مشاعره با حروف انتخابی

[مستور]

روم آخر به دامانی زنم دست
که تا از وی رسد کارم به سامان

و

[افسون 13]

وه! که کارم ز دست می ‌برود
روزگارم ز دست می ‌برود
خود ندارم من از جهان چیزی
وآنچه دارم ز دست می ‌برود

گ

[ماهین]

گویند صبر کن که تو را صبر بر دهد
آری دهد ویک به خون جگر دهد
ما عمر خویش به صبوری گذاشتیم
عمر دگر بباید تا صبر بر دهد

ش

[مستور]

شب زفاف کم از تخت پادشاهی نیست
بــه شرط آن که پسر را پــدر کند دامــاد

م

[ماهین]

مرا عهدیست با جانان که تا جان در بدن دارم
هواداران کویش را چونان خویشتن دارم

ت

[مستور]

تا توانی دلی به دست آور
دل شکستن هنر نمی باشد

ک

[ماهین]

کسی را مرد عاقل دوست خواند
که او در نیک و بد با دوست ماند

ق

[افسون 13]

قسمت ما چون کمان از صید خود خمیازه‌ای است
هر چه داریم از برای دیگران داریم ما

ف

[مستور]

فرق است میان آنکه یارش بر در
تا آنکه دو چشم انتظارش بر در

ت

[مستور]

تا بداند که جفا در خور طاقت باید
یک نفس آینه خواهم که بدو ناز کند

ی