت گردویی فرود می‌آید. و آنجا مرز ایران و توران می‌شود.مطابق با برخی روایت‌ها اسفندارمذ تیر و کمانی را به آرش داده بود و گفته بود که این تیر خیلی دور می‌رود ولی هر کسی که از آن استفاده کند، خواهد مرد. با این وجود آرش برای فداکاری حاضر شد که از آن تیر و کمان استفاده کند.
بسیاری آرش را از نمونه‌های بی‌همتا در اسطوره های جهان دانسته‌اند؛ وی نماد جانفشانی در راه میهن است.
پاسخ با نقل قول
2 کاربر زیر از چرو سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
  #3  
قدیمی 07-31-2013
امیر عباس انصاری آواتار ها
امیر عباس انصاری امیر عباس انصاری آنلاین نیست.
مسئول ارشد سایت ناظر و مدیر بخش موبایل

 
تاریخ عضویت: Sep 2007
محل سکونت: تهرانپارس
نوشته ها: 8,211
سپاسها: : 8,720

6,357 سپاس در 1,362 نوشته ایشان در یکماه اخیر
Arrow آشنایی با مشاهیر و اساطیر باستانی و اسطوره های تاریخی تیراندازی با کمان

آشنایی با مشاهیر و اساطیر باستانی و اسطوره های تاریخی تیراندازی با کمان

آرتمیس



آرتمیس (به یونانی: Αρτεμις)‏ در اسطوره‌های یونان الهه شکار، حیات وحش، پاکی ، ماه و حاصلخیزی، دختر لتو و زئوس، و خواهر دوقلوی آپولو بود.

آرتمیس یکی از الهه‌های باکــره و مظهر پاکدامنی المپ به شمار می‌رفت. او قابل قیاس با دیانا در اساطیر رم باستان است. آرتمیس با هلال ماهی در بالای پیشانیش به تصویر کشیده می‌شد و بعضی اوقات او را با الهه ماه سلنه اشتباه می‌گرفتند.

او همانند برادر دوقلوی خود آپولو که محافظ پسر بچه ها بود، محافظت از دختران کوچک تا سنین ازدواج آن‌ها را به عهده داشت. اما هردوی آن‌ها نیز موجبات مرگ ناگهانی و بیماری بودند، آرتمیس زنان و دختران و آپولو مردها و پسران را هدف قرار می‌داد.


کار اصلی آرتمیس پرسه زدن به همراه حوری‌های خود در جنگل های کوهستانی و زمین‌های کشت نشده برای شکار شیر، پلنگ و گوزن بود.

او به تیر و کمانی از جنس نقره که به وسیلهٔ هفائستوس و سیکلوپ‌ها ساخته شده، مجهز بود.

حس استقلال طلبی و روحیه طبیعی او توسط همه الهه مورد قدردانی قرار نمی‌گرفت. آفرودیته الهه عشق و زیبایی هیچ کنترلی بر روی او نداشت به این دلیل که او هیچ علاقه‌ای به عشق نمی‌ورزید، و هرا ملکه خدایان نیز هنگامی که آرتمیس در جنگ تروآ طرف تروجان‌ها را گرفت، مجبور شد با او به مقابله بپردازد.





پرستش الهه شکار

آرتمیس در اکثر شهرهای یونان مورد پرستش قرار می‌گرفت اما فقط به عنوان یک خدای ثانویه. اگرچه برای یونانیان ساکن آسیای صغیر (ترکیه امروزی)، او یک الوهیت برجسته بود.
در افسوس یکی از شهرهای آسیای صغیر برای احترام به او معبد بزرگی به نام معبد آرتمیس بنا نهادند که به عنوان یکی از عجایب هفت‌گانه جهان نیز بوده‌است.

اما در شهر افسوس او عمدتاً به عنوان الهه باروری پرستش می‌شد. شکل تندیس آرتمیس در افسوس تا حد زیادی با سرزمین‌های دیگر واقع در یونان متفاوت است به گونه‌ای که او همیشه به عنوان یک زن شکارچی همراه با تیر و کمان خود به تصویر کشیده می‌شده است اما در افسوس او را به سبک شرقی نشان داده‌اند.


__________________
This city is afraid of me
I have seen its true face
پاسخ با نقل قول
2 کاربر زیر از امیر عباس انصاری سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
  #4  
قدیمی 07-31-2013
چرو آواتار ها
چرو چرو آنلاین نیست.
کاربر کارآمد
 
تاریخ عضویت: Feb 2010
محل سکونت: کرمانشاه- همین حوالی
نوشته ها: 731
سپاسها: : 247

554 سپاس در 357 نوشته ایشان در یکماه اخیر
جدید اسطوره های مشابه آرش

● اسطوره های مشابه آرش

در اسطوره های فرهنگ های دیگر هم قهرمانی که بسان آرش کماندار است و تیراندازی می کند، دیده می شود. آرتمیس و آپولو یونانی، یی چینی، آگیلاز آلمانی، هایک ارمنی، مردوک بابلی و آرجون هندی از این جمله اند. علاوه بر این در افسانه های ویلیام تل، پالنتوک و رابین هود نبز با قهرمان تیرانداز سر و کار داریم.

● تیشتر


در کتاب «دانشنامه مزدیسنا» در رابطه با واژه «تشتر» (تیشتر، تیر) آمده است؛ «در فرهنگ ها و اوستا و متون پهلوی به معانی چندی آمده است، ولی منظور اصلی همان ایزد تیر و تشتر است که در پهلوی «تیشتر» و در اوستا «تیشتریه» آمده و یشت هشتم یا «تشتر یشت» اوستا که معمولاً «تیریشت» گویند، به او منسوب است.
چهارمین ماه سال و سیزدهمین روز هر ماه را به نام ایزد تیشتر، تیرماه و تیر روز گویند.»
همچنین تیشتر نام ایزد باران و نام ستاره باران زا را بر خود دارد. نام های دیگر ستاره باران زای مذکور «شعرای یمانی» و «سیریوس» است.
این اعتقاد نیز در مورد تیشتر وجود دارد که؛ هرگاه تیشتر از آسمان سر بزند و بدرخشد مژده ریزش باران می دهد.
در بندهش تیشتر پدیدآورنده آغازین باران، دریاها و دریاچه هاست.
در فرهنگ دهخدا آمده است؛ «تشتر در فرهنگ ها به معنی فرشته باران ضبط شده و بسا او را با میکائیل تطبیق کرده اند. لابد به مناسبت آنکه تشتر فرشته باران و بالنتیجه ایزد ارزاق است و میکائیل هم فرشته روزی است.»
برخی از کارشناسان نیز تشتر را با تیر (عطارد) یکی دانسته اند ولی معلوم نیست که تشتر و تیر هر دو دارای یک ریشه لغوی باشند، اگرچه «تیشتریه» اوستایی در پارسی «تیر» گفته می شود. در این مورد به فرهنگ دهخدا که رجوع کنیم درمی یابیم؛ «...در بندهش فصل پنج آمده که سبعه سیاره با سبعه ثابته در جنگ و ستیز است.» تیر (عطارد) بر ضدتشتر ...

ویرایش توسط چرو : 07-31-2013 در ساعت 10:44 PM
پاسخ با نقل قول
کاربران زیر از چرو به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
  #5  
قدیمی 07-31-2013
چرو آواتار ها
چرو چرو آنلاین نیست.
کاربر کارآمد
 
تاریخ عضویت: Feb 2010
محل سکونت: کرمانشاه- همین حوالی
نوشته ها: 731
سپاسها: : 247

554 سپاس در 357 نوشته ایشان در یکماه اخیر
جدید کمانداران‌ از عصر حجر تا کنون‌

کمانداران‌ از عصر حجر تا کنون‌






شاید بتوان‌ تاریخ‌ انجام‌ آن‌ را به‌ عصر سنگی‌ نسبت‌ داد در حدود ۲۰۰۰۰ سال‌ قبل‌ از میلاد مسیح‌. مردمان‌ اولیه‌ زمانی‌ كه‌ در مصر باستان‌ زندگی‌ می‌ كردند از تیر و كمانهای‌ ابتدایی‌ استفاده‌ می‌ كردند كه‌ قدمت‌ استفاده‌ از این‌ ابزار به‌ چیزی‌ حدود ۵ هزار سال‌ پیش‌ از شروع‌ اولین‌ نشانه‌ های‌ جنگاوری‌ در روی‌ كره‌ زمین‌ محاسبه‌ می‌گردد.
در چین‌ قدمت‌ تیر اندازی‌ به‌ زمان‌ حكومت‌ سلسله‌ شانگ‌ shang ـ در حدود سالهای‌۱۰۲۷ تا ۱۷۶۶ بر می‌ گردد. در زمان‌ جنگ‌ ارابه‌ یی‌ هر تیمی‌ از سه‌ مرد تشكیل‌ می‌ شد، یك‌ راننده‌ ارابه‌، یك‌ نیزه‌ دار و یك‌ تیر انداز. در زمان‌ حكومت‌ ژو zhou از ۲۵۶ تا ۱۰۲۷ قبل‌ از میلاد، خاندان‌ سلطنتی‌ در مسابقات‌ تیر اندازی‌ شركت‌ می‌ كردند كه‌ با مراسم‌ جشن‌ و موسیقی‌ و... همراه‌ بود.
هنگامی‌ كه‌ چینی‌ ها در قرن‌ ۶ میلادی‌ ژاپنی‌ ها را با تیراندازی‌ آشنا كردند، این‌ مساله‌ تاثیر برجسته‌ و شگرفی‌ روی‌ رسوم‌ و سنن‌ مردم‌ آسیای‌ شرقی‌ گذاشت‌. یكی‌ از هنرهای‌ رزمی‌ ژاپنی‌ ها به‌ نام kyujutsu كمان‌ و نیزه‌ كه‌ امروزه‌ در این‌ كشور با نام‌ كیودو kyudo یكی‌ از روشهای‌ كمان‌ داری‌ است‌، از ورود تیراندازی‌ در همان‌ دوران‌ سرچشمه‌ گرفته‌ است‌. كیدوی‌ مدرن‌ و پیشرفته‌ یكی‌ از متدهای‌ پیشرفت‌ و بهبود فیزیكی‌، ذهنی‌ و روحی‌ است‌.
در دوران‌ Roman - Greco، كمان‌ و نیزه‌ بیشتر برای‌ شكار و كارهایی‌ از این‌ قبیل‌ مورد استفاده‌ قرار می‌ گرفت‌ تا جنگ‌ و ستیز و خونریزی‌! تیراندازان‌ در مواقع‌ دیگر سال‌ در كار گاه‌ های‌ كوزه‌ گری‌ و سفالگری‌ دیده‌ می‌ شدند. البته‌ این‌ شاخه‌ ورزشی‌ به‌ سرعت‌ در آسیای‌ شرقی‌ و كشورهای‌ مجاور آن‌ توسعه‌ یافت‌. آشوریها و پارتها جزو كسانی‌ بودند كه‌ در توسعه‌ این‌ ورزش‌ رزمی‌ گامهای‌ بلندی‌ برداشتند. از آتیلا اسطوره‌ تیر و كمان‌ در سده‌ های‌ پیشین‌، هنوز به‌ نیكی‌ یاد می‌ شود.
اساطیر تیر اندازی‌
در قرنهای‌ پیشین‌ محبوبیت‌ تیر اندازی‌ به‌ قدری‌ بود كه‌ حتی‌ تاثیر آن‌ را در ادبیات‌ قومی‌ و شعر سرایی‌ هم‌ می‌توان‌ دید. حتی‌ در تصویر سازیهایی‌ مانند رابین‌ هود كه‌ از معروف‌ ترین‌ و مطرح‌ ترین‌ چهره‌های‌ این‌ عرصه‌ به‌ شمار می‌ رفت‌.
مراجع‌ مختلف‌ و متعدد در خصوص‌ تیر اندازی‌ حاكی‌ از وجود داستان‌ها و افسانه‌های‌ گوناگونی‌ در ادبیات‌ كهن‌ یونان‌ است‌. اولیسز ulysses‌ قهرمان‌ حماسه‌ اودیسه‌ منسوب‌ به‌ هومر Homer شاعر نابینای‌ یونانی‌ در كتاب‌ بیستم‌ یكی‌ از بهترین‌ نمونه‌ های‌ این‌ افسانه‌ ها است‌. اولیسز به‌ واقع‌ یكی‌ از قهرمانان‌ تیر اندازی‌ در اساطیر است‌. پنه‌ لوپه‌ زوجه‌ اودیسوس فكر می‌ كرد كه‌ همسرش‌ بعد از ۲۰ سال‌ غیبت‌ پس‌ از جنگ‌ بزرگ‌ ترواTroy هرگز باز نمی‌ گردد. خواستگاران‌ فراوانی‌ او را احاطه‌ كرده‌ بودند، اما بالاخره‌ اولیسز از جنگ‌ تروا بازگشت‌ و در قالب‌ یك‌ چوپان‌ به‌ زندگی‌ اش‌ ادامه‌ داد و با استفاده‌ از تیر و كمان‌ و مهارتش‌ در این‌ رشته‌ توانست‌ به‌ همسرش‌ خبر دهد كه‌ چه‌ كسی‌ است‌! ادبیات‌ انگلیس‌ همچنان‌ به‌ اسطوره‌ های‌ خود در این‌ رشته‌ و تاؤیر آن‌ در ادبیات‌ كهن‌ كشور افتخار می‌كند.
تاسیس‌ فدراسیون‌ جهانی‌
اولین‌ رقابتهای‌ رسمی‌ و سازماندهی‌ شده‌ تیراندازی‌ در فینسبری‌ Finsbury انگلستان‌ در سال‌ ۱۵۸۳ برگزار شد كه‌ حدود ۳۰۰۰ شركت‌ كننده‌ داشت‌. در طول‌ جنگ‌ ۳۰ساله‌ سالهای‌ ۱۶۱۸ تا ۱۶۴۸ كه‌ استفاده‌ از سلاح‌ های‌ آتش‌ زا باب‌ شده‌ بود، تیر و كمان‌ دیگر كاربرد چندانی‌ نداشت‌ و كم‌ كم‌ به‌ یك‌ ورزش‌ و رقابت‌ هیجان‌ انگیز و سرگرم‌ كننده‌ تبدیل‌ شد.بدنه‌ اصلی‌ سازمان‌ تیر اندازی‌ بین‌ المللی‌ با نام‌ فدراسیون‌ تیر اندازی‌ Fita در تاریخ‌ ۴ سپتامبر ۱۹۳۱ در لهستان‌ با حضور ۷ كشور فرانسه‌، چك‌، سوئد، لهستان‌، مجارستان‌، ایتالیا و ایالات‌ متحده‌ امریكا تاسیس‌ شد. پس‌ از آن‌ با انجام‌ مسابقات‌ زیر نظر اتحادیه‌ رسمی‌ پس‌ از مدتی‌ این‌ رشته‌ به‌ بازی‌های‌ المپیك‌ هم‌ راه‌ پیدا كرد. بطوری‌كه‌ به‌ سرعت‌ برایش‌ قوانین‌ بین‌ المللی‌ وضع‌ كردند و رقابتهای‌ قهرمانی‌ آن‌ هم‌ شهرت‌ جهانی‌ پیدا كرد.
پاسخ با نقل قول
کاربران زیر از چرو به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
  #6  
قدیمی 07-31-2013
امیر عباس انصاری آواتار ها
امیر عباس انصاری امیر عباس انصاری آنلاین نیست.
مسئول ارشد سایت ناظر و مدیر بخش موبایل

