مشاعره واژه ای

[kalantar48]

زمانه

زمانه هيچ نبخشد که بازنستاند
مجو ز سفله مروت که شيئه لا شیئ

نوشته‌اند بر ايوان جنه الماوی
که هر که عشوهء دنیا خريد وای به وی

[NeGin]

ايوان

هان اي دل عبرت بين از ديده نظر كن هان
ايوان مدائن را ايينه ي عبرت دان

[haj_amir]

عبرت بسي نمود اگر جانت روشن است
آيينه‌ي مکدر عبرت نماي خاک

[kalantar48]

خاک

خاک کويت زحمت ما برنتابد بيش از اين
لطف‌ها کردی بتا تخفيف زحمت می‌کنم

زلف دلبر دام راه و غمزه‌اش تير بلاست
ياد دار ای دل که چندينت نصيحت می‌کنم

[NeGin]

زلف

زلف آشفته و خوی کرده و خندان لب و مست
پیرهن چاک و غزل خوان و صراحی در دست
نرگسش عربده جوی و لبش افسوس کنان
نیم شب دوش به بالین من آمد بنشست

[haj_amir]

يار خندان لب نباشي سرو سندان دل مباش
مرد دندان مزد نبوي درد دندان کن مباش

[kalantar48]

مرد ، درد

مرد را دردی اگر باشد خوش است
درد بی دردی علاجش آتش است

[haj_amir]

آن که درد همه کس رابه تو فرمود علاج
ساخت پيش از همه ما را به علاجت محتاج

[kalantar48]

محتاج

به مشک چين و چگل نيست بوی گل محتاج
که نافه‌هاش ز بند قبای خويشتن است

مرو به خانهء ارباب بی‌مروت دهر
که گنج عافيتت در سرای خويشتن است

[haj_amir]

با دل خون شده چون نافه خوشش بايد بود
هر که مشهور جهان گشت به مشکين نفسي