پارسی بگوییم در این تالار گفتگو بر آنیم تا در باره فارسی گویی به گفتمان بنشینیم و همگی واژگانی که به کار میبیندیم به زبان شیرین فارسی باشد |
12-15-2010
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
بررسی واژه دیو در زبانهای هند و اروپایی
واژه دیو بیانگر اختلاف اقوام آریایی در پرستش خدا می باشد . "دیو" در زبانهای هند و اروپایی( جز ایران )
بررسیهای ریشه شناختی نشانگر این است که واژهی "دیو" در همه زبان های آریایی، معنای "خدا" داشته است. دیو در سانسکریت "devā" بوده که به خدایان کهن آریایی گفته می شد و امروزه در هند معنی خدا دارد ( deva).
در یونانی این واژه به صورت "zeus" در آمده که نام بزرگ خدایان یونان باستان است. بخش نخست واژه "ژوپیتر" ( Ju)Jupiter نیز که پدر خدایان رومی است از همین ریشه است.
در لاتین "deus" به معنی خداست . در فرانسه "dieu" در ایتالیایی "dio" و در اسپانیایی "dios" همه معنی خدا را دارند.در انگلیسی این واژه به صورتهای گوناگون آمده. واژهی "deity" که در انگلیسی ِ امروزبه معنی "خدا" است، با واسطه از فرانسوی، از "deitas" در لاتینی برگرفته شده. واژهی دیگر "divine " به معنای "خدایی " این هم از " divinus" لاتینی برگرفته شده. واژهی "deism" به معنای "خداگرایی" (گونه ای ویژه از باور به خدا) نیز از همان ریشهی لاتینی است.
دیو در زبان فارسی
"دیو" در فارسی باستان "daiva" بود. این واژه در واژه "daivadāna" نیز وجود داشته که به معنای "پرستشگاه دیوان" است. در اوستایی نیز این واژه به صورت "daēva" بوده. در فارسی میانه (پهلوی) این واژه به صورت "dēw" تلفظ می شده. و امروزه به صورت "div" تلفظ می گردد. در کردی دیو را dew می گویند.
اما در فارسی برعکس دیگر زبان ها واژه دیو به معنی آفریدههای "اهریمن" است که جایگاهی برابر "ایزدان" - که کارگزاران اهورامزدا هستند را دارند .در شاهنامه فردوسی دیوان به مردمان پیش از کوچ آریاییان گفته شده که هرچند متمدن بودند اما به پای آریاییان نمی رسیدند .پس هر دو معنای "دیو" بد است. در متون دینی، کسانی را که پیرو دین مزداپرستی (مزدَیسنا) نبودند و بیگانگان و دشمنان، "دیویسنان" نامیده اند.
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید
|
|
12-15-2010
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
معنی و ریشه یابی واژه میرزا:
میرزا کوتاه شده "امیرزاده" است . میرزا : میر ( مخفف امیر ) + زا ( مخفف زاده) = امیر زاده
این واژه ظاهراً از زمان تیموریان رواج یافته است در دوره قاجار هرگاه پیش از نام افراد ذکر می شد به معنای « آقا » بود مانند: میرزا جعفر و اگر بعد از نام افراد می آمد دلیل بر شاهزادگی بود.مانند: محمدعلی میرزا- احمد میرزا. بعدها به عنوان یک لقب محترمانه برای افراد با سواد بدون توجه به نکته ای که ذکر کردم به کار رفت . حتی کار به جایی رسید که میرزا به تنهایی یک نام شد بی آنکه دارنده آن امیرزاده باشد .
تصویر میرزامحمدتقی خان امیر کبیر
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
12-15-2010
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
ریشه یابی واژه " پیغمبر" :
پیغمبر : پیغم (کوتاه شده پیغام) + بر (بن مضارع بردن) = کسی که پیام می برد.پَیامبَر شکل دیگر این واژه است . اما نَــبیّ بر وزن فَعیل است و سه حرف اصلی اش ( ن ب ء ) است پس نبیّ بروزن فعیل باید در اصل نَــبیء باشد که همزه برای آسانی تلفظ به ی تبدیل شده است و دو تا حرف ی در هم ادغام شده اند آنگاه نَــبیْ تشدید گرفته است . ما در فارسی نبی را بی تشدید می خوانیم و می نویسیم .
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
12-15-2010
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
ریشه واژه " آستین " :
در ریشه واژه آستین می توان واژه "دست" را یافت زیرا که صورت واژه در فارسی باستان "آدَستینه" a-dastaina یا "آدَستنیا" a-dastanya است.در بسیاری از واژگان که از نیاکانمان به ما رسیده است چنین دگرگونی هایی انجام شده است . به گونه ای که تشخیص ریخت اصلی کلمه برایمان بش دشوار است .
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
12-15-2010
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
ریشه واژه " گاوبَندی" :
تا چندی پیش که تراکتور نبود ؛ شخم زدن به وسیله گاو انجام می شد با گذشت زمان واژه « گاوبندی »با قرارداد کارهای کشاورزی هم معنی شد.اما معنای مجازی آن « ساخت و پاخت » و « شرکت در سودهای نامشروع » از آنجا ریشه گرفته است که مباشران و مأموران گرفتن بهره مالکانه برای آنکه سود بیشتری به دست بیاورند ؛ با یک یا چند نفر از خوش نشینها در کشاورزی و گاوبندی شریک می شدند و سود به دست آمده از زمین های زیر کشت تعیین و از کشاورزان گرفته می شد مباشر مساحت زمینهای شراکتی را که با خوش نشینها گاوبندی کرده کمتر از میزان مقرر تعیین می کرد و یا اصلاً به حساب نمی آورد تا زیانی متوجه او و شریک گاوبندی اش نشود .
ادامه این کار از طرف مباشر و خوش نشین موجب شد که اصطلاح گاوبندی برسر زبان ها بیفتد و گاوبندی که کشاورزی و شخم زدن با گاو معنی می داد به معنی ساخت و پاخت شود
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
12-15-2010
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
ریشه یابی واژه " اَلَــکی " :
الک ابزاری است که از سیم های باریک بافته می شود، مانند غربال، ولی سوراخ هایش کوچک تر است. به همین جهت بیخته شده اش بسیار نرم است. در گذشته که الک سیمی امروزی نبود و یا در جاهایی که الک سیمی نداشتند ، پارچه های بسیار نازک پنبه ای را مانند الک سیمی به چوب وصل می کردند و آرد و دیگر چیزهای نرم را برای بیختن از آن رد می کردند. این گونه الک مانند نوع سیمی اش مقاوم نبود و پس ازمدتی از میان می رفت. بعدها با توجه به ناتوانی این گونه الک اصطلاح الکی رایج شد و نماد سستی و کم دوامی شد و واژه «الکی» به شکل کنایه در آمد .
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
12-15-2010
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
ریشه یابی واژه " پردیس یا فردوس " :
پردیس :از دو بخش پیوند یافته است: Pairi ( پیرامون ) + ( Daeza) ( انباشتن و دیوارکشیدن )= درختکاری و گل کاری پیرامون ساختمان
این واژه به شکل فِردَوس به عربی رفت و به اصطلاح مُعَرَّب شد .در انگلیسی پارادایس گفته می شود . شدنی است که این واژه از پارسی به یونانی و دیگر زبان های اروپایی رفته باشد .این واژه در قرآن نیز به کار رفته است . نزدیک به صد واژه فارسی عربی شده در قرآن یافت می شود
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
12-15-2010
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
ریشه یابی واژه " پاســُخ " :
پاسخ: پات (ضد، مقابل) + سخون یا سُخَن (پاتسُخَن) = جواب سخن
این واژه بعدها با کاهش واج در دو بخش خود به ریخت پاسخ درآمد. پات در پادمادّه ، پادزهر ، پاتسخن به معنی ضد است .
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
12-15-2010
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
ریشه یابی واژه های دبستان و دبیرستان :
دبستان : دب( خط) + ستان( پسوند مکان ) = جای آموزش خط و نوشتن .
دب یا دپ به معنای خط یا نوشتن می باشد. این واژه که به ریخت « دیپ » در سنگ نبشته های هخامنشی آمده است در حقیقت یادگاری از زبان سومر می باشد که به ریخت dub به معنای لوح و خط بود. بعدها این واژه به زبان اکدی رفت و به ریخت duppu و tuppu نوشته و خوانده شد. سپس با رفتن به زبان آرامی به ریخت dup درآمد و هنگامی که به زبان فارسی باستان آمد به ریخت های گونه گون : دب ، دیب در آمد .و ما امروزه این گونه ها را می توانیم در واژه هایی مانند : دبیر ، دبیرستان ، دیباچه ، دیبا و دیوان ببینیم.
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
12-17-2010
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
بوستان = بوی (رایحه) + ستان = جایی که گل های خوشبو بسیار باشد. جای پر از بوهای خوش این واژه به صورت بُستان به عربی وارد شده و جمع مکسر نیز شده است ( بَساتین )
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
|
|
مجوز های ارسال و ویرایش
|
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد
|
|
|
اکنون ساعت 05:12 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.
|