بازگشت   پی سی سیتی > ادب فرهنگ و تاریخ > شعر و ادبیات > شعر

شعر در این بخش اشعار گوناگون و مباحث مربوط به شعر قرار دارد

پاسخ
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
  #1  
قدیمی 07-28-2010
salem آواتار ها
salem salem آنلاین نیست.
کاربر علاقمند
 
تاریخ عضویت: Jan 2010
محل سکونت: ايذه
نوشته ها: 100
سپاسها: : 0

2 سپاس در 2 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

ما كه اطفال اين دبستانيم
همه از خاك پاك ايرانيم
همه با هم برادر وطنيم
مهربان همچو جسم با جانيم
وطن ما بجاي مادر ماست
ما گروه وطن پرستانيم
پاسخ با نقل قول
  #2  
قدیمی 07-29-2010
saeman آواتار ها
saeman saeman آنلاین نیست.
کاربر علاقمند
 
تاریخ عضویت: Nov 2009
نوشته ها: 101
سپاسها: : 3

16 سپاس در 15 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

گمان ز موی سپیدم مبر به عمر دراز
جوان زحادثه ای پیر می شود گاهی


***
خداوندا به حق هشت و چارت
زما دیدی شتر؟ دیدی ندیدی
پاسخ با نقل قول
  #3  
قدیمی 07-30-2010
kiana آواتار ها
kiana kiana آنلاین نیست.
کاربر بسیار فعال
 
تاریخ عضویت: Sep 2007
نوشته ها: 795
سپاسها: : 843

1,438 سپاس در 268 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

هو

خدا گفت : زمین سردش است . چه کسی می تواند زمین را گرم کند؟

.لیلی گفت: من

.خدا شعله ای به او داد. لیلی شعله را توی سینه اش گذاشت. سینه اش آتش گرفت. خدا لبخند زد. لیلی هم

.خدا گفت: شعله را خرج کن. زمینم را به آتش بکش

.لیلی خودش را به آتش کشید. خدا سوختنش را تماشا می کرد

.لیلی گُر می گرفت. خدا حظ می کرد. لیلی می ترسید آتشش تمام شود

.لیلی چیزی از خدا خواست. خدا اجابت کرد

. مجنون سر رسید. مجنون هیزم آتش لیلی شد

.آتش زبانه کشید. آتش ماند. زمین خدا گرم شد

.خدا گفت: اگر لیلی نبود، زمین من همیشه سردش بود
***

.خدا مشتی خاک را بر گرفت. می خواست لیلی را بسازد، از خود در او دمید

.و لیلی پیش از آنکه با خبر شود عاشق شد

سالیانی است که لیلی عشق می ورزد. لیلی باید عاشق باشد

. زیرا خدا در او دمیده است و هر که خدا در او بدمد، عاشق می شود

.لیلی نام تمام دختران زمین است؛ نام دیگر انسان

.خدا گفت: به دنیایتان می آورم تا عاشق شوید. آزمونتان تنها همین است: عشق

.و هر که عاشق تر آمد، نزدیک تر است. پس نزدیک تر آیید، نزدیک تر

.عشق کمند من است. کمندی که شما را پیش من می آورد. کمندم را بگیرید

.و لیلی کمند خدا را گرفت

.خدا گفت: عشق فرصت گفتگو است، گفتگو با من

.و لیلی تمام کلمه هایش را به خدا داد. لیلی هم صحبت خدا شد

.خدا گفت: عشق، همان نام من است که مشتی خاک را بدل به نور می کند

.و لیلی مشتی نور شد در دستان خداوند

***

خدا گفت: لیلی جستجوست . لیلی نرسیدن است و بخشیدن

خدا گفت: لیلی سخت است. دیر است و دور از دست

شیطان گفت: ساده است. همین جایی و دم دست

و دنیا پر شد از لیلی های زود. لیلی های ساده اینجایی. لیلی های نزدیک لحظه ای

خدا گفت: لیلی زندگی ست. زیستنی از نوع دیگر
***
.دنیا که شروع شد زنجیر نداشت، خدا دنیای بی زنجیر آفرید

.آدم بود که زنجیر را ساخت، شیطان کمکش کرد

.دل، زنجیر شد، زن، زنجیر شد

!دنیا پر از زنجیر شد و آدم ها همه دیوانه ی زنجیری

خدا دنیا را بی زنجیر می خواست. نام دنیای بی زنجیر اما بهشت است

امتحان آدم همین جا بود. دستهای شیطا ن از زنجیر پر بود

خدا گفت: زنجیرهایتان را پاره کنید. شاید نام زنجیر شما عشق است

یک نفر زنجیرهایش را پاره کرد. نامش را مجنون گذاشتند

مجنون اما نه دیوانه بود و نه زنجیری. این نام را شیطان بر او گذاشت

شیطان آدم را در زنجیرمی خواست. لیلی، مجنون را بی زنجیر می خواست

لیلی می دانست خدا چه می خواهد. لیلی کمک کرد تا مجنون زنجیرش را پاره کند

لیلی زنجیر نبود. لیلی نمی خواست زنجیر باشد

لیلی ماند . زیرا لیلی نام دیگر آزادی است

***
قسمتی از کتاب لیلی نام تمام دختران زمین است
__________________
شیشه ای میشکند... یک نفر میپرسد که چرا شیشه شکست
آن یکی میگوید شاید این رفع بلاست !
دل من سخت شکست ... هیچ کس هیچ نگفت .... غصه ام را نشنید !
از خودم میپرسم : ارزش قلب من از شیشه ی یک پنجره هم کمتر بود ؟





پاسخ با نقل قول
  #4  
قدیمی 07-30-2010
273 آواتار ها
273 273 آنلاین نیست.
کاربر خوب
 
تاریخ عضویت: Jul 2010
محل سکونت: اصفهان
نوشته ها: 418
سپاسها: : 0

12 سپاس در 9 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

اي عاشقان اي عاشقان امروز ماييم و شما
افتاده در غرقابه‌اي تا خود که داند آشنا

مرغان آبي را چه غم تا غم خورد مرغ هوا
گر سيل عالم پر شود هر موج چون اشتر شود


زان سان که ماهي را بود دريا و طوفان جان فزا
ما رخ ز شکر افروخته با موج و بحر آموخته


اي موسي عمران بيا بر آب دريا زن عصا
اي شيخ ما را فوطه ده وي آب ما را غوطه ده


سوداي آن ساقي مرا باقي همه آن شما
اين باد اندر هر سري سوداي ديگر مي‌پزد


امروز مي در مي‌دهد تا برکند از ما قبا
ديروز مستان را به ره بربود آن ساقي کله


خوش خوش کشانم مي‌بري آخر نگويي تا کجا
اي رشک ماه و مشتري با ما و پنهان چون پري


خواهي سوي مستيم کش خواهي ببر سوي فنا
هر جا روي تو با مني اي هر دو چشم و روشني


هر دم تجلي مي‌رسد برمي‌شکافد کوه را
عالم چو کوه طور دان ما همچو موسي طالبان


يک پاره گوهر مي‌شود يک پاره لعل و کهربا
يک پاره اخضر مي‌شود يک پاره عبهر مي‌شود


اي که چه باد خورده‌اي ما مست گشتيم از صدا
اي طالب ديدار او بنگر در اين کهسار او


گر برده‌ايم انگور تو تو برده‌اي انبان ما
اي باغبان اي باغبان در ما چه درپيچيده‌اي
پاسخ با نقل قول
  #5  
قدیمی 07-30-2010
SHeRvin آواتار ها
SHeRvin SHeRvin آنلاین نیست.
ناظر و مدیر بخش موسیقی و سینما

 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: Tehran
نوشته ها: 4,838
سپاسها: : 1,717

2,520 سپاس در 663 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

مطلب طاعت و پیمان و صلاح از من مست
که به پیمانه کشی شهره شدم روز الست

من همان دم که وضو ساختم از چشمه عشق
چارتکبیر زدم یک سره بر هر چه که هست

می بده تا دهمت آگهی از سر قضا
که به روی که شدم عاشق و از بوی که مست

کمر کوه کم است از کمر مور این جا
ناامید از در رحمت مشو ای باده پرست

بجز آن نرگس مستانه که چشمش مرساد
زیر این طارم فیروزه کسی خوش ننشست

جان فدای دهنش باد که در باغ نظر
چمن آرای جهان خوشتر از این غنچه نبست

حافظ از دولت عشق تو سلیمانی شد
یعنی از وصل تواش نیست بجز باد به دست
__________________

and the roads becomes my bride

پاسخ با نقل قول
  #6  
قدیمی 07-30-2010
273 آواتار ها
273 273 آنلاین نیست.
کاربر خوب
 
تاریخ عضویت: Jul 2010
محل سکونت: اصفهان
نوشته ها: 418
سپاسها: : 0

12 سپاس در 9 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

ما را ز خيال تو چه پرواي شراب است
خم گو سر خود گير که خمخانه خراب است
گر خمر بهشت است بريزيد که بي دوست
هر شربت عذبم که دهي عين عذاب است
افسوس که شد دلبر و در ديده گريان
افسوس که شد دلبر و در ديده گريان

ویرایش توسط 273 : 07-30-2010 در ساعت 12:51 PM
پاسخ با نقل قول
  #7  
قدیمی 07-30-2010
273 آواتار ها
273 273 آنلاین نیست.
کاربر خوب
 
تاریخ عضویت: Jul 2010
محل سکونت: اصفهان
نوشته ها: 418
سپاسها: : 0

12 سپاس در 9 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

خوشتر ز عيش و صحبت و باغ و بهار چيست
ساقي کجاست گو سبب انتظار چيست
هر وقت خوش که دست دهد مغتنم شمار
کس را وقوف نيست که انجام کار چيست
پيوند عمر بسته به موييست هوش دار
غمخوار خويش باش غم روزگار چيست
معني آب زندگي و روضه ارم
جز طرف جويبار و مي خوشگوار چيست
مستور و مست هر دو چو از يک قبيله‌اند
ما دل به عشوه که دهيم اختيار چيست
راز درون پرده چه داند فلک خموش
اي مدعي نزاع تو با پرده دار چيست
سهو و خطاي بنده گرش اعتبار نيست
معني عفو و رحمت آمرزگار چيست
زاهد شراب کوثر و حافظ پياله خواست
تا در ميانه خواسته کردگار چيست
پاسخ با نقل قول
  #8  
قدیمی 07-30-2010
mohajerava@yahoo.com mohajerava@yahoo.com آنلاین نیست.
کاربر عادی
 
تاریخ عضویت: Jul 2010
نوشته ها: 61
سپاسها: : 0

0 سپاس در 0 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

عجب صبری خدا دارد!

اگر من جای او بودم.

همان یک لحظه اول ،

که اول ظلم را میدیدم از مخلوق بی وجدان ،

جهانرا با همه زیبایی و زشتی ،

بروی یکدیگر ،ویرانه میکردم.




عجب صبری خدا دارد !

اگر من جای او بودم .

که در همسایه ی صدها گرسنه ، چند بزمی گرم عیش و نوش میدیدم ،

نخستین نعره مستانه را خاموش آندم ،

بر لب پیمانه میکردم .



عجب صبری خدا دارد !

اگر من جای او بودم .

که میدیدم یکی عریان و لرزان ، دیگری پوشیده از صد جامۀ رنگین

زمین و آسمانرا

واژگون ، مستانه میکردم .



عجب صبری خدا دارد !

اگر من جای او بودم .

نه طاعت می پذیرفتم ،

نه گوش از بهر استغفار این بیدادگرها تیز کرده ،

پاره پاره در کف زاهد نمایان ،

سبحۀ، صد دانه میکردم .



عجب صبری خدا دارد !

اگر من جای او بودم .

برای خاطر تنها یکی مجنون صحرا گرد بی سامان ،

هزاران لیلی ناز آفرین را کو به کو ،

آواره و ، دیوانه میکردم .



عجب صبری خدا دارد !

اگر من جای او بودم .

بگرد شمع سوزان دل عشاق سر گردان ،

سراپای وجود بی وفا معشوق را ،

پروانه میکردم .



عجب صبری خدا دارد !

اگر من جای او بودم .

بعرش کبریایی ، با همه صبر خدایی ،

تا که میدیدم عزیز نابجایی ، ناز بر یک ناروا گردیده خواری میفروشد ،

گردش این چرخ را

وارونه ، بی صبرانه میکردم .



عجب صبری خدا دارد !

اگر من جای او بودم.

که میدیدم مشوش عارف و عامی ، ز برق فتنۀ این علم عالم سوز مردم کش ،

بجز اندیشه عشق و وفا ، معدوم هر فکری ،

در این دنیای پر افسانه میکردم .



عجب صبری خدا دارد !

چرا من جای او باشم .

همین بهتر که او خود جای خود بنشسته و ،تاب تماشای تمام زشتکاریهای این مخلوق را دارد،!

و گر نه من بجای او چو بودم ،

یکنفس کی عادلانه سازشی ،

با جاهل و فرزانه میکردم .

عجب صبری خدا دارد ! عجب صبری خدا دارد !
پاسخ با نقل قول
  #9  
قدیمی 07-30-2010
مهدی آواتار ها
مهدی مهدی آنلاین نیست.
مسئول و ناظر ارشد - مدیر تالار موبایل و دوربین دیجیتال

 
تاریخ عضویت: Jul 2010
محل سکونت: هر کجا هستم باشم،آسمان مال من است!
نوشته ها: 7,439
سپاسها: : 4,552

4,939 سپاس در 1,683 نوشته ایشان در یکماه اخیر
Lightbulb

مستی ام درد منو دیگه دوا نمیکنه
غم با من زاده شده منو رها نمیکنه
منو رها نمیکنه منو رها نمیکنه

شب که از راه میرسه
غربتم باهاش میاد
توی کوچه های شهر
باز صدای پاش میاد
من غمای کهنه مو بر میدارم
که توی میخونه ها جا بذارم
می بینم یکی میاد از میخونه
زیر لب مستونه آواز میخونه
مستی ام درد منو دیگه دوا نمیکنه
غم با من زاده شده منو رها نمیکنه
منو رها نمیکنه منو رها نمیکنه

گرمی مستی میاد توی رگهای تنم
می بینم دلم میخواد با یکی حرف بزنم
کی میاد به حرفای من گوش بده
آخه من غریبه هستم با همه
یکی آشنا میاد به چشم من
ولی از بخت بدم اونم غمه
مستی ام درد منو دیگه دوا نمیکنه
غم با من زاده شده منو رها نمیکنه
منو رها نمیکنه منو رها نمیکنه

خسته از هر چی که بود
خسته از هر چی که هست
راه میافتم که برم
مثل هر شب مست مست
باز دلم مثل همیشه خالیه
باز دلم گریه تنهایی میخواد
بر میگردم تا ببینم کسی نیست
می بینم غم داره دنبالم میاد
مستی ام درد منو دیگه دوا نمیکنه مستی ام درد منو دیگه دوا نمیکنه
غم با من زاده شده منو رها نمیکنه


__________________
تازه تر کن داغ ما را، طاقت دوری نمانده
شِکوه سر کن، در تن ما تاب مهجوری نمانده
پر گشاید شور و شیون از جگرها ای دریغ !
دل به زخمی شعله ور شد، جان به عشقی مبتلا
بر نتابد سینه ما داغ چندین ماجرا
تازه شد به هوای تو دل تنگ ما ای وای !

پاسخ با نقل قول
  #10  
قدیمی 07-30-2010
mohajerava@yahoo.com mohajerava@yahoo.com آنلاین نیست.
کاربر عادی
 
تاریخ عضویت: Jul 2010
نوشته ها: 61
سپاسها: : 0

0 سپاس در 0 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

از دوست داشتن

امشب از آسمان ديده تو
روي شعرم ستاره مي بارد
در سكوت سپيد كاغذها
پنجه هايم جرقه مي كارد

شعر ديوانه تب آلودم
شرمگين از شيار خواهش ها
پيكرش را دوباره مي سوزد
عطش جاودان آتش ها

آري، آغاز دوست داشتن است
گر چه پايان راه ناپيداست
من به پايان دگر نينديشم
كه همين دوست داشتن زيباست

از سياهي چرا حذر كردن
شب پر از قطره هاي الماس است
آنچه از شب بجاي مي ماند
عطر سكر آور گل ياس است

آه، بگذار گم شوم در تو
كس نيابد ز من نشانه من
روح سوزان آه مرطوبت
بوزد بر تن ترانه من

آه، بگذار زين دريچه باز
خفته در پرنيان رؤياها
با پر روشني سفر گيرم
بگذرم از حصار دنياها

داني از زندگي چه مي خواهم
من تو باشم، تو، پاي تا سر تو
زندگي گر هزارباره بود
بار ديگر تو، بار ديگر تو

آنچه در من نهفته دريائيست
كي توان نهفتنم باشد
با تو زين سهمگين توفاني
كاش ياراي گفتنم باشد

بسكه لبريزم از تو، مي خواهم
بدوم در ميان صحراها
سر بكوبم به سنگ كوهستان
تن بكوبم به موج درياها

بسكه لبريزم از تو، مي خواهم
چون غباري ز خود فرو ريزم
زير پاي تو سر نهم آرام
به سبك سايه تو آويزم

آري، آغاز دوست داشتن است
گر چه پايان راه ناپيداست
من به پايان دگر نينديشم
كه همين دوست داشتن زيباست

فروغ فرخ زاد
پاسخ با نقل قول
پاسخ


کاربران در حال دیدن موضوع: 5 نفر (0 عضو و 5 مهمان)
 

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 03:38 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها