بازگشت   پی سی سیتی > ادب فرهنگ و تاریخ > شعر و ادبیات

شعر و ادبیات در این قسمت شعر داستان و سایر موارد ادبی دیگر به بحث و گفت و گو گذاشته میشود

پاسخ
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
  #841  
قدیمی 10-22-2008
مدرسه نمونه دولتی ابرار آواتار ها
مدرسه نمونه دولتی ابرار مدرسه نمونه دولتی ابرار آنلاین نیست.
کاربر علاقمند
 
تاریخ عضویت: Oct 2008
محل سکونت: abrar.mihanblog.com
نوشته ها: 118
سپاسها: : 0

0 سپاس در 0 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض نقطه اشتراک

هیچگاه بین من و مادرم تفاهمی وجود نداشت. هیچ نقطه اشتراکی بین ما نبود.
اما حالا بعد از چهل سال زندگی اولین نقطه ی مشترک ایجاد شد.
حالا من هم مثل او مادر ندارم و هیچ کاری جز گریه از من بر نمی آید.
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید




  #842  
قدیمی 10-22-2008
دانه کولانه آواتار ها
دانه کولانه دانه کولانه آنلاین نیست.
    مدیر کل سایت
        
کوروش نعلینی
 
تاریخ عضویت: Jun 2007
محل سکونت: کرمانشاه
نوشته ها: 12,700
سپاسها: : 1,382

7,486 سپاس در 1,899 نوشته ایشان در یکماه اخیر
دانه کولانه به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

چند پست اخیر شما رو در این تاپیک به
http://p30city.net/showthread.php?t=2070
انتقال دادم
__________________
مرا سر نهان گر شود زير سنگ -- از آن به كه نامم بر آيد به ننگ
به نام نكو گر بميــرم رواست -- مرا نام بايد كه تن مرگ راست



پاسخ با نقل قول
  #843  
قدیمی 10-23-2008
مدرسه نمونه دولتی ابرار آواتار ها
مدرسه نمونه دولتی ابرار مدرسه نمونه دولتی ابرار آنلاین نیست.
کاربر علاقمند
 
تاریخ عضویت: Oct 2008
محل سکونت: abrar.mihanblog.com
نوشته ها: 118
سپاسها: : 0

0 سپاس در 0 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض در آب راه پلوار


کمی پس از ورود به آب**راه، از صخره*های طرف راست به پایین رفتیم و وارد سنگ*بُر شدیم، گذری سنگی با حدود دویست تا سیصد یارد درازا که پهنای آن به قدری است که فقط یک مرد با اسبش می*تواند از آن عبور کند. درحالی*که از این افتخار نمایان هنر صنعت مهندسی ایران باستان غرق حیرت بودم، صحنه*ای در ذهن من مجسم شد؛ "سوارانی که لباس باشکوهی بر تن دارند و با شتاب هرچه تمام*تر به اسب**هایشان مهمیز می*زنند، درحال حمل نامه به و یا از شاه بزرگ از گذر سنگ*بُر عبور می*کنند." در ذهن خود معابد سفید درخشان و تالارهای عظیم پاسارگاد را که اولین چیزی بود که به چشم*شان می*خورد، تصور کردم و آهی درونی کشیدم، هنگامی که به آن عظمت و شکوه از میان رفته اندیشیدم و واژگونی بخت که چطور مقبره*ی شخص کورش را به نام سلیمان می *کند.
کمی پس از ترک سنگ*بُر، ظهور ناگهان چهار یا پنج سوار مسلح که از پشت صخره*ای بیرون پریدند و راه ما را بستند، مرا تکان داد و درواقع ترساند. اخباری که از ایالت آشوب*زده*ی فارس به گوشم رسیده بود و ناآرامی مردم آن و کارهای رضاخان، همه به ذهنم خطور کرد و هر لحظه انتظار داشتم که مال یا جانم را از دست بدهم. تا این*که درخواست متضراعانه*ی سخنگوی دسته به گوشم رسید: "خواهش می*کنم تفنگچی بدبختی که از راه*ها حراست می*کند را فراموش نکنید." من چنان احساس آرامش کردم که بی*درنگ آن*چه را می*خواست، به او دادم و فقط وقتی از آن*جا رد شدیم و نگهبانان صلح را دیدم که دوباره خود را در مخفی*گاه*شان پنهان می*کنند، کل جریان به نظرم مشکوک و مسخره آمد.
پاسخ با نقل قول
  #844  
قدیمی 10-23-2008
مدرسه نمونه دولتی ابرار آواتار ها
مدرسه نمونه دولتی ابرار مدرسه نمونه دولتی ابرار آنلاین نیست.
کاربر علاقمند
 
تاریخ عضویت: Oct 2008
محل سکونت: abrar.mihanblog.com
نوشته ها: 118
سپاسها: : 0

0 سپاس در 0 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

لندن

انگار همه بیرون غذا می خوردند؛ اینجا پیشخدمتی در را باز می کرد تا خانم پیری که کفش سگک دار به پا کرده و سه پر شترمرغ بنفش به موهایش زده بود وارد شود. درها را برای خانم هایی می گشودند که خود را مثل مومیایی در شال هایی با گل هایی به رنگ های درخشان پیچیده بودند، و خانم هایی با سر برهنه. و در محلاتی که مردم طبقات بالا در آن زندگی می کردند و در جلوی خانه ها ستون های گچ کاری و باغچه دیده می شدند، زن هایی که شانه به سر زده و خود را کمی پیچیده بودند(قبلاٌ به بچه ها سر زده بودند)، می آمدند، مردها که مانتوهای نازک به تن داشتند انتظارشان را می کشیدند، و موتور را روشن می کردند. همه بیرون می رفتند. با این درها که باز می شد و آدم هایی که از پله ها پایین آمدند و اتومبیل هایی که استارت زده می شد، به نظر می آمد که همه ی مردم لندن به قایق های کوچکی که قبلاٌ به کناره ی رودخانه بسته شده بودند سوار می شوند و بر روی آب ها حرکت می کنند، گویی همگی به یک کارناوال می رفتند.
پاسخ با نقل قول
  #845  
قدیمی 11-18-2008
SonBol آواتار ها
SonBol SonBol آنلاین نیست.
معاونت

 
تاریخ عضویت: Aug 2007
محل سکونت: یه غربت پر خاطره
نوشته ها: 11,775
سپاسها: : 521

1,688 سپاس در 686 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

نیکی را چه سود
هنگامی که نیکان ، درجا سر کوب میشوند،هم آنان که دوستدار نیکانند؟
آزادی را چه سود هنگامی که آزادگان ، باید میان اسیران زندگی کنند.؟
خرد را چه سود هنگامی که جاهل ،نانی به چنگ می آورد ،که همگان را بدان نیاز است؟
به جای خود نیک بودن ،بکوشید چنان سامانی دهید ،که نفس نیکی ممکن شود یا بهتر بکویم دیگر به آن نیاز نباشد.
به جای خود آزاد بودن ،بکوشید چنان سامانی دهید ،که همگان آزاد باشند و به عشق ورزی به آزادی نیز نیازی نباشد.
به جای خود خردمند بودن ،بکوشید چنان سامانی دهید ،که نابخردی برای همه و هر کس سودایی شود بی سود.

(برتولت برشت –نیکی را چه سود؟)
__________________
پاسخ با نقل قول
  #846  
قدیمی 12-01-2008
sama2008 sama2008 آنلاین نیست.
تازه کار
 
تاریخ عضویت: Nov 2008
نوشته ها: 3
سپاسها: : 0

0 سپاس در 0 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

نقل قول:
نوشته اصلی توسط Maad نمایش پست ها
اُرد بزرگ :
شکایتی برگ زرد از درخت ندارد ، چون می داند راه دیگری جز جدایی نیست ، راهی که هر آدمی نیز روزی به آن خواهد رسید .
shayad an ruz k sohrab nevesh ta shaghayegh hast zendegi bayad kard khabari az dele por dard gole yas nadasht bayad in goone nevesht har goli ham bashi che shaghayegh che gole pichako yas ZENDEGI EJBAR AST
پاسخ با نقل قول
  #847  
قدیمی 12-24-2008
armaiti armaiti آنلاین نیست.
تازه کار
 
تاریخ عضویت: Dec 2008
نوشته ها: 2
سپاسها: : 0

0 سپاس در 0 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

من حاضر نيستم حتي به بهاي گرفتن جان يك مار، به زندگي خود ادامه دهم. ترجيح مي دهم مرا بگزد تا او را بكشم...
گاندي
پاسخ با نقل قول
  #848  
قدیمی 12-26-2008
nashnas77 آواتار ها
nashnas77 nashnas77 آنلاین نیست.
تازه وارد
 
تاریخ عضویت: Dec 2008
محل سکونت: ایلام
نوشته ها: 1
سپاسها: : 0

0 سپاس در 0 نوشته ایشان در یکماه اخیر
nashnas77 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

هنگامي که خدا انسان را اندازه مي گيرد متر را دور "قلبش " مي گذارد نه دور سرش ....

گابريل گارسيا مارکز
پاسخ با نقل قول
  #849  
قدیمی 12-26-2008
mary.f آواتار ها
mary.f mary.f آنلاین نیست.
مدیر بخش زمین شناسی
 
تاریخ عضویت: Nov 2008
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 1,674
سپاسها: : 3,194

2,013 سپاس در 491 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

هنگامی که خدا تا لب پرتگاه بردت، بدون یا از پشت تو رو گرفته یا همون لحظه پرواز رو یادت می ده!
پاسخ با نقل قول
  #850  
قدیمی 12-28-2008
گندم آواتار ها
گندم گندم آنلاین نیست.
کاربر عادی
 
تاریخ عضویت: Dec 2008
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 21
سپاسها: : 0

0 سپاس در 0 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

بعضی ادم ها مثل قطار شهر بازیند از بودن با انها لذت میبری اما به هیچ جا نمیرسی!
پاسخ با نقل قول
پاسخ


کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
 

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 06:44 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها