پارسی بگوییم در این تالار گفتگو بر آنیم تا در باره فارسی گویی به گفتمان بنشینیم و همگی واژگانی که به کار میبیندیم به زبان شیرین فارسی باشد |
02-24-2015
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
ریشه ضرب المثل ایرانی: خر بيار باقلا بار كن
مردي باقلاي فراوان خرمن كرده بود و در كنارش خوابيده بود. كس ديگر كه كارش زورگويي و دزدي بود آمد و بنا كرد به پر كردن ظرف خودش، صاحب باقلا بلند شد كه دزد را بگيرد. هر دو به هم گلاويز شدند عاقبت دزده صاحب باقلا را به زمين كوبيد و روي سينهاش نشست و گفت: «بيانصاف! من ميخواستم يه مقدار كمي از باقلاهاي ترا ببرم، حالا كه اينجور شد ميكشمت و همه را ميبرم»
صاحب باقلا كه ديد زورش به او نميرسد گفت: «حالا كه پاي جون در كاره برو خر بيار باقلا بار كن!»
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید
|
|
02-24-2015
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
ریشه ضرب المثل ایرانی: هفت خط
افراد بسيار زيرك و باهوش و در عين حال رند و حقه باز و حيله گر را در عرف اصطلاح عامه به هفت خط مثل مي زنند و في المثل مي گويند:
« فلاني از آن هفت خطهاست».
هفت خط استاد چيره دستي بود كه از هفت خط به بالا را كه نگارش آن براي ساير خطاطان و خوشنويسان خالي از اشكال نبود در نهايت زيبايي و هنرمندي مي نگاشتند.
اهميت و اعتبار استادان هفت خط به درجه اي بود كه اصطلاح هفت خط بعدها به صورت ضرب المثل درآمد و در مقام تجليل و بزرگداشت استادان هنرمند در هر فن و حرفه مي گفتند: فلاني از هفت خطهاست. يعني به كليد رموز و دقايق هنر اختصاصي خويش واقف و آگاه است و نظير و بديلي ندارد.
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
02-24-2015
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
ریشه ضرب المثل ایرانی: زين حسن تا آن حسن صد گز رسن
غالباً اتفاق مي افتد كه از دو ثروتمند كه هر دو صاحب مال و مكنت فراوان هستند يكي در خست و امساك حتي به جان خويش و عائله اش رحم نمي كند و بالمآل جان بر سر تحصيل مال و ثروت مي دهد ولي ديگري را چنان جود و سخايي است كه به قول استاد دكتر عبدالحسين زرين كوب: «حاتم طايي را به چيزي نمي گيرد و اگر تشنه اي را دريايي و ذره اي را خورشيدي بخشد اينهمه در چشم همتش به چيزي نمي آيد.» در چنين مواردي اگر پاي قياس و مقايسه اين دو عنصر كه در دو قطب مخالف قرار دارند در ميان آيد از باب طنز و كنايه نيشخندي مي زنند و مي گويند: زين حسن تا آن حسن صد گز رسن و يا به اصطلاح عاميانه اين كجا و آن كجا.
ابتدا فكر مي كردم كه در اين ضرب المثل عاميانه دو كلمه حسن را از باب رعايت قافيه استعمال مي كنند و اين مثل سائر نبايد ريشه و اساس داشته باشد تا به دنبال آن پي جويي كنم ولي اخيراً به همت مولانا بر آن دست يافتم. تا چه قبول افتد و چه در نظر آيد.
سلطان محمد خوارزمشاه نديم و مصاحبي داشت به نام حسن عمادالملك ساوه اي كه در اواخر عهد سلطان محمد از وزيران و مقربان خاصش بوده است.
عمادالملك در شفاعتگري و پايمردي و تحقق نياز نيازمندان و تجليل و بزرگداشت شاعران و نويسندگان، وزيري نيك انديش و براي سلطان مايه نيكنامي بوده است. در يكي از روزهاي جلوس سلطان كه بزرگان و خاصان دربار را پذيرفته بود شاعري با استجاره قبلي به حضور آمد و قصيده اي غرا با اشارات و استعارات و تشبيهات مناسب در مدح سلطان مي خواند. چون سلطان هزار دينارش صله مي فرمايد وزيرش حسن عمادالملك اين مقدار صله را از جانب سلطان اندك و نادر برخورد نشان مي دهد و براي شاعر ده هزار دينار از خزانه سلطان حاصل مي كند. چون شاعر مي پرسد:«كدام كس از اركان حضرت اين عطا را سبب شده است؟» مي گويند وزيري است كه حسن نام دارد.
چندي بعد كه فقر و افلاس شاعر را دوباره به مدحتگري وامي دارد سلطان همچنان به شيوه سابق هزار دينارش صله مي فرمايد اما مع الاسف وزير سابق از دار دنيا رفته و وزير جديد سلطان از قضاي روزگار، او هم نامش حسن بوده است كه برخلاف آن حسن سلطان را از اين مقدار مال بخشي مانع مي آيد و با تأخير و ليت و لعل كه در اداي حواله مال مي ورزد شاعر بيچاره و وام دار را اضطراراً به دريافت ربعي از عشر آن- و به روايتي عشر آن- راضي مي كند. اينجا وقتي شاعر متوجه مي شود كه اين وزير جديد هم حسن نام دارد در مي يابد كه بين حسن تا حسن تفاوت بسيار است و يا به اصطلاح ديگر زين حسن تا آن حسن صد گز رسن.
و آنجا كه سلطان به وزير بدگوش دارد تا ابد براي وي و سلطنتش مايه رسوايي خواهد بود، همچنان كه ديديم ملك و مملكت و حتي جان و مال و خانمانش را بر باد داد و مغولان خونخوار را به ويراني بلاد و امصار و كشتار مردم بي گناه ايران واداشت.
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
02-24-2015
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
زينب زيادي
عبارت بالا از امثله سائره عاميانه است و در مواردي به كار مي رود كه در جمعي براي تمام افراد جمعيت جز يك نفر سهم و نصيبي قايل شوند و آن يك نفر را به حساب نياورند. در اين موقع زبان حال آن يك نفر محروم و بي نصيب اين خواهد بود كه: مگر من زينب زياديم؟
اين ضرب المثل در مورد زن و مرد فرق نمي كند و هر دو جنس مخالف از آن در موارد مقتضي استفاده و تمثل مي كنند.اكنون ببينيم اين زينب كيست و چرا زيادي شده كه به صورت ضرب المثل درآمده است.موضوع شبيه سازي و تعزيه خواني معلوم نيست از چه وقت در ايران معمول و مرسوم شده، ولي قدر مسلم اين است كه در زمان سلطنت ناصرالدين شاه قاجار كه به قول شادروان عبدالله مستوفي: «از همه چيز وسيله تفريح مي تراشيد» و از هر فرصتي براي تفنن و تنوع استفاده مي كرد به اوج كمال و تفصيل رسيد.
ناصرالدين شاه يكي از افراد مطلع و زيرك را با عنوان و سمت معين البكاء مأمور كرد كه در تكيه دولت بساط تعزيه خواني راه بيندازد و اين اپراي ترا�?يك را با جلال و شكوه هر چه تمامتر در دهه اول ماه محرم نمايش دهد.يكي از تعزيه ها به نام تعزيه بازار شام بود كه در تكيه دولت تهران با تشريفات مفصل برگزار مي شد. اين تعزيه در واقع نمايش ورود خاندان رسالت به دمشق و مجلس يزيد بود كه اهل بيت سوار بر شترها بايد وارد تكيه شوند و از مقابل بارگاه يزيد كه جبه اطلس سرخ فام پولك دوزي شده بر تن و عمامه سرخ زربفت بر سر داشت عبور كنند.
در بارگاه يزيد سفير فوق العاده دربار روم شرقي بيزانس و چند تن از اصحاب پيغمبر اكرم (ص) كه تا آن وقت زنده بودند حضور داشتند. برنامه تعزيه اين بود كه شبيه هاي حضرت سجاد (ع) و حضرت زينب (ع) و حضرت كلئوم (ع) و حضرت فاطمه بنت الحسين (ع) ضمن عبور از مقابل بارگاه يزيد هر يك خطبه فصيحي- البته به نظم فارسي- بايد بخوانند و مخصوصاً خطبه غراي حضرت زينب كبري عليهاسلام با آن جمله مشهور و تاريخي: امن العدل يابن الطلقاء؟ بايد چنان اثر كوبنده اي داشته باشد كه به قول مستوفي:«استخوان خليفه جور را نرم كند.» و حاضران بارگاه يزيد مخصوصاً سفير روم و اصحاب پيغمبر (ص) بر اين اعمال و رفتار غيرانساني غاملانش اعتراض كنند.
باري، در يكي از سنوات و عاشوراي محرم روزي كه تعزيه بازار شام در تكيه دولت تهران برپا بود موقعي كه در راهروي پشت تكيه كه دايره وار گرداگرد تكيه مي گشت شترها را خوابانيده بودند كه شبيه هاي اسرا سوار شده به نوبت وارد تكيه شوند. يك زن چادر نمازي كه به واسطه نداشتن چادر و چاقچور نگذاشته اند وارد تكيه شوند براي آنكه دست خالي به خانه باز نگردد در داخل راهروي پشت تكيه به تماشاي بارو و بنه و اثاثيه و بازيكنان تعزيه ايستاده بود.
در اين موقع دستور مي رسد كه شبيه خوانها سوار شتر شوند و متناوباً از مقابل بارگاه يزيد عبور كنند. زن چادر نمازي چون يكي از شتران را خالي و بدون راكب ديد بدون ترس و واهمه بر روي آن سوار مي شود. ساربانان به تصور اينكه او هم يكي از شبيه خوانهاست ممانعت نمي كنند و شتر مركوب زن چادر نمازي البته بعد از شترهاي شبيه خوانان واقعي به قطار افتاده داخل تكيه مي شود.
تعزيه گردان و ساير متصديان تعزيه هم در آن گيرودار كه به پس و پيش كردن بارهاي مفرش و يخدان و سوارهاي لشكر مخالف كه شبيه سرهاي شهدا را بالاي نيزه كرده از جلو و عقب مي كشيدند مشغول بودند متوجه جريان قضيه و سوار شدن زن چادر نمازي نشدند. ماحصل كلام آنكه شبيه هاي واقعي يكي پس از ديگري چون جلوي غرفه شاه رسيدند. سارباني كه زمام شتر را در دست داشتند شتران را به نوبت نگاه داشتند و شبيه خوانها در حالي كه توجهشان به بارگاه يزيد بود نقش خود را ايفا كردند تا اينكه نوبت به زن چادر نمازي رسيد.
ساربان به حساب اينكه او هم نقشي دارد زمام شتر را نگاه داشت.
جلوييها و عقبيها طبعاً از حركت باز ايستادند و زن چادر نمازي كه قبلاً دو شعر عاميانه را سر هم كرده بود اشعار خود را با همان آهنگي كه اسراي جلوتر از او خوانده بودند به شرح زير مي خواند:
من زينب زياديم
عروس ملا هاديم
اومدم پول بسونم
چادر و چاقچور بسونم
پيداست كه ابهت و احترام حضور شاه مانع از خنده و هو و جنجال چند هزار نفر تماشاچيان مجلس شد. ناصرالدين شاه كه از جسارت و موقع شناسي زن چادر نمازي خوشش آمده بود به جاي آنكه مؤاخذه اش كند دستور داد يك توپ چادر و چاقچور و مقداري پول به آن زن دادند و عبارت زينت زيادي از آن روز به بعد در افواه عامه به صورت ضرب المثل درآمد.
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
02-24-2015
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
حكيم فرموده
كاري كه صرفاً به امر و دستور مقام بالاتر انجام شود و ميل و اراده مجري امر در آن دخالتي نداشته باشد مجازاً حكيم فرموده گويند.
اما ريشه تاريخي آن: به طوري كه مي دانيم اطبا و پزشكان را در ازمنه و اعصار قديمه حكيم مي گفتند و معاريف اطباي قديم نيز به نام حكيم باشي موسوم بوده اند. علم پزشكي در قرون گذشته به وسعت و گسترش امروز نبوده و اطلاعات و معلومات پزشكان قديم نيز از مندرجات كتب طبي ابن سينا و محمد زكرياي رازي و كتابهاي تحفه حكيم مومن و ذخيره خوارزمشاهي و چند كتاب ديگر تجاوز نمي كرد.
داروهايي را هم كه مي شناختند از كتب مزبور به وي�?ه كتاب مخزن الادويه بوده و غالباً جوشنده گياهان طبي را تجويز مي كرده اند. به علاوه در ايران قديم پرداخت ويزيت يا حق القدم به طبيب معالج معمول نبود « طبيب مي آمد، اگر مريضش مي مرد خود خجالت مي كشيد چيزي مطالبه كند. اگر معالجه مي شد برحسب زيادي و كمي زحمتي كه در رفت و آمد بالاي سر مريض متحمل شده بود حق العلاجي براي او مي فرستادند.
البته توانايي مريض هم در كميت اين حق العلاج مداخله داشت.» در عصر حاضر پزشك برسر بيمار مي آيد. بدواً دستور مي داد تجزيه وعنداللزوم عكسبرداري و ام آر آي و ... مي دهد. آنگاه نسخه مي نويسد و مي رود، ولي در قرون گذشته كه دستگاههاي راديوگرافي و راديوسكوپي و كارديوگرافي و تجزيه و آزمايش خون و قند و چربي و اوره و آلبومين و ساير مواد تركيبي بدن وجود نداشت حكيم يا حكيم باشي در واقع همه كاره بود.
نكته جالب توجه اين بود كه حكيم باشيهاي قديم علاوه بر تعيين دارو و كيفيت تهيه و تركيب آن كه غالباً از عطار سرگذر مي خريدند ناگزير بودند غذاي مريض در ساعات شبانه روز را هم مشخص كنند و در ذيل يا پشت نسخه بنويسند. امر و فرمايش حكيم باشي در حكم وحي منزل بود. اصحاب و پرستاران بيمار موظف بودند حكيم فرموده را مو به مو اجرا كنند و در نوبت بعدي كه حكيم باشي بالاي سر بيمار مي رفت نتيجه اقدام و اجراي امر و فرمايش را گزارش كنند.
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
02-24-2015
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
رقص شتري
كساني كه از فنون رقص چيزي ندانند و ناشيانه و بي قاعده و پايكوبي كنند اين گونه رقص را اصطلاحاً و از باب كنايه و تعريض رقص شتري مي گويند.
بايد ديد رقص شتري چيست كه به صورت ضرب المثل درآمده حركات نابهنجار را به آن تشبيه و تمثيل مي كنند.
رقص شتري: جالبتر از شتردواني در ميان ساربانان بازي رقص شتري است كه ساربانان به طريق خاصي شتر را به رقص وامي دارند و اين سرگرمي جالب ساعتها موجب خنده و تفريح ساربانان و مسافران مي شود. پيداست چون رقص شتري نظم و قاعده اي ندارد لذا رفته رفته هرگونه رقص بي قاعده را به آن تشبيه و تمثيل كرده اند.
اكنون كه موضوع رقص مطرح شد بايد دانست كه رقص و پايكوبي ساربانان در شبها گرد آتشهاي فروزان نيز ديدني و تماشايي است. آنها با روح سركش خود كه ميراث كوير و صحاري سوزان است پس از خوابانيدن كاروان شتر به رقص و شادي مشغول مي شوند.
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
02-24-2015
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
هم آش معاويه را مي خورد، هم نماز علي (ع) را مي خواند!
در اين جهان ناپدار چه بسيار افرادي هستند كه به مقتضاي زمان و مكان كار مي كنند و در همه حال مصالح شخصي را از نظر دور نمي دارند. براي اين دسته از مردم فرق نمي كند علي (ع) مصدر كار باشد يا معاويه.
حقيقت و مجاز در نظر مصلحت بين اين گونه افراد ابن الوقت علي الوسويه است. عبدالرحمن بن صخرازدي يا الدوسي معروف به ابوهريره فقيرترين اصحاب رسول اكرم(ص) و از عشيره سليم بن فهم بود. نامش به عهد جاهليت عبد قيس يا عبدشمس بود و به سال غزوه خيبر كه مسلمانان شد نامش به عبدالرحمن تبديل پذيرفت.
مشهور است كه ابوهريره در محاربات صفين حاضر و ناظر بود ولي در جنگ شركت نداشت. كارش اين بود كه موقع صرف طعام نزد معاويه مي رفت و در كنار سفره چرب و نرمش مي نشست. هنگام نماز و صلوة در پشت سر حضرت علي بن ابي طالب (ع) نماز مي خواند ولي به هنگام مصاف از معركه جنگ دور مي شد و در گوشه اي مبارزه دلاوران را تماشا مي كرد! وقتي علت اين سه حالت را ازاو سوال كردند در پاسخ گفت:
الصلوة خلف علي (ع) اتم. مضيرة معاوية ادسم، و ترك القتال اسلم! يعني: نماز در پشت سر علي (ع) كاملترين نمازهاست. غذاي معاويه چربترين غذاها و احتراز از جنگ و كشتار سالمترين كارهاست! به همين جهت ابوهريره به شيخ المضيره معروف گرديد و عبارت بالا صورت ضرب المثل پيدا كرد.
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
02-24-2015
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
هذا من بركة البرامكة
گاهي اتفاق مي افتد كه آدمي از طريق مختلف به وسيله شخص بخشنده و كريمي مورد لطف و نوازش قرار مي گيرد. اگر بار اول و دوم از آن شخص سوال شود كه چه مقامي عنايت و احساس فرمود؟ شخص در پاسخ سوال كننده، بخشنده را به اسم و رسم معرفي مي كند ولي چون موارد احسان و بخشش تعدد پيدا كند و چندين بار تكرار شود در مقابل سوال پرسنده، اگر اهل اطلاع و اصطلاح باشد پاسخ خواهد داد:
«هذا من بركة البرامكة» مجازاً يعني اين بخشش هم از ناحيه همان شخص مورد بحث بوده است.
خالد برمكي و فرزندان رشيد اين خانواده ايراني را همه كس مي شناسد و مي داند كه به خاندان آل عباس و خليفه حق ناشناس هاروالرشيد چه خدمتها كرده اند.
ورود آنها به خدمت خلفاي عباسي موجب پيشرفت حكومت آنان و رسوخ تمدن ايران در اسلام شده است با تاسيس مجامع علمي و كتابخانه ها وسايل نشر علوم و معارف را مهيا كردند.
كتابخانه بزرگ عمومي آنها معروف به بيت الحكمه يا خزانة الحكمه بود. صرف نظر از مجاهدتهايي كه در بسط و توسعه كشور پهناور اسلامي مبذول مي داشتند مخصوصاً مراتب جود و كرمشان به پايه اي رسيده بود كه عرب با وجود آنكه خود را از اسخياي عالم مي شمارد مع ذالك به جود و سخاي اين طايفه دم مي زند و همه جا عبارت:
هذا من بركة البرامكة و تبرمك فلان چه در زمان قدرت و چه پس از انقراض اين خاندان اصيل و نجيب ايراني ورد زبانها بود به قسمي كه حتي سختگيريها و سخت كشيهاي هارون هم نتوانست افكار و اذهان مردم را از تكرار اين عبارت و مراتب خدمات صادقانه و صفات عاليه آل برمك و منعطف سازد.
farsibooks.ir
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
02-24-2015
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
هر را از بر تميز نمي دهد
اين مثل در رابطه با كساني به كار مي رود كه بي سواد صرف هستند، معرفت ندارند و خلاصه قوه در اكه و تشخيص آنها تا آن اندازه ضعيف است كه حتي دو كلمه ساده هر و بر را كه شبانان مي شناسند و محل به كار بردن آن دو را نيز مي دانند از هم تميز نمي دهند.
صداي هر براي طلبيدن و خواندن گوسپندان است و صداي بر با لهجه و آهنگ مخصوصي كه فقط شبانان مي توانند ادا كنند براي دور كردن و به جلو راندن گوسپندان به كار مي رود.
چوپانان ورزيده و كار كشته به تمام صداهاي چوپاني واقف هستند ولي دو صداي هر و بر را هر چوپان تازه كار و مبتدي هم مي داند و بايد بداند زيرا هر و بر در واقع الفباي اصطلاحات چوپاني است و فرا گرفتن آن حتي براي بچه چوپانها نيز اشكال و دشواري ندارد.
پس در اين صورت اگر كسي هيچ نداند به مثابه چوپاني است كه از فرط بي شعوري و بي استعدادي هر را از بر تميز ندهد. به همين جهت عبارت بالا كه بدواً در منطقه غرب متداول بوده رفته رفته در سراسر ايران مصطلح گرديده در ادبيات ايران نيز رسوخ پيدا كرده است چنان كه باباطاهر گويد:
خوشا آنانكه هر از بر ندانند
نه حرفي در نويسند و نه خوانند
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
02-24-2015
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
زخم زبان بدتر از زخم شمشير است
در زمان قديم مرد هيزمشكني بود كه با زنش در كنار جنگلي توي يك كلبه زندگي ميكرد. مرد هيزمشكن هر روز تبرش را برميداشت و به جنگل ميرفت و هيزم جمع ميكرد. يك روز كه مشغول كارش بود صداي نالهاي را شنيد و به طرف صدا رفت. ديد توي علفها شيري افتاده و يك پايش باد كرده، به خودش جرأت داد و جلو رفت.
شير به زبان آمد و گفت: «اي مرد يك خار به پام رفته و چرك كرده بيا و يك خوبي به من بكن و اين خار را از پام درآر». مرد جلو رفت و خار را از پاي شير درآورد. بعد از اين قضيه شير و مردم هيزمشكن دوست شدند. شير بعد از آن به مرد در شكستن هيزم كمك ميكرد و آنها را به آبادي ميآورد. روزي از روزها مرد هيزمشكن از شير خواست كه به خانه او برود تا هر غذايي كه دوست دارد زنش براي او بپزد. شير اول قبول نميكرد و ميگفت: «شما آدميزاد هستيد و من حيوان هستم و دوستي آدميزاد و حيوان هم جور درنمياد». اما مرد آنقدر اصرار كرد كه شير قبول كرد به خانه آنها برود و سفارش كرد كه براش كلهپاچه بپزند.
روز ميهماني سر سفره نشستند، شير همانطور كه داشت كلهپاچه ميخورد آب آن از گوشه لبهاش روي چانهاش ميريخت. زن هيزمشكن وقتي اين را ديد صورتش را به هم كشيد و به شوهرش گفت: «مرد، اين ديگه كي بود كه به خانه آوردي؟» شير تا اين را شنيد غريد و به مرد گفت: «اي مرد! مگه من به تو نگفتم من حيوان هستم و شما آدميزاد هستين و دوستي ما جور درنمياد؟ حالا پاشو تبرت را بردار و هرقدر كه زور در بازو داري با آن به فرق سرم بزن!» مرد گفت: «اما من و تو دوست هم هستيم»
شير گفت: «اي مرد! به حق نون و نمكي كه با هم خورديم اگه نزني هم تو، هم زنت را پاره ميكنم».
مرد از ترسش تبر را برداشت و تا آنجا كه ميتوانست آن را محكم به سر شير زد. شير بعد از اينكه سرش شكافت پا شد و رفت. آن مرد ديگر به آن جنگل نميرفت. يك روز با خودش گفت: «هرچه بادا باد ميروم ببينم شير مرده است يا نه؟» مرد وقتي به جنگل رسيد شير را ديد. گفت: «رفيق هنوز هم زندهاي!؟» شير گفت: «ميبيني كه زخم تبر تو خوب شده و من زندهام اما زخم زبان زنت هنوز خوب نشده و نميشه براي اينكه ديل ياراسي ساغالماز( زخم زبان خوب شدني نيست) تو هم برو و ديگر اين طرفها پيدات نشه كه اين دفعه اگه ببينمت تكه پارهات ميكنم!»
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
|
|
مجوز های ارسال و ویرایش
|
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد
|
|
|
اکنون ساعت 11:49 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.
|