بازگشت   پی سی سیتی > ادب فرهنگ و تاریخ > فرهنگ و تاریخ

فرهنگ و تاریخ تاریخ و فرهنگ - مطالبی در زمینه فرهنگ و تاریخ ایران و جهان اخبار فرهنگی و ... در این تالار قرار میگیرد

پاسخ
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
  #141  
قدیمی 12-16-2010
ابریشم آواتار ها
ابریشم ابریشم آنلاین نیست.
کاربر فعال

 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 7,323
سپاسها: : 9

155 سپاس در 150 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

نجوا با عاشورا و سخنى در ابعاد...





و اكنون را - با بارى بس گران و طاقت سوز، از اندوهان و تجربه ها و چگونگى رويدادها...- دوست دارم با ((عاشورا)) نجوا كنم ، و در معبر جليل اين حضور عظيم ، سر بر آستان لحظه هاى صيرورتهاى متعالى نه ، و فيضان آيات عدل را در اين منشور خونين لمس كنم ، و دردهاى تراكم يافته در استخوان محروم و مظلوم را، و مظلوميت تعاليم مغفول و مكتوم را، با فرياد باز گويم ، و همه بيدادهايى را كه بر ستمديدگان رفته است و مى رود - دوباره - در گوش ((عاشورا)) زمزمه كنم ، و خون دلى را كه بر گونه هاى انسان بى پناه روانست بر ((لوح عاشورا)) بنگارم ... و لحظه هايى در جاذبه اين حضور شگرف انسانيت محو گردم :



عاشورا حضور شگرف انسانيت است ، در هر جا و هر روز...
عاشورا مائده بزرگ روح انسان است ، در تداوم اعصار...
عاشورا ضربان قلب خورشيد است ، در سينه خاك ...
عاشورا صيرورت روح كلى است ، در تكاپوى پرشكوه تكليف ...
عاشورا تجسم اعلاى وجدان بزرگ است ، در دادگاه روزگار...
عاشورا ذات متعالى ارزش است ، در مقياسها، هر مقياس ...
عاشورا عظمت سرشارى لحظه هاست ، در فوران بزرگ سپيده ...
عاشورا حضور نور است ، در سيطره بى امان ظلمت ...
عاشورا صلابت شجاعت انسان است ، در تجليگاه ايمان ...
عاشورا جارى سيال مناجات است ، در محراب حماسه ...
عاشورا طوفان خون است ، در احرام فرياد...
عاشورا تجلى كعبه است ، در ميقات خون ...
عاشورا بلوغ روز است ، در استلام آفتاب ...
عاشورا شفق خونبار است ، در فجر آگاهى ...
عاشورا روح توفانگر عدالت است ، در مالبد آفاق ...
عاشورا بارش خونين لحظه هاست ، بر ارواح خروشان ...
عاشورا نقش بيدار گذرها و رهگذرهاست ، در كاروان دراز آهنگ زنگيها و عبورها...
عاشورا نجواى بزرگ صخره هاست ، در دشتها و هامونها...
عاشورا بازخوان تورات و انجيل و زبور است ، در معبد اقدام ...
عاشورا ترتيل آيات است ، در الواح ابديت ...
عاشورا دژنگهبانى تعاليم وحى است ، در آفاق زمانها...
عاشورا خون خداست ، جارى در رگهاى تنزيل ...
عاشورا اعلان ((ان الله يامر بالعدل )) است ، و پشتوانه ((ليقوم الناس بالقسط))...
عاشورا حنجره خونين كوه ((حرا)) ست ، در ستيغ ابلاغ ...
عاشورا درگيرى دوباره محمد(ص ) است ، با جاهليت بنى اميه و شرك قريش
عاشورا تجديد مطلع رجزهاى ((بدر)) است و ((حنين ))...
عاشورا خط بطلان است بر موجوديت دوبار ((احزاب )) و ((خيبر))... عاشورا انفجار نماز است در شهادت ، و انفجار شهادت است در نماز...
عاشورا راز حب ازلى است ، در افشايى شكوهمند...
عاشورا قتلگاه اشباح توحيد است ، در مصاف تجسم شرك ...
عاشورا تبلور شكوهزاد جاودانگى حق است ، در تباهستان نابود باطل ...
عاشورا نماز شب يازدهم است ، در سكوت خروشان خيمه هاى سوزان ...
عاشورا هشدار خونين حسينيه هاست ، در معبر اقوام ...
عاشورا رمز بقاى دين اسلام است و برقرارى آيين حق (حسين منى و انا من حسين ).
عاشورا خروش تندر آساى ((عدل )) است ، در كليت ناچيز كاخ دمشق ، و سپس كليت ناچيز همه كاخها و قدرتها...
عاشورا نفى همه ستمها و پليديها و پستيها و فجورها و ظلمها و حقكشى هاست ، به هر نام و در هر عملكرد...
عاشورا فرياد گستر انسانهاى مظلوم است ، در همه تاريخ ...
عاشورا غمگسار سترگ يتيمان و كاخ نشينان است در هر جاى زمين .
عاشورا دست نوازش انسانيت است ، بر سر بى پناهان ...
عاشورا رواق سرخ حماسه است ، در تاريكستان سياهى و بيداد...
عاشورا قلب تپنده دادخواهان است ، در محكمه بشريت ...
عاشورا طنين بلند پيروزى است ، در گوش آباديها...
عاشورا عطشى است دريا آفرين ، در اقيانوس حيات ...
عاشورا شهادتى است تابيده ، بر چكادهاى افراشته پيروزى ...
عاشورا ((رسالتى )) است بزرگ ، بر دوش ((اسارتى )) رهايى بخش ...
عاشورا خروش طنين افكن آزادگى است ، در زندگى ...
عاشورا زنده كننده اسلام است ، و اسلام زنده شده عاشورا...
عاشورا بانگ رساى همه انسانهاست ، در همه تاريخ ، از همه حنجره هاى پاك و خدايى ...
عاشورا آبروى نمازگزاران است و عزت مسلمانان ...
سرانجام ، عاشورا، ركن كعبه است ، و پايه قبله ، و عماد امت ، و حيات قرآن ، و روح نماز، و بقاى حج ، و صفاى صفا و مروه ، و جان مشعر و منى ...
و عاشورا، هديه اسلام است به بشريت و تاريخ ...

آرى ، عاشورا، از لحظه آغازين خويش ، يعنى ترك ((مكه )) در روز ((ترويه )) (روز هشتم ماه ذيحجه كه مسلمانان متوجه مكه مكرمه اند، و هركس امكانى دارد مى كوشد تا در حج شركت جويد، بويژه مجاوران )، زلزله اى خروشناك و گسترنده بود، كه معيارها را دگرگون كرد، و پرچم رسالتى بزرگ را بر افراشت ، و مرزهاى صيانت قرآن را استوار گردانيد، و بنياد جامعه منحرف اسلامى آن روز را (كه از سياست قرآنى و اقتصاد قرآنى و قضاوت قرآنى و عدالت قرآنى و تربيت و اخلاق قرآنى دور افتاده بود، و خصلتهاى جاهليت از نو در آن زنده شده بود، و تبعيض و تفاوت در آن حضور داشت ، و سستى و مردگى بر آن حكومت مى كرد)، به لرزه در آورد...

عاشورا حاكميت ضد قرآنى دربار دمشق را مطرود اعلام نمود. افكار تخدير شده را به خود آورد. آن دسته از اصحاب پيامبر(ص ) و عالمان و محدثان و بزرگان مسلمين را كه مى پنداشتند در برابر اوضاع انحرافى جامعه اسلامى هيچ تكليفى ندارند محكوم كرد. زهدپيشگان صوفى مشرب را (كه محصول نفوذ فرهنگهاى بيگانه در اسلام و - اغلب - مويد ستمگران و موجب تخدير اذهان و سستى در حركتهاى اجتماعى و انقلابى بودند) رسوا ساخت . اعتبار و اعظان و عالمانى را كه در جو اختناق زندگى مى كردند و پذيراى ذلت بودند كاست . ماهيت اسلام را حاكميت حق و عدل است از نو مطرح كرد. حكومت تحميلى و صددرصد غير مشروع يزيد را باطل خواند. نظام انبيايى فراموش شده را كه شالوده آن بر اجراى عدالت - در همه جا و براى همه كس - است به ياد آورد.


خصلتهاى جاهليت را كه زنده شده بود به سوى نابودى راند. به نسلهاى پر شور جوان تفسير زندگى آموخت . بى ثمرى كار عالمان و فقيهانى را كه در مسجدها و مدرسه هاى تابع حكومت ظالم به كار علم و درس ‍ مشغول بودند نشان داد. پوچى عمر عابدان و زاهدانى را كه به زهدى گسسته از تعهدهاى اجتماعى و تحركهاى اقدامى دل خوش ‍ كرده بودند بر ملا ساخت . نشان داد كه دين خدا امانت الهى است كه هر گاه زمامداران در نگاهدارى آن خيانت كنند، هيچ چيز مهمتر از مبارزه با آن نيست . يادآور شد كه انسان وديعه خدايى است كه هرگاه حاكميتها مسير او منحرف سازند، مهمترين تكليف ايستادن در برابر آنهاست .


اذانهاى بى محتواى آن روز را محتوا بخشيد. نمازهاى بى خروش آن روزگار تغذيه كرد. زندگى با ظالمان را كه بجز غرق شدن در منجلاب تسليم و انحراف و ذلت پذيرى چيزى نيست از مرگ بدتر خواند. مرگ در راه آزادى و عدالت را سعادت كامل دانست . رسالت انسان را يادآورى كرد. حماسه قرآنى را تحقق بخشيد. جوهر ازكيه و تعليم را كه ركن رسالت الهى است به تبلور آورد. روزهاى يكسان گذر بى خورشيد از افسردگى رهانيد. همتهاى سست آسايش طلب را نفور ساخت . مردانگيها و دلاورى ها را رواج داد.
آيات جهاد را بر در و ديوار آباديها نقش كرد. طنين فرياد عدالت را در گوش لحظه ها در انداخت . به سپيده دمان مضمون داد. شامگاهان را از پوچى تهى كرد. حماسه نمازگزاران را، در آفاق موجوديت انسان و تاريخ ، جلالتى آسمانى ، بر فراز قله عظمتهاى راستين برنشانيد.


عاشورا، فريادهاى شورگستر پيامبران را - دوباره -؛ گوشهاى سنگين فرود آورد؛ و خون قرآن را در قلبهاى مرده جارى ساخت . اذانها و نمازها را از زير غبار تحميلى سياستهاى تخديرآموز در آورد و جلا داد، و جانها و روانها را از حضور بى حاصل در عرصه زندگيهاى مذلت بار بيرون كشيد.
... هر جا و هر كس با خود مى گفت : عاشورا! شهادت پسر پيامبر! اسارت دختران پيامبر! و براى چه ! و اين خروش صخره هاى ساحل فرات بود كه دلها را مى لرزاند و از جا مى كند. و اين انفجار بيدادگر خونى بود كه در زمزمه مناجات سحرگاهان راه يافت ، و سپيده دمان را طلايه دار اعلام حضور خويش ساخت ، و روزها را از تلالو شكوهمند تعهد و رسالت بياكند، و در واژه هاى زندگى سارى گشت ...


عاشورا، شهادت پسر پيامبر، اسارت دختران پيامبر، و آواره - گرداندن آنان در شهرها و بيابانها، و حاضر نمودن آنان- با غل و زنجير - در دربار دمشق ، در حضور حاضران مجلس يزيد، به همراه اظهار شادمانى از فتح و پيروزى و غلبه بر فرزندان پيامبر، چرا؟ و براى چه ؟ اين سوالى بود كه افكار را به خود مشغول مى داشت ، و سينه ها را مى جوشاند... تا خطبه هاى على وار بانوى قهرمان كربلا، و سخنرانى ولى خدا (در اجماع شام ، در مركز حاكميت حزب اموى و پهنه نفوذ فرهنگ جاهليت سفيانى )، كه ناييم فرزندان مكه و منى ، و زمزم و صفا... و ماييم فريادگران راستين اذان ، و حاملان راستين قرآن ...


و بدينگونه عاشورا از مرز شهادت و اسارت گذشت ، و بر فراز قله جاودان رسالت جاى گرفت ، رسالت احياى قرآن و نجات انسان . و بدينگونه عاشورا دوباره جو نزول قرآن را بازسازى كرد، و سياهيهاى متراكم جاهليت را زدود. و نجات اين كتاب آسمانى را از همه تمهيدهاى الحادى و حذفهاى تعبيه شده اموى نمود. قرآن يكبار ديگر با حنجره عاشورا تلاوت شد، تا هيچگاه - آرى ، هيچگاه - فراموش نگردد. و فراموش نمى گردد، تا وارث كبير عاشورا بار ديگر آن را تلاوت كند، و احكام فراموش شده را نمودار سازد، و معناى حكومت اسلام را نشان دهد...

پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید




  #142  
قدیمی 12-16-2010
ابریشم آواتار ها
ابریشم ابریشم آنلاین نیست.
کاربر فعال

 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 7,323
سپاسها: : 9

155 سپاس در 150 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

اشعاری در مورد حضرت ابوالفضل العباس (ع)

حضرت عباس

تا تو بودي خيمه ها آرام بود
دشمنم در كربلا نا كام بود
تا تو بودي من پناهي داشتم
با وجود تو سپاهي داشتم
تا تو بودي خيمه ها پاينده بود
اصغر شش ماهه من زنده بود
تا توبودي خيمه ها غارت نشد
بعد تو كس حافظ يارت نشد
تا تو بودي چه ره ها نيلي نبود
دستها آماده سيلي نبود
تا تو بودي دست زينب باز بود
بودنت بهر حرم اعجاز بود
تا كه مشكت پاره و بي آب
دشمن بر كينه ات شاداب شد





حضرت عباس

بیا که بار امانت بمنزل افتاده
بیا که کشتیت ای نوح در گل افتاده
زراه لطف قدم نه دمی ببالینم
که سخت کار من اینجا به مشگل افتاده
زشوق اینکه رسد موجی از محبت تو
دلم چوگوهر خونین بسا حل افتاده
بدآنطریق که جان میدمند بر ابدان
محبت تو پریروی در دل افتاده
به مجلسم چونهی پا بهوش باش ایگل
که مست نرگس چشمت به محفل افتاده
به ناب خرمن زلفت دلم گرفته مکان
خبر دهید که آتش به حاصل افتاده
به چشم منتظرم تبر خورده صد افسوس
برای دیدنت این خار حائل افتاده
چنانکه پای درختان حسان ثمر ریزد
دو دست پور علی در مقابل افتاده
حسان



حضرت عباس
به عرصه كربلا كفر چو طغيان گرفت
ظلم جهانگير گشت نقطه ايمان گرفت
گلبن گلزار دين خزان شد از باد كين
خار ستم سر به سر دامن بستان گرفت
بلبل دستانسرا رو به هزيمت نهاد
زاغ سيه روزگاه طرف گلستان گرفت
فغان لب تشنگان گذشت از كهكشان
حضرت عباس را سكينه دامن گرفت
گفت تو سقاى آب ما همه در پيچ و تاب !
نتوان يك جرعه آب ز بهر طفلان گرفت ؟!
عباس با حال زار كشيدش اندر كنار
غبار غم از رخ آن گل پژمان گرفت
وعده آب روان داد به آن خسته جان
اذن كه تا آرد آب از شه عطشان گرفت
گفت كه اى نور عين نو گل باغ حسين
به نرخ گيرم آب اگر كه بتوان گرفت
به ديده اشگبار گشت به مركب سوار
مشك تهى آب را به دوش ز احسان گرفت
تيغ مشعشع كشيد زهره عدوان دريد
پهلوى كردان شكافت عرصه ميدان گرفت
راه فرار از نبرد بست به بهمن ز فن
تيغ گران از كف رستم دستان گرفت
از تف تيغش فتاد لرزه بر اندام خصم
خال خدنگش هدف چهره كيوان گرفت
از دم تيغش يكى روى به دوزخ نمود>
<ز آتش قهرش يكى جان بخ نيران گرفت
ز الحذر و الحذر به گوش فلك گشت كر
زالفرار الفرار سينه گردون گرفت
در ظلمات سيه سد سكندر شكست
بار دگر همچو خضر چشمه حيوان گرفت
ديد كه آب فرات موج زنان مى رود
چشمه چشمش ز اشك صورت عمان گرفت
گفت الا اى فرات چشمه آب حيات
كناره كى تا كنون كسى ز مهمان گرفت ؟!
ما زعطش در تعب ، تو مى روى خشك لب
مشك پر از آب كرد به كف و سر و جان گرفت
تير به چشمش زدند سينه سپر ساخت او
دست ز جسمش فتاد مشك به دندان گرفت
تير زدندش به مشك دست ز هستى كشيد
ريخت چو آبش به خاك سر به گريبان گرفت
گفت كه اى بينوا مى روى اندر كجا؟
چون ز تو در خيمه ها سكينه پيمان گرفت
ز ضرب تيغ و سنان گشت تنش غرقه خون
به خاك ، از زين ، مكان آن مه تابان گرفت
ناله «ادرك اخا» رسيد در خيمه ها
غبار غم دامن شاه شهيدان گرفت
رخت به ميدان كشيد جامه طاقت دريد
بر سر نعشش رسيد سرش به دامن گرفت
ديد تنش غرق خون ماه رخش لاله گون
خون زد و چشم ترس به چشم گريان گرفت
گفت علمدار من ، مونس و غمخوار من
گشتى عمر ترا ورطه طوفان گرفت ؟!
خيز كه در خيمه ها سكينه با اشك و آه
كنون دامن زينب نالان گرفت

حضرت عباس

مـیـان هــمهمـــه تیــری پــریــد آهسته
و از نـــگاه تـــری خــون چکیــد آهسته
وآب دســت بـه دامــان مــاه صحرا شـد
همین که مشک گــریبان دریــد آهسـته
نـگاه مشــک گـریـزان به خیمه ها افتاد
وآب زیـــر لــب آهــی کشــید آهســته
غبار و شیهه‌ی اسبان کمان و تیغ دغا
نســیـم، زیــر علـم، می‌خزید آهسـته
سـوار، خـم شد واز اسب، به زیر افتاد
بـــه‌روی خــــاک بـــلــا آرمــید آهسته
و در میــان هیـاهوی اسـب‌ها، آن مرد
صدای ناله‌ی زهرا (س)، شنید آهسته
و بـــر جنــــازه‌ی او آفــتــاب را دیــــدم
که زیــر بار غمش می خمید ، آهسته
و در جــواب شــهیدان که منتظر بودند
ســتــون خیمــه‌ی او را کشید آهسته




حضرت عباس

چشمم از اشک پر و مشک من از آب تهی است
جگرم غرقه به خون و تنم از تاب تهی است
دل من میبرد آبی که از این مشک چکد
کشتی ام غرقه به آبی که زگرداب تهی است
به روی اسب قیامم به روی خاک سجود
این نماز ره عشق است زآداب تهی است
دست و مشک و علمم لازمه هر سقاست
دست عباس تو از این همه اسباب تهی است
مشک هم اشک به بی دستی من میریزد
بی سبب نیست اگر مشک من از آب تهی است
.

جریان حضرت عباس

چونكه نوبت بر بنى هاشم رسيد
ساخت ساز جنگ عباس رشيد
محرم سر و علمدار حسين
در وفادارى علم در نشاتين
در صباحت ، ثالث خورشيد و ماه
روز خصم از بيم ان چون شب سياه
در شجاعت يادگار مرتضى
داده بر حكم قضا دست رض
خواست در جنگ عدو رخصت ز شاه
گفت شاهش كاى علمدار سپاه
چون علم گردد نگون در كار زار
كار لشگر بايد از وى انفطار
گفت تنگ است اى شه خوبان دلم
زندگى باشد از اين پس مشكلم
زين قفس برهان من دلگير ر
تابه كى زنجير بايد شير را؟!
گفت شه چون نيست زين كارت گزير
اين ز پا افتادگان را دست گير!
جنگ و كين بگذار و آبى كن طلب
بهر اين افسردگان خشك لب>

جریان حضرت عباس(ادامه)
پر كرد مشك و پس كفى از آب بر گرفت
مى خواست تا كه نوشد از آن آب خوشگوار
آمد به يادش از جگر تشنه حسين عليه السلام
چون اشك خويش ريخت ز كف آب خوشگوار
شد با لبان تشنه ز آب روان بيرون
دل پر ز جوش و مشك به دوش آن بزرگوار
كردند جمله حمله بر آن شبل مرتضى
يك شير در ميانه گرگان بى شمار!
يك تن كسى نديده چندين هزار تير
يك گل كسى نديده چندين هزار خار!
والله ان قطعتم يمينى
انى احامى اءبدا عن دينى
و عن امام صادق اليقين
نجل النبى الطاهر الاءمين
بنى صدق جائنان بالدين
مصدقا بالواحد الاءمين
چو دست راست جداشد ز پيكر عباس
گريست عرش به حال برادر عباس
شكست پشت رسول از شكسته بازويش و
خميد قد على چون هلال ابرويش
جهان به ديده مظلوم كربلا شب شد
سپهر گفت اسيرى نصيب زينب شد>>
<< يا نفس لا تخشى من الكفار
و اءبشرى برحمة الجبار
مع البنى سيد المختار
مع جملة السادات و الاءطهار
قد قطعوا ببغيهم يسارى
فاءصلهم يا رب حر النار
الا اى پيك معراج سعادت
هماى رفرف اوج سعادت
كنون كز دست من افتاده شمشير
ز هر سو بسته بر من راه تدبير
شتابى كن كه وقت همت توست
گذشت از من ، زمان خدمت توست
خلاصم كن از اين انبوه لشگر
رسانم از وفا نزد برادر
سكينه منتظر از بهر آب است
ز سوز تشنگى بى صبر و تاب است
و باءن الاءنكسار فى جبينه
فانكدب الجبال من حنينه
كافل اءهله و ساقى صبيته
و حامل اللواء بعالى همته
و كيف لا و هو جمال بهجته
و فى محياه سرور مهجته

< گفت : سمعا اى امير انس و جان
گر چه باشد قطره آبى به جان
شد به سوى آب تازان با شتاب
زد سمند باد پيما را در آب
بى محابا جرعه اى در كف گرفت
چون به خويش آمد دمى گرفت اى شگفت
تشنه لب در خيمه سبط مصطفى
آب نوشم ؟! من زهى شرط وف
زاده شير خدا با مشك آب
خشك لب از آب زد بيرون ركاب
يا نفس ، من بعد الحسين هونى !
و بعده لا كنت اءن تكونى !
هذا الحسين وارد المنون
و تشربين بارد المعين ؟!
هيهات ! ما هذا فعال دينى
و لا فعال صادق اليقين
آمد به يادش از لب خشك برادرش
شد غيرت فرات دو چشم ز خون ترش
گفتا نخورده آب گلستان حيدرى
دارى تو ميل آب ؟ كجا شد برادرى ؟!
تشنه است آن نو گل باغ فتوت است
لب تر مكن ز آب كه دور از مروت است

امام حسین (ع)بربالین برادر

اى كشته راه داور من
اى پشت و پناه لشگر من
اى نور دو ديده تر من
عباس جوان ، برادر من
برخيز كه من غريب و زارم
بى مونس و يار غمگسارم
برخيز گذر به خيمه ها كن
غمخوارى آل مصطفى كن
بر وعده خويشتن وفا كن
عباس جوان ، برادر من
ديدى كه فلك به ما چه ها كرد؟
ما را به غم تو مبتلى كرد
كى دست ترا ز تن جدا كرد
عباس جوان برادر من
گفتم كه در اين جهان فانى
شايد كه تو بعد من بمانى
زينب به سوى وطن رسانى
تعديتم يا شر قوم ببغيكم
ميرزا محمدتقى تبريزى


حضرت عباس

سوغات تو از علقمه آیا بخورد تیر ؟
یک مشک پر از حسرت لبها بخورد تیر ؟

با دست رشیدت که در آغوش کشیدیش
این آرزوی توست مبادا بخورد تیر

تا چند قدم مانده به بی تابی طفلی
تو آمدی و آمدی .... اما بخورد تیر

***
حالا که به این خیمه تشنه نرسیدی
تو خواسته ای آن قد و بالا بخورد تیر

تو خواسته ای دست ترت را که بیفتد ...
چشمی که رسیده است به دریا بخورد تیر

تو خواسته ای حال که آبی نرساندی
سرتا سر شرمندگی ات را بخورد تیر

***
تو خواسته ای تا همه دار و ندارت
پیش قدم حضرت زهرا بخورد تیر
=-=-=-=-=-=-=-=-=-علیرضا لک



رباعی های حضرت عباس

مفهوم بلند آفتابى عباس

از گريه كودكان كبابى عباس
از تشنگيت فرات دلخون گرديد
والله كه آبروى آبى عباس





حضرت عباس
هنوز نام تو در دفتر زمان جـــاری اســت
و خون غیرت تو در رگ جهان جاری است
هنــوز هـــم تو امید ـــید وارانـــی
زلال نام تو در بغض کودکــــان جاری است
چه دست بود فشاندی به آبها که هنـــوز
حد یث عزت نــفس تودر زبـان جاری ا ست
و از دو دست تو دشت وفــا وغیـــــرت را
د و رود پای گرفته است وهمچـنان جاری است
مگر نگاه تو د نبال مشــگ می گـــرد
که رود اشگ زهر دیده بی امان جــاری است
وفا بقامت تو قـــــد ر خویش را ســـنجید
که با وفایی تو مثل بیکران جــاری است
واوج آبی نامـــت شبیه معـجزه هســــت
که بر مناره آ فاق چون اذان جاری است
هنوز هـــم شفـــق آلود تســت چشم افـــق
پیام سرخ تو در متن آسمان جاری است
سفیــــنه تــــو کنـــار فــرات یاس آ لود
به خون نشسته و در بحر أرمان جـاري اســــت
به پای بوسی دستان آسمانی تو
هزار رود فرات از نهاد جان جاری است>

<قســم به حرمت آن بــازوان قاطــــع تو
که د جله د جله مرام تو در زمان جاری است
تو آب را بــه تمـــنای تشنـــگی بــرد ی
که در مرام تو زخم از پی سنان جاری است
********
سلام بر تو و دستان پر سخاوت تــــو
ســـلام بــر ادب و غیرت و نجابت تـــو
ســـلام بر قـــــلم بازوان خــونــینــت
كه قطعـه قطعـه شــد از بهر قاطعيـت تـو

سلا م بر عرق شـرم گـــونه ماهــــت
که قطره قطره چکید از جبین عصمت تـــو
سلام بر شرف و مشی ومشق و میثـــاقــت
ســلام بـر دل لبریــــز از ولایت تـــو
چقدر نــام تو همرنگ جـــانفشـانیهــاسـت
سـلام بــر تو و آییـن استـقا مت تـــو
سلام بر صدف سینه گهر خیـــــزت
سلام بر سعه صــد ر بی نها یـــت تــــو
به روز حادثـه بودی پنـــــــاه آل الله
شكست قامـت شاه از غــــم شهادت تـــو
کشم چگونه غمت را به رشــــته تحریر
که شرحه شرحه قلم شد زشرح محنت تـــو
پاسخ با نقل قول
  #143  
قدیمی 12-16-2010
ابریشم آواتار ها
ابریشم ابریشم آنلاین نیست.
کاربر فعال

 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 7,323
سپاسها: : 9

155 سپاس در 150 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

سفارشهای سیدالشهدا به حضرت زینب(س) شب عاشوار بعنوان آخرین شب زندگانی امام حسین(ع) و یاران وفادارش، برای آنان بسیار با ارزش و مغتنم بود. آنان از این شب، بیشترین و بهترین بهره های معنوی و عرفانی را تحصیل کرده و تا بامدادان روز عاشورا به راز و نیاز، مناجات، نماز و قرائت قرآن پرداختند و روح و روان خود را با تهجد و شب زنده داری صیقل داده و برای شهادت در راه خدا آماده کردند.
خبرگزاری مهر - گروه دین و اندیشه: امام حسین(ع) پس از اطمینان از عدم حمله دشمن در عصر روز نهم محرم و در شب عاشورا، فرصتی یافت تا با یاران خود به گفتگو پرداخته، امور سپاه را تنظیم، به عبادت و تهجد پرداخته و برای روز بعد خود را از هر جهت آماده کند.

