سرودنِ تو همان آرزويِ كالِ من است
اگر چه دغدغه ي روز و ماه و سالِ من است
تمامِ آنچه كه مي دانم از تو، يك نام است:
«علي»! و حلِّ معمّاي تو محالِ من است
منم و فرصتِ عمري چو يك غزل، كوتاه
سرودنِ تو بلندا! نه در مجالِ من است
زبان زمدحِ تو عاجز، قلم به وصفِ تو گنگ
بر اين گواهيِ من، شعرهاي لالِ من است
تو شطِّ درد و من آن چاهِ سرد و خاموشم
كه دركِ حجمِ غمت، بغضِ دير سالِ من است
اگر چه هيچ ندارم كه در خورَت باشد،
ولي چه غم! كه تمامِ غمِ تو مالِ من است