بازگشت   پی سی سیتی > ادب فرهنگ و تاریخ > شعر و ادبیات > شعر

شعر در این بخش اشعار گوناگون و مباحث مربوط به شعر قرار دارد

پاسخ
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
  #21  
قدیمی 08-10-2014
seifi1 seifi1 آنلاین نیست.
کاربر عادی
 
تاریخ عضویت: Aug 2010
نوشته ها: 58
سپاسها: : 0

15 سپاس در 12 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

پاسخ با نقل قول
2 کاربر زیر از seifi1 سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید




  #22  
قدیمی 08-10-2014
seifi1 seifi1 آنلاین نیست.
کاربر عادی
 
تاریخ عضویت: Aug 2010
نوشته ها: 58
سپاسها: : 0

15 سپاس در 12 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض


پاسخ با نقل قول
2 کاربر زیر از seifi1 سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
  #23  
قدیمی 03-09-2015
seifi1 seifi1 آنلاین نیست.
کاربر عادی
 
تاریخ عضویت: Aug 2010
نوشته ها: 58
سپاسها: : 0

15 سپاس در 12 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

یکی ...( زلالی پر احساس از پدر شعر زلال )


.
یکی پُر از سخن است
ازآن سخن که شمع انجمن است
در امتـدادِ شب از او کســی نمی پـرسـد
چراکه آسمان، غریبِ من است
بهـار در کفـن است
*
یکی به خاطـر نان
گــذشتــه از فضیـلتِ رمضان
ز صبح تــا دمِ افطار مـی خــورد آتـش
که روزی اش کند حلال به جان
به زیر پُـتکِ زمان
*
یکی نشسته غــریب
و جام قلب را شکستـه غـریب
شبیه خانه بدوشان، اسیرِ بخت شـدَست
دلش ز مردمان گسسته غریب
ز درد خسته غریب
*
یکی خـدای خـود است
به عالمِ مَـنـَـش فدای خود است
ز جمع گشتـه بـه ضربِ تکـبّرش منهـا
و همچنان جفا،جفای خـود است
خطا،خطای خود است
*
یکی به زورِ حسد
گرفته راه نور عشق، چو دَد
به نقدِ جان بخرد بس قلوب تار ، مگـر
دکانِ خود همیـشه باز کند
رسد به داد و ستد
*
یکی به بنز سوار
نمی شناسد آه ، صبح و نهار
لگام نفس خویش را سپرده دست هوس
هزار دوست دارد و صد یار
ز خانـواده کنـار
*
یکی سوارِ خر است
بر آن سوار خویش مفتخر است
محلــّه بــر محلــّه ، سبـزه می فـروشد تـا
رسد به آنکه عـــاشق پدر است
گرسنه پشت در است
*
یکی به عشق سوار
ز جنسِ نـور و از تبارِ بهـار
به روی ویلچری بـه صد هـزار مرد حریف
پُر از شرافت است و عزّ و وقار
امیــدِ باغِ نثـار
*
یکی نشسته خموش
به ناکسان، غـلامِ حلقه بگوش
اگــر ز تن کمرش را (ببخش!) بـاز کنـی
نه قدرتِ دفاع دارد و جوش
گرفته حالتِ موش
*
یکی اسیــر شدَست
به سنِّ بیست و پنج پیر شدَست
شبِ سیاهِ خودش را بـه روز می دوزد
ز نــور آفتـاب سیـــر شدست
ز بس حقیر شدست ...
پاسخ با نقل قول
کاربران زیر از seifi1 به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
  #24  
قدیمی 03-09-2015
seifi1 seifi1 آنلاین نیست.
کاربر عادی
 
تاریخ عضویت: Aug 2010
نوشته ها: 58
سپاسها: : 0

15 سپاس در 12 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

زلال برف ( از بهترین اشعار زلال استاد بیلوردی ):
.
.


برف میبارید و من
مات و حیران بر سپیدیِ چمن
می شدم غـرقِ تـماشـای جهـان ِ خـویشتـن
بیگمان پوسیده خواهد گشت تن
روزگاری در کفن
*
برف می بارید و باز
غنچه می نالید از سوز ِ اَیـاز
موی اسپیدِ سرم می داد بوی مرگ را
نصف شب من در تقلّا و نیاز
یاسمن در خواب ناز
*
ناگهان آمد ندا
چونکه دادا زین قفس گردد رها
در بهاران پیکرش مانندِ گل خواهد سرود
این طبیعت را بـه فرمان خدا
سبزتر از هر صدا
پاسخ با نقل قول
کاربران زیر از seifi1 به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
  #25  
قدیمی 03-09-2015
seifi1 seifi1 آنلاین نیست.
کاربر عادی
 
تاریخ عضویت: Aug 2010
نوشته ها: 58
سپاسها: : 0

15 سپاس در 12 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

گل گلدان ( زلالی احساسی و شاهکار از بنیانگذار شعر زلال ):
.