خطبه امام حسین(ع) و اتمام حجت با یاران

یکی از وقایع شب عاشورا خطبه امام حسین(ع) است. امام حسین(ع) در شامگاه روز تاسوعا، یاران را در خیمه ای بزرگ گرد آورد و برای آنان خطبه ای خواند و در بخشی از آن فرمود: "... من یارانی باوفاتر و بهتر از اصحاب خود سراغ ندارم و خویشاوندانی نیکوکارتر و به حقیقت نزدیکتر از خویشاوندان خود نمی شناسم، خدا شما را از جهت من، پاداش نیک عطا فرماید.

یاران من! بدانید یک امشب، بیشتر در این جهان به سر نخواهیم کرد و فردا از این مردم، جان به سلامت نخواهیم برد. من به شما اجازه می دهم که همگی از این سرزمین بیرون روید ، من بیعت خود را از شما برداشتم و اینک تاریک است و شما می توانید با کمال آسودگی خود را از چنگال دشمن برهانید."

پس از سخنان آن حضرت، حاضران در مجلس از جمله برادران، فرزندان، برادرزادگان و عموزادگان آن حضرت، یکی پس از دیگری داد سخن داده و عرض کردند که ما هرگز چنین نخواهیم کرد و تا زنده ایم تو را تا آخرین قطره خونمان یاری خواهیم کرد.

پیش از همه، برادرش حضرت عباس(ع) سخن گفت و وفاداری و پایداری خویش را ابراز داشت. سپس سایر یاران امام حسین(ع) به وی اقتدا کرده و هر کدام به نوعی وفاداری خویش را اعلام و از تنها گذاشتن آن حضرت و رفتن از سرزمین کربلا امتناع کردند.

سفارشهایی به خواهر

یکی دیگر از اقدامات امام حسین در شب عاشورا سفارشهایی به خواهرش زینب کبری (س) بود .

حضرت زینب(س) هنگامی که متوجه حالات امام حسین(ع) شد و یقین کرد که وی از دنیا قطع امید کرده و آماده لقای الهی شده است، بسیار نگران و سراسیمه شد و به نزد آن حضرت رفت و عرض کرد: ای کاش مرگ مرا در می یافت و به زندگی ام پایان می داد و من شاهد چنین روزی نبودم. امروز گویا مادرم فاطمه زهرا(س)، پدرم حضرت علی(ع) و برادرم حسن مجتبی(ع) از دنیا رفته اند. ای یادگار گذشتگان و سرپرست بازماندگان! تو چرا؟

امام حسین(ع) خواهرش را دلداری داد و به وی فرمود: خواهرم! متوجه باش که شیطان، حلم و بردباریت را از تو نرباید. خواهرم! آرام باش و از خدا بپرهیز و به اراده او خوشنود باش و بدان که اهل زمین می میرند و آسمانی ها باقی نمی مانند و غیر خدا هر چه هست، از بین می رود و جز ذات پاک باری تعالی که موجودات را آفرید و مردم را مبعوث می سازد و یکتای بی همتا است، هیچ چیز دیگری برقرار نخواهد ماند. جدم رسول خدا(ص)، پدرم، مادرم و برادرم که از من بهتر بودند، همگی رفتند. بر من و هر مسلمانی لازم است از آنان پیروی کرده و به راه آنان برویم.

آن حضرت، با بیانی شیوا و آرام بخش، خواهرش را تسلی داد و بر قوه صبر و حلمش افزود و برای همیشه وی را آرام کرد.

تنظیم امور خیمه گاه

امام حسین(ع) که تجربیات ارزنده ای از نبرد با دشمنان داشت، با همان یاران اندک خود، تمام جوانب جنگ و دفاع بایسته را در نظر داشت و از پیش برای آن تصمیمات لازم را اتخاذ می کرد. آن حضرت برای دفاع بهتر و روان تر در برابر تهاجم احتمالی دشمن، دستور داد خیمه ها را به یکدیگر نزدیک کرده و با طناب های محکم آنها را به هم پیوند دهند و در اطراف خیمه ها خندقی حفر کرده و آن ا را از خار و هیزم انباشته کنند، تا در هنگام هجوم دشمن از سه طرف آنان را با خندق هایی شعله ور مواجه کرده و از یک طرف با نیروهای تدافعی خویش در برابر دشمن ایستادگی کنند.

این تصمیم و تدبیر آن حضرت، بسیار اثر بخش و کارساز بود. زیرا بارها دسته هایی از اراذل و گروه های جنایت پیشه سپاه عمر بن سعد، قصد هجوم به خیمه گاه امام حسین(ع) را کردند ولی با انبوهی از آتش مواجه شده و از ادامه کار خود منصرف گردیدند.

عبادت و تهجد

شب عاشوار بعنوان آخرین شب زندگانی امام حسین(ع) و یاران وفادارش، برای آنان بسیار با ارزش و مغتنم بود. آنان از این شب، بیشترین و بهترین بهره های معنوی و عرفانی را تحصیل کرده و تا بامدادان روز عاشورا به راز و نیاز، مناجات، نماز و قرائت قرآن پرداختند و روح و روان خود را با تهجد و شب زنده داری صیقل داده و برای شهادت در راه خدا آماده کردند.

پاسخ با نقل قول
  #144  
قدیمی 12-16-2010
ابریشم آواتار ها
ابریشم ابریشم آنلاین نیست.
کاربر فعال

 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 7,323
سپاسها: : 9

155 سپاس در 150 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

فوايد خواندن زيارت عاشورا



در فوايد خواندن زيارت عاشورا رواياتي است از جمله اين‌كه آمده است: در نجم ثاقب در ذيل حكايت تشرف جناب حاج سيد احمد رشتى به ملاقات امام عصر ارواحنا فداه در سفر حج و فرمايش آن حضرت به او كه چرا شما عاشورا نمى‌‏خوانيد عاشورا عاشورا عاشورا و آن حكايت را ما إن‌شاءالله بعد از زيارت جامعه كبيره نقل خواهيم كرد.
شب دهم شب محرم، شب عاشوراست و براي اين شب دعا و نمازهاي بسيار با فضيلت‌هاي بسيار نقل کرده‌اند. خواندن زيارت عاشورا از جمله دعاهايي كه بر خواند آن تاكيد فراواني شده است.

به گزارش ايسنا در فوايد خواندن زيارت عاشورا رواياتي است از جمله اين‌كه آمده است: در نجم ثاقب در ذيل حكايت تشرف جناب حاج سيد احمد رشتى به ملاقات امام عصر ارواحنا فداه در سفر حج و فرمايش آن حضرت به او كه چرا شما عاشورا نمى‌‏خوانيد عاشورا عاشورا عاشورا و آن حكايت را ما إن‌شاءالله بعد از زيارت جامعه كبيره نقل خواهيم كرد.

شيخ ما ثقه الاسلام نورى رحمه الله فرموده: اما زيارت عاشورا پس در فضل و مقام آن بس كه از سنخ ساير زيارات نيست كه به ظاهر از انشاى و املاى معصومى باشد هر چند كه از قلوب مطهره ايشان چيزى جز آن‌چه از عالم بالا به آن‌جا رسد بيرون نيايد بلكه از سنخ احاديث قدسيه است كه به همين ترتيب از زيارت و لعن و سلام و دعا از حضرت احديت جلت عظمته به جبرئيل امين و از او به خاتم النبيين صلى الله عليه و آله رسيده و به حسب تجربه مداومت به آن در چهل روز يا كمتر در قضاى حاجات و نيل مقاصد و دفع اعادى بى‌‏نظير و لكن احسن فوايد آن كه از مواظبت آن به دست آمده فايده ‏اى است كه در كتاب دارالسلام ذكر كردم و اجمال آن آن‌كه ثقه صالح متقى حاج ملا حسن يزدى كه از نيكان مجاورين نجف اشرف است و پيوسته مشغول عبادت و زيارت نقل كرد.

از ثقه امين حاج محمد على يزدى كه مرد فاضل صالحى بود در يزد كه دائما مشغول اصلاح امر آخرت خود بود و شبها در مقبره خارج يزد كه در آن جماعتى از صلحا مدفونند و معروف است به مزار به سر مى ‏برد و او را همسايه ‏اى بود كه در كودكى با هم بزرگ شده و در نزد يك معلم مى ‏رفتند تا آنكه بزرگ شد و شغل عشارى پيش گرفت تا آنكه مرد و در همان مقبره نزديك محلى كه آن مرد صالح بيتوته مى ‏كرد دفن كردند پس او را در خواب ديد پس از گذشتن كمتر از ماهى كه در هيات نيكويى است پس به نزد او رفت و گفت من مى‌‏دانم مبدا و منتهاى كار تو و ظاهر و باطن ترا و نبودى از آن‌ها كه احتمال رود نيكى در باطن ايشان و شغل تو مقتضى نبود جز عذاب را پس به كدام عمل به اين مقام رسيدى ؟

گفت: چنان است كه گفتى و من در اشد عذاب بودم از روز وفات تا ديروز كه زوجه استاد اشرف حداد فوت شد و در اين مكان او را دفن كردند و اشاره كرد به موضعى كه قريب صد ذرع از او دور بود و در شب وفات او حضرت ابى عبد الله الحسين عليه السلام سه مرتبه او را زيارت كرد و در مرتبه سوم امر فرمود به رفع عذاب از اين مقبره پس حالت ما نيكو شد و در سعه و نعمت افتاديم پس از خواب متحيرانه بيدار شد و حداد را نمى ‏شناخت و محله او را نمى ‏دانست پس در بازار حدادان از او تفحص كرد و او را پيدا نمود از او پرسيد براى تو زوجه ‏اى بود؟

گفت: آرى ديروز وفات كرد و او را در فلان مكان و همان موضع را اسم برد دفن كردم.

گفت: او به زيارت ابى‌عبد الله عليه السلام رفته بود؟

گفت: نه.

گفت ذكر مصايب او مى‌‏كرد؟

گفت: نه.

گفت: مجلس تعزيه‌‏دارى داشت؟

گفت: نه.

آنگاه پرسيد: چه مى‏‌جويى؟

خواب را نقل كرد.

گفت: آن زن مواظبت داشت به زيارت عاشورا.

متن زيارت به همراه ترجمه فارسي

اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ السَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ‏

(السَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا خِيَرَةَ اللَّهِ وَ ابْنَ خِيَرَتِهِ) السَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ ابْنَ سَيِّدِ الْوَصِيِّينَ‏ ، السَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ فَاطِمَةَ سَيِّدَةِ نِسَاءِ الْعَالَمِين، السَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا ثَارَ اللَّهِ وَ ابْنَ ثَارِهِ وَ الْوِتْرَ الْمَوْتُورَ ؛ السَّلاَمُ عَلَيْكَ وَ عَلَى الْأَرْوَاحِ الَّتِي حَلَّتْ بِفِنَائِكَ عَلَيْكُمْ مِنِّي جَمِيعاً سَلاَمُ اللَّهِ أَبَداً مَا بَقِيتُ وَ بَقِيَ اللَّيْلُ وَ النَّهَارُ

يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ لَقَدْ عَظُمَتِ الرَّزِيَّةُ وَ جَلَّتْ وَ عَظُمَتِ الْمُصِيبَةُ بِكَ (بِكُمْ) عَلَيْنَا وَ عَلَى جَمِيعِ أَهْلِ الْإِسْلاَمِ‏ وَ جَلَّتْ وَ عَظُمَتْ مُصِيبَتُكَ فِي السَّمَاوَاتِ عَلَى جَمِيعِ أَهْلِ السَّمَاوَاتِ‏ ، فَلَعَنَ اللَّهُ أُمَّةً أَسَّسَتْ أَسَاسَ الظُّلْمِ وَ الْجَوْرِ عَلَيْكُمْ أَهْلَ الْبَيْتِ‏ ، وَ لَعَنَ اللَّهُ أُمَّةً دَفَعَتْكُمْ عَنْ مَقَامِكُمْ وَ أَزَالَتْكُمْ عَنْ مَرَاتِبِكُمُ الَّتِي رَتَّبَكُمُ اللَّهُ فِيهَا ، وَ لَعَنَ اللَّهُ أُمَّةً قَتَلَتْكُمْ وَ لَعَنَ اللَّهُ الْمُمَهِّدِينَ لَهُمْ بِالتَّمْكِينِ مِنْ قِتَالِكُمْ‏ بَرِئْتُ إِلَى اللَّهِ وَ إِلَيْكُمْ مِنْهُمْ وَ (مِنْ) أَشْيَاعِهِمْ وَ أَتْبَاعِهِمْ وَ أَوْلِيَائِهِمْ‏.

يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ إِنِّي سِلْمٌ لِمَنْ سَالَمَكُمْ وَ حَرْبٌ لِمَنْ حَارَبَكُمْ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَ لَعَنَ اللَّهُ آلَ زِيَادٍ وَ آلَ مَرْوَانَ وَ لَعَنَ اللَّهُ بَنِي أُمَيَّةَ قَاطِبَةً وَ لَعَنَ اللَّهُ ابْنَ مَرْجَانَةَ وَ لَعَنَ اللَّهُ عُمَرَ بْنَ سَعْدٍ وَ لَعَنَ اللَّهُ شِمْراً (شَمِراً) وَ لَعَنَ اللَّهُ أُمَّةً أَسْرَجَتْ وَ أَلْجَمَتْ وَ تَنَقَّبَتْ لِقِتَالِكَ بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي‏ ، لَقَدْ عَظُمَ مُصَابِي بِكَ فَأَسْأَلُ اللَّهَ الَّذِي أَكْرَمَ مَقَامَكَ وَ أَكْرَمَنِي (بِكَ) أَنْ يَرْزُقَنِي طَلَبَ ثَارِكَ مَعَ إِمَامٍ مَنْصُورٍ مِنْ أَهْلِ بَيْتِ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ‏.

اللَّهُمَّ اجْعَلْنِي عِنْدَكَ وَجِيهاً بِالْحُسَيْنِ عليه السلام فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ ، يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ إِنِّي أَتَقَرَّبُ إِلَى اللَّهِ وَ إِلَى رَسُولِهِ وَ إِلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ‏ وَ إِلَى فَاطِمَةَ وَ إِلَى الْحَسَنِ وَ إِلَيْكَ بِمُوَالاَتِكَ‏ وَ بِالْبَرَاءَةِ (مِمَّنْ قَاتَلَكَ وَ نَصَبَ لَكَ الْحَرْبَ وَ بِالْبَرَاءَةِ مِمَّنْ أَسَّسَ أَسَاسَ الظُّلْمِ وَ الْجَوْرِ عَلَيْكُمْ‏ وَ أَبْرَأُ إِلَى اللَّهِ وَ إِلَى رَسُولِهِ) مِمَّنْ أَسَّسَ أَسَاسَ ذَلِكَ وَ بَنَى عَلَيْهِ بُنْيَانَهُ‏ وَ جَرَى فِي ظُلْمِهِ وَ جَوْرِهِ عَلَيْكُمْ وَ عَلَى أَشْيَاعِكُمْ بَرِئْتُ إِلَى اللَّهِ وَ إِلَيْكُمْ مِنْهُمْ‏ وَ أَتَقَرَّبُ إِلَى اللَّهِ ثُمَّ إِلَيْكُمْ بِمُوَالاَتِكُمْ وَ مُوَالاَةِ وَلِيِّكُمْ‏ وَ بِالْبَرَاءَةِ مِنْ أَعْدَائِكُمْ وَ النَّاصِبِينَ لَكُمُ الْحَرْبَ وَ بِالْبَرَاءَةِ مِنْ أَشْيَاعِهِمْ وَ أَتْبَاعِهِمْ‏ ، إِنِّي سِلْمٌ لِمَنْ سَالَمَكُمْ وَ حَرْبٌ لِمَنْ حَارَبَكُمْ وَ وَلِيٌّ لِمَنْ وَالاَكُمْ وَ عَدُوٌّ لِمَنْ عَادَاكُمْ‏ ، فَأَسْأَلُ اللَّهَ الَّذِي أَكْرَمَنِي بِمَعْرِفَتِكُمْ وَ مَعْرِفَةِ أَوْلِيَائِكُمْ وَ رَزَقَنِي الْبَرَاءَةَ مِنْ أَعْدَائِكُمْ‏ ، أَنْ يَجْعَلَنِي مَعَكُمْ فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ وَ أَنْ يُثَبِّتَ لِي عِنْدَكُمْ قَدَمَ صِدْقٍ فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ وَ أَسْأَلُهُ أَنْ يُبَلِّغَنِي الْمَقَامَ الْمَحْمُودَ لَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ‏ وَ أَنْ يَرْزُقَنِي طَلَبَ ثَارِي (ثَارَكُمْ) مَعَ إِمَامٍ هُدًى (مَهْدِيٍّ) ظَاهِرٍ نَاطِقٍ بِالْحَقِّ مِنْكُمْ‏

وَ أَسْأَلُ اللَّهَ بِحَقِّكُمْ وَ بِالشَّأْنِ الَّذِي لَكُمْ عِنْدَهُ أَنْ يُعْطِيَنِي بِمُصَابِي بِكُمْ أَفْضَلَ مَا يُعْطِي مُصَاباً بِمُصِيبَتِهِ‏ مُصِيبَةً مَا أَعْظَمَهَا وَ أَعْظَمَ رَزِيَّتَهَا فِي الْإِسْلاَمِ وَ فِي جَمِيعِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ(الْأَرَضِينَ) ، اللَّهُمَّ اجْعَلْنِي فِي مَقَامِي هَذَا مِمَّنْ تَنَالُهُ مِنْكَ صَلَوَاتٌ وَ رَحْمَةٌ وَ مَغْفِرَةٌ ، اللَّهُمَّ اجْعَلْ مَحْيَايَ مَحْيَا مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ مَمَاتِي مَمَاتَ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ ، اللَّهُمَّ إِنَّ هَذَا يَوْمٌ تَبَرَّكَتْ بِهِ (فِيهِ) بَنُو أُمَيَّةَ وَ ابْنُ آكِلَةِ الْأَكْبَادِ اللَّعِينُ ابْنُ اللَّعِينِ عَلَى (لِسَانِكَ) وَ لِسَانِ نَبِيِّكَ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) فِي كُلِّ مَوْطِنٍ وَ مَوْقِفٍ وَقَفَ فِيهِ نَبِيُّكَ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ) ، اللَّهُمَّ الْعَنْ أَبَا سُفْيَانَ وَ مُعَاوِيَةَ وَ يَزِيدَ بْنَ مُعَاوِيَةَ عَلَيْهِمْ مِنْكَ اللَّعْنَةُ أَبَدَ الْآبِدِينَ‏ وَ هَذَا يَوْمٌ فَرِحَتْ بِهِ آلُ زِيَادٍ وَ آلُ مَرْوَانَ بِقَتْلِهِمُ الْحُسَيْنَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ (عَلَيْهِ السَّلاَمُ) اللَّهُمَّ فَضَاعِفْ عَلَيْهِمُ اللَّعْنَ مِنْكَ وَ الْعَذَابَ (الْأَلِيمَ) اللَّهُمَّ إِنِّي أَتَقَرَّبُ إِلَيْكَ فِي هَذَا الْيَوْمِ وَ فِي مَوْقِفِي هَذَا وَ أَيَّامِ حَيَاتِي‏ بِالْبَرَاءَةِ مِنْهُمْ وَ اللَّعْنَةِ عَلَيْهِمْ وَ بِالْمُوَالاَةِ لِنَبِيِّكَ وَ آلِ نَبِيِّكَ (عَلَيْهِ وَ) عَلَيْهِمُ السَّلاَمُ‏

پس مى ‏گويى صد مرتبه‏ :

اللَّهُمَّ الْعَنْ أَوَّلَ ظَالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ آخِرَ تَابِعٍ لَهُ عَلَى ذَلِكَ‏ * اللَّهُمَّ الْعَنِ الْعِصَابَةَ الَّتِي (الَّذِينَ) جَاهَدَتِ الْحُسَيْنَ وَ شَايَعَتْ وَ بَايَعَتْ وَ تَابَعَتْ عَلَى قَتْلِهِ اللَّهُمَّ الْعَنْهُمْ جَمِيعاً

پس مى ‏گويى صد مرتبه‏ :

السَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ وَ عَلَى الْأَرْوَاحِ الَّتِي حَلَّتْ بِفِنَائِكَ‏ * عَلَيْكَ مِنِّي سَلاَمُ اللَّهِ أَبَداً مَا بَقِيتُ وَ بَقِيَ اللَّيْلُ وَ النَّهَارُ وَ لاَ جَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنِّي لِزِيَارَتِكُمْ * السَّلاَمُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَ عَلَى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ (وَ عَلَى أَوْلاَدِ الْحُسَيْنِ) وَ عَلَى أَصْحَابِ الْحُسَيْنِ‏

پس مى ‏گويى‏ :

اللَّهُمَّ خُصَّ أَنتَ أَوَّلَ ظَالِمٍ بِاللَّعْنِ مِنِّي وَ ابْدَأْ بِهِ أَوَّلاً ثُمَّ (الْعَنِ) الثَّانِيَ وَ الثَّالِثَ وَ الرَّابِعَ‏ * اللَّهُمَّ الْعَنْ يَزِيدَ خَامِساً وَ الْعَنْ عُبَيْدَ اللَّهِ بْنَ زِيَادٍ وَ ابْنَ مَرْجَانَةَ وَ عُمَرَ بْنَ سَعْدٍ وَ شِمْراً وَ آلَ أَبِي سُفْيَانَ وَ آلَ زِيَادٍ وَ آلَ مَرْوَانَ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ

پس به سجده مى ‏روى و مى ‏گويى‏ :

اللَّهُمَّ لَكَ الْحَمْدُ حَمْدَ الشَّاكِرِينَ لَكَ عَلَى مُصَابِهِمْ الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَى عَظِيمِ رَزِيَّتِي‏ * اللَّهُمَّ ارْزُقْنِي شَفَاعَةَ الْحُسَيْنِ يَوْمَ الْوُرُودِ وَ ثَبِّتْ لِي قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَكَ مَعَ الْحُسَيْنِ وَ أَصْحَابِ الْحُسَيْنِ الَّذِينَ بَذَلُوا مُهَجَهُمْ دُونَ الْحُسَيْنِ عليه السلام‏

دعاي علقمه

علقمه گفت كه فرمود حضرت باقر عليه السلام كه اگر بتوانى كه زيارت كنى آن حضرت را در هر روز به اين زيارت در خانه خود بكن كه خواهد بود براى تو جميع اين ثوابها و روايت كرده محمد بن خالد طيالسى از سيف بن عميره كه گفت بيرون رفتم با صفوان بن مهران و جمعى ديگر از اصحاب خودمان بسوى نجف بعد از خروج حضرت صادق عليه السلام از حيره به جانب مدينه پس زمانى كه ما فارغ شديم از زيارت يعنى زيارت امير المؤمنين عليه السلام ؛ گردانيد صفوان صورت خود را به جانب مشهد (محل شهادت) ابو عبد الله عليه السلام پس گفت از براى ما كه زيارت كنيد حسين عليه السلام را از اين مكان از نزد سر مقدس امير المؤمنين عليه السلام كه از اينجا ايما و اشاره كرد به سلام بر آن حضرت جناب صادق عليه السلام و من در خدمتش بودم سيف گفت پس خواند صفوان همان زيارتى را كه روايت كرده بود علقمه بن محمد حضرمى از حضرت باقر عليه السلام در روز عاشورا آنگاه دو ركعت نماز كرد نزد سر امير المؤمنين عليه السلام و وداع گفت بعد از آن نماز امير المؤمنين عليه السلام را و اشاره كرد به جانب قبر حسين عليه السلام به سلام در حالتى كه گردانيده بود روى خود را به جانب او و وداع كرد بعد از زيارت او را و از دعاهايى كه بعد از نماز خواند اين بود :

براي خواندن متن عربي ، به کتاب مفاتيح الجنان ، صفحه 898 ، دعاي بعد از زيارت عاشورا ، مراجعه کنيد.

سيف بن عميره گويد كه سؤال كردم از صفوان و گفتم كه علقمه بن محمد اين دعا را براى ما از حضرت باقر عليه السلام روايت نكرد بلكه همان زيارت را حديث كرد صفوان گفت كه وارد شدم با سيد خودم حضرت صادق عليه السلام به اين مكان پس بجا آورد مثل آنچه را كه ما بجا آورديم در زيارت و دعا كرد به اين دعا هنگام وداع بعد از اينكه دو ركعت نماز گزاشت چنانچه ما نماز گزاشتيم و وداع كرد چنانچه ما وداع كرديم پس صفوان گفت كه حضرت صادق عليه السلام به من فرمود كه مواظب باش اين زيارت را و بخوان اين دعا را و زيارت كن به آن پس بدرستيكه من ضامنم بر خدا براى هر كه زيارت كند به اين زيارت و دعا كند به اين دعا از نزديك يا دور اينكه زيارتش مقبول شود و سعيش مشكور و سلامش به آن حضرت برسد و محجوب نماند و حاجت او قضا شود از جانب خداى تعالى به هر مرتبه كه خواهد برسد و او را نوميد برنگرداند.

اى صفوان يافتم اين زيارت را به اين ضمان از پدرم و پدرم از پدرش على بن الحسين عليهم السلام به همين ضمان و او از حسين عليه السلام به همين ضمان و حسين عليه السلام از برادرش حسن عليه السلام به همين ضمان و حسن از پدرش امير المؤمنين عليه السلام با همين ضمان و امير المؤمنين عليه السلام از رسول خدا صلى الله عليه و آله با همين ضمان و رسول خدا صلى الله عليه و آله از جبرئيل با همين ضمان و جبرئيل از خداى تعالى با همين ضمان و به تحقيق كه خداوند عز و جل قسم خورده به ذات مقدس خود كه هر كه زيارت كند حسين عليه السلام را به اين زيارت از نزديك يا دور و دعا كند به اين دعا قبول مى ‏كنم از او زيارت او را و مى ‏پذيرم از او خواهش او را به هر قدر كه باشد و مى‏ دهم مسئلتش را پس بازنگردد از حضرت من با نااميدى و خسار و بازش گردانم با چشم روشن به برآوردن حاجت و فوز به جنت و آزادى از دوزخ و قبول كنم شفاعت او را در حق هر كس كه شفاعت كند.

