مشاعره سنتی

[افسون 13]

تا چند حدیث پنج و چار ای ساقی
مشکل چه یکی چه صد هزار ای ساقی
خاکیم همه چنگ بساز ای ساقی
بادیم همه باده بیار ای ساقی

[مستور]

یکی درد و یکی درمان پسندد
یکی وصل و یکی هجران پسندد
من از درمان و دردو وصل و هجران
پسندم آنچه را جانان پسندد

[افسون 13]

دشمن به غلط گفت که من فلسفیم
ایزد داند که آنچه او گفت نیم
لیکن چو در این غم آشیان آمده‌ام
آخر کم از آنکه من بدانم که کیم

[hamni.ham]

مکن بد که بینی به فرجام بد
ز بد گرد اندر جهان نام بد

[ماهین]

در کار گلاب و گل حکم ازلی این بود
کاین شاهد بازاری وان پرده نشین باشد

[hamni.ham]

دلم از دست غمش سخت به فریاد آمد
وان جفا جوی مرا گوش به فریاد نکرد

[ماهین]

دامن شادی چو غم آسان نمی آید به دست
پسته را خون می شود دل تا لبی خندان کند

[افسون 13]

دل رفت بر کسیکه سیماش خوشست
غم خوش نبود ولیک غمهاش خوشست
جان میطلبد نمیدهم روزی چند
در جان سخنی نیست ، تقاضاش خوشست

[mohammad.90]

تیری که زدی بر دلم از غمزه خطا رفت
تا باز چه اندیشه کند رای صوابت

[افسون 13]

تا پای تو رنجه گشت و با درد بساخت
مسکین دل رنجور من از درد گداخت
گویا که ز روز گار دردی دارد
این درد که در پای تو خود را انداخت