مشاعره سنتی

[abadani]

در آن مدت كه ما را وقت خوش بود
ز هجرت ششصد و پنجاه و شش بود

[ساقي]

دی آمدنی به حیرت از منزل خویش
امروز قراری نه به کار دل خویش

[abadani]

شمس و قمر در زمين حشر نتابد
نور نتابد مگر جمال محمد

[ساقي]

در خوابگه از دل شب آتش بیزم
چون خاکستر به روز ز آتش خیزم

[abadani]

من نيز مكافات شما باز گزارم
اندام شما يك به يك از هم بگشايم

[ساقي]

می خور که ظریفان جهان را دردی
برگرد بناگوش ز می بینی خوی
تا کی گویی توبه شکستم هی هی
صد توبه شکستم به که یک کوزه‌ی می

[abadani]

يار من آنكه لطف خداوند يار اوست
بيداد و داد و رد قبول اختيار اوست

[ساقي]

تو همچو صبحی و من شمع خلوت سحرم
تبسمی کن و جان بین که چون همی‌سپرم

[abadani]

من ندانستم از اول كه تو بي مهر و وفايي
عهد نابستن از آن به كه ببندي و نپايي

[ساقي]

یا رب آن آهوی مشکین به ختن بازرسان
وان سهی سرو خرامان به چمن بازرسان