ای گل که به گلدانی
وَز جملــه ی گلهـای بهــــارانی
دانم تو هم از غربتِ خود در قفسی نالی
دلتشنــه تـریـن عــاشـقِ بارانــی
در داخلِ زنــدانـی
*
آن ریشه کـه پیچانـدی
وآن تـارِ غمی کــه بر گلو رانـدی
از جملـه نشانـه هـای ازدیـادِ دلتنگـی ست
از فکـرتِ آدمی چـه هـا خواندی
اینگونـه گل افشاندی!؟
*
بــر لــذّتـــم افــزودی
وجدانِ خود از این جهت آسودی
امّـا مـن ِ دنیـا زده ، بیــرونِ تــــو را دیــدم
غـافـل ز درونتـم کــه می بودی
چون کوکب و داوودی
*
گلدانِ تـو تـاریک است
پاهای تو را چه کس بدینسان بست؟!
گلدانِ تــو را بــه تیـشه ی نــور در ایـن وادی
آهستــــه و نـرم بـایـــدی بـشکست
سرزنده تر و سرمست
*
وقتی که بهار آید
با سایـه ی نــورِ سبـز یار آید
در بـستـــرِ آزادیِ گلسِتــانِ احساست
گلواژه ای از عشق به بار آید
دل بـا تو کنار آید
پاسخ با نقل قول
کاربران زیر از seifi1 به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
  #26  
قدیمی 03-09-2015
seifi1 seifi1 آنلاین نیست.
کاربر عادی
 
تاریخ عضویت: Aug 2010
نوشته ها: 58
سپاسها: : 0

15 سپاس در 12 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

آفتاب عشق ( زلالی زیبا در مقام پیامبر (ص)):
.


ای که دل، قربانِ چشمانت !
می شوم کی باز من مهمانِ چشمانت ؟!
ای کـه قطـره قطـره اعضایم بــه تــو لبّیـک می گـوینـد!
عــــشق را در عـالم ِ عرفان ِ چشمانت
خواندم از قـرآنِ چشمانت
*
از تو سوره سوره می نوشم
آفتابی را کــه می گــــردد هـم آغـــوشم
از تو آیـه آیـه احساسم بـه سبکِ نــور جــاری هست
بـا حضورت یـا رسول الله(ص) میـجـوشم
تا قیامت مست و مدهوشم
*
آه ، ای در هر زمان جاری!
آه ، ای که دردِ آدم ها به جان داری!
روزگارت ابـر آلـود است و اسرارت سئـوال انـگیــز
در موازاتِ ظهـورِ عـشـق و بیـداری
باز بر عالم، تو سرداری!
*
بـاز بـرعالم تـو ناموسی
باز تو شایسته ای دستِ خدا بوسی
بدنظرهایی کـه می بینی همه از قـومِ شیطانند
بت پـرستانند در دنیـای سالـوسـی.
تو شریفی و تو قدّوسی!
*
یا محمد(ص)! ای کتاب عشق!
کهکشانِ معـنیِ راز ، آفـتـابِ عـشـق!
ای کـه حیـرانند در هر گوشه ی عالـم ، وجودت را !
نورِ روشن هست بر شبها جوابِ عشق
کور، نامحرم به خواب عشق.
*
«اقــرا بسـم ِ ربّكَ...» استـــاد!
حالتــی آمد کـــه از معشوق نـور افتـــاد
سـر بـه بـالا گیـر و اینک شکر ِ درگاهش بجای آور
لحظه ای آرام شو از لـرزش و فـــــریـاد
راست می خوانی ... مبارک باد
پاسخ با نقل قول
کاربران زیر از seifi1 به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
  #27  
قدیمی 03-09-2015
seifi1 seifi1 آنلاین نیست.
کاربر عادی
 
تاریخ عضویت: Aug 2010
نوشته ها: 58
سپاسها: : 0

15 سپاس در 12 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

شعر می دانید چیست؟ ( تعریف شعر از بنیانگذار شعر زلال ):
.



شعر می دانید چیست؟
شعر هم نوعی بهارِ زنـدگیست
عالمی از واژه ها در باغِ دل پروردن است.
شعر تقسیمِ سطورِ نثر نیست
باید اندر شعر زیست
*
موسیقی در نظم هست
نظم در آهنگ، شورِ بـزم هست
گاه در یک قافیـه صد معنی و احساس بیـن.
چارچوبِ نظم ها را عظم هست
انسجـام و حــزم هست
*
ای بسا مُنشی که مُرد
ای بسا نثری که مُهرِ « مُرد» خورد
ای بسا کاهــی کــه بـا تبلیـغ، نامِ شعر یافت،
بعدهـا در پنـجــه ی آتـش فـسـرد
سهمی از جنگل نبـرد
*
نی که بی نایی شود
دستِ باد افتاده هر جایی شود
شعر در هر قالبی چه نثر و چه نظم و زلال
باید همچون شهرِ رویایی شود
غـرق زیـبـایـی شود
پاسخ با نقل قول
کاربران زیر از seifi1 به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
  #28  
قدیمی 03-09-2015
seifi1 seifi1 آنلاین نیست.
کاربر عادی
 
تاریخ عضویت: Aug 2010
نوشته ها: 58
سپاسها: : 0

15 سپاس در 12 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

مرگ بر بمبِ اتم
مرگ بـر گشته ز راهِ حق گم
مرگ بر هرکه به خونریزیِ انسان تشنهَ ست
مرگ بـر ضدّ ِ خـدا و مـردم
مرگ بر بمبِ اتم
*
گمرهانِ دین انـد
آن کسانی که غـرور آذین اند
ظاهراً دشمنِ خـوفِ بشرنـد امّا خـود
بر دکور، بمبِ اتم می چینند
آری اینها این انـد!
*
قلب ها گشته سیاه
آسمان پـر شده از دوده ی آه
کوچه ی عشق در این عرصه، بسی تاریک است
می روم هـر چــه بـه سوی اَلله
می کشم بـارِ گناه
*
قهر کردست خـدا
تشنـه ی عالمِ مَـردست خـدا
شـرم بـادا بــه حـقوقِ بشـرِ ضدّ ِ بشـر
تا به کی حاملِ دردست خدا؟!
آه، سـردست خدا
پاسخ با نقل قول
کاربران زیر از seifi1 به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
  #29  
قدیمی 04-09-2015
seifi1 seifi1 آنلاین نیست.
کاربر عادی
 
تاریخ عضویت: Aug 2010
نوشته ها: 58
سپاسها: : 0

15 سپاس در 12 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض


چون عاشق هر کس باشی
ترسم که شبی طعمه ی کرکس باشی
فـرقـی نـکنـد کــــه در میـان ایـن همه خنـده و اشک
از جنـس مـذکّــــــــــر و مـؤنـّث بـاشــی
یـــا بـالــــغ و نـارس باشی





مـردانـه پـا بـردار
حتّی اگر خواهی روی بر دار
هـر روز انسانیّت خـود را شکـوفــا کــن!
بر نفس خـر، دیوار شو دیوار
جو را نبین خروار




بـا خدایت جور باش
خـوب حـلاّجی کن و منـصـور بـاش
هـــر کجـا دیــدی کــــه بیـن رنـگهـا بیـگانــه ای
پنبه بر گوشت نما چون کور باش
از سیاست دور باش


پاسخ با نقل قول
کاربران زیر از seifi1 به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
  #30  
قدیمی 11-04-2015
dada6 dada6 آنلاین نیست.
کاربر عادی
 
تاریخ عضویت: Dec 2009
نوشته ها: 88
سپاسها: : 1

12 سپاس در 11 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض


گلدان

***

ای گل که به گلدانی
وَز جملــه ی گلهـای بهــــارانی
دانم تو هم از غربتِ خود در قفسی نالی
دلتشنــه تـریـن عــاشـقِ بارانــی
در داخلِ زنــدانـی
*
آن ریشه کـه پیچانـدی
وآن تـارِ غمی کــه بر گلو رانـدی
از جملـه نشانـه هـای ازدیـادِ دلتنگـی ست
از فکـرتِ آدمی چـه هـا خواندی
اینگونـه گل افشاندی!؟
*
بــر لــذّتـــم افــزودی
وجدانِ خود از این جهت آسودی
امّـا مـن ِ دنیـا زده ، بیــرونِ تــــو را دیــدم
غـافـل ز درونتـم کــه می بودی
چون کوکب و داوودی
*
گلدانِ تـو تـاریک است
پاهای تو را چه کس بدینسان بست؟!
گلدانِ تــو را بــه تیـشه ی نــور در ایـن وادی
آهستــــه و نـرم بـایـــدی بـشکست
سرزنده تر و سرمست
*
وقتی که بهار آید
با سایـه ی نــورِ سبـز یار آید
در بـستـــرِ آزادیِ گلسِتــانِ احساست
گلواژه ای از عشق به بار آید
دل بـا تو کنار آید

*







ویرایش توسط dada6 : 11-04-2015 در ساعت 11:24 PM
پاسخ با نقل قول
کاربران زیر از dada6 به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
پاسخ


کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
 

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 10:24 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها