ينده شناسي
ضرورتي براي ورود مقتدرانه به فردا
بخش نخست
شركت كنندگان در ميزگرد
غلامرضا خاكي: دكتراي مديريت، استاد و مشاور در حوزه مديريت، صاحب تأليف چندين جلد كتاب در زمينه مديريت.
سيدكمال طبائيان: كارشناسي ارشد مهندسي صنايع، دانشجوي دوره دكتراي مديريت تكنولوژي در دانشگاه علامه طباطبايي، رئيس مركز آينده پژوهي علوم و فناوري دفاعي.
مازيار عطاري: كارشناسي ارشد فيزيك پزشكي از دانشگاه علوم پزشكي تهران، عضو هيات امناي بنياد توسعه فناوران نور و دانش (توسعه فردا)، مؤلف كتاب «روشهاي آينده نگاري تكنولوژي» و صاحب مقالات متعدد در حوزه آينده نگاري و دانش و فناوري.
محمدامين قانعي راد: دكتراي جامعه شناسي، دانشيار مركز تحقيقات سياست علمي كشور، مدرس دانشگاه، صاحب تأليفاتي در زمينه جامعه شناسي علم، مطالعات علم و تكنولوژي و صاحب مقالات داخلي و خارجي.
محسن نادري منش: كارشناسي ارشد سيستمها، مشاور برنامه ريزي صنعت در سازمان مديريت و برنامه ريزي كشور، مشاور مركز صنايع نوين وزارت صنايع و معادن.
ا شاره
گرايش به كشف اسرار آينده از كنجكاويهاي بشر در جهت كاستن از خطرات صورت ميگيرد. بشر از ديرباز زمان را به سه بخش گذشته، حال و آينده تقسيم كرده است. زمان حال به اندازه كافي شناخته شده است. شناخت گذشته از وظايف علم تاريخ است. تاريخ نگاري از ديرباز وجود داشته، اما همواره علمي نبوده است. شناخت آينده نيز در دهههاي پاياني قرن بيستم برعهده علم آينده شناسي (FUTURELOGY) يا آينده پژوهي (FUTURE RESEARCH) گذاشته شد و به همين دليل گفته مي شود كه آينده شناسي ادامه علم تاريخ است، اما تاريخي كه هنوز نگاشته نشده است.
«آينده شناسي» به منزله علم و هنر كشف آينده و شكل بخشيدن به دنياي مطلوب فردا است. آينده براي ملتها، سازمانها و حتي افراد بشر مانند سرزمين ناشناخته است و آينده شناسان نقش گروه پيشقراول را دارند كه اطلاعات گرانبهايي را از اين سرزمين ناشناخته دراختيار انسانها قرار مي دهند.
در علم مديريت، استراتژيها طرح، نقشه، الگو و راهي براي رسيدن به هدفها در آينده اند و رمز موفقيت آنها نيز در طراحي و تدوين درست و اجراي دقيق درعمل است. بي شك تعيين كننده ترين عامل براي كارآمدي استراتژيها درك تصويري درست از آينده است كه چنين امري تنها از طريق آينده شناسي امكان پذير است.
افزون بر استراتژيها، برنامهريزي بويژه برنامه هاي بلندمدت و چشم انداز درصورتي موفقيت آميز است كه با شناخت درست و كافي از آينده همراه باشد. بر اين اساس مي توان گفت آينده شناسان يا آينده پژوهان، بازيگران كليدي در فرايند خلق چشم اندازهاي ملي، بخشي و سازماني به شمار مي روند.
«آينده شناسي» يكي از گونه هاي علوم و فناوريهاي نرم (SOFT SCIENCE & TECHNOLOGIES) محسوب مي شود و از آنجا كه ثروت حقيقي در جامعه دانش بنيان (KNOWLEDGE-BASED SOCIETY) آينده، «ثروت نرم» است، لذا هر جامعه، سازمان و شركتي كه خواستار تحولات بنيادي است، ضرورتا بايد با استفاده از روشهاي مختلف آينده شناسي و پيش بيني (FORECASTING) به كشف ناشناخته ها و جهان آينده بپردازد.
باتوجه به اهميت بحث علم «آينده شناسي» و نقش كليدي آن در شناخت درست استراتژيها، چشم اندازها و برنامهريزيها و نيز ضرورت بهره گيري از روشهاي آينده شناسي در كسب موفقيت سازمانها و بنگاهها، براي تدبير اين فرصت فراهم شد كه براي نخستين بار اين مقوله مهم را با شركت چندتن از صاحبنظران، استادان و كارشناسان برجسته آينده شناسي در چارچوب ميزگرد موردبررسي و نقد و تحليل قرار دهد.
مباحث ميزگرد در دو بخش دراختيار شما علاقهمندان قرار مي گيرد. در بخش نخست متناسب با وقت جلسه، پيرامون مفهوم آينده شناسي، سير تاريخي آن، چگونگي شناخت آينده، مراحل و روشهاي آينده شناسي و جايگاه آن در مديريت آشنا مي شويد. در بخش دوم و پاياني نيز پيرامون تجارب به دست آمده در اين حوزه در ايران و جهان بحث خواهدشد. در حاشيه ميزگرد نيز ديدگاههاي يكي از صاحبنظران برجسته در علم آينده شناسي بيان شده است.
با تبريك نوروز 86 و فرارسيدن سال نو و با اميد به اينكه اينگونه مقوله هاي علمي، خوانندگان مجله بويژه مديران را در شناخت آينده ياري رساند، بخش نخست ميزگرد را ازنظر مي گذرانيم.
خاكي : موضوع «آيندهشناسي» براي ما هنوز موضوعي جدي نشده است و هنوز وارد فضاي سازماني ايران نشده است؛ و توجه به آينده در قالب الگوهاي برنامهريزي استراتژيك در پارهاي از سازمانها صورت ميگيرد. و بنابراين اگر دوستان موافق باشند ابتداي بحث را به مباني علمي و سير تاريخي بحث آيندهشناسي اختصاص دهيم و سپس روي روشها و فنون آيندهشناسي تمركز كنيم و در نهايت تدابيري را كه ميتواند منجر به نهادينهشدن آيندهپژوهي در سازمانها شود، مورد بررسي قرار دهيم.
همانطور كه استحضار داريد يكي از مباحثي كه از دهه 60 بهبعد بهطور رسمي مطرح شده، موضوعFUTURE STUDY و واژههاي مشابه مانند RUTUROLOGY, FORESIGHT, FORECASTINGاست. در زبان فارسي براي اين اصطلاح و ديگران معادلهاي متعددي مطرح شده است؛ مانند آيندهشناسي... آينده پژوهي «آيندهنگاري»، در « آتيشناسي»، «آتي كاوي» وغيره، قبل از هر بحثي از دوستان خواهش ميكنم روي مناسبترين معادل براي اين اصطلاحات گفتگو كنيم. سپس وارد سير تاريخي شكلگيري آن بشويم.
قانعيراد: همه واژههايي كه بهكار ميرود، معادل و يكسان نيستند و بين آنها تفاوت وجود دارد. حداقل بين سه دسته از واژههاي مصطلح يعني (FUTURES, FUTUROLOGY, FUTURE STUDY) ، و (FORECASTING) و (FORESIGHT) تفاوت وجود دارد و هريك از آنها چارچوب مفهومي و تئوريك خاص خود را دارند.
FORECAST بيشتر رويكرد علمي دارد، بههمين دليل از روشهاي كمي و مدلهاي علمي بسيار روشن و مشخص براي پيشبيني آينده استفاده مي كند، بنابراين بيشتر آن را به معني «پيشبيني آينده» ترجمه ميكنند و در مقابل “FORESIGHT” تحتعنوان «آينده نگاري» ترجمه ميشود و يك نوع فعاليت انساني براي ساختن آينده را هم در درون خود نهفته دارد. به اين ترتيب 3 مفهوم «آينده شناسي»، «پيشبيني آينده» و «آينده نگاري» را براي اين سه ميتوان بهكار برد.
خاكي: همين موضوعي كه آقاي دكتر قانعيراد به آن اشاره كردند نقطه آغاز خوبي براي يك چالش است كه آيا دوستان اين تفكيك مفهومي آقاي دكتر را ميپذيرند يا خير؟
نادري منش: من هم با نظر آقاي دكتر موافقم. FUTURE STUDY بيشتر همان معناي آيندهپژوهي و آينده شناسي دارد و لذا ميتوان آنچه را که به موضوع آينده ميپردازد در اين تعريف قرار داد. در حاليکه در فعاليت آينده نگاري FORESIGHT ما بيشتر درصدد ساختن آينده هستيم، تا اينكه پيش بيني کنيم که در آينده چه اتفاقي خواهد افتاد و در پيش بيني آينده (FORECAST) ما با فرض يک آينده محتوم در صدد کشف آن آينده هستيم ؛ ولي در آينده نگاري فرض بر اين است كه آينده هاي بديلي ميتوانند وجود داشته باشند که از بين آنها، در طي يک مشارکت عمومي بهترين آن را انتخاب کرده و درصدد ساختن يك آينده مطلوب براي خودمان باشيم.
ضرورت توافق جمعي
عطاري: من فكر ميكنم توجه به پروژه واژه نامه مرکز آينده پژوهي صنايع دفاع در اينجا ميتواند مفيد باشد؛ چون در آنجا مبحث واژگان آيندهپژوهي دنبال ميشود و مناسب است به شيوه اي عمل شود که اين برنامه به صورت يک توافق جمعي درآيد. همچنين در اينجا لازم است كه ما نگاهي به دلايل جايگزيني FORESIGHT(آينده نگاري) جاي FORECAST ( پيش بيني) داشته باشيم.
وقتي به تاريخ اين موضوع دقت مي كنيم، ميبينيم در انتهاي قرن بيستم ناكارآمدي روشهاي عادي ( پيش بيني) مشهود است و معلوم شد كه بسياري عوامل پيشبيني نشده وجود دارد که در اين روشهاي كمي و شبه عددي مورد توجه قرار نميگيرد. در اين زمان «آينده نگاري» در مبحث تكنولوژي مطرح شد؛ يعني براي اولين بار ما با TECHNOLOGY FORESIGHT (آينده نگاري فناوري) مواجه شديم. هدف آنها هم از اين بحث مشخص بود. ميگفتند دنيا خيلي سريع در حال تغيير است و اين روشها، پاسخگوي اين سرعت نيست لذا بايد هم در نوع نگاه و هم در روشهايي که براي حل مساله به کار ميرود، تغيير جدي به وجود آيد.
در هرصورت هماكنون در جهان و هم در ايران، آينده نگاري بيشتر در ارتباط با تكنولوژي بهكار گرفته ميشود. در اين چندسال اخير اين مفهوم گسترش پيدا كرده است و اصطلاحات آينده نگاري فرهنگي، اجتماعي و اقتصادي نيز وارد ادبيات موضوع شده است.
نكته ديگر اينكه، من فكر ميكنم اين واژهها نبايد ما را خيلي اذيت كند، چون سرعت ساخت واژگان خيلي زياد است. بنابراين ما نبايد خودمان را در بند واژگان كنيم، ما بايد ابتدا مفهوم FORESIGHT را درك كنيم، از تواناييهايي که اين نگاه جديد برايمان به وجود مي آورد استفاده کنيم ودر نهايت بهصورت عملي ببينيم كه چه واژگان مشترکي بهوجود ميآيد.
خاكي: بنابراين ما با يك اصطلاح روبرو نيستيم. با خانوادهاي از اصطلاحات روبرو هستيم و بايد تكليف آنها را در زبان فارسي روشن كنيم وگرنه درعمل دچار آشفتگي و تشتت مي شويم.
قانعي راد: اگر ذوقي بخواهيم به قضيه نگاه كنيم، استفاده از واژه «آيندهنگاري» بار فرهنگي بهتري دارد، چون نشان ميدهد كه آينده ساختني است.
طبائيان: واژه FORESIGHT برخورد فعال، پويا و پيش دستانه با آينده را نشان ميدهد. درحالي كه در هنگام استفاده از واژه FORECAST برخورد ما پويا نيست، چون تلاش ميكنيم ببينيم چه وضعيتهايي در حال پيشآمدن است؛ درقالب پارادايم FORESIGHT تمام تلاش ما براي ساختن آينده است و از اين رو بهصورت فعال وارد عرصه ميشويم.
خاكي: در فلسفه علم، تشخيص و تعيين حوزههاي مصداقي مفاهيم بسيار اهميت دارد. در موضوع آيندهشناسي آيا ما با يك مقوله روبرو هستيم كه سطوح و مراتب گوناگون دارد يا اينكه با يك مقوله يك سطحي مواجهيم؟ يا پيرامون يك موضوع اصطلاحات گوناگون ساخته شده است؟ بنابراين، مهم است بدانيم آيا با طيفي از مفاهيم همخانواده روبرو هستيم كه هركدام از آنها در دنياي مصداقها و واقعيتها ناظر بر موضوع خاص خود هستند يا خير؟
اما در ارتباط با توصيه اي كه مهندس عطاري داشتند كه فعلا با واژهها درگير نشويم، تجارب در ايران نشان داده است، وقتي سختافزاري وارد كشور ميشود، مثل گوشي تلفن همراه، تفاوتي در نامگذاري آن وجود ندارد، مردم واقعيت پديده جديد را لمس ميكنند و راحتترين واژه را در محاورات بكار مي گيرند، مثلا تصور فرماييد معادل پيامك را براي SMS انتخاب مي كرديم زودتر در بين مردم رايج مي شد يا پيام كوتاه؟ اما درهر حال حساسيتهاي زبانشناسي و حساسيتهاي فرهنگي ما را به سمت معادلسازي ميكشاند. اما در بحثي مثل «آيندهشناسي»، «آينده پژوهي» يا «آيندهنگاري» و غيره يك حوزه مفهومي و تفكري دارد، اگر با سرعت مفاهيمي از اين دست را پرتشتت وارد حوزه سازماني كنيم، نگاه مديران كه به دنبال يك چيز مشخص است، ممكن است از آن استقبال نكنند.
قانعي راد: من هم نظر شما را قبول دارم. من هم اين حرف را قبول دارم كه ارزش در معناست و نبايد گرفتار نامگذاريها شويم، اما بايد در نظر داشته باشيم كه نامگذاريها هم يا بر عالم واقع يا برعالم ذهن دلالت دارند. ممكن است برخي از اين نامگذاريها با الگوهاي فكري ارتباط داشته باشد، بنابراين اين تفاوتها بسيار مهم است. بهعنوان نمونه از حيث ترجمه «آيندهنگاري» كه معادل FORESIGHT ترجمه شده است را نميپسندم؛ اما چون روي آن اجماع صورت گرفته است، آن را بهكار ميبرم. اگر ما با واژه FUTURE GRAPHY مواجه بوديم، بايد «آيندهنگاري» ميگذاشتيم، اما الان لغت FORESIGHT مطرح است و اين لغت بدينگونه ترجمه شده است. ما حتي اگر نقد هم داشته باشيم، بايد اين ترجمه را بپذيريم، چون ميخواهيم با اين واژگان پارادايمهاي فكري مختلف را از يكديگر تميز بدهيم؛ والا در گذشته از واژه «طالعبيني» استفاده ميكردند، چرا ما از اين واژه استفاده نميكنيم.
سرعت تحول واژگان مبتني بر سرعت تحول مفهومي و معنايي و پارادايمهاي فكري است، كه ما بايد راجع به آن حساس باشيم.
موردي را هم كه آقاي دكتر خاكي ميفرمايند «آينده كاوي» معادل FUTURE ANALYSIS است و در صورتي ميتوان آن را به كار برد كه بتوان آينده را تحليل كرد، بنابراين من معتقدم كه ما بايد در مباحث خودمان اين تفكيكهاي مفهومي را درنظر بگيريم.
عطاري: من نظرم اين نبود كه اين تفاوتها را درنظر نگيريم، همانطور كه شما نيز اشاره كرديد، ما بايد روي واژگان توافق داشته باشيم. اين که من ميگويم از واژهها عبور كنيم، مقصودم همان استاندارد کردن واژهاي جايگزين است؛ يعني همه بدانند کدام واژه به جاي کدام اصطلاح گذاشته شده است. در صورتي كه الان خيلي تشتت و پراكندگي وجود دارد. در حال حاضر بر اساس تجارب بنياد توسعه فردا، اين پراكندگي براي آموزش و تعريف پروژه در سازمانها و شرکتهاي مختلف مشکل ساز شده است. در واقع به صورت کاذب فرايند فهم سازماني را مختل کرده است.
خاكي: خوب تا اينجاي بحث معلوم شد كه بايد تكليف معادل مناسب را فرهنگستان مشخص سازد، كه تا آنجايي كه من خبر دارم، كميتهاي تخصصي براي معادل سازمانهاي مديريتي وجود ندارد.
اگر دوستان موافق باشند، سير تاريخي بشر همواره با آينده سه گونه برخورد داشته است، تسليم شدن، سازگاري و اراده براي تغيير، گاه اين برخوردها با هم تداخل داشتهاند، حالا توجه به آينده و چگونگي آن را بويژه در جهان جديد، يعني به بعد از جنگ جهاني بپردازيم.
قانعي راد: من به اين موضوع از منظر جامعهشناسي مينگرم، چون من فكر نميكنم كه بشر بدون انديشيدن به آينده قادر به زندگيكردن باشد. بشر در طول زندگي خود همواره با موضوع «جهت گيري به سود آينده» (FUTURE ORIENTED) مواجه بوده است؛ ولي بحث در چگونگي پاسخگويي به اين جهتگيري بوده است. شيوههاي پاسخ دادن و رويكردهاي مختلفي كه براي پاسخدادن به اين انگيزه بشري وجود داشته است، در طول تاريخ تغيير پيدا كرده است، ولي نگاه نسبت به آينده يك انگيزه ريشهدار و عميق است و حتي انسان ابتدايي نيز با اين مساله مواجه بوده است.
گسترش علم و آينده انديشي
از منظر «جامعهشناسي» من نميتوانم بگويم توجه به آينده ويژگي انسان مدرن است؛ البته ميتوانيم بگوييم اين انديشيدن نسبت به آينده در شرايط جامعه مدرن، محركها، ريشهها و دلايل متفاوتي دارد؛ در عين حال از حيث متدولوژي و روش هم روشهاي آيندهنگري دچار دگرگوني شده است. همين پاسخگويي به دغدغه آينده، ريشه بسياري از نظامهاي معرفتي و چارچوبهاي فكري در سطح قبايل و جوامع بدوي بوده است؛ يك نمونه بسيار ساده اين موضوع جادوگري است كه در اشكال پيشرفتهتر به طالعبيني، احكام نجوم و ستارهشناسي منجر ميشود؛ يعني آدمهايي كه ميخواهند بهصورت تخصصي به دغدغه آينده پاسخ دهند و تا حد زيادي نيز دلايل گسترش علوم، پاسخگويي به همين دغدغههاي آيندهانديشي است. براي مثال علم نجوم، هيئت، فيزيك خيلي به تفكر نسبت به آينده و اين كه چه بايد كرد، نزديك است.
حتي دوستان مستحضرند كه پس از حمله قبايل ترك به ايران و آغاز حكومت سلطان محمود غزنوي، حلقههاي علمي كه قبلا وجود داشتند دچار زوال و فروپاشي شدند، ولي بعد سلطان محمود غزنوي برخي از اين آدمها را با همين انگيزه «آيندهشناسي» در اختيار خود گرفت؛ مثل ابوريحان بيروني كه يك ستاره شناس به مفهوم نوين است و خودش چندان انگيزه هاي سلطان محمود را درك نميكرد. ولي بههرحال سلطان محمود نياز به كسي داشت كه برايش تعيين كند چه زماني مي تواند به هند حمله كند؟ و اين زمان نيز از طريق اوضاع كواكب و ستارهها شناسايي شود. بنابراين در بسياري موارد دغدغه نسبت به آينده به رشد علم كمك كرده است. اما يك زماني علم بهصورت اسطورههايي بوده است ولي بعدا مباني تجربي بهمعناي امروز پيدا كرده است.
طبائيان: جناب آقاي دكتر قانعي راد راجع به «طالع بيني» و سابقه توجه بشر به آينده صحبت كردند. اين موضوع مهمي است كه بشر همواره دوست داشته است از آينده مطلع باشد و در اين راه از هيچ كوششي نيز فروگذار نكرده است. حتي از روشهايي مانند جادوگري نيز بي بهره نمانده است. در داستان مورچه و گنجشك كه در ادبيات كهن ما جريان دارد، ضربالمثل آن مي گويد، «وقتي جيك جيك مستونش بود، ياد زمستونش نبود». اين ضرب المثل نشان از آينده نگري مورچه و بي توجهي گنجشك به ضرورت كسب آمادگي براي رويارويي با چالشهاي آينده دارد، بنابراين از اين قبيل موضوعات در ادبيات ما و فرهنگ ما نيز جريان دارد.
عليرغم همه اين سوابق فرهنگي، نوع تصميم گيري مديران ما، بيشتر معطوف به شرايط گذشته است و در آن كمتر به شرايط آينده توجه مي كنند. پيام اصلي آينده پژوهي اين است كه موقع تصميم گيري، فضاهاي آينده را تصور كنيد، تصميم هاي خود را در آن فضا ببينيد و نتيجه اقدام امروز را در چارچوب آينده تحليل كنيد. ما بايد مشكل امروزمان را پيدا كنيم و منطبق با فضاي آينده آن را تحليل كنيم. ما بايد بپذيريم كه فضاي آينده، فضايي متفاوت از گذشته يا حال است كه بايد آن را شناخت. تمام هنر دانش آينده پژوهي هم ارائه ابزارهايي براي داشتن نگاه روشنتر و شفافتر نسبت به آينده است تا در آن فضا، بتوانيم بهتر تصميم گيري كنيم.
نادريمنش: درمورد سير تاريخي توجه به آينده ما بايد توجه داشته باشيم كه اين موضوع از حوزه فردي آرام آرام به حوزه اجتماعي كشيده شده است. موضوع «آينده» در گذشته بيشتر متوجه زندگي فردي و خانوادگي افراد مي شد، با گذشت زمان ، اين حوزه وسيعتر شده است به طوري كه با گسترش روابط بين ملتها پس از جنگ جهاني دوم، توجه به آينده موردتوجه بيشتري قرار گرفت. رقابتهايي كه شكل گرفت، بازيگراني كه به وجود آمدند، افزايش عدم قطعيت، افزايش سرعت تحولات و... همه ازجمله موضوعاتي بود كه موجبات توجه بيشتر و ساختار يافته تري نسبت به آينده را فراهم ساخت و سبب ورود تکنيکهاي جديد و ساختاريافته اي در اين حوزه مانند سناريو نويسي و دلفي شد. براين اساس پيش بيني آينده از شکل پيشين خود خارج شد و روندهاي جديدي در پيش گرفت.
در مسير همين تحولات، موضوع از حوزه فردي خارج شد و وارد حوزه اجتماعي شد و به دليل همين تغيير حوزه، تكنيك ها و روشهاي آينده پژوهي نيز تغيير پيدا كرد. بهعبارت ديگر موضوع آينده پژوهي همواره موردتوجه انسان بوده است ؛ ولي در حال حاضر حوزه آن خيلي وسيعتر و اجتماعي تر شده است و بالطبع بر پيچيدگيهاي آن نيز افزوده شده است.
عطاري: اين موضوع بعد از جنگ جهاني دوم، ابعاد بسيار جدي به خود گرفت؛ چون تحولات علمي و فناوري پس از جنگ تاثير مهمي بر مناسبات سياسي و ارتباطاتي گذاشت، به همين دليل روشهاي نوين آينده پژوهي و آينده نگري شكل گرفت.
به عنوان نمونه، مي توان به موسسه «رند» (RAND) اشاره کرد. رند يك THINK TANK (انديشگاه) بسيار بزرگ است كه از روي پروژه هاي صنايع نظامي نيروي هوايي آمريكا در زمان جنگ جهاني دوم به وجود آمد. يعني يك سري متخصصان صنايع هوايي بودند، ديدند كه روشهايشان بسيار موفق است و مي توانند كارشان را به صورت يك گروه فكري در تمام حوزه ها ادامه دهند. همين کار را هم کردند و الان ديگر محدود به صنايع نظامي نيستند و در تمام حوزه هاي اجتماعي، فناوري و... فعاليت دارند؛ البته خاستگاه آن نظامي است و از دل جنگ جهاني شکل گرفته است. موضوع «سناريو» از همين موسسه رند متولد شده است. در زمان جنگ سرد و در رقابتي که بر سر توسعه توان موشکي شوروي و آمريکا ايجاد شد، دو ابزار نظريه سازي و سناريو سازي براي حدس زدن قدم بعدي حريف و پيش بيني تمهيدات لازم براي رويارويي با آن، به طورگسترده توسط رند استفاده شد.
رشد آينده نگاري
اگر ما به رشد آينده نگاري نگاه كنيم، دو اتفاق به صــــورت همــــــزمان درحال رخ دادن است. نخست اينكه روشهاي آيندهنگاري درحال تحول و توسعه است و دوم اين که نوع نگاه و انتظار از آينده نگاري درحال تغيير است. در سال 1950 در اين حوزه تنها يك سري PLANING يا SYSTEM THINKING در دانشگاههايي مثل هاروارد وجود داشت، درحالي كه در سال 2000 اين موضوع در قالب مدرنش که همين آينده نگاري است، ظاهر مي شود. در دهه 60، شركت شل برنامه ريزي براي سال 2000 را آغاز مي كند، طوري که فعاليت گروههاي آينده نگاري در دهه 60 خيلي جدي تر مي شود. در دهه 70 دنيا با يك شوك نفتي روبرو مي شود و همين موضوع سبب مي شود، استفاده از روش سناريو به صورت جدي موردتوجه قرار گيرد و ارزش خود را نشان دهد. به عنوان نمونه همين اطلاعات كنوني كه ما از شل دراختيار داريم، متعلق به چند دهه پيش است، چون اين اطلاعات به شدت محرمانه است؛ ولي به نظر مي رسد موفقيت شل از دهه70 تا 90 به همين فرايند آيندهنگاري متكي بوده است. از سالهاي پاياني دهه 70 آينده نگاري در سطوح ملي آغاز ميشود. نخستين دلفي ژاپن در سال 1970 نوشته مي شود، هم اكنون ژاپني ها دلفي هشتم را تمام كرده اند و درحال آغاز دلفي نهم هستند. البته آينده نگاري با روشهاي ديگري در كشورهاي ديگري نيز آغاز شده است.
آينده نگاري در اقتصادهاي كمتر توسعه يافته از دهه 90 به بعد آغاز مي شود، علت هم موفقيتهايي بوده که اين فعاليتها در كشورهاي توسعه يافته داشته است. به اين ترتيب اين رويکرد به يك الگو براي كشورهاي درحال توسعه تبديل مي شود. ضمن اينكه آينده نگاري ها در سطح بينالمللي و منطقه اي نيز آغاز شده است. به عنوان نمونه UNIDO آينده نگاري هاي منطقه اي انجام مي دهد يا آينده نگاري در آمريكاي جنوبي در زمينه ماهيگيري ازجمله اقداماتي است كه در سطح منطقه اي آغاز شده است و اين رويكردها از سالهاي پاياني قرن 20 و آغاز قرن 21 جدي شده است.
خاكي: به تازگي سناريوي 2025 شركت شل را ديدم. در اين سناريو مجموعه اي از مفاهيم و مفروضات ابتدايي را از علم هواشناسي و جغرافيا را به فضاي اقتصاد كشانده اند. به عنوان نمونه بادهاي گرم تند را به عنوان JET STREAM استعاره اي (METAPHORE) در طراحي سناريو بكار گرفته اند، اين يك تجربه جالب است كه مؤلفههاي غيراقتصادي را براي ايجاد پارادايم جديد نگاه به جهان برگزيده اند. يعني دقيقا از استعاره اي براي درك عملي نظريه آشفتگي و آشوب ناك ديدن جهان بهره گرفته اند.
خوب دوستان، تا اين جاي بحث به دو موضوع پرداختيم. نخست آينده شناسي را از زاويه ادبيات موضوع و معادلسازي براي آن بررسي كرديم، سپس پيشينه «آينده نگاري» و «آينده پژوهي» را موردبحث و بررسي قرار داديم. حال نوبت به اين سوال مي رسد كه آيا توجه به آينده با هر عنواني كه باشد، آيا مي تواند يك علم قلمداد شود؟
قانعي راد: به صورت طبيعي، علم امروز در كليه حوزه ها نفوذ پيدا كرده است، در مفهوم وسيع فعاليتهاي روزانه مانند آشپزي نيز به نوعي با علم پيوند برقرار كرده اند، ولي در مفهوم ويژه بايد ببينيم درك ما از علم چيست؟ اگر به اين تفكيك اساسي كه بين FORECAST و FORESGHT ارائه شد توجه كنيم، FORECAST سعي ميكند، خيلي علمي باشد و حتي خودش را يك علم تجربي مي داند كه با استقراء و شناخت روندهاي موجود و استفاده از مدلهاي كمابيش پيچيده كه شرايط را شبيه سازي مي كند، پيش مي رود و مي كوشد نسبت به آينده شناخت پيدا كند و گزاره هاي قابل آزمون تجربي ارائه مي كند و ازطريق مدل سازي، فرضيههاي خود را مي سازد و در عالم واقع آنها را آزمون مي كند.
«پيش بيني» يكي از مهمترين ادعاهاي علم بوده است، ولي درعمل اين اتفاق نيفتاد. كاري كه رند (RAND) بعداز جنگ جهاني دوم شروع كرد كه تحت تاثير همان احساس خطر جنگ بود و به دنبال آن بود كه خطر جنگ را كاهش دهد، در اين مسير سعي كرد از روشهاي علمي و بسيار دقيق FORECAST استفاده كند. خيلي از پيش بيني ها در فضاهاي دقيق صورت گرفت، اما با شكست مواجه شد. يعني پيش بيني هايي كه سعي مي كرد مبناي علمي داشته باشد، با شكست مواجه شد. يك كتابي به نام «شكست پيامبران» نوشته شده است كه به زبان فارسي نيز ترجمه شده است. منظور نويسنده از پيامبران، پيشگويان دوران نوين است كه شكست خورده اند. نويسنده در اين كتاب نشان مي دهد كه چگونه برخي از پيشبيني هايي كه بر مبناي علم قرار داشتند شكست خورده اند، علم در همان معناي كلاسيك؛ يعني فلسفه پوزيتيويستي.
فرايند مشاركتي
ديدگاه اكتشاف آينده، دنياي آينده را مانند جزيره اي مي بيند كه بايد آن را كشف كرد، آينده اي كه نتيجه منطقي گسترش وضعيت كنوني است. طبق اين ديدگاه با روابط علت و معلولي مي توان آينده را كشف كرد. اين ديدگاه مقابل ديدگاهي است كه مي گويد، آينده يك امر محتمل است و بايد آن را بسازيم. يعني اين ديدگاه مي گويد، آينده هاي ممكن بسيار متعدد هستند. در اين نگاه ما با يك آينده مواجه نيستيم، با آينده هاي متفاوتي مواجه هستيم كه مي توانيم در آنها نقش انتخابگر داشته باشيم. ولي در نگاه علمي صرف، انسان انتخاب گر نبود، يك كاشف بود كه بايد واقعيت را كشف مي كرد و خود را با آن منطق مي كرد، اين نگاه علمي نسبت به آينده ضررهاي ديگري هم داشت؛ چون با برداشت خاصي از دموكراسي مبتني بر تكنوبوروكراسي همراه بود و حاكميت تكنوبوروكراتها و متخصصان را به دنبال داشت. متخصصان به معناي كساني كه صاحبان علم و دانش هستند و آينده را ميتوانند پيش بيني كنند.
تحولات بعداز 1980 در موضوع آينده گرايي با تغيير در پارادايمهاي فلسفه علم نيز توازي داشت. بنابراين امروز هم معتقديم، آينده نگاري يك علم است؛ ولي در يك پارادايم جديد كه علم با فرهنگ و عملكردها (PRACTISE) ارتباط برقرار مي كند و حتي سياستگذاري با اين ديدگاه تبديل به يك فرايند مشاركتي مي شود، كه گروههاي مختلف مردم مي توانند در آن مشاركت داشته باشد. بنابراين آينده نگاري از يك وظيفه تخصصي تبديل به رويكردي اجتماعي مي شود كه در آن علاوه بر متخصصان گروههاي مختلف مردم و ذينفعان حوزه هاي مختلف اقتصادي، سياسي، حوزه عمومي، مردم و روشنفكران در آن مشاركت دارند.
خلاصه اينكه ما معتقديم FORECAST علم بود، ولي علمي مبتني بر فلسفه پوزيتيويسم (POSITIVISM) و دموكراسي نمايندگي؛ FORESIGHT هم علم است، ولي علمي مبتني بر پارادايم فرااثبات گرايي (POST-POSTIVISM) و دموكراسي مشاركتي است.
خاكي: چرا اين موضوع را به جاي اثبات گرايي پوزيتيويسم با رويكرد ابطال گرايي تحليل نمي كنيد. آيا اين در فضاي ابطال گرايي به نظرتان جواب بهتر نيست؟
قانعي راد: اين بستگي دارد به اينكه ما چگونه فرضيه را آزمون كنيم. در فضاي تاييد يا ابطال، اما بحث در اين موضوع جديد اين است كه ما چگونه فرضيه را نسبت به آينده بسازيم. و از قضا گفته مي شود كه در FORESIGHT، محصولات نهايي اهميت كمتري از فرايندها دارند. در اين روش، فرايندهايي مانند اجماعسازي، ايجاد به همفكري و هماهنگي و ارتباط بسيار اساسي تر است. يعني محقق شدن پيش بيني، كمتر از فرايندهاي مربوط به ساخت پيش بيني اهميت دارد.
نگاه نسبت به آينده و به استقبال آينده رفتن بسيار اهميت دارد تا اينكه ما فكر كنيم كه يك فعاليت علمي صرف را انجام مي دهيم؛ پيش بيني آينده يك فرضيه است، مي تواند درست در بيايد يا نه. ولي حتي اگر غلط هم از آب دربيايد ما با جمع شدن و در كنار هم قرارگرفتن و به اجماع رسيدن با هم توانسته ايم، يك چيزي بسازيم.
طبائيان: جناب آقاي دكتر قانعي راد به نكات بسيار مهمي اشاره كردند. همان طور كه آقاي دكتر اشاره كردند، «اجتماعي بودن»، يكي از مهمترين ويژگيهاي آينده نگاري است؛ يعني ما با همديگر تصميم مي گيريم كه آينده چگونه باشد و در اين مسير، فرايند مهمتر از نتيجه است. چون فرايندهاي آينده نگاري (FORESIGHT) يك سري «ميان داد» دارد كه از جمله مي توان به شبكه سازي اشاره كرد. در فرايندهاي آينده نگاري تعامل مردم با هم زياد است. گروههاي بسيار بزرگ درگير موضوع مي شوند، در صورتي كه در پيش بيني (FORECAST) لزومي به مشاركت گروههاي مختلف نيست، تنها گروه محدودي درگير موضوع مي شوند و با استفاده از تكنيك پيش بيني، اين كار را انجام مي دهند. آينده نگاري با حضور گسترده ذينفعان همراه است، يعني افراد با هم اجماع مي كنند كه آينده ما به چه شكل مي خواهد باشد. آينده پيش بيني نمي شود، بلكه مي گوييم ما چه جامعه اي را مي خواهيم بسازيم و با هم و در طي يك فرايند تعامل اجتماعي سنگين به اين تصوير مي رسيم.
قانعي راد: آينده نگاري بيش از هر كشوري، درميان ژاپني ها، رشد كرد. دليلش هم اين است كه ژاپني ها ملتي هستند كه فرهنگشان مبتني بر كار جمعي واشتراك و اجماع نظر است، آلماني ها هم به نظر مي رسد به همين دليل توانسته اند در اين زمينه موفق باشند. بنابراين بعيد است درجامعه اي مثل ايران كه فردگرايي در آن به صورت گستردهاي رواج دارد بتوانيم در نگاشتن آينده، بدون تدابير و فعاليتهاي فرهنگي و آموزشي گسترده، چندان موفق شويم.
عطاري: «آينده نگاري» و «آينده پژوهي» به راحتي جاي تصميم گيري را نمي گيرد، يعني فرايند تصميمگيري و سياستگذاري، نه اينكه خارج از فرايند آينده نگاري باشد، ولي معناي خاص خود را دارد. به عنوان نمونه من در گفتگويي كه با دكتر شين، يکي از اعضاي گروه آينده نگاري علم و فناوري كره ، در اين زمينه داشتم، پرسيدم همه اين فرايند آينده نگاري که در نهايت منجر به توليد سناريوهاي خوش بينانه و بدبينانه شده است، جايگزين تصميم گيري نمي شود، پس چگونه در نهايت فرضا رييس جمهور تصميم ميگيرد؟ ايشان اين موضوع را تاييد كردند و گفتند ما از آدمها و خبرگاني استفاده مي كنيم كه بتواند نتايج اين فرايند را يراي مقام مسئول تبيين کند تا او بتواند در تصميم گيريها به كار بگيرد. لذا وقتي راجع به ابزارها و روشهاي آينده نگاري صحبت مي كنيم، بايد انتظار متعادلي داشته باشيم.
خاكي: براي تكميل بحث شما، آقاي مهندس عطاري، به موضوع نگاه مديريتي داشته باشيم، سال 1911 را آغاز «مديريت به عنوان علم» مي دانند. دليل عمده اين مسأله هم انتشار كتاب اصول مديريت علمي تيلور است، وي در آن سالها درحالي كه ديدگاههاي اثبات گرايانه حاكم بود، به دنبال آن بود كه مديريت را به عنوان علم در طبقه بندي علوم مطرح كند. به همين دليل وي مدعي قوانين جهان شمول، هميشه و همه جايي براي مديريت شد.
بعدها در تحقيقاتي كه مشهور به تحقيقات نئوكلاسيك ها شد، مسأله قوانين جهان شمول براي مديريت تا حدود زيادي زيرسوال رفت. در سالهاي دهه 60 ميلادي مي خواستند به هربرت سايمون كه يك اقتصاددان است، به خاطر نظريه اي كه درارتباط با رفتار مصرفكننده مطرح كرده بود و يك نظريه مديريتي بود، جايزه نوبل بدهند، مجبور شدند جايزه را درقالب علم اقتصاد بدهند. چون جايزه نوبل براي علم مديريت در وصيت نامه نوبل مطرح نشده بود. خلاصه حرف سايمون اين بود كه مديريت علم «تصميم گيري» است و آنچه كه به عنوان برنامه ريزي، سازماندهي، كنترل، بودجه بندي و... به عنوان وظايف مديران مطرح است، تجلي هاي گوناگون تصميم است. بنابراين وي مطرح كرد كه مديريت علم تصميم گيري است كه مشروط به تصميم سازي است.
اگر يك تلفيقي بين صحبت هاي شما و نظريه سايمون برقرار كنيم، مي گوييم اگر ما تصميم گيري را فرايندي ببينيم كه ابتدا مساله را تشخيص ميدهيم. سپس آن را تعريف ميكنيم و بعد بديلها و گزينههاي مختلف را توليد و انتخاب ميكنيم، آيندهشناسي روي ايجاد گزينهها تمركز مي يابد. البته براي حل مسايل فعلي در راستاي آينده.
عطاري: همانطور كه شما اشاره كرديد، تجلي آيندهشناسي ميتواند روي توليد گزينههاي ممکن متعدد پيش روي مدير، باشد، ولي اينطور نيست كه در دو فرايند به تصميمرساندن و تصميمگيري بيتاثير باشد. مثلا يكي از مهمترين ويژگيهاي آيندهنگاري ايجاد وفاق است که عامل مهمي در تصميم سازي است.
خاكي: ما ميتوانيم فرايند تصميم را به دو بخش تقسيم كنيم، يك بخش آن DECISION MAKING است و ديگريDECISION TAKING است. و آيندهشناسي در هر دو ظهور مييابد.
مراحل آينده نگاري
عطاري: چند مرحله اصلي براي آيندهنگاري ميتوان درنظر گرفت. نخست مرحله «پيش آيندهنگاري» است، مرحله ديگر طراحي و اجراي آيندهنگاري است، مرحله سوم ارزيابي و اعتباربخشي به آيندهنگاري است و در آخرخروجي ها و انتشار نتايج آيندهنگاري است. در واقع آيندهنگاري اصلا يك فرايند مکانيکي نيست که صرفا با به کار بردن يک روش واحد و دنبال کردن يک دستورالعمل، خود به خود به شما نسخه اي براي آينده بدهد..
در پيش آيندهنگاري يك تصوير از وضعيت موجود ترسيم ميشود. بهعنوان مثال هنگامي كه ميخواهيم آينده نگاري بخش كشاورزي را انجام دهيم، ابتدا اطلاعات جامعي درباره وضعيت موجود گردآوري ميشود ودر کنار آن ذينفعان آينده نگاري ( صنايع غذايي، اتحاديه کشاورزان، مسوولان وزارتخانه، سازمان مديريت، محيط زيست،...) شناسايي شده و در کميته راهبري آينده نگاري از آنان استفاده مي شود. تيم مجري نيز که از متخصصان آينده نگاري هستند، در همين مرحله تشکيل مي شود. پس از اين مرحله، بااستفاده از روشهاي مختلف مانند سناريو يا دلفي و در واقع تركيبي از روشها، كار را شروع ميكنند. در اينجا لازم است من توضيح دهم كه هيچ روش يگانهاي براي آيندهنگاري وجود ندارد. در فرايند آيندهنگاري هميشه تركيبي از روشها بهكار گرفته ميشود. روشها هيچکدام اصالت ذاتي ندارند و متناسب با كارآمديشان در شرايط مختلف، اهميت پيدا مي کنند.خروجي اجراي آينده نگاري در کشاورزي، ميتواند چيزهايي شبيه به اينها باشد: فهرستي از فناوريهاي کليدي، اولويتها، توصيه هاي سياستي براي دولت، سناريوهايي براي توسعه صنايع غذايي، محاسبه روندهاي منابع آبي مورد نياز کشاورزي و گزارش نشستهاي تخصصي. مرحله سوم، مرحله جمعبندي و ارزيابي است و در پايان، مرحله انتشار مباحث. در اين مرحله حفظ ارتباط و گسترش شبکه به وجود آمده و تلاش براي افزايش تاثير گذاري نتايج به دست آمده، دنبال ميشود.
خاكي: در اين ميان روشهاي آينده شناسي شبيهسازي چه جايگاهي دارد؟
عطاري: شبيهسازي هم روش ارزشي است، هم عددي است و هم كيفي. تا جايي که اطلاع دارم به صورت گسترده توسط ناتو براي طراحي جنگ استفاده مي شود.
خاكي: به نظر شما چه رابطهاي بين منطق موقعيت بحث و آينده شناسي است؟
قانعي راد: من سوال شما را اينگونه درك ميكنم كه آيا منطقي كه ما در آن زندگي ميكنيم، آيندهانديشي را اقتضا ميكند.
جامعه مخاطرات
در جوامع غربي خطري كه بعد از جنگ جهاني دوم براي وقوع جنگ مجدد احساس ميشد، در رشد آينده شناسي موثر بود. هماكنون نيز يكي از محركهاي اساسي آيندهانديشي احساس خطر انسانها نسبت به آينده است.
آنتوني گيدنز به موضوع «امنيت هستي شناختي» اشاره ميكند؛ اين مهم همواره يكي از انگيزههاي عميق آدمي بوده است. يعني انسان علاقهمند رسيدن به امنيت است. اين امنيت در پارادايمهاي پيشين بيشتر با رجوع به گذشته پاسخ داده ميشد، ولي بشر كنوني احساس ميكند كه براي گريز از اين خطر و ريسك بايد به «آينده» پناه ببرد.
الريش بك كتابي بهنام “RISK SOCIETY” نوشته است كه در آن، جامعه جديد را جامعه مخاطرات مي نامد. در اين جامعه بسياري از مخاطرات حتي به صورت نهادينه درآمده است. مثلا ايجاد سازمانهايي مثل بورس، بيمه يا شركتهاي سرمايهگذاري، به نوعي مخاطره را نهادينه مي كنند. از آن سوي همراه با گسترش موجهاي «جهاني شدن» مخاطرات هم جهاني شده اند. و در «دنياي جهاني شده» (GLOBALIZED WORLD) بر شدت، حدت، كيفيت و كميت مخاطرات افزوده شده است.
در اين شرايط اگر ما مؤلفه رقابت پذيري و نياز به درگير شدن در فعاليتهاي رقابتي را نيز اضافه كنيم، ميزان مخاطرات و ريسكها افزايش مييابد. در اين شرايط جامعه آميخته به ريسك و مخاطره براي تداوم و پيشرفت نياز به فرهنگ ريسك (RISK CULTURE) در بين گروههاي مختلف مديران، متخصصان و مردم دارد. آينده نگاري به اين معنا نيست كه همواره خودمان را از خطر رها كنيم، بلكه گاهي اوقات نيز بايد به استقبال ريسك برويم. آينده انديشي براي كسي معنا ميدهد كه مي خواهد فلان سهام را بخرد، براي سازماني معنا مي دهد كه مي خواهد استراتژي انتخاب كند؛ انتخاب استراتژي همراه با يك نوع ريسك است. شناسايي اين ريسك به او كمك مي كند كه با آينده ارتباط برقرار كند.
در هر صورت آينده انديشي يك وضعيت پيچيده اي با خود به همراه دارد، اين فرهنگ، با فرهنگ «بقاگرايي» CULTURE OF SURVIVALISM بسيار متفاوت است. در فرهنگ «بقاگرايي» نسبت به گذشته يك رخوت و بياحساسي وجود دارد، از آينده هم چشم پوشي مي شود و فقط بحث زندگي كردن روزمره مطرح است. اين چيزي است كه در سازمانها و به معنايي در جامعه ما حاكم است.
انسان ناگزير از انديشيدن به آينده است. ولي نگاه جديد به آينده نيازمند به يك فرهنگ جديد است كه شايد آن فرهنگ در شرايط ما خيلي شكل نگرفته است. يك دليل عمده اين مسأله ريشه در «غيررقابتي بودن» سازمانهاي ما دارد؛ چون سازمانهاي ما براساس رانت شكل گرفتهاند، نيازي به ريسك پذيري نمي بينند.
قانعي راد: در حوزه مديريت 3 الگوي مديريتي در سطح جهاني قابل شناسايي است. يك مدل الگوي مديريت عقلاني است كه بر يك نخبه گرايي و نگاه تكنوبوروكراتيك استوار است. پس از مدتي الگوي مديريت استراتژيك خود را نشان ميدهد. الگوي مديريت استراتژيك منطبق با الگوي مديريت در شرايط پيچيده و متغير است. در روش مديريت استراتژيك مديران سازمان، تغييرات محيطي را پايش مي كنند و سعي مي كنند خودشان را با تغييرات سازگار كنند، بنابراين لازم است ابتدا تغييري رخ دهد، اين تغيير پايش شود و بعد هم سازمان سعي مي كند خودش را با اين شرايط وفق دهد. اين رويكرد در مقابل رويكرد عقلاني قرار مي گيرد.
امروزه بيش از برنامه ريزي استراتژيك، روي تفكر استراتژيك (STRATEGIC THOUGHT) و نگاه به آينده تاكيد ميشود. درحالي كه در نسل اول مديريت علمي بايد موضوعات از موضع مديريت عقلاني شناسايي و تصميمگيري مي شد و در مديريت استراتژيك، سازمان مانند موجودي است كه بايد خود را با تغييرات محيطي انطباق (ADAPTATION) دهد، در آينده نگاري اساسا به استقبال دگرگونيهاي آينده مي رويم و مي كوشيم كه خود را نه با محيط كنوني بلكه با محيط درحال ظهور (EMERGING ENVIRONMENT) انطباق دهيم.
هم اكنون مباحث جامعه شناسي نيز به اين موضوعات افزوده شده اند، يكي از اين موضوعات آباداني يا مستعمره كردن آينده (COLONIZATION OF FUTURE) است. طبق اين معنا بشري كه تمام مكانهاي جهان را كاويده است، امروز به استعمار زمان روي آورده است و مي خواهد زمان را آباد و استعمار كند. چون استعمار و آباداني توأم هستند. بنابراين زمان فرصتهايي را دراختيار ما مي گذارد كه بايد اين فرصتها را بشناسيم و در درون اين فرصتها با سمت گيري آباداني حركت كنيم.
در اينجا موج سومي در مديريت ايجاد شده است كه نمي خواهد تنها به انطباق دادن به شرايط بسنده كند، بلكه مي خواهد به استقبال تحولات آينده برود.
نادري منش: من ترجيح مي دهم، منظر نويي را باز كنم. درارتباط با آينده نگاري دو پارادايم قابل طرح است. پارادايم نخست معتقد به نقطه تعادل در سيستم است. يعني فرض ميكنند نقطهاي بهينه در سيستم وجود دارد كه بايد به آن رسيدو از اين منظر بيشترين کاري که ميشود انجام داد انطباق خود با آن نقطه تعادل قطعي و حتمي ميباشد. اما گذشت زمان نشان داد كه نمي توان يک نقطه بهينه قطعي متصور شد، تغيير و تحولات ما را به يك نقطه بهينه نمي رساند، بلكه ما مي توانيم نقاط بهينه مختلف داشته باشيم. به اين شكل يك دنياي تطوري و تكاملي به وجود مي آيد و ما نقش انتخابگر و سازنده بخود خواهيم گرفت و بهعبارت ديگر اگر ما آينده را نسازيم، آينده براي ما ساخته خواهد شد.
قانعي راد: در موج اول مديريت بر ثبات و تعادل تاكيد مي شود و در موج دوم و سوم تغيير پذيرفته مي شود، با اين تفاوت كه در موج دوم تغيير به معناي انطباق با محيط فعلي است. ولي در موج سوم، انطباق با شرايط و محيط آينده است.
خاكي: آقاي مهندس طبائيان روش ديدهباني (MONITORING) در اين بحث شما چه جايگاهي دارد؟
طبائيان: درمورد ديده باني واژه هاي متعددي مانند ENVIRONMENTAL SCANNING، MONITORING و يا در شركتها آگاهي رقابتي به كار مي رود. آگاهي رقابتي، يعني شركتها سعي مي كنند با بهرهگيري از اسناد باز، تمام رفتار يكديگر را مرور كنند. در ديده باني ما تلاش مي كنيم براساس يك سري سيگنالهاي ضعيف، فضاي آينده را بررسي كنيم؛ در نظريه آشوب هم، همين موضوع سيگنالهاي ضعيف مطرح است.
من معتقدم، ديده باني ابزاري براي درك تاثيرات هم افزاي فناوريهاي عام نوظهور است. در اين زمينه بحث «روندها» (TRENDS) و «رويدادها» (EVENTS) نيز مهم است. روندها، بررسي سير گذشته تا حال و امتداد آن تا آينده است، مثل روند رشد جمعيت، تورم، آلودگي هوا. رويدادها، اتفاقاتي است كه پيش بيني آنها به سادگي انجام نمي شود.
عطاري: اگر ما دو ركن ديگر، يعني «تصورها» و «اقدامات» را نيز به روندها و رويدادها اضافه كنيم، چهار ركن تشكيل تصوير از آينده را احصا كرده ايم.
طبائيان: بله، همين طور است. تشكر ميكنم. «روندها»، «رويدادها»، «تصورها» و «اقدامات» چهار ركن اصلي آينده نگاري است. شما يك اتفاق را به سادگي ميتوانيد پيش بيني كنيد، اما وقتي دو اتفاق همزمان رخ ميدهند، اين تقارن اتفاقات مي تواند براي شما فرصت يا تهديد ايجاد كند؛ مثلا تمام شدن منابع نفتي و تغيير فناوري خودرو، مي تواند يك تهديد جدي ايجاد كند. بنابراين همزماني و تقارن اتفاقات، خيلي مهم است و يكي از مهمترين كارهاي ديده باني، درك همين همزماني است.
يكي از كارهايي كه در دلفي انجام مي شود، پيش بيني زمان تحقق يك اتفاق خاص براساس نظر خبرگان و متخصصان است. يعني شما مي گوييد فلان اتفاق فناورانه در چه سالي رخ خواهد داد.
تدبير: با سپاس از شركت كنندگان در ميزگرد، در شماره آينده بخش دوم و پاياني ميزگرد كه حاوي ابعاد ديگري از آينده شناسي است، تقديم علاقهمندان خواهد شد.
آينده پژوهان؛ بازيگرانِ خلق چشم اندازها
مهندس عقيل ملكي فر
رئيس انديشكده صنعت و فناوري (آصف)
اشاره: عقيل ملكيفر، يكي از صاحبنظران برجسته در حوزه «آينده پژوهي» است كه براي شركت در اين ميزگرد دعوت شده بودند، ولي به علت كسالت در زمان برگزاري جلسه ميزگرد، نتوانستند در جلسه حضور يافته و از نزديك در بحث مشاركت كنند.
باتوجه به اهميت موضوع و علاقه خاص خوانندگان تدبير به نظرات و ديدگاههاي گوناگون، محورهاي اساسي بحث براي نامبرده ارسال شد و ايشان در كمال فروتني و متناسب با حجم صفحات بخش ميزگرد مجله، به پرسشهاي تدبير پاسخهاي لازم را دادند.
باتشكر از زحمات آقاي ملكي فر، آنچه درپي مي آيد بخش اول اظهارات ايشان است. بخش پاياني را نيز در شماره آينده ملاحظه خواهيد كرد.
واژه يابي و مفهومشناسي
بسم ا... الرحمن الرحيم. ضمن سپاسگزاري از ماهنامه وزين تدبير كه اين مبحث كليدي و استراتژيك را در دستور كار قرار داده است، هرچند با كمي تأخير. كنفوسيوس، حكيم باستان، گفته كه اگر من به حكومت ميرسيدم ابتدا دستور ميدادم يك دايرهالمعارف بنويسند كه معناي واقعي واژهها را به آنها برگرداند. چون تا وقتي مردم درباره معناي واژهها اختلاف نظر داشته باشند بعيد است كه بتوانند با هم به تفاهم برسند. بانيان اين رشته در كشور، مدتها دنبال اين بودند كه يك نام مناسب براي رشتهاي كه شما آن را آيندهشناسي و آيندهكاوي ميناميد، انتخاب كنند، و سرانجام به واژه «آيندهپژوهي» رسيدند؛ هرچند كه يكي از دوستان ما اصرار خاصي بر عنوان «آيندهانديشي» دارد. به هر حال، من عنوان «آيندهشناسي» را مطلقاً نفي ميكنم؛ چون آينده از امور غيبي است و «شناخت» آن را از شئون خداوند متعال و انبيا و اولياي عظام مي دانم. به قول يكي از آيندهپژوهان برجسته، «اگر كسي به شما گفت من آينده را ميشناسم، از او بهعنوان يك شياد فرار كنيد _».
آينده پژوهي چيست، آيا يك علم است؟
چيستي آيندهپژوهي را با يك مثال روشن ميكنم. فرض كنيد جمع ما تصميم ميگيرد سرزمين ناشناختهاي را كشف كند. همه سوار كشتي شدهايم و به سمت آن سرزمين ناشناخته پيش ميرويم. خوب، هدف جمعي ما اين است كه در اين سفر اكتشافي، سالم به مقصد برسيم و حتيالامكان در بهترين نقطه اين سرزمين ناشناخته فرود آييم. رهبر گروه با مشورت به اين نتيجه ميرسد كه چند تن از دريانوردان سلحشور و آبديده را بهعنوان «پيشقراول» به سمت منطقه بفرستد تا اطلاعاتي را براي ما بياورند. آنها پس از بازگشت به ما اطلاع ميدهند كه اين سرزمين ناشناخته، مشتمل بر يك مجموعه از جزاير مختلف است كه بعضي از آنها خطرناك، بعضي غير مسكوني، و بعضي هم لميزرع هستند؛ اما دو سه جزيره وجود دارد كه از همه جذابتر است. همچنين به ما ميگويند كه اگر از سمت جنوب يا شمال به اين جزاير «تقرب» بجوييم، خطرات كمتري ما را تهديد ميكند. فكرش را بكنيد؛ بينش و تصويري كه از طريق اين گروه پيشقراول براي ما ايجاد ميشود، چقدر سفر اكتشافي ما را پربارتر و كمخطرتر ميسازد. نتيجه اخلاقي داستان اين است كه «آينده» براي ملتها، سازمانها و حتي تكتك افراد بشر مانند همان سرزمين ناشناخته است، و آيندهپژوهان نقش همان گروه پيشقراول را ايفا ميكنند كه اطلاعات ذيقيمتي را از اين سرزمين ناشناخته در اختيار ما قرار ميدهند. سرزمين آينده، مانند همان سرزمين ناشناختهاي كه ما قصد اكتشاف آن را داشتيم، مشتمل بر يك مجموعه از نقاط يا جزيرههاست كه بعضي از آنها پر از فرصت، و بعضي پر از مخاطره و تهديد است. آيندهپژوهان اين نقاط را در برابر چشم ما به تصوير ميكشند تا بتوانيم مطلوبترين نقاط را انتخاب كرده، و از مناسبترين جهت به سمت آنها «تقريب جوييم». البته همواره اين احتمال وجود دارد كه اطلاعات و تصويرهايي كه پيشقراولها به ما ميدهند، درست از آب در نيايد. اما اين احتمال، موجب نميشود كه شما ديدهبانان پيشقراولهاي توانمند را پيشاپيش براي كسب اطلاعات از سرزمين ناشناخته اعزام نكنيد.
با اين مثال و مقدمه، من همعقيده با آيندهپژوهان بزرگ دنيا، آيندهپژوهي را به منزله «علم و هنر كشف آينده و شكلبخشيدن به دنياي مطلوب فردا» تعريف ميكنم. و آشكار اعلام ميدارم كه آيندهپژوهي يك رشته علمي آكادميك است، اما كاربرد هوشمندانه آن در زندگي واقعي ميتواند يك “هنر”باشد.
خاستگاه و سير تاريخي آيندهپژوهي
گرايش به كشف اسرار آينده از خطرات بشر ميجوشد. بشر از ديرباز يك تصور خطي از زمان داشته و بر حسب اين تصور، زمان را به سه بخش گذشته، حال، و آينده تقسيم كرده است. ما درست يا غلط همواره فرض ميكنيم كه زمان حال را به اندازه كافي ميشناسيم و كنجكاويمان بيشتر معطوف به اين است كه گذشته و آينده را به اصطلاح خودمان «بشناسيم». وقتي شاعر ميپرسد:
از كجا آمدهام، آمدنم بهر چه بود؟
به كجا ميروم، آخر ننمايي وطنم؟
دقيقاً همين نياز فطري را فرياد ميزند، كه وجه مشترك در ميان تمامي ابناي بشر است. يكي از كاركردهاي مهم فلسفه، پاسخگويي «معقول» به پرسشهاي فطري و بنيادي بشر در خصوص گذشته و آينده بوده است. اديان الهي نيز نسبت به اين پرسشهاي بنيادي، فوقالعاده حساس بوده و حامل پاسخهاي «قدسي» به اين پرسشها بودهاند. برخي از اصول پنجگانه دين ما ـ اسلام ـ پاسخ روشن به همين پرسشهاست. اما تا جايي كه به علم مربوط ميشود، شناخت گذشته از شئون و وظايف خطير مورخان و علم تاريخ است. تاريخنگاري بهعنوان يك مشغله از ديرباز وجود داشته است، اما همواره علمي نبوده است. شناخت آينده نيز در دهههاي پاياني قرن بيستم بر عهده علم «آيندهپژوهي» نهاده شد. به همين دليل گفته ميشود كه آيندهپژوهي ادامه علم تاريخ است، اما تاريخي كه هنوز نگاشته نشده است. آيندهپژوهي هم مثل علم تاريخ، از ديرباز در جوامع بشري مرسوم بوده، اما نه به شكل علمي و امروزين آن. بعضيها تلاش ميكنند كه كاهنان، منجمان و حتي رمالان را بهعنوان اسلاف آيندهپژوهان امروزي معرفي كنند، اما حقيقت اين است كه دانش آيندهپژوهي مانند بسياري از دانشهاي معطوف به انسان، از بيوت وحي سرچشمه گرفته و ريشههايش را بايد در آن بيوت معظم جستوجو كرد، كه فعلاً مجال بحث در اين زمينه را نداريم.
آينده قابل كاويدن و شناختن است؟
همانطور كه عرض كردم آينده قطعاً قابل كاوش و پژوهش است، آن هم بهگونهاي علمي و نظاممند، و دستاوردهاي ارزندهاي هم از اين رهگذر حاصل ميشود. اما آينده به معناي واقعي قابل شناختن نيست. باز هم اجازه ميخواهم مثال بزنم. سازمان هواشناسي بر پايه علم هواشناسي، كه اتفاقاً قرابت زيادي به آيندهپژوهي دارد، ميتواند با احتمال خوبي وضعيت آبوهوا را در طول يك هفته آينده «پيشبيني» كند. اما قدرت «پيشگويي» وضعيت آبوهوا را ندارد. پيشبيني هميشه با احتمال همراه است و ممكن است به هر دليل غلط از آب در آيد، اما «پيشگويي آينده» قطعي است و صددرصد درست از آب در ميآيد. بنابراين اگر منظور شما از شناخت آينده، همان «پيشبيني احتمالات آينده» باشد، پاسخ سوال شما مثبت است، اما اگر منظور شما «پيشگويي آينده» باشد، قطعاً پاسخ شما منفي است.
وقتي امام صادق عليهالسلام خبر ميدهند كه حكومت امويان ملعون هزار ماه طول ميكشد و بعد نوبت به حكومت آل عباس ميرسد، در واقع «پيشگويي» ميكنند و سخن ايشان كه مبتني بر علوم غيبي است، صددرصد درست از آب در ميآيد. امام (ع) در شأن و جايگاه پيشگويي هستند و نه پيشبيني. اما آيندهپژوهان هرگز هرگز هرگز به ساحت «پيشگويي» نزديك نميشوند. قرآن كريم نيز سرشار از پيشگوييهايي است كه همه درست از آب در آمدهاند.
آينده را چگونه ميتوان شناخت؟
به فرض اينكه منظور از شناخت آينده، همان پيشبيني احتمالات آينده باشد، آينده با سه رويكرد قابل شناخت است: رويكرد اكتشافي، رويكرد هنجاري، كه آن را تجويزي يا ارزشي يا آرمانشهري نيز مينامند؛ و بالاخره، رويكرد تصويرپردازي. هر كدام از اين رويكردها در جاي خاصي به كار ميآيند و تكنيكهاي خاص خود را دارند.
خيلي كوتاه عرض ميكنم كه رويكرد اكتشافي از زمان حال آغاز ميكند و به آينده گسترش مييابد. هدف و مضمون آن، كشف نقاط مختلف (احتمالات مختلف) در سرزمين ناشناخته آينده است. در اين رويكرد، هرچه بتوانيم نقاط بيشتري را در سرزمين آينده كشف كنيم، تصوير ما از آيندههاي ممكن كاملتر خواهد بود. (فراموش نكنيم كه سرزمين آينده، به لحاظ احتمالات، لايتناهي بودن شامل ميلياردها ميليارد نقطه است كه حتي پيشرفتهترين رايانهها نيز از ترسيم تمامي اين احتمالات ناتوان هستند). رويكرد هنجاري، اما، از آينده آغاز ميكند و به سمت زمان حال گسترش مييابد. در اين رويكرد، شما مستقل از وضع موجود (زمان حال) به آينده ميرويد، در آنجا ميايستيد، و بر پايه ارزشها و هنجارهاي خود، تصويري بايسته ترسيم ميكنيد و سپس به امروز باز ميگرديد تا ببينيد كه براي تحقق آينده بايسته خود «بايد» چه اقداماتي را انجام دهيد. در رويكرد تصويرپردازي، اما شما مرغ خيال خود را به سوي آينده پرواز ميدهيد، و تصويري رويايي از آينده ميسازيد كه شايد هيچ قرابتي با وضع موجود نداشته باشد و شايد هم داشته باشد. بسياري از رمانها و فيلمهاي علمي ـ تخيلي بر پايه اين رويكرد آفريده ميشوند.
رابطه آيندهكاوي با علم مديريت
يكي از تعاريف مديريت اين است: علم و هنر هدايت سازمان يا كسبوكار به سمت اهداف مطلوب. بنابراين، مديريت كارآمد؛ يعني آن نوع مديريت كه سازمان را اولاً، در مسير اهداف مطلوبش تنظيم ميكند، و ثانياً: سازمان را به اهداف مطلوبش ميرساند. از اين رو، اولين وظيفه مديريت «برنامهريزي» است. چنانكه ميدانيم، برنامهريزي در طول يك قرن گذشته، رويكردها و مكاتب گوناگوني را تجربه كرده است. آخرين حرف در برنامهريزي عبارت است از «برنامهريزي پابرجا بر پايه چشمانداز» (ROBUST AND VISION-BASED PLANNING). خلاصه حرف اين است كه برنامهريزي اولاً، بايد مبتني بر يك چشمانداز بزرگ، شفاف، مدون، و الهامبخش باشد؛ و ثانياً، بايد تا حد ممكن معطوف به افقهاي زماني دور (بيش از 20 سال تا 100 سال) باشد. پس از تدوين چشمانداز بيستساله كشور، منطق برنامهريزي بر پايه چشمانداز تا حدي ـ و فقط تا حدي ـ در كشور ما براي مديران شناختهشده است. اما كمتر مديري را مييابيم كه با منطق «برنامهريزي پابرجا» آشنا باشد. برنامهريزي پابرجا بدين معناست كه شما در جستوجوي سياستها و راهبردهاي بسيار بلندمدتي باشيد كه بهرغم سوناميهاي تغيير، اساس و اركان آنها هر روز تغيير نكند. تنها اين نوع برنامهريزي است كه تحقق چشماندازهاي بزرگ و بلندمدت را تضمين ميكند.
در هرحال ميبينيم كه امروزه گام اول برنامهريزي با تدوين و تعريف چشمانداز آغاز ميشود؛ و چشمانداز به زبان ساده؛ يعني تابلويي از آينده مطلوب. خوب، اين تابلو را چه كسي جز آيندهپژوهان ميتوانند بكشند؟ البته آيندهپژوهان تنها بازيگر در فرايند خلق چشماندازهاي ملي، بخشي و يا سازماني نيستند؛ اما بازيگر كليدي هستند. بدون اطلاعات كافي و وافي از آينده، چشماندازها نميتوانند قابل اطمينان باشند. البته، آيندهپژوهان، جهتهاي «تقرب» به چشمانداز را هم نشان ميدهند. خوانندگان عزيز لطفاً به مثال ما در محور اول توجه فرمايند. گروه پيشقراول به ما ميگفتند كه بهتر است از كدام سمت به جزيرههاي نقاط مناسب «تقريب» جوييم.
امروزه كمتر شخص يا موسسهاي را مييابيم كه سرگرم آيندهپژوهي محض باشد؛ اغلب آنها بهترين مشاوران در زمينه طراحي چشمانداز و برنامههاي استراتژيك و پابرجا هستند.