بازگشت   پی سی سیتی > ادب فرهنگ و تاریخ > شعر و ادبیات > شعر

شعر در این بخش اشعار گوناگون و مباحث مربوط به شعر قرار دارد

پاسخ
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
  #141  
قدیمی 01-10-2011
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض



چيزی نيست



من اين خانه وُ
همين صحبتِ اين و آن را دوست می‌دارم،
لِک‌لِکِ روشنِ پرده‌ها
نيمدری‌های منحنی
کبوتر و کوچه
حرف و سلام و سادگی را دوست می‌دارم.
سايه بهتر است، سکوت هم بَد نيست،
يا آواز و آينه،
عطرِ قشنگِ عصری از هوای علف،
علاقه به آسمان، به کتاب، کلمه، کهربا،
بوی نمورِ باغِ انار،
پشت بامی بلند،
چند پاره ابرِ پراکنده بالای کوه،
و حتی وقتی که خسته می‌شوی ...
وقتی چُرتِ ولرمِ ... (کلمه‌ی درستش، به يادم نمی‌آيد.)
اصلا زندگی چيزی نيست
اِلا همين هوای خوش و گزنده و دلپذير و تلخ!


وقتی که راهی نيست
می‌آييم ببينيم واقعا چه می‌شود، چه بايد کرد!؟
دورِ هم می‌نشينيم
نگاه می‌کنيم
و تازه می‌فهميم که قدرِ سکوت و بوسه را می‌دانيم،
و بعد ذره‌ذره به ياد می‌آوريم
انگار که يکديگر را دوست می‌داريم،
نوعی هوای احتياط و آشنا با ما
تمامِ اطرافِ آينه را گرفته است،
اول به سنگ اشاره می‌کنيم
بعد شَک به ستاره می‌بريم
و آخرِ همه‌ی خواب‌های تشنگی
تازه با آوازِ آب آشنا می‌شويم،
و دُرُست وقتی که نوبت به گفت‌وگوی گريه می‌رسد،
سکوت می‌کنيم.


شما چه می‌گوييد!
من تمام شبِ پيش
فقط به خاطرِ چند سوالِ ساده بيدار بوده‌ام
من اصلا بلندی‌های مه‌گرفته را نديده‌ام
کتابِ سربسته‌ی باران را نخوانده‌ام
منزلِ ماه و سراغِ ستاره نرفته‌ام،
پس چرا اين همه رو به رويایِ ارغوان
از خوابِ پروانه می‌پرسيد:
- خانه‌ی آخرين فصل آفتاب و آينه کجاست؟


به خدا من و اين خانه وُ
صحبت اين و آن را دوست می‌دارم
من اصلا نمی‌دانم از کدام راه
به رويای ارغوان می‌رسند،
فقط معنی ماه را می‌فهمم که روشن است،
روشن است که طاقتِ دوری وُ
تحملِ تشنگی در من نيست.
می‌خواهم به خوابِ خانه برگردم
من اين خانه و
صحبتِ اين و آن را دوست می‌دارم
می‌خواهم به اولِ تمامِ ترانه‌های باران برگردم.
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید




  #142  
قدیمی 01-22-2011
narmin آواتار ها
narmin narmin آنلاین نیست.
تازه کار
 
تاریخ عضویت: Nov 2010
محل سکونت: سقز
نوشته ها: 10
سپاسها: : 8

14 سپاس در 8 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض ما نباید بمیریم ، رویاها بی مادر می شوند

مقدمه کتاب جدید سیدعلی صالحی عزیز به نام " ما نباید بمیریم ، رویاها بی مادر می شوند "
-------------------------------------

باید زنده بمانیم . هنوز هم باران هست.راه، رؤیا ، روشنایی هست.شب فقط استعاره است ، شب هرگز دشمن ِ کسی نبوده است. ما در ستایش ِ زنده ماندن به شادمانی رسیده ایم.امتحان کن، شعر ... خوب است، امید است ، رضایت است، آزادی است.
من برایت از شعر می نویسم ، شعر می نویسم، از شفا می نویسم ، شفا می نویسم . تکلیف ِ ما رعایت رؤیاهاست . زندگی در شفا ادامه دارد ، عشق ادامه دارد ، امید ادامه دارد . من هم یکی از میان ِ شما ، یکی از شما ، از همین بسیاران ِ بی دریغ ام . بسیارانی در من زیسته و من در بسیارانی زندگی کرده ام . ما زنده می مانیم ، ما باید زنده بمانیم . شعر ... خوب است ، باران خوب است،بوسه خوب است، بوسیدن ِ بی پایان ِ در تو شدن ، با تو شدن ، از تو شدن .
کشف ِ حلول ، کلمه ، خوشی ، خوبی ، آرامش ، آغوش ِ آدمی . خورشیدهای بی شماری در چشم های ما مخفی مانده اند ، ما طلوع خواهیم کرد. صبح نزد ِ من است . من نزد ِ توام ، تو نزد زندگی . مانباید بمیریم ، رؤیاها بی مادر می شوند.
عشق ... خوب است. من آن روز آمدم شما را به ادامه ی روشن ِ راه دعوت کردم ، گفتم عشق خوب است. و شعر اجازه نمی دهد اندوه ِ دیگران را تحمل کنیم ، شعر اجازه نمی دهد بی تفاوت از کنار تاریکی ها بگذریم. من به فهم فانوس ایمان دارم. قرار بود من همراه ِ بودا زاده شوم ، اما مادران ِ مقرب یادشان رفت اسم ساده ی مرا در دفتر رسولان بنویسند ، قرار بود باران باشم ، انار ، آب ، بوته ی گل ِ سرخ ... ، اما شاعران ِ کهن به سرزمین ِ هیلانیا اشاره کردند . هنوز نوبت میلاد ِ من نرسیده بود . من گفتم امید خوب است ، و اعتماد و علاقه ی بی سؤال ، و دانایی ِ بی دلیل ، سرشار شدن از شادمانی ، رفتن به خواب رؤیا ، و رسیدن به رضایت ِ روشنایی ، تا طلوع ِ کامل ِ پرنده .
انسان ...مبارک است، انسان خیلی مبارک است . او می داند بُریدن ، تمرین ِ خاستن است . او که به زانو در نمی آید ، خردمند خواهد زیست . انسان خوب است ، من خوبی هار ا می بوسم ، لمس ِ انسان را بو می کنم . عزیز است عطر ِ آدمی . مانباید بمیریم ، رؤیاها بی مادر می شوند.
ما باید زنده بمانیم . ما هرگز از عیش ِ آب و عادت فانوس فراموش نمی شویم . ما حتی به وقت ِ وداع ، با شادمانی از این کالبد ِ کهن جدا خواهیم شد . ما ادامه ی روشن ِ راهیم . شعر خوب است ، بوسه خوب است ، باران خوب است ، لذت خوب است . شعر ... خواهر من است . من نخستین کاشف ِ بوسه ام . من باران را دیده ام ، من لذت ِ تنفس گیاه را شنیده ام.
انسان ِ من ، انسان ِ شفا ، فرستاده ، نور ، اردیبهشت ، کلمه ، کلمه ی من . من ِ کلمه می گوید : از پیدا شدن در خواب ِ جانور پرهیز کن تا شنیده شوی. شعر ...خوب است . شعر ... آدمی را از درد به دوا دعوت می کند ، از درد به نجات ، از درد به آرامش ، به آهستگی ، به انگیزه . ما راهی نداریم جز به یاد آوردن ِ رنگ ها ، عطرها ، علاقه ها ، آوازها ،رؤیاها . زندگی ...خوب است ؛ و بلوغ و بخشیدن . زنهار ای عزیز ، نوشتن ِ دنیا ، دست آدمی را می گیرد ، وحشت را از واژه ها می گیرد.
و انسان به خانه ی خود بازخواهد گشت . او سفیر صبح های بارانی است . او فرستاده ی شفانویس ِ اردیبهشت است . او شاعر است . او می گوید شعر بخوانید ، شفا خواهید یافت . شعر بخوانید ، درها گشوده خواهد شد ، او می گوید ما نباید بمیریم ، رؤیاها بی مادر می شوند.
از تاریکی نترسید ، تاریکی ... اشاره است ، تاریکی ترس ندارد.تاریکی استعاره است . خوابهای ما خُرّم از گندم است ، دست های ما بوی نان می دهند . به خود اعتماد کنید ، از نو زاده خواهید شد . شعر ... فرصت ِ تکثیر ِ فهمیدن است . تماشا کنید ، ما به زندگی برمی گردیم . پایداری در پرده های شعر ، ما را به شفا خواهد رساند . شعر بخوانید ، باران خواهد آمد ، تشنگی تمام خواهد شد . شعر دعای ِ دانایی ِ آدمی ست . امتحان کنید ، در شعر زیستن ، تخیل ِ انسان را معطر می کند . انسان پیروز است ، انسان ِ صلح ، انسان ِ امید ، انسان عشق .
به شادمانی رسیدن ، به رضایت . به رؤیای مشترک رسیدن ، دیدن ، بوسیدن ، بزرگ شدن . دیگر هیچ دیگری در این دایره نیست . دیگران ... تکثیر بی پایان ِ تواند ، تو ... در آینه های روشن بلوغ ، در ترانه های آرام ِ تماشا . تو نه پیامبر دیگرانی ، نه پیرو ِ دیگران . حضور... حضور ِ شعر ، حضور ِ شفا ... ! شعر ... شفاست ، شعر فرصت ِ شفاست . به یاد آر : انسان پیروز است ، انسان فرستاده است ، فرستاده ی شفانویس ِ اردیبهشت . پس ما نمی میریم . ما نباید بمیریم . راه ، راه ، راه ِ روشن ِ رؤیاها ...!
سیدعلی صالحی
تهران1387..

پ.ن: بس که زیبا نوشته ... همش رو تایپ کردم تا علاقمندان استفاده کنند ...
واقعا شعر شفاست ... نوشتن هم !
پاسخ با نقل قول
پاسخ


کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
 

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 12:07 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها