ديگر از هر چه هست ، بيزارم
مثـل ابر بـهار مي بـــارم
برو اي انكه بعد از ديدارت
گره افتاده در هـمـه كــارم
پدرم با نگاه خود ميگفت
لايـق لاي جــرز ديــــوارم
مادرم مدتيست مي گريد
چون گـمان ميكند كه تـب دارم
ديگر اين روزها خودم دارد
بــاورم ميــشود كه بيــمــارم
يك نفر گفت خوب خواهم شد
بـه فراموشيــت كه بسپــارم
گفتم اي عشق اگر بعد از اين
بــدهـي مـثــل قبــل ازارم
به تمامي حرمتت سوگند
روي قلبــت گلـوله مي كــارم
به تو هر چند سخت مديونم
بـه خــودم بيشتر بـدهكــارم
هرچه بر من گذشت، حقم بود
من از ايـن بيشتـر ســزاوارم
تو گناهي نداري اي زيبا
مرگ بر من كه دوستــت دارم