شعر در این بخش اشعار گوناگون و مباحث مربوط به شعر قرار دارد |
07-23-2012
|
|
کاربر فعال
|
|
تاریخ عضویت: Jun 2012
نوشته ها: 1,375
سپاسها: : 4,241
3,143 سپاس در 1,388 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
مام میهن
با تو گویم میهنم
این بار هم گل میکنم
آسمانت را پل پرواز سنبل میکنم
در سر پیری جوان میگردمی همچون بهار
کوچه باغت را پر از آواز بلبل می کنم
جاودانه میهنم
این بار هم می سازمت
چون درفش کاویان هر جای می افرازمت
همچو رستم
میکنم دیو پلیدی را ز جای
چون فریدون شوکت دیرینه می پردازمت
با تو مام میهنم
دیرینه پیمان میکنم
گر که ایرانم نباشد، ترک این جان میکنم
همچو ارش
بر پر البرز جان بر کف به پای
کوهساران را پر از آواز ایران میکنم
با تو گویم میهنم
این بار هم گل می کنم
مازیار قویدل
__________________
هر چه در فهم تو آید ،
آن بود مفهوم تو !
عطار
|
کاربران زیر از ماهین به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
|
|
10-17-2012
|
|
کاربر عالی
|
|
تاریخ عضویت: Jun 2012
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 2,255
سپاسها: : 3,026
3,197 سپاس در 1,890 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
وقتی تو می گویی وطن من خاک بر سر می کنم
گویی شکست شیر را از موش باور می کنم
وقتی تو می گویی وطن بر خویش می لرزد قلم
من نیز رقص مرگ را با او به دفتر می کنم
وقتی تو می گویی وطن یکباره خشکم می زند
وان دیده ی مبهوت را با خون دل تَر می کنم
بی کوروش و بی تهمتن با ما چه گویی از وطن
با تخت جمشید کهن من عمر را سر می کنم
وقتی تو می گویی وطن بوی فلسطین می دهی
من کی نژاد عشق با تازی برابر می کنم
وقتی تو می گویی وطن از چفیه ات خون می چکد
من یاد قتل نفس با الله و اکبر می کنم
وقتی تو می گویی وطن شهنامه پرپر می شود
من گریه بر فردوسی آن پیر دلاور می کنم
بی نام زرتشت مَهین ایران و ایرانی مبین
من جان فدای آن یکتا پیمبر می کنم
خون اوستا در رگ فرهنگ ایران می دود
من آیه های عشق را مستانه از بر می کنم
وقتی تو می گویی وطن خون است و خشم و خودکشی
من یادی از حمام خون در تَلِ زَعتَر می کنم
ایران تو یعنی لباس تیره عباسیان
من رخت روشن بر تن گلگون کشور می کنم
ایران تو با یاد دین ، زن را به زندان می کشد
من تاج را تقدیم آن بانوی برتر می کنم
ایران تو شهر قصاص و سنگسار و دارهاست
من کیش مهر و عفو را تقدیم داور می کنم
تاریخ ایران تو را شمشیر تازی می ستود
من با عدالتخواهی ام یادی ز حیدر می کنم
ایران تو می ترسد از بانگ نوایِ نای و نی
من با سرود عاشقی آن را معطر می کنم
وقتی تو می گویی وطن یعنی دیار یار و غم
من کی گل "امید" را نشکفته پر پر می کنم
"مصطفی بادکوبه ای"
ویرایش توسط افسون 13 : 10-17-2012 در ساعت 09:41 AM
|
10-17-2012
|
|
کاربر عالی
|
|
تاریخ عضویت: Oct 2012
محل سکونت: همین دور و برا
نوشته ها: 1,517
سپاسها: : 2,207
2,346 سپاس در 1,420 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
این وطن مهد اهوراست اگر دریابند
خطه ايزد يكتاست, اگر دريابند
دشت عشق است,كزان بوي محبت خيزد
مهر در مهريه ماست ,اگر دريابند
دشت ما غمزده خون سياوشهان است
شاهدش لاله صحراست,اگر دريابند
قصه پاكي عشق از لب شيرين بشنو
عفتش رشك زليخاست ,اگر دريابند
در دل ما سخن از كينه و خونريزي نيست
خانه عشق همينجاست,اگر در يابند
هر كس از عشق وطن گفت,شود عين وطن
قطره اينجا خود درياست,اگردريابند
مام ميهن نگران طب و تاب من و توست
فصل مجنوني ليلاست, اگر دريابند
شعر آزادي انسان به لب كوروش بود
غزل مهر فريباست ,اگر دريابند
مرزبان وطنم جام هزاران ارش
كه كماندار كمانهاست ,اگر دريابند
سيلي بابك ما خورده به گوش تازي
سرخي چهره چه زيباست, اگر دريابند
هفت خوان ديدن و چون رستم از آن بگذشتن
پنجه در پنجه دنياست ,اگر دريابند
عارفان عاشق اين مرز سراسر گهرند
شيخ در معركه تنهاست, اگر دريابند
مايه وحدت ما عشق وطن باشد و بس
شور اين عشق هويداست, اگر دريابند
انكه بر تازي و شمشير كجش ميتازد
شعر فردوسي والاست اگر دريابد
گل اميد كه روييده در وادي سبز
شعر آزادي فرداست, اگر دريابند
دكتر مصطفي بادكوبه اي
ویرایش توسط مستور : 10-17-2012 در ساعت 06:18 PM
|
کاربران زیر از مستور به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
|
|
12-26-2012
|
|
کاربر عالی
|
|
تاریخ عضویت: Jun 2012
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 2,255
سپاسها: : 3,026
3,197 سپاس در 1,890 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
خونه یعنی ؛ تیر آرش
وقتی از فاصله رد شد
خونه یعنی ؛ چشم رستم
وقتی گریه رو بلد شد
خونه یعنی ؛ زخم تیشه
رد شدن از دل آتش
خونه یعنی ؛ مرگ سهراب
سر بریدن سیاوش
خونه رو خونی نمی خوام
قلب من یه سرزمینه
هر جا میرم اون باهامه
معنی خونه همینه
خونه یعنی ؛ بُغض حافظ
غزلای نانوشته
فرش زیبای گلستان
پاره پاره ، رشته رشته
خونه یعنی ؛ اشک مادر
خونه یعنی ؛ داغ لاله
خونه یعنی ؛ خشم پنهان
مرثیه های مچاله
خونه رو خونی نمی خوام
قلب من یه سرزمینه
هر جا میرم اون باهامه
معنی خونه همینه ...
