بازگشت   پی سی سیتی > ادب فرهنگ و تاریخ > شعر و ادبیات

شعر و ادبیات در این قسمت شعر داستان و سایر موارد ادبی دیگر به بحث و گفت و گو گذاشته میشود

پاسخ
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
  #1441  
قدیمی 02-07-2012
ترنم آواتار ها
ترنم ترنم آنلاین نیست.
ناظر و مدیر تالارهای آزاد

 
تاریخ عضویت: Dec 2010
محل سکونت: هرسین
نوشته ها: 5,439
سپاسها: : 7,641

11,675 سپاس در 3,736 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض تفاوت فرهنگی !

تفاوت فرهنگی !
در مهد کودک های ایران ۹ صندلی میذارن و به ۱۰ بچه میگن هر کی نتونه سریع برای خودش یه جا بگیره باخته و بعد ۹ بچه و ۸ صندلی و ادامه بازی تا یک بچه باقی بمونه. بچه ها هم همدیگر رو هل میدن تا خودشون بتونن روی صندلی بشینن.
در مهد کودک های ژاپن ۹ صندلی میذارن و به ۱۰ بچه میگن اگه یکی روی صندلی جا نشه همه باختین. لذا بچه ها نهایت سعی خودشونو میکنن و همدیگر رو طوری بغل میکنن که کل تیم ۱۰ نفره روی ۹ تا صندلی جا بشن و کسی بی صندلی نمونه. بعد ۱۰ نفر روی ۸ صندلی، بعد ۱۰ نفر روی ۷ صندلی و همینطور تا آخر.
با این بازی ما از بچگی به کودکان خود آموزش میدیم که هر کی باید به فکر خودش باشه. اما در سرزمین آفتاب، چشم بادامی ها با این بازی به بچه هاشون فرهنگ همدلی و کمک به همدیگر و کار تیمی رو یاد میدن …
__________________
.
.
.
.
.
پاسخ با نقل قول
4 کاربر زیر از ترنم سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید




  #1442  
قدیمی 02-20-2012
amir ahmadi آواتار ها
amir ahmadi amir ahmadi آنلاین نیست.
کاربر عالی
 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: بندرعباس
نوشته ها: 2,910
سپاسها: : 267

508 سپاس در 332 نوشته ایشان در یکماه اخیر
amir ahmadi به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض سرزمين كورھا

كشور كورھا قصه سرزمينی در ميان رشته كوه ھای آند می باشد كه در منطقه اکوادور قراردارد، مكانی كه بعدھا کشور كورھا نام گرفت.
کشور کورھا بصورت يک دره فرو رفته در اعماق زمين واز سه طرف بين ديوار هھای سنگی
عمودی و سر به فلك كشيده محصور و تنھا راه ورود به آن راھی صعب العبور و سنگلاخی بوده
است.
در سالھای خيلی دور خانواده ھايی از مردم چند نژادی پرو كه از ظلم و جور حكام مستبد اسپانيايی
به تنگ آمده بودند به اين سرزمين دور پناه آوردند. اين مردم سالھا به دور از مشقت شھر نشينی
در كنار طبيعت زيبا و مواھب طبيعی مختلف آن زندگی خود را سپری م یكردند تا اينكه زلزله و
آتش فشان تنھا راه عبور و مروراين دره را مسدود و پرده ای بين دنيای مردم و محيط خارج آن
كشيد، پرده ای كه تقدير ھرگز ذره ای آن را كنار نزد و تغيير نداد.


اين داستان در سال 1374 به ھمت دوست گرامی آقای حميد چقاجردی چاپ و منتشر گرديد.

پاسخ با نقل قول
  #1443  
قدیمی 02-20-2012
amir ahmadi آواتار ها
amir ahmadi amir ahmadi آنلاین نیست.
کاربر عالی
 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: بندرعباس
نوشته ها: 2,910
سپاسها: : 267

508 سپاس در 332 نوشته ایشان در یکماه اخیر
amir ahmadi به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

اما قبل از اين واقعه، تنھا مردی از اين دره گمنام شانس خارج شدن از آنرا برای كمك به ساكنين
می يابد، مردی كه ھيچگاه موفق به بازگشت بسوی زن و فرزند و دوستان خود درآن دره را نيافت.
او زندگی بيمار گونة خود را در بين مردم آن سوی دره ادامه داد و در تنھايی و غربت مرد و از
خاطره ھا محو گرديد اما قبل از مردن داستان خود را اينگونه بيان كرد:
آن دره كه قلب بسياری از مردم را در خود جای داده بود مكانی مطبوع و دلپذير، دارای آبی »
گوارا، ھوايی لطيف، فضايی آكنده از عطر گل ھا و نمونه ای از زيبايی و طراوت طبيعت بود.
دارای خاكی غنی، پوشيده از بوت هھای متنوع و گياھان زيبا. درختان كاج و صنوبر و جنگلھای
انبوه كه در دامنه ھای تند و عمودی كو هھای اطراف آن كه از قلب طبيعت به وديعت نھاده شده بود
تا زيبائی آن را صد چندان كرده و مانع سقوط توده ھای عظيم بھمن ا به پائين دره گردد. در سه
طرف دره كوه ھايی سر به فلك كشيده، صخره ھای مھيب و پرتگاه ھای عمودی بلند و غير قابل
عبور وجود داشت كه در قل هھای آن توده ھای برف و يخ ھمچون چادری م یماند كه بر بسياری ازفضای بالای دره كشيده شده بود، كو هھايی كه دست به آسمان برده تا ستارگان و خورشيد را در
آغوش بگيرند. اسرار طبيعت ھمه دست در دست ھم نھاده بود تا شكوه و جلال اين دره زيبا را
افزون كند، دره ای كه در ھر گوشه آن چشمه سارھای متعدد بر پھنه آن نقش شگفتی زده بودند.
مردم در آنجا بخوبی زندگی می كردند و از مواھب طبيعی آن استفاده می بردند. حيوانات اھلی را
كه در ابتدا با خود آورده بودند بخوبی رشد و زاد و ولد می كردند. مردم در پناه اين كو هھا كه
زيبايی و طراوت دره را پاسداری می كردند و آنرا از آسيب حوادث مصون م یداشتند احساس
آرامش و صفای درون م یكردند، غ مھای خود را در طی سالھا زندگی در اين دره فراموش كرده
و دنيای آنھا صفايی به قامت كوه ھا يافته بود.
اما علت مراجعت من از آن بھشت پنھان شيوع بيماری مرموز ضعف بينائی در ميان مردم بود كه
در طی سالھا آھسته آھسته چھره شيطانی خود را نشان می داد و كودكانی كه متولد می شدند را
تھديد به كوری می كرد و اين تنھا نگرانی عميقی بود كه تارھای عنكبوتی خود را در اين بھشت
روی زمين و دور از جور و ستم ظالمان روزگار بيشتر و بيشتر بر پيكر مردم می تنيد و آنھا را
به فكر انديشيدن چاره ای برای رھايی از آن انداخت.

پاسخ با نقل قول
  #1444  
قدیمی 02-20-2012
amir ahmadi آواتار ها
amir ahmadi amir ahmadi آنلاین نیست.
کاربر عالی
 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: بندرعباس
نوشته ها: 2,910
سپاسها: : 267

508 سپاس در 332 نوشته ایشان در یکماه اخیر
amir ahmadi به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

مردم گرد ھم جمع شدند و راه نجات را در جبران گناه يافتند، گناھی كه بخاطر عدم احداث
زيارتگاه و معبد و مكانی مقدس برای عبادت مرتكب شده بودند. بنابراين تصميم گرفتند به جبران
خطاھای خود بپردازند. پس جواھرات و زينت آلاتی را كه در ابتدا با خود آورده بودند و برای آنھا
در آن دره استفاده ای وجود نداشت جمع آوری و به رسم امانت به من سپردند تا اشياء مقدسی تھيه و
اينگونه برای رھايی از بيماری طلب كمك و ياری نمائيم
من چھره آفتار سوخته اين مرد كه نگرانی و اضطراب بر ھمه وجودش مستولی شده بود را
بخوبی بخاطر دارم، مردی كه چشمانی چروكيده و تقريباً نابينا داشت. او ھمچنان درد دلھای خود
را در جمع مردم می گفت و بدنبال يافتن كشيشی برای کمک به مردم بود تا قبل از آنكه بيماری
جلو چشم مردم را پرده كوری افكند راه درمانی بيابد. او با ھمه وجود تلاش می كرد تا در نھايت با
دستی پر و قلبی مملو از اميد بسوی دره باز گردد، اما حادثه زلزله تنھا راه ورود به آنجا را بسته
و دره را در ميان كوه ھای سر به فلك كشيده محو كرده بود. آن مرد نسل پانزدھم انسان ھايی بود كه
به آن دره زيبا مھاجرت كرده بودند.
دنباله داستان تلخ زندگی او را كسی بدرستی بخاطر نم یآورد، اما آنچه مشھود است وی پس از
مأيوس شدن از رساندن كمك به مردم ساكن دره در سايه غم و غربت و دوری از زن و فرزند و
دوستان چشم از جھان فرو بست و بتدريج از خاطره ھا محو شد، اما داستانی كه او تعريف كرده بود كم كم بنام افسانه كشور كورھا در بين مردم معروف شد.

پاسخ با نقل قول
  #1445  
قدیمی 02-20-2012
amir ahmadi آواتار ها
amir ahmadi amir ahmadi آنلاین نیست.
کاربر عالی
 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: بندرعباس
نوشته ها: 2,910
سپاسها: : 267

508 سپاس در 332 نوشته ایشان در یکماه اخیر
amir ahmadi به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

اما حيات در ميان دره گم شده ھمچنان ادامه داشت و مردم در انتظار بازگشت و دريافت خبری از
پيك خود بودند، انتظاری كه بزودی مبدل به ياس شد و ديو وحشتناك كوری ھمچنان دنيای مردم
را در كام خود می بلعيد. پير مردان در حاليكه چشمانشان سو سو می زد تلو تلو خوران به اينطرف
و آنطرف می رفتند، جوانان حالتی از كوری و نوزادان كور مادرزاد بدنيا م یآمدند.
ديگر زندگی در آن دره زيبا، طراوت و نشاطی نداشت، در های كه با مردمش در ميان دنيای
انسان ھا بدست فراموشی سپرده شده بود. نسل ھای جديد ھمچنان قدم بر عرصه حيات می نھادند،
عرصه ای كه ديو وحشتناك كوری آن را جولانگاه خود قرار داده بود. مردم ديگر با دنيای چشم،
روشنايی و زيبائی كاملاً بيگانه بودند و با گذشت روزھا آنرا بدست فراموشی م یسپردند.
بزرگترھا عصای خود را تق تق كنان بر زمين کوبيده و راه می رفتند و بچه ھا را به اين سو و آن
سوی دره می بردند تا با محيط و مزارع آن آشنا شوند، و به سخنی كوتاه، زندگی با چھر های كاملاً
جديد نسبت به اجدادشان در ميان آنھا ادامه يافت. اما با اين وجود مردم مانند پيشينيان خود در
خانه ھايشان آتش می افروختند و از گرمای آن در ھنگام سرما استفاده می كردند، خانه ھايی كه
ھرگز پنجره ای به بيرون نداشتند.
آشنا بودند و آنھا را دست به « پرو « آن مردم ھمانند اجداد خود با فرھنگ، رسوم، ھنر و فلسفه
دست و سينه به سينه انتقال م یدادند. اما ھرگز مانند اجداد خود تصوری از دنيای بينائی نداشتند و
دنيائی بجز دره ای كه در آن می زيستند برايشان وجود نداشت.
كارھای روزمره زندگی، كشاورزی، و ھمه و ھمه چيز با قوت و قدرت در ميان آنھا ادامه داشت.
بيش از پانزده نسل از زمانی كه آن مرد برای يافتن مددھای الھی از دره بيرون رفته و ھرگز
برنگشته بود می گذشت و آن مرد خود نسل پانزدھم انسان ھائی بود که به اين دره مھاجرت کرده
بودند و مردم به اين ترتيب در دنيای كوچك خود محصور بودند، تا اينكه مردی از دنيای بيرون،
از شھرھای شلوغ و پرجمعيت شانس راه يافتن به اين دره فراموش شده را می يابد.






ویرایش توسط amir ahmadi : 02-21-2012 در ساعت 12:44 AM
پاسخ با نقل قول
  #1446  
قدیمی 02-21-2012
amir ahmadi آواتار ها
amir ahmadi amir ahmadi آنلاین نیست.
کاربر عالی
 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: بندرعباس
نوشته ها: 2,910
سپاسها: : 267

508 سپاس در 332 نوشته ایشان در یکماه اخیر
amir ahmadi به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

اين است
داستان آن مرد:
او كوھنوردی بود از نزديكی شھر« كيوتر »مردی سفر كرده و دنيا ديده، انسانی متھور كه در
طول حياتش مطالعات زيادی انجام داده بود. او به ھمراه گروھی از كوھنوردان انگليسی عازم« اكوادر »بود تا جايگزين يكی از راھنماھای سوئيسی كه در حين كوھنوردی بيمار شده بودگردد، نام او نونیاز بود.گروه جديد كوھنوردان راه خود را در ميان ارتفاعات
« آند »ادامه می دادند. اعضای گروه به پارسكوتوپتل »
رسيدند، جايی كه نونياز از دنيای انسان ھا محو و ناپديد گرديد. نزديك غروب
خورشيد بود، اعضای گروه ناپديد شدن نونياز را پس از مدت كوتاھی دريافته و فرياد كنان او را
می خواندند و به ھر طرف جستجو می كردند اما اثری از او نيافتند. خورشيد نيز به ھمراه نونياز
ناپديد شده بود. اعضای گروه خسته وكوفته در حاليكه از شدت سرما خون در رگ ھايشان منجمد
شده بود، در انتظر صبح روشنی بخش سرپناھی تھيه كردند اما ھيچكدام تا صبح خواب به
چشمانشان راه نيافت.
با ظھور اشعه ھای طلائی خورشيد بر پيكره سفيد و شيش های ارتفاعات، اعضای گروه جستجویدوباره خود را آغاز كردند و پس از مدت كوتاھی اثر خراشيدگی بھمن عظيمی را در جائيكه
نونياز ناپديد شده بود ديدند. او به ھمراه بھمن عظيمی از دامن هھای تند بطرف دره ای مھيب لغزيده
بوده، دره ای كه چشم توان كاوش در اعماق آن را نداشت.
كوھنوردان در لبه دره مدتی به نظاره ايستادند، درختان تنومند در اعماق آن دره ھولناك ھمچون
بوته ھای نورسته بنظر می رسيدند و آنجا كشور گم شده و افسانه ای كورھا بود.
اما اعضای گروه حتی تصوراتشان نيز از پائين آمدن از ديوار هھای عظيم و عمودی آن دره عاجز
بود. پس ھمه دوستان برای او تاسف خوردند، تاسفی از اعماق وجود، بخاطر از دست دادن نونياز
و پس از مدت كوتاھی به راه خود ادامه دادند.

پاسخ با نقل قول
  #1447  
قدیمی 02-21-2012
amir ahmadi آواتار ها
amir ahmadi amir ahmadi آنلاین نیست.
کاربر عالی
 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: بندرعباس
نوشته ها: 2,910
سپاسها: : 267

508 سپاس در 332 نوشته ایشان در یکماه اخیر
amir ahmadi به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

اما مردی كه به اعماق آن دره ھولناك سقوط كرده بود زنده ماند.
نونياز روی توده ھای بھمن مسافتی بيش از ھزار پا سقوط كرده بود. اين كوه روان پس از سقوطی
ژرف در دامنه كوه، جايی كه انبوھی از درختان كاج و صنوبر بود ايستاده بود، و او در ميان
توده ھای برف و يخ مدھوش و آرام آرميده بود اما وجود بھمن مانع شكسته شدن استخوان ھای
بدنش شده بود. بتدريج نو نياز روحی در بدن نيمه جان خود احساس كرد، تصوری از شدت
بيماری و دراز كشيدن در بستر داشت تا اينکه پس از مدت نسبتاً كوتاھی موقعيت خود را تا
حدودی بخاطر آورد، خاطره كوھ پيمائی و سقوط او که مانند شبھی در ذھنش می چرخيد.
روز سپری شده بود و نونياز شگفت زده ستارگان آسمان كه به او چشمك می زدند و نويد حيات
می دادند را نظاره می كرد. بدرستی ھنوز نمی دانست به كجا و چگونه آمده است. با دست ھایلرزانش بدن خود را كاوش كرد، درد عميقی در ھمه بدنش احساس م یكرد، لباس ھايش مانند
گليمی به دورش پيچيده و دگمه ھای آن كنده شده بودند. در پرتو نور ماه نگاھی دردآلود به
پيرامون خود انداخت، پرتگاه ھا و ديواره ھای مھيب و مرتفع اطراف خود را مشاھده نمود. انگار
از زنده بودن خود سخت متحير بود. از شدت درد و وحشت جرأت تكان دادن لحاف پشمينه سفيدی
كه او را احاطه كرده بود نداشت. لحظه ھا به كندی می گذشت، بتدريج روشنائی صبحگاھان پديدار
و تاريكی در سپيدی آن محو م یشد. نونياز به سختی از جای خود بلند شد و با مشقت فراوان، در
حاليكه ھمه بدنش از شدت درد در ھم كوبيده شده بود خود را در مسير يكی از سراشيب یھای دره
قرار داد و جايی در نزديكی يكی از چشمه سارھای جاری آب گوارا نوشيد و در پرتو نور گرم
خورشيد و نغمه پرندگان كه گوش او را نوازش می دادند به خوابی عميق فرو رفت.

پاسخ با نقل قول
  #1448  
قدیمی 02-21-2012
amir ahmadi آواتار ها
amir ahmadi amir ahmadi آنلاین نیست.
کاربر عالی
 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: بندرعباس
نوشته ها: 2,910
سپاسها: : 267

508 سپاس در 332 نوشته ایشان در یکماه اخیر
amir ahmadi به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

پس از مدتی نه چندان طولانی، از خواب شيرين بيدار شد، اطراف خود را با دقت بيشتری
نگريست، ھمه اطراف دره را صخره ھا و پرتگاه ھای عمودی سر به فلك كشيده احاطه كرده بودند،
آنجا يك دره بود، در های مرموز در اعماق زمين، دارای مناظر زيبا و شگفت آور، ھمه جا سرسبز
و خرم، نغمه افسون كننده پرندگان، و چشمه سارھای بی شمار و زيبا.
اما ناگھان چيز ديگری توجه نونياز را بخود جلب كرد، تكه ھای سنگ كه مانند خوشه ھايی منظم
در پائين دره روی ھم چيده شده بودند، بنظر می رسيد دست انسان ھايی در ساختن آنھا نقش داشته
است. نونياز به خود تكانی داد و برای مدتی، در حاليكه مانند ماری خود را به تخته سن گھا
می سائيد از دامنه كوه بطرف پائين آن دره مرموز حركت كرد. او ھمچنان تلاش می كرد، نور
خورشيد باز كم رنگ و كم رنگتر م یشد، آواز پرندگان رو به خاموشی م یرفت و بزودی تاريكی
زودرس دره فرا م یرسيد. نونياز در پناه تخته سنگی نشست با دقت نگاھی به ته دره
انداخت، انگار شعله ھای نور ضعيفی از پس سنگھا سوسو می زدند، سنگ ھايی كه از دور منظره
خوشه گندم را داشتند. نونياز چند ساقه برگ از بوته ای جدا كرد و مشغول جويدن آنھا شد تا شايد
گرسنگی خود را كمتر احساس كند.
نونياز نزديك ظھر روز بعد موفق شد خود را به پائين دره برساند، بسيار خسته و گرسنه بود، در
گوشه ای نشست و مقداری آب نوشيد و در حاليكه با كنجكاوی زيادی به اطراف می نگريست ھر
لحظه بر شگفتی او افزوده می شد. بيشترين سطح دره را مزارع شاداب به طرز خاصی پوشانده و
با گل ھای زيبايی زينت يافته بودند، مزارعی كه با مھارت دست انسان تجلی يافته و به شكل
منظمی آبياری می شدند. جريان صاف و زلال آب چشمه سارھای دامنه كوھھای اطراف در مياندره به ھم پيوسته و بصورت نھری جاری بود، و اينھا نشانی از زندگی مردمی متمدن در اين
گوشه دور افتاده و فراموش شده دنيا را تداعی می كرد.

پاسخ با نقل قول
  #1449  
قدیمی 02-21-2012
amir ahmadi آواتار ها
amir ahmadi amir ahmadi آنلاین نیست.
کاربر عالی
 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: بندرعباس
نوشته ها: 2,910
سپاسها: : 267

508 سپاس در 332 نوشته ایشان در یکماه اخیر
amir ahmadi به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

منظره خيابانھا بسيار منظم و دو طرف آنھا با سنگ ھايی جدول بندی شده بودند. خانه ھای مركز
روستا بر خلاف سيستم نامنظم كوھپايه ای در امتداد خطھای منظم در دو طرف خيابان ھای اصلی
با دقت زائد الوصفی بنا شده بودند. اما در كنار آن ھمه نظم حاكم بر دره رنگ آميزی ساختمان ھا
و درب ھای كاملاً غير منظم بنظر می رسيد، بعضی قسمت ھا رنگ آميزی و برخی بدون رنگ
مانده بودند. رنگھای خاكستری، خرمايی، تيره، روشن، و قھوه ای بصورت پراكنده و نامنظم در
را در « كوری » خانه ھای روستا جلب توجه می كرد. منظره رنگ ھا، برای نخستين بار كلمه
ذھن نو نياز تداعی كرد و با خود گفت:
« كسانی كه اينھا را ساخته و رنگ آميزی كرده اند بايد مانند خفاش كور باشند »
نونياز با قدم ھای آھسته و چشمانی گشاده بطرف روستا حركت كرد، در نزديكی آبشار كوچكی
ايستاد، براحتی قادر بود تعدادی از مردان و زنانی را كه در مزارع بودند ببيند. در سويی ديگر
تعدادی از بچه ھای كوچك ديده می شدند و در نزديكترين نقطه سه مرد در حال حمل دلوھای آب
بر پشت خود بودند كه آنھا را به طرف خانه ھايشان می بردند، دلوھايی كه بنظر می رسيد از
پوست شتر ساخته شده بودند. نونياز با ديدن آن سه مرد، در حالی كه صدای قلب خود را بخوبی
احساس می كرد، در پشت تخته سنگی بزرگ مخفی شد، اما ھمچنان چشم از آنان بر نمی داشت،
آن سه مرد در حالی كه پشت سر ھم حركت می كردند با خود زمزمه ای داشتند. رفتارشان چنان
محترمانه و موقرانه بود كه نونياز به خود جرأت داد از پشت تخته سنگ بيرون آيد. در مقابل آنھا
ايستاد و آنھا را صدا زد، صدايی كه در تمام دره طنين افكند.
آن سه مرد ناگھان ايستادند و سرھای خود را به اطراف چرخاندند، مثل اينكه بدقت به ھر سو نگاه
می كردند و بدنبال صاحب صدا بودند. حالتی آميخته از ترس و تعجب در چھره ھايشان مشھود
بود. نونياز با دست خود كه آنرا كاملاً بالا برده بود به طرف آنھا اشاره كرد تا او را ببينند. اما
ظاھراً توجھی به اشارات او نمی كردند، با خود چيزی گفتند مثل اينكه جواب او را داده باشند و
دوباره به حركت خود ادامه دادند. نونياز باز ھم فرياد زد و با دست به آنھا علامت داد اما باز ھم
در « كوری » تأثيری نبخشيد و پس از توقفی كوتاه به راه خود ادامه دادند. برای دومين بار كلمه
ذھن نونياز تداعی شد و با خود گفت:
احمق ھا بايد كور باشند، احمق ھا بايد كور باشند.



ش ش
پاسخ با نقل قول
  #1450  
قدیمی 02-23-2012
MAHDI آواتار ها
MAHDI MAHDI آنلاین نیست.
کاربر خيلی فعال

 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: شیراز
نوشته ها: 3,283
سپاسها: : 8,686

3,285 سپاس در 1,349 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض شیخ ابو سعید ابوالخیر

شیخ ابو سعید ابوالخیر

روزی شیخ ابوسعید ابوالخیر برای خطابه به مسجد رفت و بر منبر نشست.
بوسعید پیر طریقت بود و مریدان کسب فیض او پرشمار؛
چنانکه در شبستان مسجد تا درگاه نشسته بودند و مردم در پشت درگاه منتظر.
قبل از بسم الله گفتن بوسعید مردی از پای منبر برخاست و جهت گشایش جای حضار خطاب به مردم گفت:
"هر کس از جای خود یک قدم به جلو آید."
بوسعید از منبر فرود آمد و عزم رفتن کرد. مردم به او گفتند یا شیخ چرا مسجد را ترک میکنی؟
ما در انتظار شنیدن سخنان پربار تو ایم. شیخ گفت:
" هر آنچه را میخواستم در سخن مشروح خود بگویم این مرد در کلامی بگفت ! " و برفت.
__________________
ــــــــــــــــــ


خوشتر ز عیش و صحبت و باغ و بهار چیست؟
ساقی کجاست؟ گو سبب انتظار چیست








ویرایش توسط MAHDI : 02-23-2012 در ساعت 01:17 PM
پاسخ با نقل قول
4 کاربر زیر از MAHDI سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
پاسخ


کاربران در حال دیدن موضوع: 3 نفر (0 عضو و 3 مهمان)
 

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 12:07 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها