پارسی بگوییم در این تالار گفتگو بر آنیم تا در باره فارسی گویی به گفتمان بنشینیم و همگی واژگانی که به کار میبیندیم به زبان شیرین فارسی باشد |
06-02-2011
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
ضرب المثل هایی از دور دنیا در مورد ازدواج :
از میان ضربالمثلهای ملل مختلف و همین طور سخنان شخصیتهای بزرگ جهان پیرامون ازدواج ، تعدادی را انتخاب كردهایم .
بسیاری از این حرفها جنبه شوخی و مزاح دارد اما تعداد دیگری از آنها شاید وصف حال ما باشد!
همین طور قسمت دیگری از این گفتهها می تواند برای عدهای حكم كلید راهنما را داشته باشد.
1) هنگام ازدواج بیشتر با گوشهایت مشورت كن تا با چشمهایت. (ضربالمثل آلمانی)
2) مردی كه به خاطر پول زن میگیرد، به نوكری میرود. (ضربالمثل فرانسوی)
3) لیاقت داماد ، به قدرت بازوی اوست. (ضربالمثل چینی)
4) زنی سعادتمند است كه مطیع شوهر باشد. (ضربالمثل یونانی)
5) زن عاقل با داماد بیپول خوب میسازد. (ضربالمثل انگلیسی)
6) زن مطیع فرمانروای قلب شوهر است. (ضربالمثل انگلیسی)
7) زن و شوهر اگر یكدیگر را بخواهند در كلبهی خرابه هم زندگی میكنند. (ضربالمثل آلمانی)
8) داماد زشت و با شخصیت به از داماد خوشصورت و بیلیاقت. (ضربالمثل لهستانی)
9) دختر عاقل، جوان فقیر را به پیرمرد ثروتمند ترجیح میدهد. (ضربالمثل ایتالیایی)
10) داماد كه نشدی از یك شب شادمانی و عمری بداخلاقی محروم گشتهای. (ضربالمثل فرانسوی)
11) دو نوع زن وجود دارد : با یكی ثروتمند میشوی و با دیگری فقیر. (ضربالمثل ایتالیایی)
12) در موقع خرید پارچه حاشیه آن را خوب نگاه كن و در موقع ازدواج درباره مادر عروس تحقیق كن. (ضربالمثل آذربایجانی)
13) برای یافتن زن میارزد كه یك كفش بیشتر پاره كنی. (ضربالمثل چینی)
14) تاك را از خاك خوب و دختر را از مادر خوب و اصیل انتخاب كن. (ضربالمثل چینی)
15) اگر خواستی اختیار شوهرت را در دست بگیری اختیار شكمش را در دست بگیر. (ضربالمثل اسپانیایی)
16) اگر زنی خواست كه تو به خاطر پول همسرش شوی با او ازدواج كن اما پولت را از او دور نگهدار. (ضربالمثل تركی)
17) ازدواج مقدسترین قراردادها محسوب میشود. (ماری آمپر)
18) ازدواج مثل یك هندوانه است كه گاهی خوب میشود و گاهی هم بسیار بد. (ضربالمثل اسپانیایی)
19) ازدواج ، زودش اشتباهی بزرگ و دیرش اشتباه بزرگتری است. (ضربالمثل فرانسوی)
20) ازدواج كردن و ازدواج نكردن هر دو موجب پشیمانی است. (سقراط)
21) ازدواج مثل اجرای یك نقشه جنگی است كه اگر در آن فقط یك اشتباه صورت بگیرد جبرانش غیرممكن خواهد بود. (بورنز)
22) ازدواجی كه به خاطر پول صورت گیرد، برای پول هم از بین میرود. (رولاند)
23) ازدواج همیشه به عشق پایان داده است. (ناپلئون)
24) انتخاب پدر و مادر دست خود انسان نیست، ولی میتوانیم مادر شوهر و مادر زنمان را خودمان انتخاب كنیم. (خانم پرل باك)
25) با زنی ازدواج كنید كه اگر مرد بود ، بهترین دوست شما میشد . (بردون)
26) با همسر خود مثل یك كتاب رفتار كنید و فصلهای خستهكننده او را اصلاً نخوانید. (سونی اسمارت)
27) برای یك زندگی سعادتمندانه ، مرد باید كر باشد و زن لال . (سر وانتس)
28) ازدواج بیشتر از رفتن به جنگ ، شجاعت میخواهد. (كریستین)
29) تا یك سال بعد از ازدواج ، مرد و زن زشتیهای یكدیگر را نمیبینند. (اسمایلز)
30) پیش از ازدواج چشمهایتان را باز كنید و بعد از ازدواج آنها را روی هم بگذارید. (فرانكلین)
31) خانه بدون زن، گورستان است. (بالزاك)
32) تنها علاج عشق، ازدواج است. (آرت بوخوالد)
33) ازدواج پیوندی است كه از درختی به درخت دیگر بزنند، اگر خوب گرفت هر دو « زنده » میشوند و اگر « بد » شد هر دو میمیرند. (سعید نفیسی)
34) ازدواج عبارتست از سه هفته آشنایی، سه ماه عاشقی، سه سال جنگ و سی سال تحمل! (تن)
35) شوهر « مغز » خانه است و زن « قلب » آن . (سیریوس)
36) عشق ، سپیدهدم ازدواج است و ازدواج شامگاه عشق. (بالزاك)
37) قبل از ازدواج درباره تربیت اطفال شش نظریه داشتم، اما حالا شش فرزند دارم و دارای هیچ نظریهای نیستم. (لرد لوچستر)
38) مردانی كه میكوشند زنها را درك كنند، فقط موفق میشوند با آنها ازدواج كنند. (بن بیكر)
39) با ازدواج ، مرد روی گذشتهاش خط می كشد و زن روی آیندهاش. (سینكالویس)
40) خوشحالیهای واقعی بعد از ازدواج به دست میآید . (پاستور)
41) ازدواج كنید، بهر وسیلهای كه میتوانید. اگر زن خوبی گیرتان آمد بسیار خوشبخت خواهید شد و اگر گرفتار یك همسر بد شوید فیلسوف بزرگی میشوید. (سقراط)
42) قبل از رفتن به جنگ یكی دو بار و پیش از رفتن به خواستگاری سه بار برای خودت دعا كن. (یك دانشمند لهستانی)
43) مطیع مرد باشید تا او شما را بپرستد. (كارول بیكر)
44) من تنها با مردی ازدواج می كنم كه عتیقهشناس باشد تا هر چه پیرتر شدم، برای او عزیزتر باشم. (آگاتا كریستی)
45) هر چه متأهلان بیشتر شوند، جنایتها كمتر خواهد شد. (ولتر)
46) هیچ چیز غرور مرد را به اندازهی شادی همسرش بالا نمیبرد، چون همیشه آن را مربوط به خودش میداند . (جانسون)
47) زن ترجیح میدهد با مردی ازدواج كند كه زندگی خوبی نداشته باشد، اما نمیتواند مردی را كه شنونده خوبی نیست، تحمل كند. (كینهابارد)
48) اصل و نسب مرد وقتی مشخص میشود كه آنها بر سر مسائل كوچك با هم مشكل پیدا میكنند. (شاو)
49) وقتی برای عروسیات خیلی هزینه كنی، مهمانهایت را یك شب خوشحال میكنی و خودت را عمری ناراحت! (روزنامهنگار ایرلندی)
50) هیچ زنی در راه رضای خدا با مرد ازدواج نمیكند. (ضربالمثل اسكاتلندی)
51) با قرض اگر داماد شدی با خنده خداحافظی كن. (ضربالمثل آلمانی)
52) تا ازدواج نكردهای نمیتوانی دربارهی آن اظهار نظر كنی. (شارل بودلر)
53) دوام ازدواج یك قسمت رویِ محبت است و نُه قسمتش روی گذشت از خطا. (ضربالمثل اسكاتلندی)
54) ازدواج پدیدهای است برای تكامل مرد. (مثل سانسكریت)
55) زناشویی غصههای خیالی و موهوم را به غصه نقد و موجود تبدیل میكند . (ضربالمثل آلمانی)
56) ازدواج قرارداد دو نفره ای است كه در همه دنیا اعتبار دارد. (ماركتواین)
57) ازدواج مجموعهای از مزههاست هم تلخی و شوری دارد؛ هم تندی و ترشی و شیرینی و بیمزگی. (ولتر)
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید
|
|
06-07-2011
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
هرچیز که خوار آید ، یک روز به کار آید
این مثل را در مورد کسانی گویند که چیزهای ساده را بی ارزش و کم بها می دانند .
روزی یک مرد روستایی با پسرش از ده راه افتادند بروند شهر . مقداری راه که رفتند یک نعل پیدا کردند . مرد روستایی به پسرش گفت : (( نعل را بردار که به کار می خورد . )) پسر جواب داد : (( این نعل آهنی به زحمت برداشتنش نمی ارزد . )) مرد خودش نعل را برداشت و توی جیبش گذاشت وقتی به آبادی وسط راه رسیدند نعل را به یک نعل فروش فروختند و با پولش مقداری گیلاس خریدند و به راه خودشان ادامه دادند تا به صحر ا رسیدند در صحرا آب نبود و پسر داشت از تشنگی هلاک می شد . مرد که جلوتر از پسرش می رفت ، یکی از گیلاسها را به زمین انداخت . پسر دولا شد و گیلاس را از زمین برداشت . ده بیست قدم دیگر که رفتند مرد روستایی دوباره یک دانه گیلاس به زمین انداخت و باز پسرش دانه گیلاس را برداشت و خورد . خلاصه تا به آب و آبادی رسیدند هرچند قدمی که می رفتند مرد یک دانه از گیلاسها را به زمین می انداخت و پسر هم آن را بر میداشت و می خورد . آخر سر مرد روکرد به پسرش و و گفت : (( یادت هست که گفتم آن نعل و بردار ، گفتی به زحمتش نمی ارزد ؟ )) پسر گفت : (( بله یادم هست . )) پدر گفت : (( دیدی که من آن را برداشتم و با پولش گیلاس خریدم ، اما یکجا ندادمت برای اینکه مطلب خوب حالیت بشه . گیلاسها سی و هفت دانه بود و تو سی و هفت بار به خودت زحمت دادی و آنها را از زمین برداشتی ، اما یک بار به خودت زحمت ندادی که نعل را برداری ، بدان هرچیز که خوار آید یک روز به کار آید . ))
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
06-07-2011
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
انبر را که در آتش گذاشتند دزد باخبر می شود
دکان مردی را دزد زده بود . دکاندار نزد قاضی شکایت کرد . قاضی که به چند نفر ظنین شده بود آنها را به حضور طلبید و از هر کدام سوالاتی کرد . اما همه انکار کردند قاضی دستور داد انبری در آتش بگذارند . وقتی انبر خوب داغ شد ، یک نفر شروع کرد به التماس کردن و گفت : (( به خدا من این کار را نکردم . )) قاضی گفت : (( دزد واقعی همین است .)) او را دستگیر کردند و به زندان انداختند و بقیه هم به دنبال کارشان رفتند . هم اکنون در سنگسر اگر کسی کار خلافی انجام دهد و پیش مردم دست و پایش را گم کند می گویند : (( انبر را که در آتش گذاشتند دزد با خبر می شود . ))
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
06-13-2011
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
معنای تعدادی از جملات امثال عامیانه
عاشق چشم و ابروی کسی نبودن:
مفت و مجانی برای کسی کار نکردن ، بی جهت برای کسی به آب و آتش نزدن.
عاشقی پیداست از زاری دل :
همانند: رنگ رخساره خبر میدهد از سرضمیر
عاشقی شیوه رندان بلاکش باشد:
به دست آوردن مطلوب خویش کار چندان آسانی نیست.
عاقبت به خیر شدن:
به رستگاری و راه خوشبختی رسیدن
عاقبت جوینده یابنده بود:
باجستجو و تلاش به مقصود خود نایل خواهی شد
عاقبت خشم پشیمانی است.
از آدم خشمگین کارهای سرمی زند که سپس باعث ندامت اوست.
عاقبت گذر پوست به دباغ خانه می افتد:
هر کسی باید روزی حساب اعمال خود را پس بدهد.
عاقل تا پی پل می گشت، دیوانه پا برهنه از آب گذشت :
هر مشکل چاره ای دارد، اگر از راه ملایمت نشدباید جسارت به خرج داد.
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
06-13-2011
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
عبای ملانصرالدین است:
چند نفر به نوبت آن را می پوشند، همه از آن استفاده میکنند.
عجب کشکی ساییدم:
همه چیز بر خلاف انتظار ما از آب درامد
عذر بدتر از گناه :
در توجیه کار بد خود دلیل زشت تری آوردن
عروس تعریفی آخرش شلخته از آب درامد:
با آنهمه تعریفش جنس نامرغوبی از آب درآمد
گاو بی شاخ و دم :
آدم تنومند شوریده و احمق، همانند: غول بی شاخ و دم.
گاو پیشانی سفید:
معروف و مشهور نزد همه، همه کس او را می شناسد.
گاو خوش آب و علف:
کسی که از هیچ نوع خوردنی رو گردان نیست، هر چه پیشش ببیند بدون اکراه و با اشتهای تمام می خورد
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
06-13-2011
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
گدا بازی درآوردن:
مقابل دست و دلبازی ، خست و پستی به خرج دادن
گدا حیا ندارد:
بر اثر تکرار خواهش و تمنا آبرویش ریخته شده و شرم نمی کند.
گذر پوست به دباغخانه می افتد:
هر کسی سرانجام به نتیجه اعمال خود میرسد، بالاخره روزی بهم میرسیم.
گاهی به نعل و گاهی به میخ زدن :
ضمن صبحت و گفتگو کنایه زدن ، همانند : از این شاخ به آن شاخ پریدن
گذشت آنچه گذشت :
افسوس گذشته را نباید خورد ، همانند : تقویم پارسالیبه کار نمی خورد.
گذشت بر گشت ندارد:
بخشیده را پس نمی گیرند، بر آنچه بخشیدی چشم طمع نداشته باش.
گربه آمد و آن دنبه را برد:
باید بجنبی و چاره کار خود کنی و گرنه ر نود از تو جلو می افتند.
گربه را دم حجله باید کشت:
از آغاز هر کاری باید محکم کاری کرد.
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
06-13-2011
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
گر تو بهتر می زنی بستان بزن:
اگر فقط ادعا نمی کنی چرا کنار گود نشسته ای
چاله چوله چیزی را پر کردن:
نواقص را برطرف کردن ، قرضها را پرداخت کردن.
چاقو دسته خودش را نمی برد:
هیچ آدم عاقلی به خودش زیان نمی زند، خویشاوند به خودی آزار نمیرساند.
چاردیواری اختیاری:
محترم بودن خانه و زندگی هرکس، اختیار زندگی و محدوده خود را داشتن
چار میخه کردن:
پی و پایه چیزی را محکم و استوار کردن ، محکم کاری کردن
چارتکبیر زدن :
ترک کسی را برای همیشه گفتن، یکباره از چیزی چشم پوشیدن
چاه کن همیشه در ته چاه است:
هر بدی و ظلم به دیگران در پایان گریبانگیر خود آدم میشود. همانند: چه مکن بهرکسی،اول خودت دوم کسی.
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
06-13-2011
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
چشم و همچشمی کردن:
رقابت کردن با دیگران ، هم طرازی نمودن با اطرافیان
چشمها چهار تا شدن:
دندش نرم میخواست چنین کاری نکند، از تعجب چشمها را گشاد کردن.
چشم وگوشی کسی باز بودن:
از همه جا آگاه بودن، درجریان امور قرار داشتن، آدم با تجربه و فهمیده
چشم و گوش بسته :
از هیچ جا و هیچ چیز باخبر نبودن، چیزی نیاموخته و بی تجربه
چشم ودل سیر است:
به هیچ چیز اعتنایی ندارد، اختیار نفس خود را دارد
نشسته پاک است:
به شوخی، شخصی است که به تمیزی بدن و جامه اش بی اعتناست.
نصیب کسی را کسی نخورد:
همانند: روزی کس را، کس نخورد.
نطقش کور شدن:
براثر گفتگو وجنجال سخن کسی قطع شدن، از ادامه صحبت بازماندن.
نظر زدن :
به چشم بد نگاه کردن، از نظر عوام چشم زخم بودن.
نشادرش تند است:
به شوخی، در کارها شتاب وعجله میکند
نسیه آخر به دعوا رسیه:
همانند: معامله نقدی بوی مشک میدهد.
نزن در کسی را تا نزنند درت را:
همانند: چو بد کردی مباش ایمن ز افات
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
06-13-2011
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
نشترش بزنی خونش درنمی اید
در نهایت خشم و عصابیت است، سخت آشفته است.
نرم کردن:
شخصی را به منظور خاصی مطیع و رام خود کردن
نرم نرم پوست کندن:
آرام آرام و به ملایمت کار خود را به ضرر دیگری فیصله دادن
ضامن بهشت و دوزخش نیستم:
من وظیفه خودم را به خوبی انجام میدهم وکاری به بد و خوب بعدش ندارم.
ضرب شستی به کار بردن:
برای پیشرفت امر خود تدبیری به کار بردن، با هر حیله بر حریف غالب شدن.
ضرب دستش را چشیده است:
برتری حریف خود را می داند و جرئت مقابله با او را ندارد.
ضرر را از هر کجا جلویش را بگیری منفعت است
آدم عاقل همینکه فهمید راهی را به اشتباهی رفته، برمی گردد.
طاق ابرو نمودن:
کاری مخصوص زنان، عشوه گری کردن
طاقت کسی طاق شدن:
بیقرار شدن ، آرام خود از دست دادن.
طبل زیر گلیم زدن:
پنهان داشتن موضوعی که همه می دانند، پنهانکاری کردن
طرف کسی را گرفتن :
پشتیبانی از کسی کردن، از کسی حمایت و طرفداری کردن
طشتش از بام افتاده :
راز نهان کسی آشکار شدن، رسوا شده است
طی نکرده گز کردن:
بدون مطالعه و نسنجیده دست به کاری زدن
طوق لعنت برگردن کسی افتادن:
گرفتار زحمت و دردسر شدن، دچار همسر بد رفتار و بد اخلاق شدن
طناب گدایی کسی را بریدن:
از ادامه کمک به کسی خود را رها ساختن
طمع زیاد مایه جوانمرگی است:
ادم طمع پیشه غالبا جان خود را به خطر می اندازد
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
06-13-2011
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
اگر تو سه ساله کالسکه چی شده ای، من سی ساله کالسکه سوار میشم.
حرف کهنه کار به تازه کار پر مدعا
با آب حموم مهمون می گیره
به کسی که به غذا، یا سفره ی دیگری تعارف بکند.
برادر خورده شیشه م باشه باید قورتش داد.
نظر خواهر نسبت به برادر در اجبار به قبولی او اگر چه آزارنده ترین باشد.
به شل گفتن چرا بد می رخصی؟ گفت اتاق کجه.
عذر نامربوط، مشابه عذر بدتر از گناه.
پیش قاضی و معلق بازی؟!
پیش همه فن حریف ادعای زیرکی کردن.
تا پارسال تاپاله رو عوض نون تافتون می گرفت و اه تفو عوض شاهی سفید.
کنایه به تازه بدوران رسیده.
تا کاسه آب نشکنه آب ازش نمی چکه.
تا دلت نشکست اشکت رونقی پیدا نکرد.
جلوی زبون مردمو نمی تونی بگیری در گوشتو بگیر.
بی اعتنایی به حرف مردم.
چاله نکنده منارشو دزدیده.
کار بی محاسبه انجام دادن.
حالا قلقلکش کنی سال دیگه خبر می شه
کنایه ازتنبلی و بی حالی زیاد از حد است.
دنیا همین صد سال اولش سخته.
در دنیا آسودگی نمی باشد.
صفای هر چمن از روی باغبان پیداست.
نظر به برخورد صاحبخانه با مهمان.
کالسکه یدکم بالای قر یار
جمله ای در تلف آخرین سکه یا ته مانه ی جیب
سلمونیا که بیکار میشن سر همو میتراشن
به کسی که از بیکاری سر خود به بیگاری گرم بکند.
سبزی آش همسایه, گوشواره گوشاشه همسایه
دستور قناعت و دور و بر زندگی را گرفتن به زن
در خانه ای زنی از باقیمانه های سبزی همسایه که از شلخته گی بیشتر سبزی ها را در پاک کردن دور می ریخت و او سبزی خود را از آنها تامین نموده از پس انداز پولشان گوشواره خریده بود, روزی آنها را به گوش کرده وسط حیاط به خواندن و رقصیدن بر آمد که: سبزی آش ....
نذر می کنم نذر سرم, خودم می خورم با پسرم
نذوری که میان خود و اقارب پخش بشود
نعل پیدا کرده پی اسبش می گرده
طماع, خام طمع
نفهم تر از گوساله پرس ( پرست) مرده پرس!
به کس یا کسانی که حیات افراد را توجه نداشته, در مماتشان زاری و اشک نثار نموده بزرگ و چنین و چنانش بکنند!
نه کلاگیس, گیس میشه, نه مرد بی قباله شوور
بی اعتباری معاملات پا در هوا
نه دو بند انگشت, نه صد من منت!
رد محبت و عنایت منت گذار
عسل در باغ هست و غوره هم هست
زلیخا هست و فاطمه کوره هم هست
نظر به خوب و بد و زشت و زیبا با هم بودن
خوب و راحت مطلق وجود نداشتن, دوری جستن از انتظار دوست و همسر و روزگار بدون نقصان و عیب.
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
|
|
مجوز های ارسال و ویرایش
|
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد
|
|
|
اکنون ساعت 01:44 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.
|