مشاعره سنتی

[yad]

همچو صبحم یک نفس باقیست با دیدار تو
چهره بنما دلبرا تا جان برافشانم چو شمع

[مهبا]

عشق در گیر غروب درد است

باز هم طلوع ما را عشق است

[yad]

تا کی از سیم وزرت کیسه تهی خواهد بود
بنده ی من شو و برخور ز همه سیم تنان

[مهبا]

نوبهارست در آن کوش که خوشدل باشی

که بسی گل بدمد باز و تو در گل باشی

[yad]

تنور لاله چنلن بر فروخت باد بهار
که غنچه غرق عرق گشت وگل به جوش آمد

[yad]

یاد باد آن که نهانت نظری با ما بود
رقم مه ر تو بر چهره ی ما پیدا بود

[saeman]

دانستی ای عزیز تر از جان که در غمت
کار حبیب تو ز طبیب ودوا گذشت

[yad]

ترک عاشق کش من مست برون رفت امروز
تا دگر خون که از دیده روان خواهد بود

[hedieh_h]

در عاشقی گریز نباشد ز سوز و ساز
استاده ام چو شمع مترسان ز آتشم

[yad]

نوشته اصلی توسط hedieh_h

در عاشقی گزیر نباشد ز سوز و ساز
استاده ام چو شمع مترسان ز آتشم

من دوست دار روی خوش و موی دلکشم
مدهوش چشم مست ومی صاف دلکشم