|
 |
 |
 |
 |
 |
 |
 |
|
#2392
10-19-2009
|
||||
|
||||
دلش از زمزمه ای نور عطش می بارید
ریشه در ماه ولی روی زمین می جوشید بنویسید زبان داشت ولی لال نشد بنویسید که پوسید ولی کال نشد
__________________
یادمان باشد اگر خاطرمان تنها شد
طلب عشق ز هر بی سر و پایی نکنیم . . . 
|
|
#2394
10-19-2009
|
||||
|
||||
|
یاران همنشین همه از هم جدا شدند
ماییم و آستانه دولت پناه تو
__________________
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم بر این تکرارِ در تکرار پایانی نمی بینم به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم ولی از خویش جز گَردی به دامانی نمی بینم چه بر ما رفته است ای عمر؟ ای یاقوت بی قیمت! که غیر از مرگ، گردن بند ارزانی نمی بینم زمین از دلبران خالی است یا من چشم ودل سیرم؟ که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم استاد فاضل نظری
|
|
#2395
10-19-2009
|
||||
|
||||
|
ور بخوردی بیدل وبی اشتها/این بود پیوندکی بی انتها //ا بیار
|
|
#2396
10-19-2009
|
||||
|
||||
|
ای آفتاب آینه دار جمال تو
مشک سیاه مجمره گردان خال تو با واو بگو
__________________
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم بر این تکرارِ در تکرار پایانی نمی بینم به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم ولی از خویش جز گَردی به دامانی نمی بینم چه بر ما رفته است ای عمر؟ ای یاقوت بی قیمت! که غیر از مرگ، گردن بند ارزانی نمی بینم زمین از دلبران خالی است یا من چشم ودل سیرم؟ که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم استاد فاضل نظری
|
|
#2397
10-19-2009
|
||||
|
||||
|
ور نمی دانی شدن زین استان/باری از من گوش دار این داستان/ن بیار
|
|
#2398
10-19-2009
|
||||
|
||||
|
نرگس کرشمه می برد از حد برون خرام
ای من فدای شیوه چشم سیاه تو واو بده
__________________
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم بر این تکرارِ در تکرار پایانی نمی بینم به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم ولی از خویش جز گَردی به دامانی نمی بینم چه بر ما رفته است ای عمر؟ ای یاقوت بی قیمت! که غیر از مرگ، گردن بند ارزانی نمی بینم زمین از دلبران خالی است یا من چشم ودل سیرم؟ که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم استاد فاضل نظری
|
|
#2399
10-19-2009
|
||||
|
||||
|
ور بگوید کفر دارد بوی دین/اید از گفت شکش بوی یقین/ن بده
|
|
#2400
10-19-2009
|
||||
|
||||
|
نکته ها رفت و شکایت کس نکرد
جانب حرمت فرو نگذاشتیم با میم بگو
__________________
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم بر این تکرارِ در تکرار پایانی نمی بینم به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم ولی از خویش جز گَردی به دامانی نمی بینم چه بر ما رفته است ای عمر؟ ای یاقوت بی قیمت! که غیر از مرگ، گردن بند ارزانی نمی بینم زمین از دلبران خالی است یا من چشم ودل سیرم؟ که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم استاد فاضل نظری
|
 |
| کاربران در حال دیدن موضوع: 3 نفر (0 عضو و 3 مهمان) | |
حالت خطی
|
|
اکنون ساعت 01:31 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.