مشاعره سنتی

[yad]

توشمع انجمنی یک زبان ویک دل شو

خیال و گوشش پروانه بین وخندان باش

[افسون 13]

شمشیر بود ابروی آن بدر منیر
و آن دیده به خون خوردن چستست چو شیر
از یک سو شیر و از دگر سو شمشیر
مسکین دل من میان شیر و شمشیر

[yad]

رباب وچنگ به بانگ بلند می گویند

که گوش هوش به پیغام اهل راز کنید

[افسون 13]

در دیده به جای خواب آبست مرا
زیرا که به دیدنت شتابست مرا
گویند بخواب تا به خوابش بینی
ای بیخبران چه جای خوابست مرا

[yad]

ای همه شکل تومطبوع وهمه جای توخوش
دلم از عشوه ی شیرین شکر خای توخوش

همچوگلبرک طری هست وجود تو لطیف
همچوسرو چمن خلد ساپای تو خوش

[افسون 13]

شادم به دمی کز آرزویت گذرد
خوشدل به حدیثی که ز رویت گذرد
نازم به دو چشمی که به سویت نگرد
بوسم کف پایی که به کویت گذرد

[yad]

در عاشقی گریز نباشد ز ساز وسوز

استاده ام چوشمع مترسان زآتشم

[افسون 13]

مهمان تو خواهم آمدن جانانا
متواریک و ز حاسدان پنهانا
خالی کن این خانه ، پس مهمان آ
با ما کس را به خانه در منشانا

[yad]

آنکه رخسارتورا رنگ گل ونسرین داد

صبرو آرام تواند به دل مسکین داد

وآنکه گیسوی تو را رسم تطاول آموخت

هم تواند کرمش داد من مسکین داد

[افسون 13]

دورم اگر از سعادت خدمت تو
پیوسته دلست آینهٔ طلعت تو
از گرمی آفتاب هجرم چه غمست
دارم چو پناه سایهٔ دولت تو