|
 |
 |
 |
 |
 |
 |
 |
|
#1152
10-30-2009
|
||||
|
||||
ساقیا امدن عید مبارک بادت
وان مواعید که کردی مرود از یادت ک
__________________
یکی می پرسد اندوه تو از چیست؟سبب ساز سکوت مبهمت کیست ؟ برایش صادقانه می نویسم :برای آنکه باید باشد ونیست!!!!!!!!!!!!!!!! 
|
|
#1153
10-30-2009
|
||||
|
||||
|
کاری ز درون جان میباید
وز قصه شنیدن این گره نگشاید یک چشمه‌ی آب در درون خانه به زان رودی که از برون میاید. ق
__________________
یادمان باشد اگر خاطرمان تنها شد
طلب عشق ز هر بی سر و پایی نکنیم . . .
|
|
#1154
10-31-2009
|
||||
|
||||
|
قند آمیخته به گل نه علاج دل ماست
بوسه ای چند بر آمیز به دشنامی چند
__________________
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم بر این تکرارِ در تکرار پایانی نمی بینم به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم ولی از خویش جز گَردی به دامانی نمی بینم چه بر ما رفته است ای عمر؟ ای یاقوت بی قیمت! که غیر از مرگ، گردن بند ارزانی نمی بینم زمین از دلبران خالی است یا من چشم ودل سیرم؟ که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم استاد فاضل نظری
|
|
#1155
10-31-2009
|
||||
|
||||
|
خودم با این حرف شروع میکنم شما که یادت رفت...
ای آنکه چو آفتاب فرداست بیا بیرون تو برگ و باغ زرد است بیا عالم بی‌تو غبار و گرد است بیا این مجلس عیش بی‌تو سرد است بیا ف
__________________
یادمان باشد اگر خاطرمان تنها شد
طلب عشق ز هر بی سر و پایی نکنیم . . .
|
|
#1156
10-31-2009
|
||||
|
||||
|
فروغ ماه می دیدم ز بام قصر او روشن
که رو از شرم آن خورشید در دیوار می آورد
__________________
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم بر این تکرارِ در تکرار پایانی نمی بینم به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم ولی از خویش جز گَردی به دامانی نمی بینم چه بر ما رفته است ای عمر؟ ای یاقوت بی قیمت! که غیر از مرگ، گردن بند ارزانی نمی بینم زمین از دلبران خالی است یا من چشم ودل سیرم؟ که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم استاد فاضل نظری
|
|
#1157
10-31-2009
|
||||
|
||||
|
بابا رزیتا کلمه کجاست پس؟؟؟؟؟؟؟
حواست کجاست؟؟ این آتش عشق می‌پزاند ما را هر شب به خرابات کشاند ما را با اهل خرابات نشاند ما را تا غیر خرابات نداند ما را ب
__________________
یادمان باشد اگر خاطرمان تنها شد
طلب عشق ز هر بی سر و پایی نکنیم . . .
|
|
#1158
10-31-2009
|
||||
|
||||
|
ببخشید حرف انتخابی یادم رفت
به حق صحبت دیرین که هیچ محرم راز به یار یک جهت حقگزار ما نرسد ش
__________________
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم بر این تکرارِ در تکرار پایانی نمی بینم به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم ولی از خویش جز گَردی به دامانی نمی بینم چه بر ما رفته است ای عمر؟ ای یاقوت بی قیمت! که غیر از مرگ، گردن بند ارزانی نمی بینم زمین از دلبران خالی است یا من چشم ودل سیرم؟ که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم استاد فاضل نظری
|
|
#1159
10-31-2009
|
||||
|
||||
|
شادم که غم تو در دل من گنجد
زیرا که غمت بجای روشن گنجد آن غم که نگنجد در افلاک و زمین اندر دل چون چشمه‌ی سوزن گنجد ر
__________________
یادمان باشد اگر خاطرمان تنها شد
طلب عشق ز هر بی سر و پایی نکنیم . . .
|
|
#1160
10-31-2009
|
||||
|
||||
|
شیراز معدن لب لعل است و کان حسن./من جوهری مفلسم ایرا مشوشم/گ
|
 |
| کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان) | |
حالت خطی
|
|
اکنون ساعت 04:13 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.