مشاعره سنتی

[ساقي]

دوش سودای رخش گفتم ز سر بیرون کنم
گفت کو زنجیر تا تدبیر این مجنون کنم

[haj_amir]

مشوي اي ديده نقش غم ز لوح سينه حافظ
که زخم تيغ دلدار است و رنگ خون نخواهد شد

[ساقي]

داد دهی ساغر و پیمانه را
مایه دهی مجلس و میخانه را

[deltang]

اي ساربان آهسته ران كارام جانم ميرود

آن دل كه با خود داشتم با دلستانم ميرود

[ساقي]

دانی که چیست دولت دیدار یار دیدن
در کوی او گدایی بر خسروی گزیدن

[deltang]

نیاز نیمه شبی دفع صد بلا بکند

دلا بسوز که سوز تو کارها بکند

[ساقي]

دیدم به خواب دوش که ماهی برآمدی
کز عکس روی او شب هجران سر آمدی

[deltang]

يادته قدم ميزديم در كنار هم
من تشنه ي تو ، تو ماله من
يادمون ميرفت ثانيه ها چه جور گذشت
مي رسيديم به خونه و چه زود گذشت

[haj_amir]

تنت زين جهان است و دل زان جهان
هوا يار اين و خدا يار آن

[ساقي]

ناز پرورد تنعم نبرد راه به دوست
عاشقی شیوه رندان بلاکش باشد