|
 |
 |
 |
 |
 |
 |
 |
|
|||||||
| مطالب آزاد در این تالار مطالبی که موضوعات آزاد و متفرقه دارند وجود دارد بدیهیست که کنترل بر روی محتوای این تالار بیشتر خواهد بود |
 |
|
|
ابزارهای موضوع | نحوه نمایش |
|
#95
09-22-2009
|
||||
|
||||
راستش من خیلی خودم رو درگیر این تعاریف و این کارا نمیکنم
ولی 2 تا جمله در مورد زندگی شنیده بودم تشبیه های قشنگی بود لااقل از لجاظ ادبی برای من ارزش بالایی داره یکشو یادم رفته ! پیداش میکنم اونیکیشم اینه زندگى كردن مثل دوچرخه سوارى است. آدم نمى افتد، مگر این كه دست از ركاب زدن بردارد
__________________
مرا سر نهان گر شود زير سنگ -- از آن به كه نامم بر آيد به ننگ به نام نكو گر بميــرم رواست -- مرا نام بايد كه تن مرگ راست 
|
|
#96
09-22-2009
|
|||
|
|||
|
زندگي حكايتي است كه يا بايد بنويسي يا بخوني حالا شما كدام را ترجيح ميدهي........ از تاري رحمت ا... عليه
__________________
ميدانستم ، ميدانستم روزي خورشيد نيز خاموش خواهد شد خدايا آيا او نيز فراموش خواهد شد .... رويايم را ببين خداوند در آن گوشه زيز سايه سار درخت لطف خويش با لبخند نفسهايت را سپاس ميگويد پس بر تو چه گذشته كه اينچنين آرزوي مرگ ميكني ......  ببين فرصت نيست فرصت براي بودن نيست پس سعي كن تا درخت را احساس كني سبزه رابشنوي و بوسه دادن را از گل سرخ بياموزي تا روزي شايد درخت را تا مرز انار تعقيب كني (تاري)
|
|
#97
09-22-2009
|
||||
|
||||
|
مرسي تاري جون از تشكرت به نظر من بايد حكايت زندگيها رو هم نوشت تا هم بمونه و هم قابل رجوع باشه و هم الگويي براي انسانها كه از زندگي ديگران تجربه كسب كنند و هم خوند تا از زندگي ديگران درس بگيري پس زندگي هم خوندنيه و هم نوشتنيه . مرسي ....
|
|
#98
09-23-2009
|
||||
|
||||
|
مي توان در كوچه هاي زندگي
پاسخ لبخند را با ياس داد مي توان جاي غروب عشق را به طوع ساده احساس داد مي توان در خلوت شبهاي راز فكر رسم آبي پرواز بود مي توان با حرفي از جنس بلور شوق را به هر دلي دعوت نمود مي توان در آرزوي كودكي با حضور يك عروسك سهم داشت مي توان گاهي به رسم ياد بود در دلي يك شاخه نيلوفر گذاشت مي توان از شهر شب بو ها گذشت عابر پس كوچه هاي نور بود مي توان همسايه مهتاب شد فكر زخم غنچه اي رنجور بود مي توان با لطف دست پنجره مهربان گنجشكها را دانه داد مي توان وقتي خزان از ره رسيد يك كبوتر را به كنجي لانه داد مي توان در قلب هاي بي فروغ لحظه اي برقي زد و خورشيد شد مي توان در غربت داغ كوير آن ابري كه مي باريد شد
__________________
-------------------------------  ای تو همیشه در میان آمدمت که بنگرم گریه امان نمی دهد
|
|
| کاربران در حال دیدن موضوع: 2 نفر (0 عضو و 2 مهمان) | |
حالت خطی
|
|
اکنون ساعت 01:13 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.