حضرت فرمايد جز دشمن ما اهل بيت كه در حق او قبول نشود قسم خورده حق تعالى به اين بر ذات اقدسش و گواه گرفته ما را بر آنچه كه گواهى دادند به آن ملائكه ملكوت او پس جبرئيل گفت :

يا رسول الله خدا فرستاده مرا به سوى تو به جهت سرور و بشارت تو و شادى و بشارت على و فاطمه و حسن و حسين و امامان از اولاد تو عليهم السلام تا روز قيامت پس مستمر و پاينده باد مسرت تو و مسرت على و فاطمه و حسن و حسين و امامان عليهم السلام و شيعه شما تا روز رستخيز پس صفوان گفت كه حضرت صادق عليه السلام با من فرمود اى صفوان هر گاه روى داد از براى تو به سوى خداى عز و جل حاجتى پس زيارت كن به اين زيارت از هر مكانى كه بوده باشى و بخوان اين دعا را و بخواه از پروردگار خود حاجتت را كه برآورده شود از خدا و خدا خلاف نخواهد فرمود وعده خود را بر رسول خود به جود و امتنان خويش و الحمد لله.

ترجمه فارسي زيارت عاشورا

سلام بر تو اى ابا عبد الله سلام بر تو اى فرزند رسول خدا

سلام بر تو اى فرزند امير المؤمنين و اى فرزند سيد اوصياء

سلام بر تو اى فرزند فاطمه زهراء سيده زنان اهل عالم

سلام بر تو اى كسى كه از خون پاك تو و پدر بزرگوارت خدا انتقام مى‏كشد و از ظلم و ستم وارد بر تو دادخواهى مى‏ كند .

سلام بر تو و بر ارواح پاكى كه در حرم مطهرت با تو مدفون شدند بر جميع شما تا ابد از من درود و تحيت و سلام خدا باد تا من هستم و ليل و نهار در جهان برقرار است .

اى ابا عبد الله همانا تعزيتت بزرگ و مصيبتت در جهان بر ما شيعيان و تمام اهل اسلام سخت و عظيم و ناگوار و دشوار بود و تحمل آن مصيبت بزرگ در آسمانها بر جميع اهل سموات سخت و دشوار بود ، پس خدا لعنت كند امتى كه اساس ظلم و ستم را بر شما اهل بيت رسول بنياد كردند ؛ و خدا لعنت كند امتى را كه شما را از مقام و مرتبه (خلافت) خود منع كردند و رتبه ‏اى كه خدا مخصوص به شما گردانيده بود از شما گرفتند ؛ خدا لعنت كند امتى را كه شما را مقتول ساختند و خدا لعنت كند آن مردمى را كه از امراى ‏ظلم و جور براى قتال با شما تمكين و اطاعت كردند .

من بسوى خدا و بسوى شما از آن ظالمان و شيعيان آنها و پيروان و دوستانشان بيزارى مى ‏جويم .

اى ابا عبد الله من تا قيامت سلم و صلحم با هر كه با شما صلح است و در جنگ و جهادم با هر كه با شما در جنگ است تا روز قيامت .

خدا لعنت كند آل زياد بن ابى سفيان و آل مروان حكم را و خدا لعنت كند بنى اميه را بالتمام و لعنت كند پسر مرجانه را و لعنت كند عمر سعد را و خدا لعنت كند شمر را و خدا لعنت كند گروهى را كه اسبها را براى جنگ با حضرتت زين و لگام كردند و براى جنگ با تو مهيا گشتند پدر و مادرم فداى تو باد ؛ تحمل مصيبت بر من بواسطه ظلمى كه بر شما رفت سخت دشوار است پس از خدايى كه مقام تو را بلند و گرامى داشت و مرا هم بواسطه دوستى تو عزت بخشيد ؛ از او درخواست مى ‏كنم كه روزى من گرداند تا با امام منصور از اهل بيت محمد صلى الله عليه و آله خون خواه تو باشم.

پروردگارا مرا بواسطه حضرت حسين عليه السلام نزد خود در دو عالم وجيه و آبرومند گردان .

اى ابا عبد الله من به درگاه خدا تقرب مى ‏جويم و به درگاه رسولش و به نزد حضرت امير المؤمنين و حضرت فاطمه و حضرت حسن و به حضرت تو قرب مى ‏طلبم بواسطه محبت و دوستى تو و بيزارى از كسانى كه اساس و پايه ظلم و بيداد را بر شما بنا نهادند و بيزارم از پيروان آنها و به درگاه خدا و نزد شما اولياء خدا از آن مردم ستمكار ظالم بيزارى مى ‏جويم ؛ و اول به درگاه خدا سپس نزد شما تقرب مى ‏جويم به سبب دوستى شما و دوستى دوستان شما ؛ و به سبب بيزارى جستن ازدشمنان شما و بيزارى از مردمى كه با شما به جنگ و مخالفت برخاستند و از شيعيان و پيروان آنها هم بيزارى مى‏ جويم .

من سلم و صلحم با هر كس كه با شما صلح است و در جنگ و مخالفتم با هر كس كه با شما به جنگ است و دوستم با دوستان شما و دشمنم با دشمنان شما ؛ پس از كرم حق درخواست مى ‏كنم كه به معرفت شما و دوستان شما مرا گرامى سازد و هميشه بيزارى از دشمنان شما را روزى من فرمايد ؛ و مرا در دنيا و آخرت با شما قرار دهد و در دو عالم به مقام صدق و صفاى با شما مرا ثابت بدار ؛ و باز از خدا درخواست مى‏ كنم كه به مقام محمودى كه خاص شما است مرا برساند ؛ و مرا نصيب كند كه در ركاب امام زمان شما اهل بيت كه هادى و ظاهر شونده ناطق به حق است خون خواه باشم.

و از خدا به حق شما و به شأن و مقام تقرب شما نزد خدا درخواست ميكنم كه ثواب غم و حزن و اندوه مرا بواسطه مصيبت بزرگ شما بهترين ثوابى كه به هر مصيبت زده ‏اى عطا ميكند به من آن ثواب را عطا فرمايد ؛ و مصيبت شما آل محمد در عالم اسلام بلكه در تمام عالم سماوات و ارض چقدر بزرگ بود و بر عزادارانش تا چه حد سخت و ناگوار گذشت .

پروردگارا مرا در اين مقام كه هستم از آنان قرار ده كه درود و رحمت و مغفرتت شامل حال آنهاست .

پروردگارا مرا به آيين محمد و آل اطهارش زنده بدار و گاه رحلت هم به آن آيين بميران .

پروردگارا اين روز روزى است كه بنى اميه و پسر جگر خوار و يزيد پليد لعين پسر معاويه ملعون در زبان تو و زبان رسول تو صلى الله عليه و آله در هر مسكن و منزل كه رسول تو توقف داشت صلى الله عليه و آله .

پروردگارا لعنت فرست بر ابى سفيان و بر پسرش معاويه و پسرش يزيد پليد بر همه آنان لعن ابدى فرست

و اين روز روزيست كه آل زياد بن ابيه لعين و آل مروان بن حكم خبيث بواسطه قتل حضرت حسين صلوات الله عليه شادان بودند

پروردگارا تو لعن و عذاب اليم آنان را چندين برابر گردان

پروردگارا من به تو در اين روز و در اين مكان و در تمام دوران زندگانى به بيزارى جستن و لعن بر آن ظالمان و دشمنى آنها و به دوستى پيغمبر و آل اطهار او صلوات الله عليهم اجمعين تقرب مى ‏جويم.

پروردگارا تو لعنت فرست بر اول ظالمى كه در حق محمد (ص) و آل پاكش ظلم و ستم كرد و آخرين ظالمى كه از آن ظالم نخستين در ظلم تبعيت كرد .

پروردگارا تو بر جماعتى كه بر عليه حسين (ع) به جنگ برخاستند لعنت فرست و بر شيعيانشان و بر هر كه با آنان بيعت كرد و از آنها پيروى كرد پروردگارا بر همه لعنت فرست .

سلام بر تو اى ابا عبد الله و بر ارواح پاكى كه در جوار و حريم تو در آمدند

سلام خدا از من بر تو باد الى الأبد مادامى كه ليل و نهار باقى است و خدا اين زيارت مرا آخرين عهد با حضرتت قرار ندهد .

سلام بر حسين (ع) و بر على بن الحسين (ع) و بر فرزندان حسين و بر اصحاب حسين (ع)

پروردگارا تو لعن مرا مخصوص گردان به اولين شخص ظالم و اول در حق اولين ظالم و آنگاه در حق دومين و سومين و چهارمين

پروردگارا و آنگاه لعنت فرست بر يزيد پنجم آن ظالمان - و باز لعنت فرست بر عبيد الله بن زياد پسر مرجانه و عمر سعد و شمر و آل ابى سفيان و آل زياد و آل مروان تا روز قيامت .

خدايا تو را ستايش مى ‏كنم به ستايش شكرگزاران تو بر غم و اندوهى كه به من در مصيبت رسيد حمد خدا را بر عزا دارى و اندوه و غم بزرگ من .

پروردگارا شفاعت حسين (ع) را روزى كه بر تو وارد مى ‏شوم نصيبم بگردان

و مرا نزد خود ثابت قدم بدار به صدق و صفا با حضرت حسين (ع) و اصحابش كه در راه خدا جانشان را نزد حسين (ع) فدا كردند باشيم.

ترجمه فارسي دعاي علقمه

اى خدا اى خدا اى خدا اى مستجاب كننده دعاى بيچارگان و اى برطرف كن غم و اندوه پريشان خاطران‏اى دادرس دادخواهان و اى فريادرس فريادخواهان و اى آنكه تو از رگ من به من نزديكترى .

اى آنكه بين شخص و قلب او حايل مى ‏شوى اى آنكه ذاتت در منظره بلند است و وجودت در افق روشن است

اى آنكه او منحصرا بخشاينده و مهربان و بر عرش مستقر است اى آنكه نظر چشم آنان كه به خيانت نگرند و آنچه در دلها پنهان دارند همه را مى ‏دانى ؛ اى آنكه هيچ امر مستور و سر مخفى بر تو پنهان نيست اى آنكه اصوات بر تو مشتبه نخواهد شد و حاجات تو را به اشتباه نيفكند و اى كسى كه الحاح و التماس تو را رنج و ملال ندهد .

اى مدرك هر چه فوت شود و اى جمع آرنده هر چه در جهان متفرق و پريشان شود اى برانگيزنده جانها پس از موت .

اى آنكه تو را در هر روز شأن خاصى است اى برآورنده حاجات اى برطرف ساز غم و رنجها ؛ اى عطا بخش سؤالات .

اى مالك رغبت و اشتياقات اى كفايت كننده مهمات خلايق

اى كسى كه تو به تنهايى كفايت از همه مى‏كنى و هيچ چيز در آسمان و زمين از تو كفايت نمى‏ كند .

از تو درخواست مى ‏كنم به حق محمد خاتم پيغمبران و به حق على امير اهل ايمان و به حق فاطمه دخت پيغمبرت و به حق حسن و حسين (ع) كه من بوسيله آن بزرگواران به درگاه حضرتت رو آورده ‏ام در اين مقام و به آنها توسل جسته و آنان را به درگاهت شفيع مى‏ آورم و به حق آن پاكان از تو مسئلت مى ‏كنم و قسم و سوگند به جد ياد مى‏ كنم بر تو و به شأن و مقامى كه آن بزرگواران را نزد توست و به قدر و منزلتشان نزد تو و به آن سر حقيقتى كه موجب افضليت آنها برعالميان گرديد و به آن اسم خاصى كه تو نزد آنها قرار دادى از همه خلق به آنها اختصاص دادى تا آنكه فضل و كمال آنان برتر از تمام عالميان گرديد.

(به اين امور تو را قسم مى ‏دهم و) از تو درخواست مى ‏كنم كه درود فرستى بر محمد و آل محمد و هم و غم و رنج مرا برطرف سازى

و مهمات امورم را كفايت فرمايى و دينم را ادا سازى و از فقر و مسكنتم نجات دهى و مرا از سؤال از خلق به لطف و كرمت بي ‏نياز گردانى و مرا كفايت كنى از هر هم و غمى كه از آن مى‏ ترسم و از هر مشكل و خشونت هر كه خايفم و از هر شر اشرارى كه ترسانم و از مكر و ظلم و جور كسانى كه خوفناكم و از تسلط و خدعه و كيد و اقتدار كسانى كه از آنها خائفم بر خود ؛ از همه مرا حفظ و كفايت فرمائى و كيد و خدعه حيلت گران و مكر مكاران را از من بگردانى .

پروردگارا هر كس با من اراده شرى دارد شرش را به خود او برگردان و هر كه با من قصد خدعه و فريب دارد آرزو و فريب و آسيب او را از من برطرف ساز و به هر طريق و به هرگاه مى ‏خواهى آزارش را از من منع فرما .

پروردگارا تو از فكر آزار من او را به فقر و مسكنت و بلا و مصيبت دايمى كه برطرف ابدا از او نگردانى و به دردى كه عافيت نبخشى مشغولش گردان و به ذلت ابدى و فقر و مسكنت هميشگى كه هيچ جبران نكنى گرفتار ساز.

پروردگارا ذلت نفس را نصب العين او گردان‏و فقر و احتياج را به منزل او داخل ساز و درد و مرض را به بدن او جاى ده تا او را از من هميشه مشغول درد و الم و فقر خودش گردانى و مرا از ياد او ببر چنانكه ياد خود را از خاطرش بردى و آن دشمن مرا تو به كرمت گوش و چشم و زبان و دست و پا و قلب و جميع اعضايش را از آزار و اذيت به من منع فرما و دردى به تمام اين اعضاء و جوارحش مسلط فرما كه ابدا شفا نبخشى تا از من مشغول شود و ياد من از خاطرش برود و مهمات مرا كفايت فرما اى كافى مهماتى كه غير تو احدى آن مهمات را كفايت نتواند كرد كه همانا تويى كفايت كننده در عالم و جز تو كفايت كننده‏اى نيست و فرج و گشايش امور منحصر به توست و غير تو نيست و فريادرس خلق تويى و غير تو نيست و پناه بيچارگان تويى و غير تو نيست .

هر كس به جوار غير تو پناه برد و فريادرسى جز تو طلبد و زارى به درگاه غير تو كرد و ملجأ و پناهى غير تو جست و نجات بخشى ماسواى تو از مخلوق طلب كرد محروم و نااميد گشت .

پس تويى اى خدا اعتماد و اميد من و محل زارى و پناه و ملجأ و نجات بخش من كه به لطف تو گشايش و فيروزى مى‏ طلبم و بوسيله محمد و آل محمد (ص) بدرگاه تو روى مى ‏آورم و توسل و شفاعت مى ‏جويم .

پس از تو منحصرا درخواست مى ‏كنم اى خدا اى خدا اى خدا و تو را شكر و ستايش مى ‏كنم و به درگاه تو به شكوه و ناله و زارى مى ‏آيم و از تو يار و ياور مى ‏طلبم .

باز از تو تنها مسئلت مى ‏كنم اى خدا اى خدا اى خدا به حق محمد و آل محمد كه درود فرستى بر محمد و آل اطهارش و از من هم و غم و رنج و پريشانيم را برطرف سازى در همين جا كه اقامت دارم .

چنانكه هم و غم و رنج ‏پيغمبرت را هم تو برطرف فرمودى و از هول و هراس دشمنش كفايت كردى ؛ پس از من برطرف ساز چنانكه از آن حضرت برطرف ساختى و به من فرج و گشايش بخش چنانكه به او بخشيدى و امورم كفايت فرما چنانكه از او كفايت فرمودى و هر چه از آن هراسانم تو برطرف گردان و از من آنچه كه از مشقت و زحمتش ترسانم و آنچه از او اندوهناك و پريشان خاطرم بدون تحمل مشقت من تو از من كفايت فرما و مرا برآورده حاجت از اينجا بازگردان و مهمات امور دنيا و آخرتم را كفايت فرما .

اى امير المؤمنين و اى ابا عبد الله الحسين سلام و تحيت خدا از من بر تو باد هميشه تا من باقيم و تا ليل و نهار باقى است و خدا اين زيارت مرا آخر عهد من در زيارت شما قرار ندهد و هرگز ميان من و شما خدا جدايى نيفكند .

پروردگارا مرا به طريق حيوة محمد و آل محمد زنده بدار و به طريق آنان بميران و بر ملت و شريعتشان قبض روحم فرما و در زمره آن بزرگواران محشورم گردان و طرفة العينى تا ابد در دنيا و آخرت ميان من و آنها جدايى ميفكن .

اى امير المؤمنين و اى ابا عبد الله من آمدم به زيارت شما و براى توسل بسوى خدا پروردگار من و شما و براى توجه به درگاه او بوسيله شما و به شفاعت شما و به شفاعت شما بسوى خدا براى برآمدن حاجتم ؛ پس براى من به درگاه خدا شفاعت كنيد كه شما را نزد خدا مقام بلند محمود و آبرومندى رتبه و منزلت رفيع است و وسيله خداييد.

حاليا من از زيارت شما باز مى‏ گردم و منتظر برآمدن قطعى حاجتم و روا شدن آن از لطف خدا بواسطه شفاعت شما به درگاه ‏حق در اين حاجت هستم.

پس اى خدا نااميد نشوم و از اين سفر زيارت به زيان و حرمان باز نگردم بلكه از آن درگاه كرم با فضيلت و رستگارى و فيروزى و اجابت دعاها و برآورده شدن تمام حاجات باز گردم و با شفاعت به درگاه حق برگردم بر آنچه خدا مشيتش قرار گرفته و هيچ قدرت و نيرويى الا به حول و قوه خدا نخواهد بود ؛ كارم را به خدا تفويض مى كنم و در پناه حق و يارى او با توكل بر خدا .

پيوسته خواهم گفت كه خدا مرا بس و كافى است كه خدا هر كه او را به دعا بخواند مى ‏شنود و مرا جز درگاه و درگاه شما بزرگانم كه اولياء خداييد درى ديگر نيست .

آنچه پروردگارم خواسته وجود يابد و آنچه نخواسته وجود نخواهد يافت و هيچ حول و قوه‏اى جز به خدا وجود ندارد .

من شما دو بزرگوار را اينك وداع مى ‏گويم و خدا اين زيارت را آخرين عهدم به زيارت شما قرار ندهد.

من بازگشتم اى آقاى من اى امير المؤمنين و اى آقاى من اى ابا عبد الله و سلام و تحيت مادام كه شب و روز پيوسته به يكديگرند بر شما باد و هميشه اين سلام به شما واصل شود و از شما پوشيده و محجوب هيچگاه نباشد انشاء الله و از خدا به حق شما دو بزرگوار مسئلت مى ‏كنم كه اين هميشه با مشيت خدا و عنايت الهى انجام يابد كه او البته خداى بزرگوار ستوده صفات است .

بازگشتم اى آقاى من از زيارت شما در حالى كه از هر گناه توبه كرده و به حمد و شكر و سپاس حق مشغولم و اميدوار اجابت دعاهايم هستم و ابدا مأيوس از لطف خدا نيستم كه باز مكرر رجوع به درگاه شما و بازگشت به زيارت قبور مطهر شما كنم و هيچ از شما و زيارت قبور مطهرتان سير نشوم ؛ بلكه مكرر باز بيايم انشاء الله و البته هيچ حول و قوه ‏اى جز به خواست خدا نخواهد بود .

اى بزرگان من به زيارت شما مشتاق و مايل بودم بعد از آنكه اهل دنيا را ديدم به شما و زيارت شما بى ‏ميل و رغبت بودند پس خدا مرا از اميد و آرزويى كه دارم محروم نگرداند و هم از زيارت شما محروم نسازد كه او به ما نزديك است و اجابت كننده دعا خيلى است.

پاسخ با نقل قول
  #145  
قدیمی 12-16-2010
ابریشم آواتار ها
ابریشم ابریشم آنلاین نیست.
کاربر فعال

 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 7,323
سپاسها: : 9

155 سپاس در 150 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

شب عاشورا چه گذشت؟
همین که شب عاشورا نزدیک شد حضرت امام حسین علیه السلام اصحاب خود را جمع کرد.

حضرت امام زین العابدین علیه السلام فرموده که من در آن وقت مریض بودم با آن حال نزدیک شدم و گوش فرا داشتم تا پدرم چه می‌فرماید، شنیدم که با اصحاب خود گفت:

اَثْنی عَلَی اللهِ اَحْسَنَ الثَّناءِ تا آخر خطبه که حاصلش به فارسی اینست: ثنا می‌کنم خداوند خود را به نیکوتر ثناها و حمد می‌کنم او را بر شدت و رخاء، ای پروردگار من سپاس می‌گذارم ترا بر اینکه ما را به تشریف نبوت تکریم فرمودی، و قرآن را تعلیم ما نمودی، و به معضلات دین ما را دانا کردی، و ما را گوش شنوا و دیده بینا و دل دانا عطا کردی، پس بگردان ما را از شکرگزاران خود.

پس فرمود: اما بعد، همانا من اصحابی با وفاتر و بهتر از اصحاب خود نمی‌دانم و اهل بیتی از اهل بیت خود نیکوتر ندانم، خداوند شما را جزای خیر دهد و الحال آگاه باشید که من گمان دیگر در حق این جماعت داشتم و ایشان را در طریق اطاعت و متابعت خود پنداشتم اکنون آن خیال دیگر گونه صورت بست لاجرم بیعت خود را از شما برداشتم و شما را به اختیار خود گذاشتم تا بهر جانب که خواهید کوچ دهید و اکنون پرده شب شما را فرو گرفته شب را مطیه رهوار خود قرار دهید و بهر سو که خواهید بروید چه این جماعت مرا می جویند چون به من دست یابند بغیر من نپردازند.

چون آن جناب سخن بدینجا رسانید برادران و فرزندان و برادرزادگان و فرزندان عبدالله جعفر عرض کردند: برای چه این کار کنیم آیابرای آنکه بعد از تو زندگی کنیم؟ خداوند هرگز نگذارد که ما اینکار ناشایسته را دیدار کنیم.

و اول کسی که به این کلام ابتدا کرد عباس بن علی علیه السلام بود پس از آن سایرین متابعت او کردند و بدین منوال سخن گفتند.

پس آن حضرت رو کرد به فرزندان عقیل و فرمود که شهادت مسلم بن عقیل شما را کافی است زیاده بر این مصیبت مجوئید من شما را رخصت دادم هر کجا خواهید بروید. عرض کردند سبحان الله مردم با ما چه گویند و ما به جواب چه بگوئیم؟ بگوئیم دست از بزرگ و سید و پسرعم خود برداشتیم و او را در میان دشمن گذاشتیم بی‌آنکه تیر و نیزه و شمشیری در نصرت او بکار بریم، نه بخدا سوگند ما چنین کار ناشایسته‌ نخواهیم کرد بلکه جان و مال و اهل و عیال خود را در راه تو فدا کنیم و با دشمن تو قتال کنیم تا بر ما همان آید که بر شما آید، خداوند قبیح کند زندگانی را که بعد از تو خواهیم.

این وقت مسلم بن عوسجه برخاست و عرض کرد یابن رسول الله آیا ما آن کس باشیم که دست از تو بازداریم پس به کدام حجت در نزد حق تعالی ادای حق ترا عذر بخواهیم، لاوالله من از خدمت شما جدا نشوم تا نیزة خود را در سینه‌های دشمنان تو فرو برم و تا دستة شمشیر در دست من باشد اندام اعدا را مضروب سازم و اگر مرا سلاح جنگ نباشد به سنگ با ایشان محاربه خواهم کرد، سوگند با خدای که ما دست از یاری تو برنمی‌داریم تا خداوند بداند که ما حرمت پیغمبر را در حق تو رعایت نمودیم به خدا سوگند که من در مقام یاری تو به مرتبه‌ای می‌باشم که اگر بدانم کشته می‌شوم آنگاه مرا زنده کنند و بکشند و بسوزانند و خاکستر مرا بر باد دهند و این کردار را هفتاد مرتبه با من بجای آورند هرگز از تو جدا نخواهم شد تا گاهی که مرگ را در خدمت تو ملاقات کنم، و چگونه این خدمت را به انجام نرسانم و حال آنکه یک شهادت بیش نیست و پس از مرگ آن کرامت جاودانه و سعادت ابدیه است.

پس زهیر بن قین برخاست و عرضه داشت به خدا سوگند که من دوست دارم که کشته شوم آنگاه زنده گردم پس کشته شوم تا هزار مرتبه مرا بکشند و زنده شوم و در ازای آن خدای متعال دور گرداند شهادت را از جان تو و جان این جوانان اهل بیت تو و هر یک از اصحاب آن جناب بدین منوال شبیه به یکدیگر با آن حضرت سخن می گفتند و زبان حال هر یک از ایشان این بود:

مملوک این جنابم و محتاج این درم
این مهر بر که افکنم آندل کجا برم

شاها من اربعرش رسانم سریرفضل
گر بر کنم دل از تو و بردارم از تو مهر

پس حضرت همگی را دعای خیر فرمود.

و علامه مجلسی ره نقل کرده که در آن وقت جاهای ایشان را در بهشت به ایشان نمود و حور و قصور و نعیم خود را مشاهده کردند و بر یقین ایشان بیفزود و از این جهت احساس الم نیزه و شمشیر و تیز نمی‌کردند و در تقدیم شهادت تعجیل می‌نمودند.

و سید بن طاوس روایت کرده که در این وقت محمد بن بشیرالحضرمی را خبر دادند که پسرت را در سرحد مملکت ری اسیر گرفتند، گفت عوض جان او و جان خود را از آفریننده جانها می‌گیرم و من دوست ندارم که او را اسیر کنند و من پس از او زنده و باقی بمانم. چون حضرت کلام او را شنید فرمود خدا ترا رحمت کند من بیعت خویش را از تو برداشتم برو و فرزند خود را از اسیری برهان، محمد گفت مرا جانوران درنده زنده بردرند و طعمه خود کنند اگر از خدمت تو دور شوم پس حضرت فرمود: ای جامه‌های برد را بده به فرزندت تا اعانت جوید به آنها در رهانیدن برادرش، یعنی فدیة برادر خود کند، پس پنج جامه برد او را عطا کرد که هزار دینار بها داشت.

شیخ مفید ره فرموده که آن حضرت پس از مکالمه با اصحاب به خیمه خود انتقال فرمود و جناب علی بن الحسین علیهماالسلام حدیث کرده: در آن شبی که پدرم در صباح آن شهید شد من به حالت مرض نشسته بودم و عمه‌ام زینب پرستاری من می‌کرد که ناگاه دیدم پدرم کناره گرفت و به خیمه خود رفت و با آن جناب ود جون آزاد کردة ابوذر و شمشیر آن حضرت را اصلاح می‌نمود و پدرم این اشعار را قرائت می‌فرمود:

کَمْ لَکِ بِالاشْراق وَالاَصلِ
وَالدَّهْرُ لایَقْنَعُ بالْبَدیلِ
وَ کُلُّ حَیٍّ سالِکٌ سَبیلٍ

یا دَهْرُاُفّ لَکِ مِنْ خَلیلٍ
مِنْ صاحِبٍ و طالِبٌ قَتیلٍ
و اِنَّما الْاَمْرُ اِلَی الْجَلیلِ

چون من این اشعار محنت آثار را از آن حضرت شنیدم دانستم که بلیه نازل شده است و آن سرور تن به شهادت داده است به این سبب گریه در گلوی من گرفت و بر آن صبر نمودم و اظهار جزع نکردم و لکن عمه‌ام زینب چون این کلمات شنید خویشتن داری نتوانست، چه زنها را حالت رقت و جزع بیشتر است، پس برخاست و بیخودانه جانب آن حضرت شتافت و گفت واثکلاه کاش مرگ مرا نابود ساختی و این زندگانی از من بپرداختی، این وقت زمانی را ماند که مادرم فاطمه و پدرم علی و برادرم حسن از دنیا رفتند، چه ای برادر تو جانشین گذشتگانی و فریادرس بقیه آنهائی حضرت به جانب او نظر کرد و فرمود ای خواهر نگران باش که شیطان حلم ترا نرباید و اشک در چشمهای مبارکش بگشت و به این مثل عرب تمثل جست لَوْ تُرِکَ الْقَطانامَ.

