سلام
خاصین؟ خوشین؟ سلامتین؟ از دوریمون که معلومه بیزارین
جریان پاسگاه ماسگاه و کلانتری ملانتری چیه؟
یادمه سه چهار سال پیش عروسی عموی پگاه(دخترخانوم بنده) بید
، محل عروسی شهرصنعتی (جاده سنندج) بید
همه رفته بیدن و منو تنها گذاشته بیدن، منم مجبور شدم خودم تنهایی برم شهرصنعتی از آنجا که نمیدونستم از کجا باید دور بزنم، رفتمو از پلیس راه دور زدم که اون روز حسابی در پلیس راه شلوغ بود و یه مینیبوسو نگه داشته بودن همه آقایون رو برای بازرسی بدنی پیاده کرده بودن، بی خیال راه خودمو میرفتم که فرمان ایست دادن
منم نگه داشتم
هههههههههه نه کارت ماشین نه گواهی نامه و ..... هیچی همرام نبود، گفتن بیا پایین
گفتم نمیام ، بازم گفتن بیا پایین گفتم نمیامممممممم
رفتن فرمانده شونو آوردن هههههههههههههههههه
گفت خانوم شنیدم از دستور مأمورین سرپیچی کردین
گفتم بله
گفت جریان چیه گفتم مدارکم همرام نیست میگن پیاده شو پیاده نمیشم
فرمودن
هیچ کارت شناسایی همراهتون نیست ، کیفمو نگاه کردم یه کارت شناسایی درآوردمو بهش دادم ، گفت لطفا عینک آفتابیتونو بردارید، گفتم اگه اجازه بدید برنمیدارم
گفت پیاده که نمیشی عینکتم که بر نمیداری، نکنه ماشین سرقتیه
کارت عروسی رو دادم دستش، گفتم اگه خواهر خودتون باشه با این شرایطی که من دارم میرم عروسی باشه بین این همه مسافر مینیبوس خارج از شهر پیاده ش میکنین و عینک آفتابیشم بر میدارین؟
با احترام تموم خبردار وایساد و نظام گرفت و دستور فرمود راه رو باز کنید این همشیره مون رد بشن