|
کاربران زیر از افسون 13 به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
|
|
12-26-2012
|
|
کاربر عالی
|
|
تاریخ عضویت: Oct 2012
محل سکونت: همین دور و برا
نوشته ها: 1,517
سپاسها: : 2,207
2,346 سپاس در 1,420 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
دارا جهان ندارد،
سارا زبان ندارد
بابا ستاره ای در
هفت آسمان ندارد
کارون ز چشمه خشکید
البرز لب فرو بست
حتا دل دماوند،
آتش فشان ندارد
دیو سیاه دربند
آسان رهید و بگریخت
رستم در این هیاهو
گرز گران ندارد
روز وداع خورشید،
زاینده رود خشکید
زیرا دل سپاهان،
نقش جهان ندارد
بر نام پارس دریا
نامی دگر نهادند
گویی که آرش ما
تیر و کمان ندارد
دریای مازنی ها
بر کام دیگران شد
نادر ز خاک برخیز
میهن جوان ندارد
دارا ! کجای کاری
دزدان سرزمینت
بر بیستون نویسند
دارا جهان ندارد
آییم به دادخواهی
فریادمان بلند است
اما چه سود،
اینجا نوشیروان ندارد
سرخ و سپید و سبز است
این بیرق کیانی
اما صد آه و افسوس
شیر ژیان ندارد
کو آن حکیم توسی
شهنامه ای سراید
شاید که شاعر ما
دیگر بیان ندارد
هرگز نخواب کوروش
ای مهرآریایی
بی نام تو ، وطن نیز
نام و نشان ندارد
سیمین بهبهانی
|
01-17-2013
|
|
کاربر عالی
|
|
تاریخ عضویت: Oct 2012
محل سکونت: همین دور و برا
نوشته ها: 1,517
سپاسها: : 2,207
2,346 سپاس در 1,420 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
وطن! وطن!
نظر فکن بهمن که من
به هر کجا غریبوار
که زیر آسمان دیگری غنودهام
همیشه با تو بودهام، همیشه با تو بودهام اگر که حال پرسیام
تو نیک می شناسیام
من از درون قصّهها و غصّهها برآمدم:
حکایت هزار شاه با گدا
حدیث عشق ناتمام آن شبان
به دختر سیاهچشم کدخدا
ز پشت دود کشتهای سوخته
درون کومه ی سیاه
ز پیش شعلههای کورهها وکارگاه
تنم ز رنج عطر و بو گرفته است
رخم به سیلی زمانه خو گرفته است
اگر چه در نگاه اعتنای کس نبودهام
یکی ز چهرههای بیشمار تودهام چه غمگنانه سالهاکه بالها
زدم به روی بحر بیکنارهات
که در خروش آمدی
به جنب و جوش آمدی
به اوج رفت موجهای تو
که یاد باد اوجهای تو!
در آن میان که جز خطر نبود
مرا به تخته پارهها نظر نبود
نبودم از کسان که رنگ و آب دل ربودشان
به گودهای هول
بسی صدف گشودهام
گهر ز کام مرگ در ربودهام
بدان امید تا که تو
دهان و دست را رها کنی
دری ز عشق بر بهشت این زمین دل فسرده وا کنی به بند ماندهام
شکنجه دیدهام
سپید هر سپیده، جان سپردهام
هزار تهمت و دروغ وناروا شنودهام
اگر تو پوششی پلید یافتی
ستایش من از پلید پیرهن نبود
نه جامه، جان پاک انقلاب را ستودهام کنون اگر که خنجری میان کتف خستهام
اگر که ایستادهام
و یا ز پا فتادهام
برای تو، به راه تو شکستهام اگر میان سنگهای آسیا
چو دانه های سودهام
ولی هنوز گندمم
غذا و قوت مردمم
همانم آن یگانهای که بودهام سپاه عشق در پی است
شرار و شور کارساز با وی است
دریچههای قلب باز کن
سرود شب شکاف آن، ز چار سوی این جهان
کنون به گوش می رسد
من این سرود ناشنیده را
به خون خود سرودهام نبود و بود برزگر را چه باک
اگر بر آید از زمین
هر آنچ او به سالیان
فشانده یا نشانده است وطن! وطن!
تو سبز جاودان بمان که من
پرندهای مهاجرم که از فراز باغ با صفای تو
به دور دست مه گرفته پر گشودهام
|
کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
|
|
مجوز های ارسال و ویرایش
|
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد
|
|
|
اکنون ساعت 07:33 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.
|