یعنی اگر صیاد مرغ قطا را به حال خود گذاشتی آن حیوان در آشیانه خخود شاد بخفتی، زینت خاتون سلام الله علیها گفت:

یا ویلتاه که این بیشتر دل ما را مجروح می‌گرداند که راه چاره از تو منقطع گردیده و به ضرورت شربت ناگوار مرگ می‌نوشی و ما را غریب و بیکس و تنها در میان اهل نفاق و شقاق می‌گذاری، پس لطمه بر صورت خود زد و دست بر گریبان خود را چاک نمود و بر روی افتاد و غش کرد. پس حضرت به سوی او برخاست و آب به صورت او بپاشید تا بهوش آمد پس او را به این کلمات تسلیم داد فرمود ای خواهر بپرهیز از خدا و شکیبائی کن به صبر، و بدانکه اهل زمین می‌میرند و اهل آسمان باقی نمی‌مانند و هر چیزی در معرض هلاکت است جز ذات خداوندی که خلق فرموده به قدرت خلایق را و بر می انگیزاند و زنده می‌گرداند ایشان را و اوست فرد یگانه. جد و پدر و مادر و برادر من بهتر از من بودند و هر یک از دنیا را وداع نمودند، و از برای من و برای هر مسلمی است که اقتدا و تأسی کند بر رسول خدا «ص» و به امثال این حکایات زینب را تسلی داد پس از آن فرمود ای خواهر من ترا قسم می‌دهم و باید به قسم من عمل کنی، وقتی که من کشته شوم گریبان در مرگ من چاک مزنی و چهره خویش را بناخن مخراشی و از برای شهادت من بویل و ثبور فریاد نکنی، پس حضرت سجاد علیه السلام فرمود پدرم عمه‌ام را آورد در نزد من نشانید انتهی.

و روایت شده که حضرت امام حسین علیه السلام در آن شب فرمود که خیمه‌های حرم را متصل به یکدیگر برپا کردند و بر دور آنها خندقی حفر کردند و از هیزم پر نمودند که جنگ از یک طرف باشد و حضرت علی اکبر علیه السلام را با سی سوار و بیست پیاده فرستاد که چند مشک آب با نهایت خوف و بیم آوردند پس اهل بیت و اصحاب خود را فرمود که از این آب بیاشامید که آخر توشه شما است و وضو بسازید و غسل کنید و جامه‌های خود را بشوئید که کفنهای شما خواهد بود، و تمام آن شب را به عبادت و دعا و تلاوت و تضرع و مناجات بسر آوردند و صدای تلاوت و عبادت از عسکر سعادت اثر آن نور دیدة ‌خیر البشر بلند بود.

و روایت شده که در آن شب سی و دو نفر از لشکر عمر بداختر به عسکر آن حضرت ملحق شدند و سعادت ملازمت آن حضرت را اختیار کردند و در هنگام سحر آن امام مطهر برای تهیه سفر آخرت فرمود که نوره برای آن حضرت ساختند در ظرفی که مشگ در آن بسیار بود و در خیمه مخصوصی درآمده مشغول نوره کشیدن شدند و در آن وقت بریربن خضیر همدانی و عبدالرحمن بن عبدربه انصاری بر در خیمه محترمه ایستاده بودند و منتظر بودند که چون آن سرور فارغ شود ایشان نوره بکشند، بریر در آن وقت با عبدالرحمن مضاحکه و مطایبه می‌نمود عبدالرحمن گفت ای بریر این هنگام مطایبه نیست، بریر گفت قوم من می‌دانند که من هرگز در جوانی و پیری مایل به لهو و لعب نبوده‌ام و در این حالت شادی می‌کنم به سبب آنکه می‌دانم که شهید خواهم شد و بعد از شهادت حوریان بهشت را در بر خواهم کشید و به نعیم آخرت متنعم خواهم گردید.

پاسخ با نقل قول
  #146  
قدیمی 12-16-2010
ابریشم آواتار ها
ابریشم ابریشم آنلاین نیست.
کاربر فعال

 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 7,323
سپاسها: : 9

155 سپاس در 150 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

گريه گريه تا باران
ناگهان شاعری پریشان شد ، گریه - گریه - رسید تا باران

در خیالش دوباره می بارید ، روی لب های خیمه ها ، باران

در هیاهوی گرم و مبهم باد ، نیزه در نیزه عشق رفت از یاد

یک سبد گل میان دشت افتاد ، باد فریاد شد : بیا باران !

خط خون ، لحظه های تنهایی ، ابرها مانده در معمایی

اینکه طوفان بی قرار غروب ، گریه های خداست یا باران ؟

شب پایان و روز آغاز است ، فصل پرواز و عشق و اعجاز است

دفتر انتخاب ها باز است ، ابتدا عشق و انتها باران

***

شاعر افتاده در خیابانی ، که دو سویش به کهکشان وصل است

السلام علیک یا خورشید ، السلام علیک یا باران
پاسخ با نقل قول
  #147  
قدیمی 12-17-2010
ابریشم آواتار ها
ابریشم ابریشم آنلاین نیست.
کاربر فعال

 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 7,323
سپاسها: : 9

155 سپاس در 150 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

عاشورا، يك ((ايست بزرگ ))



از سر درد و دريغ مى گويم ، افسوس كه شيعه بيشتر بر ((مصائب عاشورا)) گريست ، و كمتر در ((مسائل عاشورا)) انديشيد. شيعه عاشورا را نگاه داشت ليكن درست نشناساند. آفرين بر او كه نگاه داشت ، و دريغا از او كه نشناساند. و حتى فرزندان ائمه (ع ) و جوانان مومن و غيور شيعه ، چه بسيار - در طول تاريخ تا هم امروز - كه پرتوى از عاشورا را در سرزمينها تكرار كردند، در روزهايى عظيم و خدايى ، روزهايى كه خون گرم جوانان عرصه ها را رنگين كرد، و تلالو آفتابها را لاله وار ساخت ، و حضور لاله ها را جشن گرفت ، و دلها داغدار گشت و سرها پر شور، و پيكرها زير سنگ حادثه مجروح ، و گونه ها با خون افشان دلها خونين سرخ ، و فضاى شهرها و روستاها خونفشان وبيدار، و جنازه هاى خونين بر سر دستها در حال پرواز، و زمان غرق در هيبت حادثه ، و زمين در زير گامها لرزان و مرعوب ، و گورستانها آماده پذيرايى خورشيد باوران ، و مادران در انتظار نوزادانى تداوم سلاله هاى پاك ، و پدران شادمان كه پاره اى از پيكرشان در ماهيت تاريخ ادغام گشته ، و قله ها خاضع در برابر چكادهاى صبر و پايدارى ، و چشم ها خيره به امواج توفنده شهرها و آباديها، و تاريخ سرخوش از سر شارى ذات لحظه ، و حيات سر مست از بشكوهى مضمون ، و روزهاى سرگرم شمارش نفسهاى آفتاب ، و آزادگى نماز گزار در معبد توحيد، و حماسه معتكف در ساحل ايمان ، و فرشتگان مجذوب والاييهاى انسان ، و دلها - پاسدارى شرف و ناموس و خاك را - پرستنده ايثار...


آرى ، همه معيارهاى الهى ، و معالم ربانى ، و تجليهاى قرآنى ، و ارزشهاى انسانى ، و انفجارهاى وجدانى در سايه ((قيام حسينى )) پناه جست ، و همه ضد معيارها و ضد ارزشها و ضد وجدانها در دربار يزيد و سپاه شام و كوفه ... و زندگيها دوگونه گشت : حسينى و يزيدى ، هر چه عدالت است حسينى است و هر چه دور از عدالت ، يزيدى . و ركن مهم عدالت ، عدالت معيشتى و اقتصادى است ، تا انسانها به تمايزهاى قارونى مبتلا نگردند، و سقوط نكنند، توانگر از طغيان ، و محروم از حرمان ...


هر قطره اى از اقيانوس عاشورا، يك شعور ناب قوى ، و يك محتوى ژرف غنى ، و يك مكتب آموزنده انسانى ، و يك ترتيل خونبار آيات قرآنى ، و يك سجده مترنم نورانى ، و يك سيال حيات آفرين اخلاقى ، و يك حماسه پويا در صيرورتهاى بلند - آهنگ بشرى است .


عاشورا، مشرق انوار ((توحيد)) و ((عدل )) است ، و توحيد و عدل خورشيد و روشنگر ارواحند. جهان همواره به دو خورشيد نياز دارد: خورشيد روشنگر اجسام ، و خورشيد روشنگر ارواح ، خورشيد تن و خورشيد جان . اگر تنها فضاى تن روشن باشد و فضاى جان تيره و تار... همين است كه مى نگريد... ظلم و ستم ، تفاوت و تبعيض ، فساد و فحشا، قتل و كشتار... و عاشورا وجدان بيدار بشريت است در اعماق غفلت قرنها و عصرها... عاشورا يك ((ايست بزرگ )) است در برابر سيل بنيانكن جاهليت . يزيد از همه ظلم تاريخ حمايت كرد، و حسين (ع ) از همه عدل تاريخ . يزيد مظهر همه ضد ارزشها بود، و حسين (ع ) مظهر همه ارزشها. و در يك كارزار عجيب ، پرچمدار بزرگ ارزشها با خون خود و فرزندان و برادران و ياران خود، همه ضد ارزشها را محكوم كرد. امضاى سرخ عاشورا بر طومار حيات قرآن ثبت گشت ، و جاهليت از نو جان گرفته را نابود ساخت ، و نگذاشت سفارش ابوسفيان تحقق يابد و تداوم بنى اميه بقاى شعارهاى قرآنى را متزلزل گرداند. عاشورا آرمان پليد شيطانى بنى اميه را از تحققى كارساز براى آنان بازداشت . عاشورا ((بعثت )) را زنده كرد. عاشورا، براى هميشه ، محتواى ((غدير)) را در معبر اعصار بشريت بفرياد خواند.
و عاشور يك ((ايست بزرگ )) است ،
- در برابر سيل بنيانكن جاهليت در عصر تمدن ...
- در برابر سقوطها و انحطاطها، اين الحادها و ضلالتها، اين ستمها و بيدادها...
- در برابر اين بشريت فرو رفته در تباهى ، و اين روزگار سراسر سياهى ...
- در برابر اين ماديات منحط اخلاقى و اين غفلت عميق عاطفى ...
- در برابر انسانهاى سرگردان و بشريت حيران ...
- در برابر زندگيهاى بى محتوى و حماسه هاى فراموش گشته ...
- در برابر پذيرش ذلت و بردگى و وداع با عزت و آزادگى ...

بالاترين و والاترين همه مظهرها و جلوه گاه ها كه ارزشهاى متعالى ، در آنها ظهور و تجلى كرده اند و تجلى خواهند كرد، و انسان را به شناخت آن ارزشها و متعهد بودن نسبت به آنها فرا خوانده اند و فرا خواهند خواند ، اين چهار تجليگاه سترگند در همه اعصار تاريخ انسان ، يعنى :
- ((بعثت ))،
- ((غدير))،
- ((عاشورا))،
- ((مهدى ))...

حاصل بعثت ، قرآن كريم است ؛ و حاصل غدير، نهج البلاغه ؛ و حاصل عاشورا تداوم حيات قرآن و نهج البلاغه ، و صحيفه سجاديه ، و تعاليم امام باقر (ع ) و امام صادق (عليه السلام )، و معارف قرآنى خالص حضرت امام رضا (عليه السلام )... و ديگر آثار ائمه طاهرين (عليه السلام )؛ و حاصل ظهور مهدى عج ، گسترش عدالت است و در همه جهان ، عدالت آفاقى و انفسى .

