مشاعره سنتی

[mary.f]

دیده دریا کنم و صبر به صحرا فکنم
وندر این کار دل خویش به صحرا فکنم

[abadani]

من چه در پاي تو ريزم كه پسند تو بود
سرو جان را نتوان گفت كه مقداري هست

[mary.f]

توانا و دانا و داننده اوست
خرد را و جان را نگارنده اوست

[abadani]

تا با غم عشق تو مرا كار افتاد
بيچاره دلم در غم بسيار افتاد
بسيار فتاده بود اندر غم عشق
اما نه چنين بار كه اينبار افتاد

[mary.f]

دل می رود ز دستم صاحبدلان خدا را
دردا که راز پنهان خواهد شد آشکارا

[abadani]

اگرت سعادتي هست كه زنده دل بميري
به حياتي اوفتادي كه در آن فنا نباشد

[mary.f]

در نهانخانه عشرت صنمی خوش دارم
کز سر زلف و رخش نعل در آتش دارم

[abadani]

من بيخود و تو بيخود مارا كه برد خانه
صد بار تو را گفتم كم خور دو سه پيمانه

[mary.f]

هر که شد محرم دل در حرم یار بماند
وانکه این کار ندانست در انکار بماند

[abadani]

در آتش رو در آتش دان ما خوش رو
كه آتش با خليل ما كند رسم گلستاني