پارسی بگوییم در این تالار گفتگو بر آنیم تا در باره فارسی گویی به گفتمان بنشینیم و همگی واژگانی که به کار میبیندیم به زبان شیرین فارسی باشد |
08-15-2011
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
بز را به پاي خودش ميآويزند، ميش را به پاي خودش
هارونالرشيد مردي بود ظالم و اذيت و آزارش به مردم زياد. به همين جهت بهلول از كارهاي او خيلي ناراحت بود و گاهي نميشد كه كسي خنده او را ببيند. يك روز هارون علت ناراحتي او را پرسيد ولي بهلول جواب نداد تا اينكه هارون شخصي را انتخاب كرد و به او گفت: «پشت سر بهلول بدون اينكه متوجه شود راه برو و اگر خنده او را ديدي بيا به من بگو و صد درهم از من جايزه بگير».
آن شخص تا چند روز همه جا ناظر كارهاي بهلول بود ولي نتوانست خنده او را ببيند تا اينكه يك روز بهلول دم دكان قصابي ايستاد و خيرهخيره داخل دكان را تماشا كرد. درضمن نگاه كردن لبخندي بر روي لبش نشست. مرد فوري به حضور هارون رفت و هرچه ديده بود بيان كرد.
هارون بهلول را خواست و گفت: «علت خنده تو در دكان قصابي چه بود؟» بهلول جواب داد: «من خيلي نگران بودم كه روزي با اين كارهايي كه تو ميكني مرا هم به آتش خودت بسوزاني ولي حالا فهميدم كه ـ بز را به پاي خودش ميآويزند، ميش را به پاي خودش».
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید
|
|
08-15-2011
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
بابارا پیش چشم آوردن و آدم شدن
هرگاه آدم نانجيب و بدذاتي با تكبر و سركشي و غرور خودنمايي كند و باعث آزار اين و آن بشود ميگويند: بايد باباشو پيش چشمش آورد تا آدم بشود.
گويند: تاجر ثروتمندي قاطري داشت، كه اين حيوان در اثر تغذيه كامل و مواظبت كافي غلامان تاجر، خيليخيلي فربه و چاق شده بود و مخصوصاً تاجر اين قاطر را موقعي سوار ميشد كه به مسافرتهاي دور ميرفت، آن هم با زين و برگ و لگام و جلهاي مخمل و ابريشم، البته تاجر مجبور بود قبل از هر مسافرت او را پيش نعلبند ببرد و نعلش را تازه كند.
تصادفاً روز و روزگاري اين حيوان با آن همه تجملات دور و برش و ناز و نوازشي كه ميديد نگذاشت كه نعلبند به پاهايش نعل بزند و چند نفر از غلامان را هم لگد زد. تاجر كه خيلي قاطرش را دوست ميداشت قصه را براي دوستش گفت.
دوستش گفت: «هيچ ناراحتي ندارد. كار آسان است» آن وقت دوست تاجر با همراهي او به مزبلهاي رفتند، در آنجا الاغي را ديدند كه از فرط باركشي خسته و پير شده بود و از دم تا سم مجروح بود و از گرسنگي داشت ميمرد. به دستور دوست تاجر، غلامها او را به دكان نعلبندي بردند كه قاطر با آن طمطراق در آنجا بود.
دوست جهانديده تاجر، پيش رفت و جلو چشم قاطر كه از فيس و افاده ميخواست پر در بياورد گوش خر را گرفت و به قاطر گفت: «ساكت باش، فروتني كن، بسه ديگه! مگه پدر تو نميشناسي؟ بدجنسي و بدذاتي كافيه!» قاطر از ديدن پدر و شناختن او خجل و شرمسار شد و ارام و معقول گذاشت نعلش كنند.
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
08-15-2011
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
كشك چه و پشم چه؟
مردي بالاي درخت چناري ميرود و چون به شاخه آخر ميرسد باد تندي ميوزد. مرد به وحشت ميافتد و سر به آسمان برميدارد كه: «اي پروردگار! من از اين درخت سالم پايين بيايم تمام گوسفندهايم را نذر ميكنم».
از قضا باد لحظهاي آرام ميشود و مرد چند شاخه پايين ميآيد و به سلامت خود اميدوار ميشود. ميگويد: «خدايا پشم آنها را ميدهم» باد آرامتر ميشود و مرد چند شاخه ديگر پايين ميآيد. اين دفعه ميگويد: «خدايا كشك آنها را ميدهم» خلاصه چون از درخت به زير ميآيد شاد و خندان ميگويد:
«كشك چه و پشم چه؟»
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
08-16-2011
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
آش نخورده و دهن سوخته(قصه متل)
در زمانهای دور، مردی در بازارچه شهر حجره ای داشت و پارچه می فروخت .شاگرد او پسر خوب و مودبی بود ولیکن کمی خجالتی بود.
مرد تاجر همسری کدبانو داشت که دستپخت خوبی داشت و آش های خوشمزه او دهان هر کسی را آب می انداخت.
روزی مرد بیمار شد و نتوانست به دکانش برود. شاگرد در دکان را باز کرده بود و جلوی آنرا آب و جاروب کرده بود ولی هر چه منتظر ماند از تاجر خبری نشد.
قبل از ظهر به او خبر رسید که حال تاجر خوب نیست و باید دنبال دکتر برود.
پسرک در دکان را بست و دنبال دکتر رفت . دکتر به منزل تاجر رفت و او را معاینه کرد و برایش دارو نوشت
پسر بیرون رفت و دارو را خرید وقتی به خانه برگشت ، دیگر ظهر شده بود. پسرک خواست دارو را بدهد و برود ، ولی همسر تاجر خیلی اصرار کرد و او را برای ناهار به خانه آورد
همسر تاجر برای ناهار آش پخته بود سفره را انداختند و کاسه های آش را گذاشتند . تاجر برای شستن دستهایش به حیاط رفت و همسرش به آشپزخانه برگشت تا قاشق ها را بیاورد
پسرک خیلی خجالت می کشید و فکر کرد تا بهانه ای بیاورد و ناهار را آنجا نخورد . فکر کرد بهتر است بگوید دندانش درد می کند. دستش را روی دهانش گذاشتش.
تاجر به اتاق برگشت و دید پسرک دستش را جلوی دهانش گذاشته به او گفت : دهانت سوخت؟ حالا چرا اینقدر عجله کردی ، صبر می کردی تا آش سرد شود آن وقت می خوردی ؟
زن تاجر که با قاشق ها از راه رسیده بود به تاجر گفت : این چه حرفی است که می زنی ؟ آش نخورده و دهان سوخته ؟ من که تازه قاشق ها را آوردم. تاجر تازه متوجه شد که چه اشتباهی کرده است
از آن پس، وقتی کسی را متهم به گناهی کنند ولی آن فرد گناهی نکرده باشد ، گفته میشود :
آش نخورده و دهان سوخته
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
08-17-2011
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
گربه عابد
گربه عابد به کسانی اطلاق می شود که در لباس زهد و تقوی اعمال ریاکارانه ازآنان سربزند و در کسوت خدمتگزاری و نوع دوستی مردم را فریب دهند ، خود راامین و صادق و منزه و متقی جلوه دهند ولی از هر عمل و حقه بازی که متضمنمنافع و مصالح شخصی باشد خودداری نورزند . این گونه افراد گندم نما وجوفروش را اهل اصطلاح گربه عابد می خوانند و مردم ظاهربین را از زهد فروشیآنان برحذر می دارند .
اما ریشه و منشا تاریخی این ضرب المثل :
خواجه عمادالدین فقیه کرمانی معروف به عماد فقیه از مشایخ عرفا و شعرای کرمان است که در
نیمه دوم قرن هشتم هجری به عهد امیرمبارزالدین محمد و شاه شجاع سلاطین آل مظفردر کرمان می زیست و این دو پادشاه نسبت به او اخلاص و ارادت می ورزیده اند .
عمادفقیه با وجود مقام فقاهت شعر می گفت و مخصوصاً در سرودن غزل توانا بود . عماد فقیه در کرمان زاویه و خانقاهی داشت که صوفیان کرمان و افرادی که به شیخ ارادت می ورزیده اند در آن خانقاه جمع می شدند اما اخلاص و ارادت مردم نسبت به عماد تنها از جنبه شعر و شاعری و فقاهتش نبوده است بلکه عماد فقیه گربه ای داشت و آن را طوری تعلیم کرده بود که چون نماز می گزارد آن گربه نیز به متابعت وی در رکوع و سجود می رفت و چنان وانمود می شد که گربه عابدمانند نمازگزاران صف جماعت شیخ را اقتدا می کند .
پیداست که مردم ظاهربین من جمله مبارزالدین محمد و شاه شجاع این معنی را حمل برکرامت عماد فقیه کرده بیش از پیش در راه اخلاص نسبت به شیخ می کوشیدند وتقرب به آستانش را اجری کریم و فوزی عظیم می پنداشتند .
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
ویرایش توسط behnam5555 : 08-17-2011 در ساعت 03:26 PM
|
08-17-2011
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
گر نگهدار من آنست كه من میدانم
ایمانبه خدا و توکل به عنایت پروردگاری از نعمتهای موهوبی است که چون نصیب آدمیشود به جرات می توان گفت:
به همه چیز دست یافته و هیچ عاملی نخواهد توانستکه او را در مسیر زندگی شیرین رؤیا انگیزش منحرف سازد . افراد معتقد ومومن سعادتمندترین مردان روزگار هستند. زیرا چون نقطه اتکای خویش را قوی وزورمندی ببینند و به طور کلی به اصل و اساس لایزالی پای بند هستند، لذاهرگونه محرومیت و ناکامی را از روزنه دیده و خواسته معشوق و
معبودنگریسته برآن لبخند می زنند و شداید و سختیها را به حسن قبول تلقی می کنند . ورد زبانشان همواره ضرب المثل منظوم بالاست و به هنگام تلخکامی برایآرامش خاطر چنین زمزمه می کنند :
گرنگهدارمن آنست که من می دانم
شیشه را دربغل سنگ نگه می دارد
اکنون به واقعه ای تاریخی بپردازیم که این شعر را به صورت ضرب المثل درآورده است .
آقامحمدخانقاجار در دوران سلطنت خویش دوباربه جنگ روسها و فتح گرجستان شتافت . باراول در سال 1029 هجری قمری با شصت هزار سپاهی به گرجستان عزیمت کرد وهراکلیوس ولی آنجا را که به جانب روس متمایل بود گوشمالی داده شهر تفلیسرا قتل عام و کلیساها را خراب کرد . کشیشها را دست و پا بسته در آب افکندو دختران و پسران تفلیسی را به اسارت گرفت .
باردوم در سال 1211 هجری بود که خبررسید کاترین ملکه روسیه سپاهی بیکران به جانب ایران گسیل داشته گرجستان و دربند و باکو وگنجه و طالش در معرض خطرقرار گرفت .
آقامحمدخان جنگ با امیر بخارا را به تعویق انداخته سریعاً به سوی گرجستان حرکت کرد ولی در همان اوقات کاترین فوت شد و جانشین او پل امر به مراجعت لشکریان منصرف شده به سوی قراباغ شتافت و تصمیم به تسخیر قلعه شوشی گرفت چه ابراهیم خلیل خان رییس ایل جوانشیر و حاکم قلعه شوشی سر مخالفت داشت وبه هیچ وجه حاضر به اطاعت و تمکین نبود . توضیحاً یادآور می شود که قلعه شیشه هم می گفتند و در کتب تاریخی با هر دو اسم معروف و مشهور است . سرسلسله قاجار قلعه شوشی یا شیشه را در محاصره گرفت و برای آنکه ازخونریزی و کشتار جلوگیری شود این شعر را برای ابراهیم خلیل خان حاکم قلعه فرستاد :
زمنجنیق فلک سنگ فتنه می بارد
تو ابلهانه گریزی به آبگینه حصار؟
که منظور از آبگینه حصار همان قلعه شیشه یا شوشی است . ابراهیم خلیل خان که سرتسلیم و اطاعت نداشت این شعر را که منسوب به خیرانی است در پاسخ آقامحمدخان فرستاد :
گرنگهدار من آنست که من می دانم
شیشه را در بغل سنگ نگه میدارد
که البته در این بیت مراد و مقصود ابراهیم خلیل خان از شیشه همان قلعه شیشه یا شوشی بوده که با استفاده از صنعت شعری ابهام آن را به کار برده است .درهرصورت شعر بالا از آن تاریخ ضرب المثل شد و بالمناسبه مورد استناد وتمثیل قرار گرفت .
برایآنکه فرجام کار دانسته شود یادآور می شود که قلعه شوشی به زودی فتح شد ولیاین آخرین فتح آقا محمدخان قاجار بود زیرا چند روز بعد در شب جمعه بیست ویکم ذیحجه سال 1211 هجری به دست دو نفر مجرم که حکم قتلشان را صادر کرده بود به قتل رسید .
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
08-17-2011
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
گرگ منشی
اعمال و رفتار وحشیانه ای که دور از صفات و ملکات انسانی باشد و خواندن و شنیدن آن بی رحمیها و سفاکیها موی بر بدن راست کند ،در عرف اصطلاح و امثله به گرگ منشی تعبیر و تفسیر شده است .
ازآنجا که این خوی و منش در میان تمام درندگان عالم به جهاتی که اشارت خواهدرفت صرفاً اختصاص به گرگ دارد و به همین ملاحظات در مورد گرگ صفتان جهان از آن استفاده و اصطلاح
شده است لذا لازم دانست ریشه و علت تسمیه آن فی الجمله گفته آید .
حقیقت این است که شیر و ببرو پلنگ وخرس کفتار و روباه وشغال و بالاخره کلیه درندگان گوشتخواری که می شناسیم و یا نامشان در کتب حیوان شناسی آمده است سبعیت و درندگی آنها نسبت به همنوعان خودشان نیست یعنی از گوشت بدن یکدیگرتغذیه نمی کنند بلکه هنگام گرسنگی به سایر حیوانات وحشی و اهلی ،بخصوص گاو کوهی و بز کوهی وآهوان بیابانی و جنگلی که گوشت لذیذ و مطبوع دارند حمله می برند و مهم آنکه از گوشت آن حیوانات به مقداری که سدجوع شودمی خورند و بقیه را برای سایر حیوانات گوشتخوار که قدرت و توانایی صیدحیوانات قویتر از خود را ندارند باقی می گذارند ولی گرگ این حیوان سبع ودرنده علاوه بر آنکه دشمن حیوانات اهلی است و پنجه ها و ناخنهای تیزش پوست گاو وگوسفند و چهارپایان راهر قدر هم کلفت و زمخت و سطبر باشد به یک حمله از هم می درد بلکه در فصل زمستان که زمین مستور از برف می شود و حیوانات علفخوار از لانه و آشیانه خارج نمی شوند به صورت دسته جمعی هفت تایی تادوازده تایی حرکت می کنند و برای یافتن صید و طعمه از هرجا سردر می کنند وحتی گهگاه بدون ترس و وحشت از سگهای چوپانی به آغل گوسفندان و اصطبل گاوان و چهارپایان نیز یورش می برند . چه بسا اتفاق افتاده که گرگان گرسنه به آدمیان حمله کرده اند و اطفال و کودکان را در داخل و خارج روستاها ربودهاند .
بااین وصف گاه اتفاق می افتد که چندروز در میان برف و بوران صیدی به چنگ نمیآورند و گرسنه می مانند ، در چنین مواردی به گفته استاد دکتر محمدجعفرمحجوب :« تمام آنان دایره وار می نشینند و به دقت یکدیگررا زیرنظر میگیرند . به محض آنکه یکی ازآنان کوچکترین ضعفی نشان داد و گرسنگی زودتر ازدیگران بروی چیره شد . بی درنگ همه بر سر او می ریزند و به سرعت او را میخورند و دوباره دایره را تشکیل می دهند و به مراقبت یکدیگر می پردازند .»
به طوری که ملاحظه شد خوی و روش گرگ منشی یعنی حمله به همنوع و تغذیه از گوشتو خون همجنس صرفاً اختصاص به گرگ دارد که به هنگام احساس گرسنگی چنان سبع و درنده می شود که خودی و بیگانه نمی شناسد و هرچه را که ضعیفتر و نزدیکترببیند از هم می درد و می خورد در حالی که سایر حیوانات گوشتخوار و درنده اگر از گرسنگی بمیرند به همنوعشان حمله نمی کنند و از گوشت و خونشان تغذیه نمی نمایند .درآن ازمنه و اعصاری که بشر در غارها زندگی می کرد و نیروی فکری و ملکات عقلانیش چندان رشد نکرده بود از آنجا که خَلقاً وخُلقاً مدنیالطبع بود دسته جمعی و به شکل گله ها و دسته ها می زیست و همان نظام ابتدایی جامعه عصر خویش را گردن می نهاد .
درمیان همین گله ها و دسته های انسانهای اولیه که برای بدست آوردن غذا و به منظور تغذیه در حرکت و تلاش و تکاپو بوده اند گاهگاهی آن چنان جدالهای سخت و پیکارهای بی رحمانه روی می داد که مانند گرگان گرسنه به جان یکدیگر میافتادند و احیاناً گوشت و پوست و مقتولین و کشته شدگان را می خوردند . بعدها این روال و رویه از جهت مشابهت با خوی و منش گرگان گرسنه به گرگ منشی تعبیر و تفسیر شد و از آن در موارد مقتضی که متاسفانه در طول تاریخی به کرات مشاهده شده و می شود استفاده و استناد کرده اند .
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
ویرایش توسط behnam5555 : 08-17-2011 در ساعت 03:43 PM
|
08-17-2011
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
كینه شتری
بشرجایزالخطاست و از این رو بسیاری از اعمال و رفتار آدمی که ناشی از اشتباه یا علت جهالت و جوانی باشد قابل عفوو بخشایش است ولی بعضیها که لذت عفو رانچشیده اند در انتقام و کینه توزی چنان یکدنده و مقاوم هستند که به هیچوجه حاضر نمی شوند ذره ای ازانتقامجویی خارج شوند و قلم عفوو اغماض برجریده جرایم و خطایا بکشند .
کینه توزی این گونه افراد لجوج و یکدنده درعرف اصطلاح به کینه شتری تعبیرشده است و در مقام
کینه های پی گیر به آن استشهاد می کنند .
به طوری که تاکنون از لطف علمای حیوان شناسی مطالعه و تحقیق به عمل آمده شترمهربانترین و قانعترین حیوانات جهان شناخته شده است طاقت و توانایی اینحیوان بارکش در برابر تشنگی و گرسنگی آن هم در بیابانهای بی کران وریگزارهای سوزان واقعاً عجیب و شگفت انگیز است .
نکته بسیار شایان توجه در موضوع شتر آن است که این حیوان را شیوه راه رفتن میآموزند و قدوم آن را با صدایی آهنگ دار و موزون هدایت می کنند . شترگامهای خود را با آهنگ نغمه منظم می کند و مطابق وزن صدا آرام یا تند حرکتمی کند و نیز هنگامی که نمی خواهند در یک مسافت فوق العاده طولانی او راراه ببرند ساربانان آهنگ مطلوب حیوان را ترنم می کنند .
درعربستان شتر نر را لوک و شتر ماده را ناقه می گویند ولی در کویر ایران به ویژه در اطراف کاشان شتر نر را لوک و شتر ماده را ارونه و همچنین نوزادماده را مجی و نوزاد نر را هاشی می خوانند .
کینه شتری کینه پی گیری است که تاکنون سابقه نشان نداده که پذیرایی و ملاطفت مجدد ساربان بتواند آن را تعدیل نماید . شتر خشمگین همواره منتظر فرصت مناسب است که انتقامش را از ساربان متجاوز بگیرد . عجب در این است که شترمست و دیوانه به ساربان مورد نظر هنگامی که در جمع قرار دارد هرگز حمله نمی کند . فقط نگاه خشم آلودش را که شراره انتقام از آن می بارد به چشمانآن ساربان می اندازد و با دهان کف آلود پیاپی نعره های چندش آور و هولناک سر می دهد زیرا لوک کینه توز در عین مستی و دیوانگی خوب احساس می کند که اگر در میان جمع به ساربانی که اذیتش کرده حمله کند سایرین با چوب و چماق به جانش می افتند . وای به روزی که شتر مست و کینه توزآن فرصت مناسب را به چنگ آورد و ساربان مورد نظر را یکه و تنها در بیابان گیر بیاورد . البته ساربانان برای این طور مواقع راه چاره و علاجی اندیشیدند که به لیاقت وزرنگی آنان بستگی دارد . وقتی ساربان در بیابان مورد حمله لوک خشمگین قرارگرفت راه نجاتش این است که در حال فرار از شتر، لباسهایش را یکایک درآوردو به پشت سرش بیندازد .
دراینجاست که شتر گول می خورد و به جای ساربان که در حال فرار است لباسی راکه جلویش افتاده به دندان می گیرد و تنه سنگین خود را روی آن می مالد .
سپس مجدداً با لنگهای درازش به تعقیب ساربان می پردازد و خود را به او میرساند . ساربان یک تکه دیگر از لباسهایش را می اندازد و خلاصه به اینترتیب تا آخرین تکه لباس خود را بیرون آورده در حال فرار جلوی شترانتقامجو می اندازد . چنانچه تا زمانی که لباسهایش تمام شد توانست خود رابه آبادی یا پناهگاهی برساند بدون شک نجات خواهد یافت وگرنه مرگش حتمی استآن هم چه مرگ فجیع و دلخراشی .
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
08-17-2011
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
كور اوغلی می خواند
هنگامیکه مخاطب در جواب متکلم جواب سربالا بدهد و یا فی المثل بدهکار در مقابل بستانکار که طلب خود را مطالبه می کند پاسخ منفی توام با خشونت و اعتراض بدهد طلبکار می گوید :« برای من کوراوغلی می خواند » یعنی : پولش را نمیدهد که هیچ ، یک چیزی هم طلبکاراست .
کوراوغلی غلط مشهور و صحیح آن کوراوغلو به معنی کورزاد است .
باید دانست کوراوغلی محبوبترین و برجسته ترین قهرمانی است که فولکور مردم آذربایجان خلق
کرده که از آسیای مرکزی تا سواحل شرق و غرب دریای خزرو درمیان قبایل قفقاز وآذربایجان ایران شناخته شده است و در این زبان امثله فراوانی علاوه برعبارت مثلی بالا که در زبان فارسی دری ضرب المثل شده به نام و براساس شخصیت کوراوغلی موجود است .
داستان کوراوغلی در واقع تمثیل حماسی زیبایی از مبارزات طولانی مردم با دشمنان داخلی و خارجی است و مخصوصاً با الهام از قیام جلالی لر خلق شده و در دوکلمه قیام کوراوغلو و دسته اش تجلی کرده است .
نهال این قیام به وسیله مردی سالخورده به نام علی کیشی کاشته می شود که پسری دارد موسوم به روشن که همین پسر سالهای بعد به نام کوراوغلی مشهور ونامبردار گردید .
علی کیشی خود مهتر خان بزرگ و حشم داری به نام حسن خان بر سر اتفاق بسیار جزیی که آن را توهین نسبت به خود تلقی می کرد دستورمی دهد چشمان علی را از کاسه در آورند .
علی کیشی بر اثر این حادثه با دو کره اسب که آنها را از جفت کردن مادیانی بااسبان افسانه ای دریایی به دست آورده بود همراه پسرش روشن از قلمرو و نفوذو قدرت حسن خان می گریزد و در چنلی بل یا کمره مه آلود که کوهستانی سنگلاخ و صعب العبور با راههای پیچاپیچ است مسکن می گزیند .
روشن آن دو کره اسب را که به نامهای قیرآت و دورآت مشهور می شوند به دستور جادومانند پدرش پرورش می دهد و در قوشابولاق یا جفت چشمه در شبی معین آب تنی می کند و بدین گونه هنرعاشقی در روح آن دمیده می شود .
علی کیشی از یک تکه سنگ آسمانی که در کوهستان افتاده است شمشیری برای پسرش روشن سفارش می دهد و بعد از وصایا و سفارشهای لازم می میرد و در همان قوشابولاق به خاک سپرده می شود .
آوازه هنر روشن به تدریج از کوهستانها می گذرد و در شهرها و روستاها به گوش مردم می رسد و در این هنگام است که از روشن به کوراوغلویعنی کورزاد شهرت پیدامی کند .
کوراوغلی سرانجام موفق می شود حسن خان را به چنلی بل آورده به آخور ببندد و انتقام پدرش را از او بستاند . از عاشقهای پرآوازه آن عصر عاشق جنون بود که به کوراوغلی می پیوندد و به تبلیغ افکار و اندیشه هایش می پردازد و راهنمای شوریدگان و عاصیان به کوهستان می شود .
داستان کوراوغلی در عین حال که بهترین و قویترین نمونه های نظم و نثر آذری است بندبند این حماسه شورانگیز از آزادگی و مبارزه و دوستی و انسانیت و برابری سخن می راند و به همین ملاحظه از دیرباز مورد توجه آهنگسازان و فیلمسازان قرار گرفته اپرای کوراوغلی که سخت دلچسب و مشهور است از روی حماسه ساخته می شود .
چونکوراوغلی در داستانهای فولکوریک آذربایجان دلاوری نامدار و مبارزی بی باکو گردنکش بود و زیربار زور و خودسری و خودکامگی دیگران نمی رفت لذا نام وآهنگش هر دو صورت ضرب المثل پیدا کرده است منتها در مقام زورگویی و خودسریو مطالب غیر منطقی گفتن ، نه در مقام مبارزه با خودکامی و خودکامگی .
واین هم از آن مورادی است مشابه با ضرب المثلهای آب پاکی روی دست کسی ریختن و لنگ انداختن که به غلط و در عکس قضیه که رخ داده مشهور شده است.
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
ویرایش توسط behnam5555 : 08-17-2011 در ساعت 04:12 PM
|
08-17-2011
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
گاو بندی
هرگاه بین دو یا چند نفر در عمل و اقدامی مواضعه و تبانی شود عبارت گاوبندی مورداستشهاد و تمثیل قرار می گیرد . به قول علامه دهخدا :« با کسی گاوبندی داشتن ، یعنی : در منافعی نامشروع با هم شریک بودن یا آنکه با کسی گاوبندی کردن یعنی : با اودر عملی شریک شدن .»
کشاورزانی که در قرا و قصبات ایران به امر کشت و زرع اشتغال دارند دو دسته هستند :
دسته اول کشاورزان مقیم که در محل کار، صاحب خانه و زندگی هستند و همان جا کشاورزی
می کنند که آنها را صاحب نسق می گویند .
دسته دوم کشاورزان غیرمقیم هستند که این دسته را در اصطلاح عمومی خوش نشین و درمنطقه مازندران اکاره می گویند . خانه و زندگی خوش نشینها در روستاهای دیگر است ولی چون درمحل سکونت و زادگاهشان اراضی دایر و مزروع به قدرکفایت و احتیاج وجود ندارد اوایل بهار که فصل کشت و زرع است به روستاهای دوردست می رفتند و هرکدام قطعه زمینی از مالک قریه می گرفتند و مانندکشاورزان مقیم در زمین مورد اجاره گاوبندی و زراعت می کردند و پس ازبرداشت محصول و پرداخت بهره مالکانه به روستاهای خویش باز می گشتند .
عبارت گاوبندی در اصطلاح کشاورزی به معنی استفاده از گاونر- گاو کاری – برای شخم و زراعت است به این ترتیب که یک جفت گاو کاری را با نهادن یوغ در گردن به خیش می بندند و از آن برای شخم زدن و آماده کردن زمین برای زراعت استفاده می کردند .
تاچندی قبل که تراکتور و سایرآلات و ابزار موتوری وجود نداشت چون گاوکاری مورد استفاده قرار می گرفت لذا عبارت گاوبندی با امور کشت و زرع ترادف پیدا کرد و از آن به منظور کشاورزی و زراعت افاده معنی می شد .
امامعنی مجازی آن یعنی مواضعه و تبانی و شرکت در منافع نامشروع ، از آنجاسرچشمه گرفته است که مباشران و متصدیان وصول بهره مالکانه برای آنکه منافع بیشتری نصیبشان گردد با یک یا چند نفر از خوش نشینها در زراعت و گاوبندی شریک می شدند و منافع حاصله را با یکدیگر تنصیف و تقسیم می کردند .
منتهاجان کلام اینجاست که در موقع برداشت بهره مالکانه که برمبنای مساحت اراضی تحت کشت تعیین و از کشاورزان وصول می شد جناب مباشر! مساحت زمینهای شراکتی را که با خوش نشینها گاوبندی کرده کمتر از میزان مقرر تقویم می کرد و یااصولاً به حساب نمی آورد تا زیان و ضرری متوجه او و شریک گاوبندیش نشود .
علت اینکه مباشر یا کارپرداز با کشاورزان مقیم صاحب نسق گاوبندی نمی کرد ،یعنی شریک نمی شد ، و این کار با خوش نشینها و اکاره ها انجام می داد ازاین جهت بود که کشاورزان مقیم به اوضاع و احوال و مساحت زمینهای تحت کشت یکدیگر کاملاً آشنا بودند و احتمال می رفت که تبانی و گاوبندی مباشر باآنان به وسیله سایر کشاورزان مقیم فاش و برملا شود ولی خوش نشین و اکاره این شرایط را نداشت ، از جای دور آمده بود و میل داشت رضایت خاطر نماینده مالک ( مباشر ) را به هر نحوی جلب کند تا سالهای آینده نیز بتواند در آنمنطقه کشاورزی و بهره برداری کند . به این جهت مباشر یا کارپرداز بااطمینان خاطر می توانست با او گاوبندی کند و منافع حاصله را بدون دغدغه ونگرانی بالا بکشد . استمرار در این عمل از طرف مباشر و خوش نشین موجب شدکه از عبارت گاوبندی در افواه عمومی به معنی مواضعه و تباین و شرکت درمنافع نامشروع استناد و تمثیل کنند .
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
|
|
مجوز های ارسال و ویرایش
|
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد
|
|
|
اکنون ساعت 02:42 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.
|