مشاعره سنتی

[yad]

یکی بر سر شاخ بن می برید
خداوند بســــــــــتان نظر کرد و دید

بگفتا که این مرد بـــد می کند
نه بر من که بر نفس خود می کند

[پریشان]

در ده ویران دل اقلیم دانش ساختن

در ره سیل قضا بنیاد و بنیان داشتن

[لاوین]

نمی دانم چه می خواهم خدايا ، به دنبال چه می گردم شب و روز

چه می جويد نگاه خسته من ، چرا افسرده است اين قلب پرسوز

[پریشان]

زاهد ایمن مشو از بازی غیرت زنهار

که ره صومعه تا دیر مغان اینهمه نیست

[Hamed]

تا کی به تمنای وصال تو یگانه
اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه

[ماهین]

هر که عیب دگران پیش تو آورد و شمرد
بی گمان عیب تو پیش دگران خواهد برد

سعدی

[Hamed]

دل خرابی می‌کند دلدار را آگه کنید
زینهار ای دوستان جان من و جان شما

[مهلا خانم]

اگر مردی از مردیه خود مگوی

نه هر شهسواری به در برد گوی

[mohammad.90]

یاد باد آن که ز ما وقت سفر یاد نکرد
به وداعی دل غمدیده ما شاد نکرد

[پریشان]

دائم گل این بستان شاداب نمیماند

دریاب ضعیفان را در وقت توانایی