عکس ها و تصاویر گوناگون Pictures عکس های جالب در زمینه های مختلف در اینجا |
07-15-2011
|
|
کاربر فعال
|
|
تاریخ عضویت: Jun 2011
محل سکونت: کرمانشاه
نوشته ها: 902
سپاسها: : 10,211
6,252 سپاس در 1,423 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
نقل قول:
نوشته اصلی توسط Ghazal.banoo
دیروز که خیلی پریشون بودم تنهایی و یواشکی رفتم دریا !
هر وقت دلم بگیره یواشکی می رم.. یه ساحل آروم میشناسم ،
دور از هیاهو و شلوغ پلوغی آدما .. اونجا هیشکی نیست جز من و دریا..
دریا .. دریا ...
عاشقشم .. خیلی آرومم می کنه .. خیلی ها بهم می گن"دختر دریا"
اینم عکسایی که گرفتم (حجم و سایزشونو کم کردم) :
[IMG]http://*****************/images/7z0c81ouvk6zelb8apw7.jpg[/IMG]
[IMG]http://*****************/images/speyq7pfhdf8kp8369zd.jpg[/IMG]
[IMG]http://*****************/images/lvrgze5im1ujynrjlwf9.jpg[/IMG]
[IMG]http://*****************/images/34gufo234jpnyn5n9wge.jpg[/IMG]
|
عکس هات واقعا خوشگل اند
در مورد دریا حق داری خوش به حالت که نزدیکی به دریا
از این به بعد هروقت رفتی از طرف منم به همه آرامش دنیا فک کن
مخصوصا تو غروب های ابری
__________________
I know that in the morning now
I see ascending light upon a hill
Although I am broken, my heart is untamed, still
|
2 کاربر زیر از Saba_Baran90 سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
|
|
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید
|
|
07-16-2011
|
|
کاربر خيلی فعال
|
|
تاریخ عضویت: May 2011
محل سکونت: نیست. رفته است..
نوشته ها: 782
سپاسها: : 312
1,461 سپاس در 592 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
Thank Y♥u
نقل قول:
نوشته اصلی توسط دانه کولانه
عکسای اقا مهدی که اصلا حرف نداره
عکسای شمام قشنگ بود خانم غزل
من دریا ندیدم اما ضمن اینکه ادمی با روحیه خوب هستم (تقریبا) نمیدونم چرا وقتی توی تلویزیون یا عکس بعضی صحنه ها از دریا میبینم کمی میترسم و احساس میکنم یه نفر داره خودشو میندازه توی اب خودکشی کنه !
شاید به خاطر فیلم و سینماست ....
مثلا الان این عکس شما
[IMG]http://*****************/images/speyq7pfhdf8kp8369zd.jpg[/IMG]
همه ش نگرانم کسی اون طرف خودشو پرت کنه توی آب ...
شاید با دریا اشتی نکنم . ! .
|
تقریبا می فهمم چی میگی کوروش !
این یه حس درونیه ... گاهی خودمم اینجوری میشم ... نسبت به چیزایی که خیلی وسیع و بزرگن ... مث دریا , آسمون , جنگل ....
گاهی که خیلی ژرف به ستاره های آسمون نیگا می کنم یه وحشت خاصی رو توی وجودم حس می کنم !
ببین ترس با وحشت خیلی فرق داره. من نمی ترسم ولی وحشت می کنم .
اما درمورد چیزی که تو میگی.. همش با دیدن دریا حس می کنی یکی داره خودشو میندازه توی آب ,
من فک می کنم این تصویر و یا این اتفاق توی ناخودآگاه تو رخ می ده !
که می تونه ناشی از یه خاطره , یه فیلم , یه داستان و حتی یه خواب باشه ولی خودآگاه تو اونو به یاد نمیاره و فقط این وحشت رو به یاد میاره
و فک می کنم یکی از مهم ترین دلایل این وحشت اینه که تو هنوز دریارو ندیدی. اگه بری دریا و از نزدیک بتونی ببینیش و حسش کنی , شاید این وحشت در تو کمرنگ بشه ...
امیدوارم یه روزی با دریا آشتی کنی... خوشحال میشم واسطه ی این آشتی من باشم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط اسپارتاکوس
خیلی زیباست . وقتی که دلت هم دریایی باشد .عکسها ارامش بخش و خاطره
انگیز بود.ادامه بدید حتما عکسهای گویاتری هم خواهید گرفت.
|
مچکرم .. عکسای آرامش بخش و دوست دارم ... اگه دوربین عکاسی داشتم حتما عکسای خوشکلی می گرفتم و بیشتر اینجا میذاشتم
نقل قول:
نوشته اصلی توسط shokofe77
مرسی غزل جان په عکسای خوشکلی
راس میگی یادش بخیر مهدی چه عکسایی میذاشت..هی
چه روزای خوبی بود خدا کنه بازم تکرار بشه
|
میسی شکوفه جون ...
آقا مهدی هم که ماشالا 2000 تا عکس گرفته .. فک کنم قراره بترکونه ! آقا مهدییییییییی منتظریمااااااااااااااااااااا
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ترنم
عکسا عالی عالی عالی
جای حرف تشکر و... ندارن
علت خوبیشونم اینه که ادم برا خودش میگره
تک تکشونو دیدم دستتون درد نکنه کلی لذت بردم
|
میسی ترنم عزیزم ..
نقل قول:
نوشته اصلی توسط ترنم
ولی جای همه دوستان خالی انقدر اب خوشمزه وسردی بود که نگو
|
من چشمه خیلیییییییییی دوست دارم ... اون وقتا ییلاقمون یه چشمه فوق العاده سرد و زلال و خنک داشت , با بچه مسابقه میدادیم.. انگشتامونو می کردیم تو آب ! هرکی بیشتر طاقت میاورد برنده بود.
آبش اینقدر سرد بود که 30 ثانیه م نمی شد انگشتمونو نگه داریم....
نقل قول:
نوشته اصلی توسط Saba_Baran90
عکس هات واقعا خوشگل اند
در مورد دریا حق داری خوش به حالت که نزدیکی به دریا
از این به بعد هروقت رفتی از طرف منم به همه آرامش دنیا فک کن
مخصوصا تو غروب های ابری
|
چشم صبا جون !
امیدوارم زود ِ زود ِ زود بتونی بری دریا ....
من که دریا هم آرومم می کنه هم توفانی م... حس فوق العاده ای داره
__________________
آدمی شده ام ک شب ها لواشک به دست بی هدف خیابان های شهرش را راه می رود؛ گاهی می ایستد. به آدم ها .. دیوار ها .. خیابان ها .. خیره می شود وُ دوباره راه می رود وَ نمی داند چرا راه می رود!
غزل/.
|
4 کاربر زیر از GhaZaL.Mr سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
|
|
07-16-2011
|
مدیر روانشناسی
|
|
تاریخ عضویت: Sep 2007
نوشته ها: 2,834
سپاسها: : 1,221
2,009 سپاس در 660 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
|
2 کاربر زیر از GolBarg سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
|
|
07-19-2011
|
|
کاربر خيلی فعال
|
|
تاریخ عضویت: May 2011
محل سکونت: نیست. رفته است..
نوشته ها: 782
سپاسها: : 312
1,461 سپاس در 592 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
من فقط به عکاسی , شعر , روانشناسی , ادبیات انگلیسی , موسیقی و ... علاقه دارم مینا
می دونم عکس , شعر .. و زبانم خوب نیس ولی خیلی بهشون علاقه دارم و در تلاشم که همشو بهتر کنم ...
برای مشاوره هم "تاج" نوموخوام ! دوربین عکاسی موخوام
و چون نمیشه , هیچی نمی خوام ... من کلا خیلی دختر خوبیم
چقد پرت شد تاپیک از مسیرش ... برای دست گرمی چنتا تا عکس قدیمی میذارم (مث همیشه سایز و حجمشونو خیلی کم کردم)
.
.
.
.
[IMG]http://*****************/images/oczx2ftpv7j0qsqn3dru.jpg[/IMG]
آسمون پریشیده شهر (اینجا از این آسمونا زیاد داره..)
[IMG]http://*****************/images/l8rkrk538g0hkze8t9n.jpg[/IMG]
مرداب پائیزی روستای پدری م .. ( چند وخ پیشم اونجا بودم .. تابستونی شم قشنگه .. )
[IMG]http://*****************/images/9p5u7uwdzlb5lxkerh98.jpg[/IMG]
ابرای سرخ که آسمونو گرفتن .. (صبح زود ِ زمستونی و از توو کتابخونه مرکزی شهر گرفته شده.. )
نمی دونم چرا همیشه با نیگا کردن به این ابرا حس وحشت بهم دست می ده ..
[IMG]http://*****************/images/2y20damsqb79y04m6hd.jpg[/IMG]
این عکسو هم پریروز (جشن میلاد امام عصر)که با گروه هنر هفتم توی یه یتیم خونه
اجرا داشتیم گرفتم , خیلی دلگیر بود !
.
.
.
غزل بانو
__________________
آدمی شده ام ک شب ها لواشک به دست بی هدف خیابان های شهرش را راه می رود؛ گاهی می ایستد. به آدم ها .. دیوار ها .. خیابان ها .. خیره می شود وُ دوباره راه می رود وَ نمی داند چرا راه می رود!
غزل/.
|
7 کاربر زیر از GhaZaL.Mr سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
|
|
07-19-2011
|
|
کاربر فعال
|
|
تاریخ عضویت: Jun 2011
محل سکونت: کرمانشاه
نوشته ها: 902
سپاسها: : 10,211
6,252 سپاس در 1,423 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
نقل قول:
نوشته اصلی توسط Ghazal.banoo
چشم صبا جون !
امیدوارم زود ِ زود ِ زود بتونی بری دریا ....
من که دریا هم آرومم می کنه هم توفانی م... حس فوق العاده ای داره
|
می فهمم غزل جون. بعضی وقتا حس می کنم اگه دریا نزدیکم بود هر روز می رفتم دریا باهاش بحرفم!
بعضی وقتا حس می کنم این همه حرف جای دیگه ای جا نمیشه!
دریا انگار گوش میده! مث آدم، بعضی وقتاآرومه بعضی وقتا اصلا نمیشه از نردیکش رد شد!
اما مث خیلی از آدما سطحی نیست! عمیقه.....
من دیوونه این عمقم که هرچند ترسناکه اما از اینکه خالی و سطحی باشه خیلی بهتره! یعنی (نگی دیوونس) حس میکنم کسی حرفاشو نمیفهمه! بخاطرهمین مث بعضی ادما میریزه تو خودش. برا همین عمیقه و صبور!
__________________
I know that in the morning now
I see ascending light upon a hill
Although I am broken, my heart is untamed, still
|
2 کاربر زیر از Saba_Baran90 سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
|
|
07-22-2011
|
مدیر روانشناسی
|
|
تاریخ عضویت: Sep 2007
نوشته ها: 2,834
سپاسها: : 1,221
2,009 سپاس در 660 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
من غزل جان فکر میکنم عکاسی , شعر , روانشناسی , ادبیات انگلیسی , خوبه ....
و نظرم اینه در آینده حرفه ی که در پیش روت داری موفق میشی
من از دریا می ترسم...فکر میکنم موجودیه که یک لحظه اروم و دلنشینه ولی در مقابلش ممکنه عصبانی و ترسناک باشه...این دوگانه بودن دریا رو دوس ندارم...دوس دارم همیشه آروم باشه
امروز بیرون بودیم..اسمش ده بالاست.... هوای خوب و طبیعت زیبا
من عکاسیم خوب نیست....ولی برنامه کاریم که سبک تر شد حتما یه کلاس میرم... من چقدر کلاس قراره برم
چون حجم عکسا بالای 3 مگا هست مجبور شدم کیفیت عکس کم کنم تا بتونم اپلود کنم...
فکر کنم این قمقمه دوران جنگه
|
6 کاربر زیر از GolBarg سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
|
|
07-31-2011
|
|
کاربر خيلی فعال
|
|
تاریخ عضویت: May 2011
محل سکونت: نیست. رفته است..
نوشته ها: 782
سپاسها: : 312
1,461 سپاس در 592 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
شاهکار من
دیروز با بچه های انجمن شعرمون رفتیم اینجایی که عکساشو میذارم
نوک کوه ! البته جنگل و رودخونه هم داشت اون بالا ...
1و2 .دوتا عکس سایه روشن از دوستم ,
3و4.دوتای بعدی هم غریبه ای که اجازه داد ازش عکس بگیرم !
(البته بهش نشون دادم که قیافه ش تو عکس نمیفته،بخاطرهمین قبول کرد) ,
5.بعدی هم عکس مردی ِ که متوجه نشد دارم ازش عکس می گیرم ! ,
6و7.دوتا عکس بعدی هم از مُروای گلم , دختر دبیر انجمنمون که حسابی باهام دوست شده بود ,
8.آخری هم یه نما از طبیعت بکر و فوق العاده ی اونجا...
بودن درکنار کسایی که دوسشون داری خیلی دوست داشتنی و آرامش بخشه
شعر خوندیم , کوه نوردی و آب بازی کردیم ,توت و تمشک وحشی و سیب و آلو جنگلی چیدیم ,آواز خوندیم ,عکس گرفتیم و ....
غزل
__________________
آدمی شده ام ک شب ها لواشک به دست بی هدف خیابان های شهرش را راه می رود؛ گاهی می ایستد. به آدم ها .. دیوار ها .. خیابان ها .. خیره می شود وُ دوباره راه می رود وَ نمی داند چرا راه می رود!
غزل/.
|
7 کاربر زیر از GhaZaL.Mr سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
|
|
08-20-2011
|
|
کاربر خيلی فعال
|
|
تاریخ عضویت: May 2011
محل سکونت: نیست. رفته است..
نوشته ها: 782
سپاسها: : 312
1,461 سپاس در 592 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
جاده .. بارونـ ...
این عکس مال پنج شنبه ی دو هفته ی پیشه . به شدت بارون میزد ...
داشتیم از آرامگاه برمی گشتیم خونه مامان گف "من اینجا کار دارم پیاده میشم ؛ شماها برین خونه !"
ولی منو مانی خواهرم دلمون گرفته بود , یواشکی زدیم به جاده ...
جاده .. بارونـ ... موسیقی لایتـ .... خیلی آروممـ کرد .....
.
.
غزل
__________________
آدمی شده ام ک شب ها لواشک به دست بی هدف خیابان های شهرش را راه می رود؛ گاهی می ایستد. به آدم ها .. دیوار ها .. خیابان ها .. خیره می شود وُ دوباره راه می رود وَ نمی داند چرا راه می رود!
غزل/.
|
5 کاربر زیر از GhaZaL.Mr سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
|
|
10-03-2011
|
|
کاربر خيلی فعال
|
|
تاریخ عضویت: May 2011
محل سکونت: نیست. رفته است..
نوشته ها: 782
سپاسها: : 312
1,461 سپاس در 592 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
Leaf & Me
وقتی
پائیز هم
نصفه می آید ...
+ اینجا شهرِ من !
+ Leaf & Me
__________________
آدمی شده ام ک شب ها لواشک به دست بی هدف خیابان های شهرش را راه می رود؛ گاهی می ایستد. به آدم ها .. دیوار ها .. خیابان ها .. خیره می شود وُ دوباره راه می رود وَ نمی داند چرا راه می رود!
غزل/.
|
4 کاربر زیر از GhaZaL.Mr سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
|
|
10-04-2011
|
|
کاربر خيلی فعال
|
|
تاریخ عضویت: May 2011
محل سکونت: نیست. رفته است..
نوشته ها: 782
سپاسها: : 312
1,461 سپاس در 592 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
Me-Window-Twilight
__________________
آدمی شده ام ک شب ها لواشک به دست بی هدف خیابان های شهرش را راه می رود؛ گاهی می ایستد. به آدم ها .. دیوار ها .. خیابان ها .. خیره می شود وُ دوباره راه می رود وَ نمی داند چرا راه می رود!
غزل/.
|
2 کاربر زیر از GhaZaL.Mr سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
|
|
کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
|
|
مجوز های ارسال و ویرایش
|
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد
|
|
|
اکنون ساعت 01:32 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.
|