 
تاریخ عضویت: Sep 2007
محل سکونت: تهرانپارس
نوشته ها: 8,211
سپاسها: : 8,720

6,357 سپاس در 1,362 نوشته ایشان در یکماه اخیر
Arrow آشنایی با مشاهیر و اساطیر باستانی و اسطوره های تاریخی تیراندازی با کمان

قنطروس
قنطروس یا سانتور (به یونانی: Κένταυροι، تلفظ: کنتاوروس یا قنطورس) در میان اساطیر یونان جز معروف‌ترین موجودات است. سانتور موجودی است نیمی انسان و نیمی اسب، با سر و دو دست و بالاتنهٔ انسان و بدن و چهار پای اسب، به این شکل که قسمت انسانی از جایی که گردن اسب باید شروع می‌شد به جای آن قرار دارد.

قنطورس یا سانتور، نام اَخلاف ایکسیون، پادشاه تسالی، بود. ایکسیون به خاطر قتل پدرزنش، عذاب وجدان داشت. زئوس بر او ترحم کرد و او را به کوه المپ برد. اما ایکسیون عاشق هِرا همسر زئوس شد. زئوس از ماوقع مطلع شد و ابری را به شکل هرا به سراغ ایکسیون فرستاد. از نزدیکی ایکسیون و این ابر موجودی به اسم سانتاروس به دنیا آمد و از آمیزش او با مادیان‌های کوه پلیون، تمام سانتورها به وجود آمدند.

اکثر آن‌ها موجوداتی رام نشده و وحشی بودند و به مستی و مسائل شهوانی شهرت دارند. تنها استثناء در این میان سانتور خردمند کـایـرون بود.






سانتورها در داستان‌های امروزی

در مجموعهٔ هری پاتر، سانتورها نقش خاصی دارند. در کتاب جانوران شگفت‌انگیز و زیست‌گاه آن‌ها به قلم رولینگ که در مورد موجودات خیالی مجموعه هری پاتر است، آمده‌است:
سانتورها قدرت تکلم انسان را دارند و در رنگ‌های گوناگون یافت می‌شوند. سانتورها با روش‌های ویژه‌ای از دید انسان‌ها مخفی می‌مانند. همچنین آن‌ها در جنگل زندگی می‌کنند و زیستگاه اصلیشان کشور یونان است. سانتورها روش‌های ویژه‌ای در استتار و مخفی ماندن دارند که این روش‌ها هنوز در پرده‌ای از ابهام قرار دارد. آن‌ها به صورت قبیله‌ای زندگی می‌کنند و از علومشان برای زندگی استفاده می‌کنند... سانتورها بر علوم سحر آمیز شفا و پیش گویی و همچنین نجوم تسلط خاصی دارند. تیراندازی سانتورها با تیر و کمان زبانزد خاص و عام است. اکثر سانتورها از برخورد و معاشرت با انسان‌ها خشنود نمی‌شوند و خود را بسیار برتر از انسان می‌دانند و با انسان بر خورد خوبی ندارند. تنها سانتور نیک‌رفتار اساطیر یونان کیرون نام داشت که آموزگار بسیاری از پهلوانان یونان، من‌جمله آشیل، یاسون و آکتئون بود که با تیر هراکلس از پای درآمد.




__________________
This city is afraid of me
I have seen its true face

ویرایش توسط امیر عباس انصاری : 07-31-2013 در ساعت 10:15 PM
پاسخ با نقل قول
کاربران زیر از امیر عباس انصاری به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
  #7  
قدیمی 07-31-2013
امیر عباس انصاری آواتار ها
امیر عباس انصاری امیر عباس انصاری آنلاین نیست.
مسئول ارشد سایت ناظر و مدیر بخش موبایل

 
تاریخ عضویت: Sep 2007
محل سکونت: تهرانپارس
نوشته ها: 8,211
سپاسها: : 8,720

6,357 سپاس در 1,362 نوشته ایشان در یکماه اخیر
Arrow آشنایی با مشاهیر و اساطیر باستانی و اسطوره های تاریخی تیراندازی با کمان

جنگ رستم با اسفنديار


چون خورشيد برآمد. رستم ببر بيان را روي خفتان پوشيد، كمند را به فتراك زين بست و سوار بر رخش شد و از زواره خواست تا لشكري آراسته گرد آورد و خود در پيش و زواره با لشكر در پشت سرش، تا لب هيرمند تاختند. در آنجا رستم از برادر خواست تا لشكر را نگه دارد و خود به تنهايي از آب گذشت و به لشكرگاه اسفنديار شتافت.


خروشيد و گفت اي يل اسفنديار!
هم آوردت آمد بر آراي كار!

اسفنديار سر خوش و خندان، زره پوشيد و كلاهخود بر سر نهاد، نيزه را بر زين زد و با زور بازويي كه داشت همچون پلنگ از زمين بر زين اسب پريد و گرز گاو سر را به دست گرفت. اسفنديار چون رستم را تنها و بدون سپاه ديد، از پشوتن خواست تا سپاه را باز گرداند و دو پهلوان چنان به رزم شتافتند كه گويي از جهان بزم و آشتي برافتاده.





چون آن دو شير سرافراز، يكي پير و ديگري جوان به هم نزديك شدند، اسبانشان خروشي سر دادند كه دشت نبرد به لرزه افتاد. رستم فرياد برآورد:«اي شاد دل! در رزم شتاب مكن! اگر خواسته تو جنگ و خونريزي است، سواران زابلي من آماده اند تا با لشكر تو در آويزند و ما از جنگ بر كنار باشيم.» اسفنديار خروشيد كه:«اي نابكار! سپيده دم آمدي و مرا به نبرد طلبيدي و اكنون كه شكست را نزديك مي بيني با فريب و نيرنگ از آن مي گريزي؟

جنگ زابليان به چه كار من مي آيد؟

مبادا چنين هرگز آيين من
سزا نيست اين كار در دين من
كه ايرانيان را به كشتن دهيم
خود اندر جهان تاج بر سر نهيم


تو اگر مي خواهي يار و ياوري با خود همراه كن! اما من ياوري جز يزدان ندارم. ما هر دو جنگجو و جنگ خواهيم. پس تن به تن مي جنگيم تا ببينيم اسب كدام يك بدون سوار به خانه باز مي گردد و قضا و قدر چه كسي را خوار مي كند؟» رستم گفت:«اي نوجوان تازه كار! رزم رستم را آسان پنداشته اي؟ مي ترسم زماني مرا بشناسي كه بر كشته ات مي گريم» اسفنديار زبان به دشنام گشود ولي رستم پاسخي نداد و جنگ تن به تن آغاز شد. آنها دست به نيزه بردند و چون نيزه ها شكست، شمشير گرفتند و چون تيغها نيز شكست، گرزها را برداشتند و بر گردنهاي افروخته خود گرفتند و چون گرزها هم از دسته شكستند، دستها به كار افتاد و دست به دوال كمر بردند.

همي زور كرد اين بر آن، آن بر اين
نجنبيد يك شير از پشت زين

پهلوانان بدون آنكه يكي ديگري را از زين بردارد، با جوشن و برگستوان چاك چاك، بي نتيجه نبرد گاه را ترك كردند.


كشته شدن پسران اسفنديار به دست زواره و فرامرز

چون جنگ به درازا كشيد و رستم باز نگشت، زواره با سپاه، نزديك آمد و از ايرانيان پرسيد:«رستم كجاست؟ مگر شما با پاي خود به جنگ رستم و كام نهنگ نيامده ايد؟ پس چرا خاموشيد؟» و زبان به دشنام گشود و ناسزا گفت. نوش آذر، پسر اسفنديار كه خود سواري نامدار بود، از اين ناسزا برآشفت و پاسخ دشنام را به دشنام داد و گفت:«اي سگزي بي خرد! ما پاكدين و به فرمان شاهيم و افسوس كه اسفنديار دستور جنگ با سگان را نداده تا هنر ما را در گرز و نيزه ببيند.» اين گفت و گو آتش جنگ را بين دو لشكر برافروخت و زواره دستور حمله داد.

سپاهيانش پيش تاختند و عده بيشماري از ايرانيان را به خاك افكندند. نوش آذر تيغ هندي به دست پيش آمد و الواي را كه نيزه دار رستم بود به يك ضربه شمشير به دو نيم كرد و از پاي درآورد. زواره كه از دور كشته شدن الواي را ديد، شتابان آمد و با نيزه چنان ضربه اي بر سر نوش آذر زد كه جوان در دم به خاك افتاد.

مهرنوش كشته شدن برادر را ديد و اسب را برانگيخت و پيش صف لشكريان آمد و از آن سو، فرامرز نيز تيغ هندي به دست پيش تاخت و با مهرنوش درآويخت. دو جوان پرخاشجو چون شير برآشفتند و بر هم تيغ باريدند تا آنكه مهرنوش تيغ را بالا برد تا بر سر حريف فرود آورد كه شمشير بر گردن اسبش خورد و او را از پاي در آورد. مهرنوش پياده به جنگ آمد اما فرامرز تيغ بر سر او زد و خاك از خونش گلگون كرد. بهمن كه برادران را كشته ديد، سراسيمه به نبردگاه اسفنديار آمد و به پدر آگاهي داد كه فرزندانش بدست سگزيان كشته شدند. اسفنديار برآشفت و رستم را نكوهش كرد كه:«اي ديوزاد! دو سگزي، فرزندانم را كشته اند، از روي من شرم نمي كني؟ از يزدان نمي ترسي؟ مگر پيمان ما بر آن نبود كه بي سپاه بجنگيم؟ تو چرا پيمان شكستي؟»

رستم سخت غمگين شد و بر سر شاه، خورشيد و شمشير سوگند خورد كه:«من دستور جنگ نداده بودم. اكنون برادر و پسرم را دست بسته به حضورت مي آورم تو آنها را به كين آن گرانمايگان بكش.»


چنين گفت با رستم اسفنديار
كه بر خون طاوس نر خون مار
نريزيم كه تا خوب و ناخوش بود
نه آيين شاهان سركش بود

تو اي بد نشان به فكر جان خويش باش كه روزگارت سر آمده و هم اكنون ترا با تير به رخش مي دوزم، اگر زنده بماندي دسته بسته نزد شاهت مي برم و اگر كشته شدي انتقام خون فرزندانم را از تو گرفته ام.»



گريختن رستم به بالاي كوه


دو پهلوان يكديگر را به تيرباران گرفته، تيرهاي رستم بر اسفنديار كارگر نبود، اما تيرهاي اسفنديار خشمگين كه پيكاني از الماس داشتند، زره رستم را چون كاغذ مي دريد و تن او را چاك چاك مي كرد. تن رخش نيز از آن زخمها سست شد و سوار درمانده، ناچار از اسب فرود آمد و به كوه گريخت و رخش بي سوار به خانه بازگشت. اسفنديار در پي او خنديد كه:

«كجا رفت آن مردي و گرز تو
به رزم اندرون فره و برز تو

اي پيل جنگي كه ديو را گريان و بريان مي كردي، چرا چون روباه از غرش شير به كوه گريختي؟» زواره از ديدن رخش بدون سوار، جهان پيش چشمش سياه شد. به نبردگاه شتافت و پيلتن را ديد كه سست و لرزان افتاده و خون از تنش فرو مي ريزد.

رستم چون زواره را ديد به او گفت: «به زال بگو كه رنگ و بوي دودمان سام تباه شد. چاره اي بر كار من و رخش كند كه امشب من از اين زخمها جان به در نخواهم برد. در اين زمان اسفنديار از پايين كوه خروشيد كه:«اي نامدار! چرا در كوه مانده اي؟ كمانت را بيفكن و ببربيان را از تن درآور و نزدم بازگرد. بيا توبه كن و دست به بنده ده! و گرنه به جنگ بيا و وصيت كن و كسي را نگهبان اين مرز و بوم كن و از يزدان بخشايش بخواه كه مرگت فرا رسيده.»

رستم پاسخ داد:«شب تيره كه هنگام جنگ نيست. يك امشب را مهلت بده تا به ايوان روم و چاره زخمها كنم و خويشانم را نزدم بخوانم و فردا به فرمانت سر نهم.» اسفنديار پاسخ داد:«تو بزرگي و پهلوان و من نشيبت را نمي خواهم ببينم، امشب را به جان، زينهارت مي دهم، اما فردا بازگرد كه ديگر حرف و سخن نمي پذيرم.»

رستم خسته و مجروح از آب گذشت و به خانه شتافت. اسفنديار او را از پشت سر نگريست و با خود انديشيد كه:«اين مرد نيست، ژنده پيليست. سپاس، اي خداي زمين و آسمان كه چنين پهلواني بر من دست نيافت.»

زاري اسفنديار بر پسران و فرستادن تابوتشان نزد گشتاسپ

اسفنديار هم به سراپرده خويش بازگشت و در آنجا همه را در سوگ نوش آذر و مهرنوش ديد. سركشتگان را در بر گرفت و بر آن دو گرد جوان زاري كرد و فرمود تا آنها را در تابوت زرين نهادند و با پيامي نزد گشتاسپ فرستاد كه:

«اين است ثمره راي تو كه رستم را به چاكري مي خواستي. اكنون تابوت اين نوجوانان را بگير و دست از آز بردار! من خود نمي دانم كه چه سرنوشتي در انتظار دارم و روزگار چه پيش خواهد آورد.» آن گاه با سوگ و درد بر تخت نشست و به پشوتن گفت:«امروز كه رستم را نگريستم و برز و بالاي آن پيلتن را ديدم، بر پروردگار آفريننده او سپاس گفتم كه پهلواني چون او را كه نهنگ را از دريا و پلنگ را از صحرا بيك دم فرو مي كشيد، چنان با تير خسته و خونريز كردم كه به كوه گريخت و گمانم كه جان از تيرهاي من بدر نبرد.»


__________________
This city is afraid of me
I have seen its true face
پاسخ با نقل قول
کاربران زیر از امیر عباس انصاری به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
  #8  
قدیمی 08-23-2013
چرو آواتار ها
چرو چرو آنلاین نیست.
کاربر کارآمد
 
تاریخ عضویت: Feb 2010
محل سکونت: کرمانشاه- همین حوالی
نوشته ها: 731
سپاسها: : 247

554 سپاس در 357 نوشته ایشان در یکماه اخیر
جدید آشنایی با مشاهیر و اساطیر باستانی و اسطوره های تاریخی تیراندازی با کمان


رابین‌هود


از ویکی پدیا





رابین‌هود (به انگلیسی: Robin Hood)‏ یک شخصیت داستانی و کهن‌الگو در فرهنگ فولکلور انگلیس است. ریشهٔ داستان رابین‌هود به سده‌های میانه باز می‌گردد.
در فرهنگ عمومی، رابین هود نماد حق‌طلبی، ستیز با ستم و بخشش دارایی‌های ستمکاران به مردم نیازمند و دردمند است. تا کنون فیلم‌های پویانمایی و کارتونی بسیاری از این داستان توسط ژاپنیها و یا انگلیسیها ساخته شده که در بعضی از آنها شخصیت‌های داستان به صورت حیوانات طراحی شده‌اند. مثلاً رابین هود به صورت یک گربه نمابش داده می‌شود. در بعضی نسخه‌های انیمیشنی هم، داستان تا حدودی تغییر داده شده‌است. بیشتر این انیمشین‌ها برای گروه سنی کودک می‌باشند و فیلم‌های سینمایی هم در درباره این داستان عامیانه و اساطیری ساخته شده‌است.

داستان

ماجرای رابین هود، قصه دزدان معروف جنگل شروود در نزدیکی شهر ناتینگهام است. پس از اینکه شاه ریچارد شیردل، رهسپار جنگ می‌شود برادرش جان تخت شاهی را غصب می‌کند و مالیات‌های سنگینی را برای مردم مقرر می‌کند. ریچارد شیردل در این فاصله به اسارت پادشاه اتریش در می‌آید. رابین‌هود که یکی از تیراندازان زبردست است از دادن مالیات سر باز می‌زند و به جنگل شروود پناه می‌برد. او به همراه همدستانش دارایی‌های ثروتنمدان را می‌دزدند و میان تهیدستان تقسیم می‌کنند.
پس از بازگشت ریچارد شیردل به انگلستان، وی موفق می‌شود قدرت را با کمک رابین‌هود از چنگ برادرش به‌در آورد.











ویرایش توسط چرو : 08-23-2013 در ساعت 11:31 PM
پاسخ با نقل قول
کاربران زیر از چرو به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
پاسخ


کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
 

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 09:49 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها