تاریخ تمامی مباحث مربوط به تاریخ ایران و جهان در این تالار |
08-11-2013
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
ضیافت شام استعمار گران در سالهای قحطی و گرسنگی و مرگ مردم مظلوم ایران
ضیافت شام استعمار گران در سالهای قحطی و گرسنگی و مرگ مردم مظلوم ایران
ضیافت شام فرماندهان ارتش شوروی، انگلستان و امریکا در قزوین. سال ۱۳۲۳
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید
|
|
08-11-2013
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
تهران در اشغال متفقین
تهران در اشغال متفقین
عکس یادگاری محمدرضا پهلوی، فوزیه همسر و شهناز اولین فرزندش پس از به قدرت رسیدن و در میان جنگ جهانی دوم و اشغال ایران
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
کاربران زیر از behnam5555 به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
|
|
08-11-2013
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
کرمانشاه شهریور 1320
کرمانشاه شهریور 1320
عبور تانک های زرهی ارتش متفقین از شهر کرمانشاه. شهریور 1320
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
کاربران زیر از behnam5555 به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
|
|
08-11-2013
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
6 خرداد روز کشته شدن کورورش کبیر و جشن خردادگان
6 خرداد روز کشته شدن کورورش کبیر و جشن خردادگان
در سال ۵۳۰ پیش از میلاد کوروش کبیر دست به یک لشکرکشی علیه ماساژتهای اسیای مرکزی میزند. درباره علل و مراحل عملیات نظامی٬ گواهیهای اطمینان بخشی در اختیار نداریم زیرا حال و احوال مرگ کوروش کبیر به سرعت در هاله ای از افسانه قرار گرفته است به دلیل انکه جنگ میان جهانگشای بزرگ و ملکه ماساژتها٬ تومیریس تاثیر خارق العاده ای بر دنیای تصورات زمان داشته است. اما حداقل ان است که این لشکرکشی تازه نشانه ای است از انکه قدرت پارسی برای حفظ استیلای خود با چه دشواریهایی رو در رو بوده است.
کوروش کبیر٬ پیش از عزیمت٬ تدابیری برای جانشینی خود اندیشده بود. او پسر ارشد خود کبوجیه را که قصد داشت پادشاهی خود را به او بدهد به پارس فرستاد. این تذکر هرودت یک بند از کتزیاس تایید میکند. کزنفون در مفهومی داستان شده به روایت خود شرایط و احوال مرگ کوروش در پارس شرح میدهد.واپسین سخنانی که پادشاه محتضر در حضور دو پسر خویش کبوجیه ارشد و کهتر بیان داشته است٬ نقل میکند. این تنااخسارس یا تنییوخسارکس همان است که در کتیبه بیستون و در چندین سند بابلی٬ اسم بردیا یافته است و هرودت او را اسمردیس نامیده است. مطابق این نقل قول انگاه کوروش به تقسیم وظایف و تکالیف میان فرزندان خود پرداخته است.
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
کاربران زیر از behnam5555 به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
|
|
08-12-2013
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
قزلباش در عهد شاه عباس اول
قزلباش در عهد شاه عباس اول
«996 ق / 1588 م»
شاه عباس که جوانى با اراده و جسور و قدرت دوست و با تدبیر بود، از آغاز پادشاهى دریافت که کار سلطنت با خودرأیى و اقتدار و نفوذ فوق العاده سرداران قزلباش در امور کشورى و لشکرى، سامان نمىیابد؛ پس مصمم شد که به هر بهانه سران صاحب نفوذ قزلباش را به هر قیمتى شده حتى در کمال بیرحمىاز میان بردارد و قدرت و اختیارات موروثى ایشان را محدود کند.
در سال دوم سلطنت شاه عباس 997 ق / 1589 م، بعد از کشته شدن مرشد قلى خان، جمعى از اتباع و طرفداران او مىخواستند رستم میرزاى صفوى، نوه بهرام میرزا، برادر شاه طهماسب اول را، که در قسمتى از افغانستان حکومت داشت، به خراسان آورند و به سلطنت نشانند و باز آن سرزمین را از ایران جدا کنند.
یکى از سرداران قزلباش، به نام بوداق خان چکنى هم، که لله سلطان حسن میرزا پسر چند ماهه شاه عباس بود، آن شاهزاده شیرخوار را دستاویز یاغى گرى ساخت، و پس از بازگشت شاه از خراسان، در صدد برآمد که به نام شاهزاده در آن سرزمین حکومت مستقلى براى خود ترتیب دهد. ولى به سبب لشکرکشى عبدالمؤمن خان ازبک به خراسان، کارى از پیش نبرد و باز سر به اطاعت شاه عباس نهاد.
انتقامجویی شاه عباس از سران قزلباش
از سوى دیگر، چون سرداران قزلباش مادر و برادر شاه عباس را کشته بودند، شاه با آنان به سختى دشمن بود و منتظر فرصتى براى انتقامجویى از این سران یاغى بود. در آغاز پادشاهى، نخست به دستیارى مرشد قلى خان، جمعى از کشندگان مادر و برادر را با گروهى از امیران قزلباش، که داعیه فرمانروایى و مداخله در امور کشور داشتند، به قتل آورد. سپس مرشد قلى خان را نیز از میان برداشت، و دستهاى دیگر از بزرگان و رؤساى گردنکش طوایف قزلباش را هم، گناهکار یا بى گناه، نابود کرد و مقامات و مناصب آنان را به جوانان فرمانبردار خود سپرد. در همان حال تا توانست در تحقیر و تخفیف ایشان کوشید و با سختگیرى مجبورشان کرد که بر خلاف شیوه دیرین، همواره حاضر به خدمت و براى اطاعت فرمانهاى شاهى آماده باشند.
ضمنا" براى اینکه خود را از قدرت نظامىطوایف قزلباش بى نیاز کند، دو دسته سپاه منظم ترتیب داد. یکى از غلامان گرجى و چرکس و ارمنى و سایر اتباع غیر مسلمان و دیگرى از رعایاى تاجیک یا ایرانى، که تا آن زمان از خدمات لشکرى محروم و ممنوع بودند. این دو سپاه که با اسلحه جدید، یعنى توپ و تنفگ مجهز بودند، هم دولت صفوى را از خطر سرکشى و طغیان طوایف قزلباش حفظ میکرد، و هم در برابر حملات دشمنان بیگانه به مراتب از قواى چریکى قزلباش قویتر و مؤثرتر بود. اگر در زمان شاه اسماعیل اول، سرداران قزلباش به سبب اخلاص و ارادت و ایمان معنوى و مذهبى، مطیع و جان نثار شاه بودند، در زمان شاه عباس از بیم قهر و سیاست وى، به راه جان نثارى و اطاعت مىرفتند!
تعداد طوایف قزلباس در عهد شاه عباس بزرگ
در زمان شاه عباس در ایران سى و دو طایفه یا اویماق مختلف قزلباش زندگى مىکردند؛ شانزده اویماق را، ظاهرا" به سبب آنکه در جنگها و سفرها و در دیوان خانه شاهى و مجالس مشورت و امثال آن، در جانب راست شاه قرار مىگرفتند، «اویماق راست» و شانزده طایفه دیگر را، که در سمت چپ شاه جاى داشتند، «اویماق چپ» مىخواندند.
طوایف قزلباش در سراسر کشور پراکنده و داراى تیول و اراضى و املاک پهناور بودند، و چنانکه گفته شد، خود را از دیگران برتر و اصیلتر مىدانستند. عده طوایف قزلباش، در زمان شاه عباس اول، در حدود هفتاد هزار بود. از این عده نزدیک پنجاه هزار تن به سربازى و کارهاى لشکرى مشغول بودند، و زندگانى ایشان به خرج خزانه شاه، یا از جانب امیران و حکام و سرداران بزرگ قزلباش اداره مىشد. بیست هزار دیگر آزاد زندگى مىکردند، یعنى از کسى حقوق و مستمرى نمىگرفتند و به کار تجارت و کشاورزى و امثال آن اشتغال داشتند؛ این دسته از نجباى قزلباش به شمار نمىآمدند.
افراد یک اویماق غالبا" با یکدیگر هیچگونه نسبت خانوادگى نداشتند و یگانه چیزى که ایشان را به هم مىپیوست، همان نام مشترک قبیل بود. چنانکه برخى از افراد یک اویماق به مقامات بلند امیرالامرایى و بیگلر بیگى و خانى، یعنى حکومت و فرمانروایى یک ایالت یا ولایت و ریاست سپاه و مناصب عالى دیگر مىرسیدند، بقیه افراد همان اویماق، مثل بسیارى از «شوالیه»هاى قرون وسطى، در فقر و تنگدستى زیر دست ایشان خدمت مىکردند.
افراد قزلباش، کاملا" مستقل و آزاد بودند و مىتوانستند هر وقت بخواهند از حقوق با مستمرى خود چشم بپوشند و ترک خدمت کنند، یا از خدمت خان قزلباشى به خدمت خان دیگر بروند. عده افراد طوایف مختلف نیز یکسان نبود، برخى از طوایف به ده تا دوازده هزار مىرسید، در حالى که طوایف دیگر تعدادشان از پانصد نفر نمىگذشت.
حکام ایالات و ولایات در عهدشاه عباس بزرگ
تا زمان شاه عباس، حکام ایالات و ولایات و شهرهاى ایران همه از میان سران قزلباش انتخاب مىشدند؛ حکام ولایات بزرگ مانند آذربایجان و فارس و خراسان را بیگلر بیگى مىگفتند که در کار خویش استقلال کامل داشت و از شاه در امور داخلى ایالت خویش هیچگونه فرمانى نمىپذیرفت؛ فقط در مواقع جنگ، با تمام یا قسمتى از سپاه مخصوص خود به یارى شاه مىشتافت و در سال نیز مقدارى نقد و جنس به عنوان پیشکش و هدیه براى او مىفرستاد.
حکام ایالات کوچکتر از میان سردارانى که به لقب خانى مفتخر شده بودند، انتخاب مىشدند و غالبا" چند خان در قلمرو یک بیگلر بیگى حکومت مىکردند. حکام جزء نیز از میان کسانى که لقب سلطان داشتند، انتخاب و در کار حکومت تابع خان یا حاکم یک ایالت بودند.
تمام افراد قزلباش را نیز بیگ مىخواندند. شاه عباس اختیارات نامحدود بیگلر بیگىها و خانها را از ایشان گرفت و همگى را مطیع اوامر و دستورهاى شخصى خود ساخت. حکومت ایالات و ولایات را هم از انحصار سران طوایف قزلباش خارج کرد، و کسانى را از غلامان مخصوص خویش، یا از ایرانیان و طوایف لر و کرد و جغتاى، با القاب خان و سلطان و تمام امتیازات ویژه قزلباش، به جاى ایشان منصوب نمود و حکومت مرکزى را به سراسر کشور مسلط کرد.
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
08-12-2013
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
کودکی چنگیز خان
کودکی چنگیز خان
در برخی از این روایات، حکایت کرده اند که
چنگیز به هنگام ولادت لخته خونی در دست داشت.
شاید پرداختن چنین قصهای برای این منظور بوده است که بعدها خونخواری و جنگجویی او را توجیه کرده باشند و نشان دهند که وی از آغاز برای تنبیه و مجازات گنهکاران عالم، نوعی رسالت داشته است.
بر طبق همین روایات،
پدرش تسوکای بهادر ، سر کرده قبیله کوچک مغول بود که او نیز به دلاوری و جنگجویی شهرت داشت.
تموچین پسر بهادر که ظاهراً نام او را پدر از پسر یکی از امیران تاتار برای فرزندش برگزیده بود به معنای آهنگر بود.
بعدها در افسانهها گفته شد که سلطنت فرمانروای مغول از کناره کوره آهنگری آغاز شد به طوری که حتی به نام چنگیز - تموچین -هم جنبه جادویی دادند.
تموچین به قبیله قیات منسوب بود، که به جنگجویی شهرت داشت و به جهت کثرت عدد و سرعت حرکت، آن را به سیل قوی تشبیه میکردند، قیات هم در زبان قوم به همین معنی بود.
وقتی تسوکای به دست دشمنان هلاک شد، تموچین نه ساله بود و بر طبق آیین قوم، در بین قبیله مادرش بزرگ میشد.
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
08-12-2013
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
ابودلف قاسم بن عیسی عجلی
ابودلف قاسم بن عیسی عجلی
«226 210 ﻫ / 840 864 م»
ابودلف قاسم بن عیسی عجلی از اعراب بنی عجل بود که از طرف مأمون، ناحیه (زمینهای بخشوده از خراج ) در مشرق نهاوند ، بین همدان و اصفهان به خاندان وی به اقطاع واگذار شده بود.
دو شهر عمده این اقطاع ابیدلف، عبارت بودند، از کرج معروف به کرج ابیدلف در حدود ساروق و فراهان فعلی که آنچه ولایت کوه رود خوانده میشود باقیمانده است، و هم چنین شهری به نام برج که بنا بر شهرتی که دارد یا به دلیل بنای بلندی است که آنجا وجود داشت یا به سبب قلعهیی که متضمن برج بلندی بود ، بدین نام خوانده میشد و از قرار اشارت ( ابن حوقل ) این شهر در فاصله دوازده فرسخی از کرج بر سر راه اصفهان واقع بود. در بین سایر توابع این اقطاع شهری به نام بروجرد (= ویروکرت) که ظاهرا" نام آن، یادگاری از عهد سلطه طوایف اشکانی را بر این نواحی به همراه داشت، به وسیله محوله؛ وزیر و کاتب ابیدلف توسعه و آبادی یافت، چنان که آنچه امروز به نام فرزیان در حدود جاپلق و الیگودرز وجود دارد و ظاهرا" در دوره بعد از بنیدلف بیشتر به نام قلعه فرزین خوانده میشد، است، چنانچه همان قلعه برج (فرزین فرز بان، برجیان ؟) نباشد به طور حتم باید بخش دیگری از توابع اقطاع ابیدلف بوده باشد.
به دلیل آن که کرج بر روی بلندیی بنا شده بود طول فاصلهیی که بین ابنیه آن وجود داشت به دو فرسخ میرسید دو بازار با فاصله بسیار از یکدیگر و چندین گرمابه و قصر از این شهر نوساز که در عین حال خانههای خوش ساخت و باغهای زیبایی هم داشت، از آن شهری کوچک و مرغوب به وجود آورده بود. قلعه آن به وسیله عیسی بن ادریس بن عجلی از ماجراجویان و دلاوران عرب که از سالها پیش در این نواحی راهزنی و تاخت و تاز میکرد بنا شد و چون سالها بعد از او، حکومت این حدود با عنوان (ایغارین) به پسرش قاسم بن عیسی ، معروف به ابیدلف عجلی واگذار شد (حدود 210 ﻫ / 864 م) قلعه کرج که ابیدلف بنای نا تمام آن را به پایان رسانده بود، به نام وی نه کرج؛ کرج ابیدلف خوانده شد.
قلعه کرج مرکز جدید حکمرانی ابودلف عجلی
ابودلف عجلی که بعد از اتمام قلعه کرج با تمام اهل و عشیره و موالی خویش بدانجا نقل مکان کرد، آنجا را مرکز حکمرانی خویش در جمیع نواحی ایغارین ساخت و در دفع راهزنان و طرد اکراد که در این حدود از سالها پیش کاروانهایی را که از بغداد و خراسان به جبال میرفتند، در معرض غارت قرار داده بود، جلادت و شجاعت بسیار به خرج داد. چنان که آن نواحی به سعی و اهتمام او امنیت و آبادانی پیدا کرد. ابودلف که غیر از جنگجویی و سلحشوری، اهل شعر و غنا هم نیز بود، در بغداد از اصحاب امین و از نزدیکان وی محسوب میشد. در اختلاف بین مأمون و امین که علی بن عیسی بن ماهان سردار امین از جانب او ولایت جبال و حکومت نواحی همدان، نهاوند، قم و اصفهان را یافت، ابیدلف که با او سابقه دوستی دیرینه داشت به سبب مجاورت خویش با قلمرو حکومت وی، و همچنین به امر خلیفه که او را به التزام سپاه علی بن عیسی اشارت کرده بود، با عساکر و موالی خویش جانب امین را گرفت در تلاقی سپاه طاهر بن الحسین، سردار معروف مأمون با لشکر تحت فرمان علی بن عیسی (جمادیالثانی 195 ﻫ / مارس 811 م) ابیدلف فرمانده جناح راست لشکر عیسی بود. به دنبال قتل علی بن عیسی که منجر به شکست سپاه او شد ، ابیدلف به همدان رفت که بعد از آن هر چند طاهر کوشید تا نظر او را به بیعت با مأمون جلب نماید او از قبول دعوت طاهر خودداری ورزید و به این بهانه که نمیتواند بیعت امین را فسخ نماید سرانجام خود را از ماجرای دو برادر کنار کشید و به کرج رفت.
بعد از غلبه طاهر و قتل امین که منجر به خلافت مأمون شد، خلیفه جدید که در ری بود، او را به خدمت خواند و به رغم آنچه مخالفانش انتظار داشتند، او را مورد اکرام و محبت خویش قرار داد. به این ترتیب حکومت آن نواحی را به او بخشید 210 ﻫ / 864 م که البته وجود سرداری مانند او در چنان ناحیهیی که دروازه راه بغداد و معبر کاروانهای شرق و غرب بود، میتوانست برای خلیفه مایه امنیت خاطر شود که در این میان ابودلف نیز نشان داد میتواند شایسته اعتماد خلیفه باشد.
ابودلف سرداری لایق
ابودلف که سرداری لایق و در عین حال شاعری ادیب و اهل غناو ذوق موسیقی بود، کرج و نواحی ایغارین را به یک کانون شعر و ادب عربی تبدیل کرد. تعدادی از شعرای آن عصر به محضر او میآمدند که غالبا" نیز از جود و شجاعت او در قصیدههای خویش یاد میکردند. او خود نیز شعر میگفت که نمونههایی از آن همچنان باقی است، گفتهاند که مجموعه اشعارش به یکصد ورق میرسد . در عین حال کتابی به نام سیاست الملوک و کتاب دیگری تحت عنوان البزاه و الصید هم بدو منسوب است، هر چند که ظاهرا" نشانی از آنها باقی نمانده است، گویند عنوان آن کتابها، حاکی از تربیت اشرافی عصر و تا حدی متضمن فرهنگ ایرانی به نظر میرسد.
شرکت ابودلف در جنگ های علیه بابک خرم دین
در جنگهای بابک نیز ابودلف با عدهیی از عساکر خویش که ظاهرا" برخی از آنها مسطوعه بودند، شرکت فعالی داشت که محرک او، غیر از بیم از توسعه دعوت خرمدینان در نواحی مجاور ایغارین، تعصب عربی و تا حدی علاقه دینی نیز بود. اما افشین ، سردار خلیفه که مایل بود، دلاوران عرب را از اطراف خلیفه دور نگه دارد و به هر قیمتی که هست کار بابک را خود او با دستههای ترک و اشروسنه به پایان برساند، این شوق و حرارتی را که او در جنگ با بابک نشان میداد به دیده رضا نمینگریست . او یک بار نیز از معتصم خلیفه درخواست کرد تا دست وی را برابودلف عجلی گشاده دارد به این ترتیب خلیفه علیرغم آن که از او به خاطر جانفشانیهایش محنتها داشت، این درخواست را پذیرفت . ابودلف به امر افشین بازداشت شد و همان شب که افشین قصد جان او را داشت ، با مداخله قاضی احمد بن ابی داود، که با خاندان ابیدلف نسبت خویشاوندی نیز داشت، او را نجات بخشید. روایتی که مولف تاریخ بیهق
به مناسبت از این ماجرا نقل میکند، احوال امارت و خلافت این ایام را که هر دو تن ؛ یعنی هم افشین و هم ابن ابودلف بازیچه هوسهای بیلگام اهل قدرت شده بودند، به نحو جالبی به تصویر میکشد. ابودلف در 226 ﻫ / 840 م چشم از جهان فرو بست.
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
08-12-2013
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
ابودلف قاسم بن عیسی عجلی
ابودلف قاسم بن عیسی عجلی
«226 210 ﻫ / 840 864 م»
ابودلف قاسم بن عیسی عجلی از اعراب بنی عجل بود که از طرف مأمون، ناحیه (زمینهای بخشوده از خراج ) در مشرق نهاوند ، بین همدان و اصفهان به خاندان وی به اقطاع واگذار شده بود.
دو شهر عمده این اقطاع ابیدلف، عبارت بودند، از کرج معروف به کرج ابیدلف در حدود ساروق و فراهان فعلی که آنچه ولایت کوه رود خوانده میشود باقیمانده است، و هم چنین شهری به نام برج که بنا بر شهرتی که دارد یا به دلیل بنای بلندی است که آنجا وجود داشت یا به سبب قلعهیی که متضمن برج بلندی بود ، بدین نام خوانده میشد و از قرار اشارت ( ابن حوقل ) این شهر در فاصله دوازده فرسخی از کرج بر سر راه اصفهان واقع بود. در بین سایر توابع این اقطاع شهری به نام بروجرد (= ویروکرت) که ظاهرا" نام آن، یادگاری از عهد سلطه طوایف اشکانی را بر این نواحی به همراه داشت، به وسیله محوله؛ وزیر و کاتب ابیدلف توسعه و آبادی یافت، چنان که آنچه امروز به نام فرزیان در حدود جاپلق و الیگودرز وجود دارد و ظاهرا" در دوره بعد از بنیدلف بیشتر به نام قلعه فرزین خوانده میشد، است، چنانچه همان قلعه برج (فرزین فرز بان، برجیان ؟) نباشد به طور حتم باید بخش دیگری از توابع اقطاع ابیدلف بوده باشد.
به دلیل آن که کرج بر روی بلندیی بنا شده بود طول فاصلهیی که بین ابنیه آن وجود داشت به دو فرسخ میرسید دو بازار با فاصله بسیار از یکدیگر و چندین گرمابه و قصر از این شهر نوساز که در عین حال خانههای خوش ساخت و باغهای زیبایی هم داشت، از آن شهری کوچک و مرغوب به وجود آورده بود. قلعه آن به وسیله عیسی بن ادریس بن عجلی از ماجراجویان و دلاوران عرب که از سالها پیش در این نواحی راهزنی و تاخت و تاز میکرد بنا شد و چون سالها بعد از او، حکومت این حدود با عنوان (ایغارین) به پسرش قاسم بن عیسی ، معروف به ابیدلف عجلی واگذار شد (حدود 210 ﻫ / 864 م) قلعه کرج که ابیدلف بنای نا تمام آن را به پایان رسانده بود، به نام وی نه کرج؛ کرج ابیدلف خوانده شد.
قلعه کرج مرکز جدید حکمرانی ابودلف عجلی
ابودلف عجلی که بعد از اتمام قلعه کرج با تمام اهل و عشیره و موالی خویش بدانجا نقل مکان کرد، آنجا را مرکز حکمرانی خویش در جمیع نواحی ایغارین ساخت و در دفع راهزنان و طرد اکراد که در این حدود از سالها پیش کاروانهایی را که از بغداد و خراسان به جبال میرفتند، در معرض غارت قرار داده بود، جلادت و شجاعت بسیار به خرج داد. چنان که آن نواحی به سعی و اهتمام او امنیت و آبادانی پیدا کرد. ابودلف که غیر از جنگجویی و سلحشوری، اهل شعر و غنا هم نیز بود، در بغداد از اصحاب امین و از نزدیکان وی محسوب میشد. در اختلاف بین مأمون و امین که علی بن عیسی بن ماهان سردار امین از جانب او ولایت جبال و حکومت نواحی همدان، نهاوند، قم و اصفهان را یافت، ابیدلف که با او سابقه دوستی دیرینه داشت به سبب مجاورت خویش با قلمرو حکومت وی، و همچنین به امر خلیفه که او را به التزام سپاه علی بن عیسی اشارت کرده بود، با عساکر و موالی خویش جانب امین را گرفت در تلاقی سپاه طاهر بن الحسین، سردار معروف مأمون با لشکر تحت فرمان علی بن عیسی (جمادیالثانی 195 ﻫ / مارس 811 م) ابیدلف فرمانده جناح راست لشکر عیسی بود. به دنبال قتل علی بن عیسی که منجر به شکست سپاه او شد ، ابیدلف به همدان رفت که بعد از آن هر چند طاهر کوشید تا نظر او را به بیعت با مأمون جلب نماید او از قبول دعوت طاهر خودداری ورزید و به این بهانه که نمیتواند بیعت امین را فسخ نماید سرانجام خود را از ماجرای دو برادر کنار کشید و به کرج رفت.
بعد از غلبه طاهر و قتل امین که منجر به خلافت مأمون شد، خلیفه جدید که در ری بود، او را به خدمت خواند و به رغم آنچه مخالفانش انتظار داشتند، او را مورد اکرام و محبت خویش قرار داد. به این ترتیب حکومت آن نواحی را به او بخشید 210 ﻫ / 864 م که البته وجود سرداری مانند او در چنان ناحیهیی که دروازه راه بغداد و معبر کاروانهای شرق و غرب بود، میتوانست برای خلیفه مایه امنیت خاطر شود که در این میان ابودلف نیز نشان داد میتواند شایسته اعتماد خلیفه باشد.
ابودلف سرداری لایق
ابودلف که سرداری لایق و در عین حال شاعری ادیب و اهل غناو ذوق موسیقی بود، کرج و نواحی ایغارین را به یک کانون شعر و ادب عربی تبدیل کرد. تعدادی از شعرای آن عصر به محضر او میآمدند که غالبا" نیز از جود و شجاعت او در قصیدههای خویش یاد میکردند. او خود نیز شعر میگفت که نمونههایی از آن همچنان باقی است، گفتهاند که مجموعه اشعارش به یکصد ورق میرسد . در عین حال کتابی به نام سیاست الملوک و کتاب دیگری تحت عنوان البزاه و الصید هم بدو منسوب است، هر چند که ظاهرا" نشانی از آنها باقی نمانده است، گویند عنوان آن کتابها، حاکی از تربیت اشرافی عصر و تا حدی متضمن فرهنگ ایرانی به نظر میرسد.
شرکت ابودلف در جنگ های علیه بابک خرم دین
در جنگهای بابک نیز ابودلف با عده یی از عساکر خویش که ظاهرا" برخی از آنها مسطوعه بودند، شرکت فعالی داشت که محرک او، غیر از بیم از توسعه دعوت خرمدینان در نواحی مجاور ایغارین، تعصب عربی و تا حدی علاقه دینی نیز بود. اما افشین ، سردار خلیفه که مایل بود، دلاوران عرب را از اطراف خلیفه دور نگه دارد و به هر قیمتی که هست کار بابک را خود او با دستههای ترک و اشروسنه به پایان برساند، این شوق و حرارتی را که او در جنگ با بابک نشان میداد به دیده رضا نمینگریست . او یک بار نیز از معتصم خلیفه درخواست کرد تا دست وی را برابودلف عجلی گشاده دارد به این ترتیب خلیفه علیرغم آن که از او به خاطر جانفشانیهایش محنتها داشت، این درخواست را پذیرفت . ابودلف به امر افشین بازداشت شد و همان شب که افشین قصد جان او را داشت ، با مداخله قاضی احمد بن ابی داود، که با خاندان ابیدلف نسبت خویشاوندی نیز داشت، او را نجات بخشید. روایتی که مولف تاریخ بیهق
به مناسبت از این ماجرا نقل میکند، احوال امارت و خلافت این ایام را که هر دو تن ؛ یعنی هم افشین و هم ابن ابودلف بازیچه هوسهای بیلگام اهل قدرت شده بودند، به نحو جالبی به تصویر میکشد. ابودلف در 226 ﻫ / 840 م چشم از جهان فرو بست.
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
08-12-2013
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
مینیاتورو هنر اصیل ایرانی
مینیاتورو هنر اصیل ایرانی
واژه ى مینیاتور که مخفف شده ى کلمه ى فرانسوى مینى موم ناتورال و به معنى طبیعت کوچک و ظریف است و در نیمه ى اوال قرن اخیر و حدودا از دوره ى قاجاریه وارد زبان فارسى شده , اصولا به هر نوع پدیده هنرى ظریف (به هر شیوه یى که ساخته شده باشد) اطلاق مى شود و در ایران براى شناسایى نوعى نقشهایى که داراى سابقه و قدمتى بسیار طولانى است به کار مى رود.
این هنر که به اعتقاد اکثر محققان در ایران تولد یافته , بعد به چین راه برده و از دوره ى مغولها به صورتى تقریبا تکمیل تربه ایران برگشته و هنرمندان ایرانى تلاش بى شائبه یى را صرف تکمیل و توسعه ى آن کرده اند از جمله هنرهائى است که قابلیت به تصویر در آوردن تمامى طبیعت را در قالبى کوچک دارد. اما نباید چنین پنداشت چون مقیاس تصاویر در مینیاتور سازى بسیار کوچک است , بنابراین تنها بخش کوچکى از طبیعت را میتوان در این تابلوها تصویر نمود , یا چون الهام بخش مینیاتوریست طبیعت است , وى ناچار میباشد فقط مناظرى از طبیعت را ترسیم کند. بلکه کوشش در ایجاد و القاى هر چه بیشتر زیبایى و تفهیم آن صفت ویژه یى ست که مینیاتور سازى را از سایر انواع نگارگرى ایران جدا مى کند و مینیاتوریست هنرمندى است که آنچه را خود مى اندیشد یا مى پندارد که بیننده علاقمند به دیدن آن است تجسم مى بخشد و به هیچوجه تابع مقررات و قوانین حاکم بر فضاى نقاشى نیست.
مینیاتورهاى امروز ایران , همان نقاشى کلاسیک اروپا (سبک امیرسیونیسم و به دنبال آن شیوه هاى مدرن نقاشى اروپائى) است و هرچند گروهى نوشته اند که به هنگام ظهور اسلام , ایرانیان در هنر نقاشى داراى سنتى کهن بوده اند. اما هیچ سند معتبرى که این ادعا را ثابت کند در دست نیست و اصولا این گونه اظهارنظر کردن بیشتر منطبق بر واقعیت است که مکاتب مینیاتورهاى ایرانى , از قرون بعد از اسلام آغاز شده و در قرون اولیه ى بعد از ظهور اسلام , هنر ایران با ابتکاراتى در خطوط عربى تداوم یافته و بهترین نسخه هاى قرآن کریم را هنرمندان مبتکر ایرانى نوشته اند و به تزئین و تذهیب مصحف شریف پرداخته و طلاکارى حواشى و سرلوحه ى قرآن و طرحهاى اسلیمى و ختایى و گردش هاى ترکیب بندى آنها را به شیوه ى مخصوصى که امروزه آنرا استیلیزه مى نامیم ابداع کردند و در ادامه ى این ابداع و ابتکار , نقاشى براساس متن کتب و نوشته ها نیز رواج یافت که مینیاتورهاى مکتب بغداد سر آغاز آن است. مکتب بغداد , از آن جهت که نوعى نقاشى بدوى است تا حدودى نشان از فقدان مهارت و قدرت هنرى سازندگانش دارد و بیشتر در بردارنده ى قصه ها و روایات مذهبى است. هنرمندان مکتب بغداد , اکثر ایرانى بوده اند و معمولا نیز به سفارش و دستور روساى قبایل عرب کتب خطى را با ذوق خود تزئین میکردند و روش کار آنها به اکثر نقاط دور و نزدیک ایران راه یافته بود و تا دوران سلجوقیان که نقاشى ایران ترقى محسوسى کرد ادامه یافت.
بعد از حمله ى چنگیز به ایران و از رونق افتادن بغداد کهمرکز تجمع هنرمندان بود و از آنجا که نخستین فرمانروایان مغول در شمال غربى ایران و در تبریز و مراغه مستقر شدند, خواه ناخواه هنرمندان در آن منطقه گرد آمدند و به دلیل علاقه و تمایل مغولان به هنر چینى , جذب ذوق آزمایى در این زمینه شدند. ناگفته نباید گذاشت که نقاشى به شیه ى چینیها , با هجوم مغولان به ایران نیامد , بلکه نقاشى ایران سالها قبل از تهاجم چنگیر با اسلوب و روش هاى هنر چین در شراسر خاورمیانه شهرت و اعتبار داشت و در شاهنامه ى فردوسى نیز به این مطلب اشاره شده و احتمال میرود که ترکان سلجوقى مروج این شیوه در ایران بوده باشند. منتهى ایرانیان شیوه ى نقاشى چینى را با دید خاص هنرى خود تلفیق کردند و کاشى هایى که امروزه نمونه هایى از آن در دست است نشان مى دهد که سالها پیش از حمله ى مغول به ایران , همان سبک و شیوه و رنگ آمیزى و طراحى که بعدها به صورت نقاشى کتب مورد استفاده قرار گرفت , در ایران اعمال شده و اگر دست حوادث کتاب خانه هاى بزرگ ایران را معدوم نکرده بود امروز به راحتى مى توانستیم نسخى را که متعلق به دوران پیش از مغول بوده و همان ویژگى مینیاتورهاى مکتب هرات یا مراغه و مکاتب دیگر بعد از مغول را داشته ببینیم.
در ابتداى حمله مغولان به ایران , هنر نقاشى به واسطه ى قتل عام هنرمندان رونق خود را از دست داد. ولى بعد از چند سال سران مغول به فکر ترویج هنر افتادند و براى عملى ساختن این منظور عده یى نقاشى چینى را از راه مغولستان به ایران آوردند و کوشیدند تا نقاشى چینى را در ایران رایج سازند و هنرمندان ایرانى , اگرچه تحت تاثیر این مساله قرار گرفتند , اما برخلاف نقاشان چینى هرگز طبیعت را به عنوان نهایتى از احساسات و عواطف و به گونه یى مجرد و انتزاعى مورد توجه قرار ندادند و بیشتر به اسنان و تفکراتى در حالات انسانى پرداختند و به همین جهت است که کمتر مینیاتور ایرانى را بى صورت و هیات انسانى میتوان یافت. هرگز پیوندهاى خود را با شعر , فرهنگ و شیوه هاى تفکر بومى نبریده و افسانه ها , اساطیر , قهرمانان ملى , سنن وشیوه هاى زندگى ایرانى همواره نمودى آشکار در آثار آنان داشته و این وابستگى به زندگى و اعتقادات ملى تا جایى قوى است که به مینیاتور ایرانى , علیرغم پیوندها و نقاط مشترک فراوانش با سایر مکاتب آسیایى (ازجمله شیوه هاى نقاشى هندى , چینى و ژاپنى) وجه ى خاصى مى دهد و باعث تمایزش از هنر سایر ملتها و ممالک مى شود و این وضعیت تا دوران ایلخانیان و تیموریان ادامه داشت و به قدرى مورد توجه بود که یکى از شاهزادگان تیمورى به نام بایسنغر میرزا که خطاطط هنرمند بود , سرپرستى امور هنرى را در شهرت هرات به عهده گرفت.
در آن زمان , شهر هرات مرکز تجمع هنرمندان شده بود و معروف است که فقط در یک آموزشکده ى نقاشى , شصت استاد به تعلیم هنر جویان و انحام سفارشات محوله اشتغال داشتند. معروفترین استادکاران مکتب هرات کمال الدین بهزاد است که کتاب مصور و معروفى به نام ظفر نامهى تیمورى دارد و به جرات مى توان آثار وى را از لحاظ حالت چهره ها , حرکت قلم , انتخاب موضوع و نمایش دادن وقایع سرآمد تمام مینیاتورهایى دانست که قبل یا بعد از او در ایران ساخته شده است.
رویهمرفته آثار مینیاتور ایران در مکتب هرات , به علت سابقه ى ممتد و آزادى عمل قابل توجهى که بعد از مکتب بغداد براى هنرمندان به وجود آمد , تا حدى پیشرفت نمود که آثار دوره هنر نقاشى و مینیاتور سازى ایران , بعد از دوره ى هرات , با همان شرایط تکمیل یافته ى خود به عصر صفویان منتقل شد و بعد از آنکه تبریز به عنوان پایتخت انتخاب گردید , استاد کمال الدین بهزاد به آنجا دعوت و عهده دار سمت ریاست کتابخانه ى سلطنتى شد و همراه با استاد کاران بزرگ این دوره نظیر , آقا میرک , سلطان محمد , حسین یاکوب وعده یى دیگر کوشید تا این هنر را تعالى و تکامل بخشد.
سبک و مکتب نقاشى دوره صفویه را در یک تقسیم بندى کلى مى توان در دو بخش کاملا جدا از هم مورد بررسى قرار دارد.
اول مکتب تبریز که تا وقتى پایتخت به قزوین منتقل شد به همان شیوه یى که ذکر آن گذشت تداوم داشت. مینیاتورهاى این دوره , همه در یک نوع و از لحاظ ظرافت کارى و حرکت قلم و طرح و رنگ دنباله ى مکتب هرات است و فقط مختصرى با آن تفاوت دارد.
دوم مکتب اصفهان که بعد از انتقال پایتخت به اصفهان شکل گرفت و طى آن سبک و شیوه ى کار دچار دگرگونى هایى کاملا چشمگیر شد که نمونه ى بارز و مشخص آن نقوش تزئینى مساجد اصفهان , کاخ چهل ستون و عمارت عالى قاپو است
معروفترین نقاش این دوره , رضا عباسى است که در زمان شاه عباس دوم صفوى در اصفها میزیست. شاه عباس چون نقش بود وهم اینک نیز نمونه هایى از آثار هنرى او در موزه ى گلستان موجود است توجه خاصى به گسترش هنر نقاشى داشت و به دلیل و تشویقى که از هنرمندان به عمل مى آورد مینیاتورسازى در دوره ى او از جهت توسعه و قدرت , مهارت و سرعت کار نقاشان ترقى فوق العاده یى کرد و هنرمندان توانستند در حدى وسیعتر از مکتبهاى هرات , تبریز و قزوین , باهنر چینى و تاثیر پذیرى از آن فاصله بگیرند و اصالت ایرانى به آثارشان بدهند و با ساده کردن نقوش و سرعت عمل بیشتر , نقاشى را از روى صفحه ى کاغذ به صورتى دیوارى در آورند. اما ذکر این نکته نیز ضرورى است که آثار این دوره به هیچ وجه قابل مقایسه با مکتب هرات نیست و از نظر ظرافت ضعیفتر از مکتب هرات است و فقط در آن نقوش تزئینى و گردش هاى اسلیمى و ختایى و انواع ساقه ها و گلبرگهاى بسیار متنوع شده و اشکال آن که قبلا از چند نوع گل و برگ و اسلیمى ریز تجاوز نمیکرد, به بیش از پنجاه نوع اسلیمى و گل ابتکارى بالغ گردیده است.
موضوعى که از اواخر دوره ى صفویه و بعد از آن در سبک نقاشى ایران خودنمایى کرد نفوذ سایه روشن است که البته از روش نقاشى اروپائى اقتباس شده و در دوره ى زندیه ادامه یافته و باعث به وجود آمدن سبک شیراز شده است. سبک و شیوه ى آثار هنرى دوره ى زندیه به استثناى نقوش شاخه ها و گل و برگ که اختصاص به آن دوره دارد , در قسمت صورت سازى و سایه روشن ها و طراحى تصاویر و مناظر تفاوت چندانى با شیوههاى دیگر رایج در ایران ندارد. البته از اواخر دوره ى صفویه نقاشى هایى در دست است که نشان مى دهد شیوه ى نقاشى به طریق ى سایه روشن دارد در اواخر این دوره شروع به خودنمایى کرده است.
مکتب نقاشى قاجار که از زمان فتحعلى شاه قاجار رونق و رواج یافته تا حدودى متاثر از سبک شیراز و داراى یرسیکتیو است و به طور مساوى از نقاشى هاى ایرانى و اروپایى مایه گرفته است و در اواخر دوره , به تدریج نفوذ سبک اروپایى در نقاشى ایران به قدرى زیاد شده که هنرمندان با استفاده از گراورهاى رنگى و کییه ى آثار نقاشى اساتید دوره ى , رنسانس به کلى اصالت ایرانى خود را ازدست داده و تابع سبک و سیاق نقاشى کلاسیک اروپا شده اند و این نفوذ هنر غرب در هنر ایران تا جایى بود که صنیع الملک نیز نتوانست از آن بر حذر بماند. به طور مثال تصاویرى که این استاد از رجال و بزرگان زمان خود با آبرنگ ترسیم کرده
آثار معروف , محمودخان ملک الشعراى صبا نیز مربوط به همین زمان است این استاد پیشرفت هنر اروپا را در نظر داشته و تابلوى معروف کاتب او نشان میدهد که بیشتر آثارش سفارشى بوده است در حالیکه تابلوى مطالعه ى او برخلاف شرایط محیط به میل خودش ترسیم شده و احتمالا مورد استقبال مردم نیز قرار نگرفته. کمال الملک نیز هنگامى که جهت مطالعه به ایتالیا و فرانسه سفر کرده بود , به دلیل اینکه نمیخواست پذیراى سبک نقاشى امیرسیونیسم باشد به کییه بردارى از آثار استاد کاران عصر رنسانس پرداخت و به همین جهت در بازگشت به ایران و عصر رنسانس پرداخت و به این ترتیب , بعد از گذشت چند سال , شیوه هاى نقاشان عصر قاجاریه از بین رفت و بقایاى هنرمندان آزاد به کییه بردارى , گراور و استفاده از باسمه هاى چاپ شده اروپا پرداختند و با تهیه ى آثارى از شاهنامه ى فردوسى و شمایل هاى مذهبى به کار خود ادامه دادند.
بعد از سقوط قاجاریه , نقاشى ایران دو شکل کاملا جدا از هم پیدا کرد و هنرمندان در دو دسته ى مستقل به ادامه ى کار هنرى خود پرداختند:
گروه اول شاگردان کمال الملک بودند.
نظیر: حسنعلى وزیرى , ابوالحسن صدیقى محمد على حیدریان , حسن شیخ و ... که همگى به شیوه ى خود استاد و اقتباس از طبیعت کار میکردند. و دسته ى دوم را افرادى نظیر : محمد ابراهیم نقاش باشى , آقا امامى , هادى تجویدى , على درودى , حسین بهزاد , حاج مصور الملکى , محمد على تذهیب , میرزا احمد نقاش , محمد مدبر و ... تشکیل مى دادند که با استفاده از تکنیکهاى مختلف و به وسیله ى استفاده از رنگ روغن یا آبرنگ , مینیاتورهاى ریز یا تابلوهاى بزرگ نقاشى میکردند و موضوعات تابلوهاى آنان را نیز بیشتر مسایل و موضوعات ملى تشکیل میداد.
در همین سالها , علاوه بر مدرسه ى صنایع مستطرفه ى سابق , هنرستان هنرهاى ملى نیز تاسیس شد وعده یى از هنرمندان قدیمى به تهران آمدند و موسسه ى صنایع قدیمه را تاسیس کردند.
این سازمان هنرى , بعد از چند سال که زیر وزارت ییشه و هنر سابق اداره مى شد به نامهاى هنرستان عالى هنرهاى باستانى و هنرستان عالى هنرهاى نوین به کار خود ادامه داد تا اینکه در سال 1339 کلیه ى موسسات هنرى که زیر نظر ادارات مختلف به کار اشتغال داشتند در سازمان واحدى متشکل شدند و به این ترتیب اداره ى کل هنرهاى زیبا کشور تاسیس شد و چند سال بعد به صورت وزارت فرهنگ و هنر (سابق) درآمد. از میان استادان حاضر , افرادى نظیر : على کریمى , محمود فرشچیان , محمد تجویدى على مطیع , محمد على زاویه , نصرت اله یوسفى , عبدالله باقرى و ... که اکثرا نیز جزو آموزش دیدگان مدرسه ى صنایع قدیمه هستند و نزد کمال الملک , هادى تجویدى , احمد امامى یا على درودى آموزش دیده اند , هنوز تلاشى صمیمانه در جهت حفظ و نگهداشت این هنر ارزنده دارند و هر یک شاگردان متعددى تربیت کرده اند که در حد خود در حکم حیثیتى والا براى مینیاتور سازى ایران هستند و در پایان لازم به تذکر است که هم اینک نبض مینیاتور سازى ایران در اصفهان میتپد و هنرمندان برجسته اى این رشته مهارت و کارآیى خود را رابطه با ارزش هاى منبعث از انقلاب اسلامى صرف تجسم بخشیدن به نمادهایى روشن و صریح از اسلام , انقلاب , زندگى , مردم , سنتهاى سالم و ادبیات انسانى این مرز و بوم مى کنند و ظرافت , وسعت طرح , گوناگونى نقش و تنوع رنگى که در کارهاى آنان به چشم مى خورد بیشتر از آنجا ناشى مى شود که هر کدامشان به سهم خود , پیوسته در فکر اعتلاى هنر ارزشمندشان هستند. زیربناى مینیاتور طراحى است و قدرت قلم طراح درانتقال مفاهیم ذهنى بر روى کاغذ میتواند نقش موثرى در بافت انرژى و ارزش هاى آنداشته باشد.
طرحهیاى مینیاتور ایران , با بهره گرفتن از واقعیات و به مدداندیشه ى هنرمندان , پیوسته در جهت تکامل گسترش یافته و غناى این هنر بیشتر از هرچیز حاصل جستجو و تلاش هنرمندان در زمینه ى دستیابى به فضاى تازه تراست.
سیاه قلم یکى از انواع مینیاتور است. ویژگى این نوع مینیاتور , درمقایسه با دیگر انواع نگاره ها که تنوع بیشترى دارند , در گونهى دیگرى ازمینیاتورهاى ساده که به سیاه قلم رنگى موسوم است , قسمتهایى از طرح با رنگ هاىمتنوع آراسته مى شود.
رنگ هاى روحى که معمولا نقوش ظریف و نازک کارى هاىمینیاتور با آن ساخته و پرداخته میشود بازگو کننده ى احساسات رقیق و انسانى هنرمندبوده و از آن بیشتر براى تجسم بخشیدن به حالات درونى و بیان احساس هایى که ریشه درپاکى سرشت انسان دارد استفاده میشود.
گونه ى دیگر رنگ هایى که در ساختمینیاتور مورد استفاده قرار میگیرد رنگ هاى جسمى است. این نوع رنگ که از غلظت وثبات بیشترى برخوردار است براى ساخت تابلوهاى پرکار مصرف مى شود و بازگو کننده ى آندسته از خصوصیات و حالاتى است که در تضاد با احساسات لطیف و انسانى مىباشد.
نقوش تمیثلى پرندگان و حیوانات گوناگون به همراه طرحهاى شاخخ و گل وبرگ و خطوط اسلیمى و ختایى , بخش مهمى از مینیاتور را تشکیل مى دهد که تذهیب تشعیرنام دارد و معمولا اطراف و کناره ى نگاره ها با آن تزئین مى شود. در بسیارى مواردتشعیر و تذهیب مراحل نهایى ساخت یک اثر مینیاتور است و انجام آن کار تهیه ى نگارهنیز به پایان میرسد
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
08-12-2013
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
تاریخچه اشغال فلسطین {رژیم صهیونیستی}
تاریخچه اشغال فلسطین {رژیم صهیونیستی}
هیچ سند مكتوبی تا نیمه قرن نوزدهم وجود ندارد كه در آن از واژه "صهیونیزم" استفاده شده باشد. گفته میشود كه این اصطلاح، برای اولین بار در سال 1890 توسط یك متفكر یهودی به نام "ناتان پیربنوم" به كار رفت. شش سال بعد بود كه تئودور هرتسل كتابی تحت عنوان "دولت یهود" منتشر كرد.
شصت سال جنایت؛ شصت سال مقاومت
ارتفاعی در "اورشلیم"
پیش از پرداختن به آغاز روند اشغال "فلسطین" باید اطلاعاتی پیرامون جنبش سیاسی گروهی از نخبگان یهودی جهان، برای ایجاد حكومتی یهودی در فلسطین داشته باشیم. این جنبش با نام "صهیونیزم" در واژگان سیاسی جهان تثبیت شد و علیرغم این كه گرایشی فراگیر در میان فعالان مذهبی و سیاسی یهودی نبود، به دلیل انطباق با اهداف قدرتهای آن روز اروپا، خصوصاً دولت بریتانیا و در مرحلة بعد فرانسه، مورد حمایت سرسختانه و گستردة آنان قرار گرفت و توانست سكان هدایت اكثریت فعالان سیاسی و مذهبی یهودی را به دست بگیرد. نظریهپردازان صهیونیست بسیار علاقمندند "صهیونیزم" را به عنوان اندیشهای معرفی كنند كه ریشه در اعماق تاریخ دارد ولی تمایلی برای ارائة ادلّة مستدل برای اثبات این مدعا از خود نشان نمیدهند.
"ناهوم سوكولف" نویسندة كتاب "تاریخ صهیونیزم" و از رؤسای "آژانس یهود" مدعی شده است: "اندیشة صهیونیزم به اندازة قوم یهود قدمت دارد و نمایندگان اندیشه و مكتب یهود، آن را ترویج كرده بودند"؛ اما "موشه منوهین" یكی از اندیشمندان نامدار یهودی در كتاب خود آورده است: "تا سدة نوزدهم چیزی به نام "ناسیونالیزم سیاسی یهود" (صهیونیزم) وجود نداشت و ناسیونالیزم سیاسی تعصبآمیز و خودخواهی جهان قرن نوزدهم اروپا بود كه ناسیونالیزم سیاسی مصیبتبار احمقانة یهود (صهیونیزم)را زایید".
اسناد تاریخی، مؤید نظریة "موشه منوهین" است. هیچ سند مكتوبی تا نیمه قرن نوزدهم وجود ندارد كه در آن از واژه "صهیونیزم" استفاده شده باشد. گفته میشود كه این اصطلاح، برای اولین بار در سال 1890 توسط یك متفكر یهودی به نام "ناتان پیربنوم" به كار رفت. شش سال بعد بود كه اولین تئوریسین صهیونیزم به نام "تئودور هرتسل" كتابی تحت عنوان "دولت یهود" منتشر كرد كه به سرعت در میان معتقدان به جریان صهیونیزم، جایگاه كتاب مقدس را یافت، البته گفتنی است، "هرتسل" ابداع یا كشف واژة "صهیونیزم" توسط "پیربنوم" را رد كرد ولی سندی در جهت ادعای خود ارائه نداد. این واژه از تركیب دو عبارت "صهیون" و "ایزم" (یا ایسم) ایجاد شده است. پسوند "ایزم" (یا ایسم) معادل فارسی صحیحی ندارد اما میتوان آن را معادل پسوندهای "گرایی" (همریشة "گرایش") یا "خواهی" (هم ریشة "خواستن") دانست. (اینگونه "ابداع عبارت" برای معرفی یك اندیشه یا مكتب، اختصاص به جهان غرب دارد، و تلاشهای متفكران غربی برای رهایی از اندیشههای مذهبی و جایگزینی مكتبهای دستساز به جای مسیحیت در جهان غرب، باعث ایجاد چنین حركتی شد و این اتفاق در جهان شرق ریشه نداشته و عنصری وارداتی محسوب میشود)
"صهیون" نام ارتفاعی است در شهر "بیتالمقدس" كه یهودیان معتقدند، مدفن "داوود" (پادشاه اولین حكومت یهودی) در آن قرار دارد. پیروان "صهیونیزم" در مواردی این نام را بر تمامی شهر "بیتالمقدس" نیز اطلاق میكنند.
این عبارت به جنبشی سیاسی نسبت داده میشود كه هدف نهایی و اصلی آن، احیای "حكومت داوود و سلیمان" در همان مرزهایی است كه در كتاب "تورات" به یهودیان وعده داده شده است، یعنی محدودة میان رود "نیل" در مصر تا رود "فرات" در عراق. پایتخت این دولت هم الزاماً باید همان پایتخت "حكومت داوود و سلیمان" باشد یعنی شهر "بیتالمقدس" (یا به قول مسیحیان و یهودیان، "اورشلیم"). محدودهای كه ذكر شد، در میان یهودیان (اعم از صهیونیست و غیرصهیونیست) به عنوان "سرزمین موعود" شناخته میشود.
در "تورات"، حضرت "ابراهیم" علی نبینا و آله و علیهالسلام، از طرف خداوند این وعده را دریافت میكند كه "از نیل تا فرات" به فرزندان او بخشیده میشود و "یهودیان" خود را تنها وارثان و فرزندان حضرت ابراهیم میدانند (و این در حالی است كه در همان كتاب "تورات"، اسماعیل یعنی پدر اعراب كنونی هم، از فرزندان ابراهیم است).
این مسلّم است كه علاقة یهودیان به سكونت در مجاورت "بیت المقدس" و یا دیگر سرزمینهای بین "نیل تا فرات"، قدمت تاریخی دارد، اما تا قرن نوزدهم، این علاقه، تنها با مقاصد زیارتی و مذهبی دنبال میشد، همانگونه كه در میان مسلمانان سراسر جهان، زیارت یا مجاورت با اماكن متبركه در "مكه" و "مدینه" تمایلی مذهبی است. بنابراین تلاش تئوریسینهای صهیونیزم برای پیوند دادن تمایلات مذهبی یهودیان جهان به "فلسطین" و "دیگر سرزمینهای نیل تا فرات" به جنبش صهیونیزم و تراشیدن عقبة تاریخی برای این پدیدة نوظهور، فاقد اعتبار است. در هیچ نقطه از كتابهای "تورات" یا "تلمود" (كتب مقدس یهودیان) وظیفة تشكیل نظام سیاسی و اختصاصی یهودیان در این سرزمینها، به یهودیان تكلیف نشده است اما نه تنها در منابع مقدس یهودیان، بلكه در متون آسمانی مسلمانان و مسیحیان هم تشكیل یك حكومت جهانی بر پایة یكتاپرستی به پیروان ادیان ابراهیمی وعده داده شده و در تمامی این ادیان، "بیت المقدس" به عنوان كانون و مركز ثقل منازعات و نبردهای نهایی جهت تشكیل این حكومت معرفی شده است.
در قرن نوزدهم، همزمان با رواج و تثبیت تقسیمبندی جدید سیاسی در اروپا بر مبنای "دولت - ملت"، گروهی از نخبگان سیاسی و مذهبی یهودی هم پیرو فضای غالب بر مغربزمین، به فكر تمركز و تجمع یهودیان در محدودة جغرافیایی معینی با دولتی مختص به خود افتادند و ایدههای خود را در محافل سیاسی آن روزگار، منتشر كردند.
اما این اندیشه تا زمانی كه به سرمایهداران یهودی اروپا ارائه نشد، مورد توجه و تأمل جدی قرار نگرفت.
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
|
|
مجوز های ارسال و ویرایش
|
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد
|
|
|
اکنون ساعت 01:19 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.
|