و عاشورا، نقطه اتصال ((بعثت )) و ((غدير)) است به ((ظهور مهدى -ع- ))، و امام حسين (عليه السلام )، و تجسم سترگ آدم (ع ) است تا خاتم صلى الله عليه و آله ، در تثبيت ارزشهاى الهى ، و تقوم انسانيت انسان ، والهى شدن زمين ، و اوست تكرار كننده نزول قرآن - در صيانتى بزرگ - و اوست مفسر ((خطب فاطميه ))، و فريادگر ((نهج البلاغه ))، و معلم حماسه و آزادى ، و مبشر ظهور مطلق ، و اسوه بزرگ زندگى و آزادگى ...
پاسخ با نقل قول
  #148  
قدیمی 12-21-2010
ابریشم آواتار ها
ابریشم ابریشم آنلاین نیست.
کاربر فعال

 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 7,323
سپاسها: : 9

155 سپاس در 150 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

شعري از عبدالرحيم سعيدي راد
کیستی‌ ای‌ مرد خدایی‌ تبار؟
ای‌ نفست‌ آیة‌ پروردگار!
کیستی‌ ای‌ کوه‌ترین‌ مردها؟
گم‌ شده‌ در جوهره‌ات‌ دردها
چشم‌ فلک‌ منتظر گام‌ تو
جن‌ و ملک‌ ریزه‌ خور نام‌ تو
کیستی‌ ای‌ مرد که‌ چون‌ شیرها
می‌چکد از پیرهنت‌ تیرها؟
سرو کجا و قد والای تو؟
ماه فرود آمده در پای تو
رد قدم هات، گل‌ رازقی‌!
هرم لبان تو خط عاشقی‌
عشق فقط شاخه ای از تاک تو
عقل فرو مانده در ادراک تو
عقل در اندیشه ی احوال تو
عشق دویده ست به دنبال تو
....
می‌کشم‌ از سینة‌ دلخسته‌ آه‌
منتظرم‌ بلکه‌ بتابی‌ چو ماه‌
ماه‌ "بنی‌ هاشم‌" اگر نیستی‌
خود بگو ای‌ ماه ترین‌ کیستی‌؟
ای‌ همة‌ عشق‌ بگو کیستی‌؟
حضرت‌ عباس‌ مگر نیستی‌؟
سوره اخلاص، سلام علیک
حضرت عباس، سلام علیک
کیستی‌ ای‌ ساقی‌ جام‌ الست‌
جام هم از نام‌ تو گردیده‌ مست‌
آب‌ که‌ شرمندة‌ لبهای‌ توست‌
تشنه‌تر از قامت‌ رعنای‌ توست‌
ساقی‌ این‌ لشکر عاشق‌ تویی‌!
با خطر و عشق‌ موافق‌ تویی‌!
...
ظهر شد و خیمه عطشناک شد
ولوله در آن سوی افلاک شد
نوبت جانبازی عباس شد
وقت سرافرازی عباس شد
...
جرعه ای از مشک تو آب حیات
قطره ای از اشک تو یعنی فرات
عاشق و سر مست، که دید این چنین
ساقی بی دست ، که دید این چنین
شعله اشک است اگر بشنویم
گریه مشک است اگر بشنویم
مشک عزادار لب تشنه ات
علقمه خونبار لب تشنه ات
...
ذره‌ای‌ از عشق‌ خود اینجا بپاش‌!
قطره نوری به‌ دل‌ ما بپاش‌!
ما همه لب تشنة‌ جام‌ توایم‌
تشنة‌ یک‌ جرعه‌ کلام‌ توایم‌
...
باز کن‌ این‌ پنجرة‌ بسته‌ را
مست‌ کن‌ این‌ تشنه‌ لب‌ خسته‌ را
تشنه لبم تشنه! بیا باز هم‌
تشنگی‌ آموز مرا، باز هم‌
باز علم‌ گیر و به‌ میدان‌ بیا
سوی‌ حرم‌ مشک‌ به‌ دندان‌ بیا
باز علم‌ گیر و علمدار باش‌!
در سپه‌ عشق‌ سپهدار باش‌!
مثل‌ تو سردار ندارد حسین‌!
چون‌ تو علمدار ندارد حسین‌!
عالم‌ و آدم‌ به‌ فدای‌ تو باد
عشق‌، دمادم‌ به‌ فدای‌ تو باد
ای‌ به‌ فدای‌ تو و همدردی‌ات‌
گشته‌ جهان‌ محو جوانمردی‌ات‌
بیرق‌ نام‌ تو تکان‌ می‌خورد
تا عطش‌ و عشق‌ مرا می‌برد
پاسخ با نقل قول
  #149  
قدیمی 12-22-2010
ابریشم آواتار ها
ابریشم ابریشم آنلاین نیست.
کاربر فعال

 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 7,323
سپاسها: : 9

155 سپاس در 150 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

حسين(ع)با علم به شهادت به کربلا رفت؟
حرکت امام‏ حسين(عليه‌السلام) به سوي کربلا نيز از اين قبيل بود؛ زيرا انحراف در حکومت اسلامي به جايي رسيده بود که اگر قيام عارفانه آن حضرت و ياران باوفايش نبود، اسلام به پايان رسيده بود: «و علي الإسلام السّلام إذ قد بليت الأمّة براع مثل يزيد» و اين انحراف، جز با شهادت امام‏حسين(عليه‌السلام) قابل اصلاح نبود.
حضرت آيت‌الله جوادي آملي به اين سؤال که اگر امام حسين (ع) علم به شهادت خود داشتند، چرا به کربلا رفتند؟ و اگر علم نداشتند، پس رواياتي که دلالت بر علم ائمه(ع) دارد را چگونه بايد توجيه کرد؟ پاسخ گفت.

به گزارش ايسنا، پاسخ "حضرت آيت‌الله جوادي آملي" درمورد علم امام حسين (ع) به شهادت آن حضرت در کربلا به شرح ذيل است:" الف: گاهي شرايط به گونه‌اي است که آدمي، بناچار براي رسيدن به مقصد و مقصود خويش، هر کاري انجام مي‌دهد؛ حتي اگر بداند به مرگ او مي‌انجامد. رزمندگان اسلام که در دوران دفاع مقدس، براي عبور از ميدان مين، بر هم سبقت مي‌گرفتند، مي‌دانستند سرانجام داوطلب شدن و سبقت گرفتن براي رفتن به ميدان مين، شهادت آنان است، ليکن چون مي‌دانستند براي دفاع از نظام اسلامي، چاره‌اي جز اين نيست، پا در اين ميدان بي‌بازگشت مي‌گذاشتند.


حرکت امام‏ حسين(عليه‌السلام) به سوي کربلا نيز از اين قبيل بود؛ زيرا انحراف در حکومت اسلامي به جايي رسيده بود که اگر قيام عارفانه آن حضرت و ياران باوفايش نبود، اسلام به پايان رسيده بود: «و علي الإسلام السّلام إذ قد بليت الأمّة براع مثل يزيد» و اين انحراف، جز با شهادت امام‏حسين(عليه‌السلام) قابل اصلاح نبود.


* انواع علم ائمه اطهار (ع)


ب: پيغمبراکرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) و ائمه اطهار(عليهم‌السلام) از دو علم برخوردارند: علومي که از راههاي عادي به دست مي‌آيد و علومي که از راههاي غير عادي و غير متعارف به دست مي‌آيد. با توجه به اينکه دنيا نشئه تکليف است و آن پيشوايان نور نيز همانند ساير مردم، مکلّف به تکاليف الهي بودند، مکلّف به استفاده از علوم غير عادي نبودند و تنها بايد طبق علم عادي رفتار مي‌کردند. البته در مواردي که خداوند به آنها اجازه مي‌داد، از علوم غير عادي براي اعجاز و اثبات حق بودن دعوت يا دعوا استفاده مي‌کردند. پس استفاده از علوم غير عادي به اذن خاص الهي بستگي داشت، نه به اراده خودشان. چون آن ذوات نوراني در تمام ابعاد علمي و عملي، معصوم و مصون بودند و اراده آنان تابع اراده الهي بود، هرگز در استفاده از علوم غير عادي، از امر خداوند سرپيچي نمي‌کردند. حتي در قضا نيز مأمور بودند که به علم عادي عمل کنند. به همين سبب، پيغمبراکرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) فرمود:


هرگز به قضاي من مغرور نشويد و نگوييد چون پيغمبر در اين نزاع به نفع ما داوري کرد، پس حق با ماست؛ زيرا من نيز در بين شما با شهادت و قسم حکم مي‌کنم؛ درحالي‏که برخي از شما در اقامه دليلِ مَحکمه‌پسند، قوي‌تر و خوش‌بيان‌تر از طرف مقابل خود است. پس هر کسي که من به نفع او حکم کردم، ولي حق با طرف مقابل بود، بداند که قضاي من چيزي را تغيير نمي‌دهد، بلکه او قطعه‌اي آتش را به خانه خود خواهد برد: «إنما أقضي‏بينکم بالبيّنات و الأيمان و بعضکم ألحن بحجته من بعض، فأيّما رجل قطعتُ له من مال أخيه شيئاً فإنما قطعتُ له به قطعة من النار».


بنابراين، آگاهي ائمه(عليهم‌السلام) از سرنوشت غيبي خودشان تکليف آور نبود. از اين جهت از آن علم استفاده نمي‌کردند؛ مگر در مواردي خاص که از سوي خداوند متعال مأمور استفاده از آن مي‌شدند؛ وگرنه معيار تکليف، علم عادي بود، نه علم غير عادي. از اين‏رو، اگر از راههاي عادي، به نقشه دشمن پي مي‌بردند و شرايطشان همانند شرايط امام‏حسين(عليه‌السلام) نمي‌بود، حتماً براي خنثي کردن آن، اقدام مي‌کردند.


ج. ابو بصير از امام(صلّي الله عليه وآله وسلّم) ادق (عليه‌السلام) نقل کرده است:


هر امامي که نداند به چه مصيبتي گرفتار خواهد شد و چه بر سر او خواهد آمد، چنين کسي، اساساً حجّت خدا بر خلق او نيست: «أيّ إمام لا يعلم ما يصيبه و إلي ما يصير فليس ذلک بحجة‌لله علي خلقه».


در برخي روايات آمده است: امام‏معصوم(عليه‌السلام) به جزئيات آنچه بر سر او خواهد آمد، آگاهي دارد و اين آگاهي را از صحيفه‌اي که در اختيار او قرار مي‌گيرد، کسب مي‌کند و آنگاه که مأموريت‌هاي ذکر شده در آن صحيفه به پايان مي‌رسد، مي‌فهمد که عمر او نيز به پايان رسيده است: «… إن لکلّ واحدٍ منّا صحيفة فيها ما يحتاج إليه أن يعمل به في‏مدّته فإذا انقضي مافيها ممّا أُمر به عرف أنّ أجله قد حضر… ».


ماموريت‌هاي خداوند به اهل‌بيت قبل از وفات پيامبر


از امام صادق(عليه‌السلام) رسيده است: قبل از وفات رسول‌اکرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) خداي عزّ و جلّ کتابي را که با مهرهايي از طلا مهر شده بود، بر آن حضرت نازل کرد و گفت: اي محمد! اين وصيّت تو به نجباي از اهل‏بيت توست. پيغمبراکرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) از جبرئيل پرسيد: نجباي من چه کساني هستند؟ جبرئيل گفت: علي‏بن‌بي‏طالب و فرزندان او(عليهم‌السلام). پيغمبراکرم(صلّي الله عليه وآله وسلّم) آن کتاب را به اميرمؤمنان (عليه‌السلام) داد و به او فرمود يک مهر آن را باز کند و به آنچه در آن است، عمل کند. اميرمؤمنان(عليه‌السلام) چنين کرد و سپس آن را به فرزند خود، امام‏حسن (عليه‌السلام) داد. او نيز با گشودن مُهري به محتواي آنچه در آن بود، عمل کرد. آنگاه آن را به امام‏حسين (عليه‌السلام) داد. او نيز با گشودن مهر مربوط به خود، ديد که در آن آمده است: همراه با گروه خود، براي شهيد شدن خارج شو که بدون تو شهادت نصيب آنان نخواهد شد و جانت را به خدا بفروش. او نيز چنين کرد و آنگاه کتاب را به علي‏بن‌الحسين(عليهماالسل� �م) داد. آن حضرت باگشودن مهر مربوط به خود، ديد که در آن نوشته شده: سکوت اختيار کن، در منزل خود بنشين و به عبادت پروردگارت بپرداز تا مرگت فرا رسد. او نيز چنين کرد و آنگاه کتاب را به فرزند خود محمدبن‏علي (عليهماالسلام) سپرد. آن حضرت با گشودن مهر مربوط به خود، اين گونه مأموريت پيدا کرد: به مردم حديث بگو و فتوا بده و از کسي جز خداي عزّوجلّ نترس؛ زيرا کسي توان آسيب رساندن به تو را ندارد. او نيز چنين کرد و سرانجام کار خود را به فرزندش جعفر بن محمّد (عليهماالسلام) سپرد. او نيز با گشودن مهر مربوط به خود، اين‌گونه مأمور شد: به مردم حديث بگو، فتوا بده و علوم اهل‌بيت(عليهم‌السلام) را منتشر کن. پدران صالح خود را تصديق کن و از کسي جز خداي عزّ و جلّ هراسان مباش؛ زيرا تو در پناه و امان هستي. او نيز چنين کرد و آن را به فرزند خود، موسي بن جعفر(عليهماالسلام) سپرد. در اينجا امام(عليه‌السلام) بدون اينکه به شرح وظايف امام‏کاظم و ائمه بعدي(عليهم‌السلام) که هنوز زمان امامتشان فرا نرسيده بود اشاره کند، فرمود: موسي بن جعفر(عليهماالسلام) آن را به امام بعد از خود مي‌سپارد و او نيز… تا آنکه حضرت مهدي‏ (عجل الله تعالي فرجه الشريف)‌ قيام کند".

پاسخ با نقل قول
  #150  
قدیمی 12-04-2011
مهدی آواتار ها
مهدی مهدی آنلاین نیست.
مسئول و ناظر ارشد - مدیر تالار موبایل و دوربین دیجیتال

 
تاریخ عضویت: Jul 2010
محل سکونت: هر کجا هستم باشم،آسمان مال من است!
نوشته ها: 7,439
سپاسها: : 4,552

4,939 سپاس در 1,683 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض قدیمی ترین تابلو از عاشورا

قدیمی ترین تابلو از عاشورا




منبع : شیه آنلاین
__________________
تازه تر کن داغ ما را، طاقت دوری نمانده
شِکوه سر کن، در تن ما تاب مهجوری نمانده
پر گشاید شور و شیون از جگرها ای دریغ !
دل به زخمی شعله ور شد، جان به عشقی مبتلا
بر نتابد سینه ما داغ چندین ماجرا
تازه شد به هوای تو دل تنگ ما ای وای !

پاسخ با نقل قول
2 کاربر زیر از مهدی سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
پاسخ


کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
 

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 07:45 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها