بختک چیست ؟ بَخْتَک (یا بَخْتو)
بختک چیست ؟ بَخْتَک (یا بَخْتو)
موجود مادینة موهوم و مهیب که شبها بر برخی خفتگان سنگینی می کند. عوام بختک را که تجسّم کابوس است ، عفریته یا ماده دیوی ناپیدا یا جنّی سهمناک می پندارند که پیکرش از قیر (میهن دوست ، ص 50) و بینی اش از گِل (هدایت ، ص 175؛ داعی الاسلام ، ذیل «کابوس ») است . این موجود نامرئی ، در تاریکی شب همچون «سیاهی » (برهان ، ذیل «بخت ») یا «سایه » (اسدیان خرم آبادی ، باجلان فرخی ، و کیائی ، ص 166) بر خفتگان ، بویژه جوانان ، نمایان می شود و آنان را چندان می فشارد که نفسشان می گیرد و از حرکت باز می مانند و زبانشان بند می آید.
بنابر افسانه ها، بختک کنیز اسکندر و همسفر او در جستجوی آب حیات * بود. اسکندر پس از دست یافتن به آب حیات ، مشکی از آن برداشت و از شاخة درختی آویخت ، اما کلاغی با منقارش مشک را سوراخ کرد و آب بر زمین ریخت . بختک بیدرنگ مشتی از آب حیات را پنهان از چشم اسکندر نوشید. وقتی اسکندر آگاه شد، بربختک خشم گرفت و فرمان داد تا بینی او را ببرند و دماغی گلین از خاک آغشته به آب زندگانی ، به جای آن بگذارند (هدایت ، همانجا؛ ماسه ، ج 2، ص 366ـ367؛ آیلرس ، ص 43). از آن پس کلاغ ] عمر طولانی [ و بختک زندگی جاودانه یافت . داستان بختک و اسکندر ـ به شرحی که گذشت ـ در هیچیک از آثار معتبر چون شاهنامة فردوسی ، اسکندرنامة نظامی و خردنامة اسکندریِ جامی و کتابهای قصص انبیا نیامده است .
بختک مترادف کابوس نیز به کار رفته است . مطابق طب قدیم ، کابوس نوعی بیماری است که بر خفتگان عارض می شود. خفتة کابوس زده بدنش به ناتوانی و سستی می گراید و دچار خفگی می شود و زبانش بند می آید و پس از بیداری نیز تا مدتی نمی تواند حرکت کند و سخن بگوید (ابن سینا، ج 2، کتاب سوم ، ص 904-905؛ اخوینی بخاری ، ص 248-249). اطبای قدیم ، علت کابوس زدگی را بخارِ مواد غلیظِ خونی یا بلغمی یا سودایی دانسته اند که به هنگام خواب و سکون اندام ، ناگهان به سوی دماغ یا مغز بالا می رود و شخص خفته را فرو می گیرد (همانجایها). همچنین کابوس زدگی را مقدمة صرع ، سکته و مانیا دانسته اند (ابن سینا، همانجا). برخی نیز می گویند کودکان و نوجوانانی که بر اثر جست وخیز بسیار، جسم و روحشان سخت تحریک می شود، به هنگام خواب دچار کابوس می شوند ( د. فارسی ، ذیل «کابوس »).
کابوس را به عربی خانق و جاثوم (ابن سینا، همانجا؛ طبیب هروی ، ذیل «الخانق ») و ضاغوطه و بندلان (غیاث الدین رامپوری ، ذیل «کابوس ») نیز نامیده اند. در فارسی آن را بَخت یا بختک ، و در فارسی بخاری سُکاچَه و در سغدی فَدْرَنْجک یا فَرَنجک (اخوینی بخاری ، همانجا) گفته اند. در فرهنگهای فارسی قدیم نامهای دیگری برای بختک آورده اند که همه صورت گویشی دارد؛ از جمله بَرْخَفْج ، خَفْج یا خَفْجا، خُفْتَک ، دَرْفَنْجَک ، اِسْتَنْبَه یا دیوسِتَنْبَه ، کَرَنْجو، و بُوشاسب یا گوشاسب ( رجوع کنید به اسدی ، برهان ، غیاث الدین رامپوری ، داعی الاسلام ، ذیل همان کلمات ).
چون بختک یا کابوس در شب و تاریکی پدید می آید، در بعضی از گویشهای فارسی آن را به شب و سیاهی یا شبح نسبت داده اند. مردم لرستان آن را شوئی ، مردم ایلام شَوَه (اسدیان خرم آبادی ، باجلان فرخی ، و کیائی ، ص 166)، اراکیها شِوْلی و خمینیها شَوَه ( ایرانیکا ، ذیل « tak ¤ Bak ») می نامند. از سوی دیگر چون در خواب به سراغ آدمیزادگان می آید و خفتگان را می زند و بیمار می کند، در بعضی از گویشهای دیگر فارسی آن را به خفت و خواب نسبت داده اند؛ مثلاً مردم سروستان فارس و راور کرمان آن را خُفْتو و خُفْتوک (همایونی ، ص 329؛ کرباسی راوری ، ج 1، ص 149) و تفرشیها، خُسُنَک می نامند. بختک را به نامهای دیگری چون عبدالجنّه (برهان ، ذیل «سُکاچه »)، علی خُونِگی (در جنوب خراسان ) و تَپْتَپُو (در رامهرمز) نیز خوانده اند. مردم رامهرمز می گویند تپ تپو گلوبندی دارد که آن را از میخ یا درختی می آویزد ( ایرانیکا ، همانجا).
اعتقاد به ماده دیو بختک و نقش و عملکرد آن در جهان آدمیزادگان ، به دوران ابتدایی جامعه های انسانی و به آغاز شکل گیری پندارهای ذهنی باز می گردد. در آن جامعه ها، مردم به دو گروه موجودات وهمی ، سود رسان و زیانکار، معتقد بودند و نیروی آنها را بر زیستگاه و زندگی خود مسلّط می دانستند. بختک نیز یکی از آن عفریته های خبیث زیانکار شبرو به شمار می آمد. بابلیان اَلُو را روحی شبیه بختک می انگاشتند که شب هنگام به سراغ خفتگان می رفت و آنان را خفه می کرد و نیروی جنبیدن را از ایشان باز می ستاند. به باور بابلیان ، الو دیو خبیث و نفرت انگیزی بود که با پرواز بر سر بستر آدمیزاد بیخوابی و مرگ می آورد و شبیه اشباح مصریان آنچنان مهیب می نمود که کودکان از ترس دیدار او و مکیده شدن نیروی حیاتشان می مردند (مکنزی ، ص 68ـ69).
در فرهنگ اقوام لاتین و یونان قدیم نیز اهریمن خون آشامی به نام لَمیا ، با ویژگیهای کابوس یا بختک ، وجود داشت . واژة لمیا برای آنان به مفهوم بختک (ماده دیوی زیانکار) و به معنای زنی جادوگر یا ساحره بود ( > دایرة المعارف دین < ، ذیل « Devils »).
در فرهنگ دیوشناسی عامه ، میان این دیوان زیانکار و خصایل و اعمال آنها در آمیختگیها وهمانندیهایی پدید آمده است . در بعضی از جامعه های سنتی ایران ، «آل »، عفریتة دشمن زنان تازه زا، با «امّ الصّبیان »، ماده دیو شبرو و ربایندة نوزادان و کودکان ، یا با بختک یکی انگاشته شده است . اما هریک از عفریتگان هویّتی مستقل دارند و عرصة عملکردشان در جهان آدمیزادگان مشخص و معین است ( رجوع کنید به د. بزرگ اسلامی ، ذیل «آل »). آیلرس (ص 44ـ45) از دیوی به نام «ایسیچی » در فرهنگ عامّة برخی از شهرهای تابع اصفهان (مانند نجف آباد و کَرسِگان ) نام برده و نوشته است که به اعتقاد و روایت مردم این نواحی ، ایسیچی مانند بختک بینی گِلی دارد و روی اشخاص خوابیده می افتد و وقتی بینیش را بگیرند آنها را رها می کند. این مردم آل و ایسیچی را یکی می دانند و می گویند که ایسیچی بچه ها را می دزدد و می برد و به جای آنها بچه های بد می آورد ( رجوع کنید به د. بزرگ اسلامی ، همانجا).
مردم سرزمینهای مختلف همواره برای دفع و رفع خطر فراگیر بختک چاره هایی می اندیشیده اند. گاه برای رماندن بختک از خانه و دور نگه داشتن اشخاص از گزند آن از نَفِرات یا رماننده های دافع جن و دیو و شیاطین استفاده می کردند. بعضی از این نفرات همانهایی بودند که در دفع آل و امّالصّبیان به کار می بردند ( رجوع کنید به همانجا). از جمله رماننده های بختک ، آهن و اشیای آهنی بود. مردم سرزمینهای اسلامی برای آهن خاصیت جادویی و جن زدایی قائل بودند و اشیا و ابزار آهنی ، همچون حرز و تعویذ، را برای دفع سحریّات و دورساختن جن و ارواح شریر و زیانکار به کار می بردند ( رجوع کنید به کاشانی ، ص 241). عودالصلیب یا فاوانیای نر را، به سبب داشتن خط و شیارهایی به شکل صلیب ، با صلیب حضرت مسیح علیه السّلام وابسته می دانستند و آن را نیز برای رماندن هر نوع دیو و جنّ و شیطان از فضای خانه به کار می بردند (انطاکی ، ج 1، ص 246؛ حکیم مؤمن ، ص 630). همچنین عودالصلیب را سوراخ می کردند و به رشته می کشیدند، یا چوبها و شاخه های آن را در چیزی می گذاشتند و می پیچیدند و همراه کودکان می کردند تا در خواب نترسند (غسّانی ترکمانی ، ص 354؛ نیز رجوع کنید به فیضی سرهندی ، ذیل «عودالصلیب »).
از دیگر رمانندگان ، گیاهان خوشبوی گَندزُدا بود. مقداری کُنْدُر و گوزبویا و قُسْط (گیاهی از تیرة زنجبیلیهای سرزمین هند) را می کوبیدند و با اندکی پوستهای مَحْلَب (گیاهی مانند اُشْنان ) و حَرْمَل سفید (اسفند) می آمیختند و معجونی می ساختند و هرشب مقداری از آن را در آتش می سوزاندند تا دود آن ، دیو و جن و ارواح شریر را از عرصة خانه و جان و تن خانواده دور کند (کاشانی ، ص 307).
برای رماندن بختک و رهاشدن از چنگ آن در خواب ، می بایستی بینیش را گرفت یا او را به گرفتن و کندن بینی گلیش تهدید کرد (آیلرس ، ص 43؛ کرباسی راوری ، همانجا). ذکر نام یکی از قدیسان نیز بختک را می گریزاند (اسدیان خرم آبادی ، باجلان فرخی ، و کیائی ، همانجا). قرآن ، گفتن بسم الله ، یاد نام مریم مقدس و بعضی از دعاها و اوراد مخصوص نیز از رماننده های جن و پری وآل و بختک به شمار می رفته اند ( رجوع کنید به د. بزرگ اسلامی ، ذیل «آل »).
عامّة مردم بختک را صاحب گنجی پنهان می دانند. برخی جای این گنجینه را در پای رنگین کمان پنداشته اند (میهن دوست ، ص 50). به باور آنان اگر خفتة بختک زده بتواند در خواب بینی بختک را بگیرد ـ که البته کاری ناشدنی است ـ و جای پنهانی گنج را از او بپرسد، بختک از بیم کنده شدن بینی و نیز برای رهایی خود، جای گنج را نشان خواهد داد ( رجوع کنید به هدایت ، همانجا؛ کرباسی راوری ، همانجا).
منابع : ابن سینا، القانون فی الطب ، چاپ ادوارقش ، بیروت 1408/1987؛ ربیع بن احمد اخوینی بخاری ، هدایة المتعلمین فی الطب ، چاپ جلال متینی ، تهران 1371 ش ؛ علی بن احمد اسدی ، لغت فرس ، چاپ فتح الله مجتبایی و علی اشرف صادقی ، تهران 1365 ش ؛ محمد اسدیان خرم آبادی ، محمد حسین باجلان فرخی ، و منصور کیائی ، باورها و دانسته ها در لرستان و ایلام ، تهران 1358 ش ؛ داودبن عمر انطاکی ، تذکرة اولی الالباب والجامع للعجب العجاب ، قاهره 1372/1952؛ محمد حسین بن خلف برهان ، برهان قاطع ، چاپ محمد معین ، تهران 1361 ش ؛ محمد مؤمن بن محمد زمان حکیم مؤمن ، تحفه ، تهران 1378؛ محمدعلی داعی الاسلام ، فرهنگ نظام ، تهران 1362-1364 ش ؛ دایرة المعارف بزرگ اسلامی ، زیر نظر کاظم موسوی بجنوردی ، ج 1، تهران 1369 ش ، ذیل «آل » (نوشتة علی بلوکباشی )؛ دایرة المعارف فارسی ، به سرپرستی غلامحسین مصاحب ، تهران 1345 ش ـ؛ محمدبن یوسف طبیب هروی ، بحرالجواهر ، تهران 1288؛ یوسف بن عمر غسانی ترکمانی ، المعتمد فی الادویة المفرده ، چاپ مصطفی سقا، بیروت 1402/1982؛ محمدبن جلال الدین غیاث الدین رامپوری ، غیاث اللغات ، چاپ محمد دبیرسیاقی ، تهران 1337-1338 ش ؛ الله داد فیضی سرهندی ، مدارالافاضل ، چاپ محمد باقر، ج 3، لاهور 1348 ش ؛ عبدالله بن علی کاشانی ، عرایس الجواهر و نفایس الاطایب ، چاپ ایرج افشار، تهران 1345 ش ؛ علی کرباسی راوری ، فرهنگ مردم راور ، ج 1، تهران 1365 ش ؛ محسن میهن دوست ، «پدیده های وهمی دیرسال در جنوب خراسان »، هنر و مردم ، ش 171 (دی 1355)؛ صادق هدایت ، نیرنگستان ، تهران 1334 ش ؛ صادق همایونی ، فرهنگ مردم سروستان ، مشهد 1371 ش ؛
Wilhelm Eilers, Die A ¦ l ein persisches Kindbettgespenst , Mدnchen 1979; Encyclopaedia Iranica, s.v. "Bak £ tak" (by F.Gaffary); The Encyclopedia of religion , ed. Mircea Eliade, New York 1967, s.v. "Devils" (by Arvind Sharma); Donald A.Mackenzie, Myth of Babylonia and
Assyria , London, s.v. "Alu"; Henry Massإ, Croyances et coutumes persanes , Paris 1938.
/ علی بلوکباشی /
__________________
مرا سر نهان گر شود زير سنگ -- از آن به كه نامم بر آيد به ننگ
به نام نكو گر بميــرم رواست -- مرا نام بايد كه تن مرگ راست
|