بازگشت   پی سی سیتی > ادب فرهنگ و تاریخ > شعر و ادبیات > زبان ادب و فرهنگ کردی

زبان ادب و فرهنگ کردی مسائل مربوط به زبان و ادبیات و فرهنگ کردی از قبیل شعر داستان نوشته نقد بیوگرافی و .... kurdish culture

پاسخ
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
  #151  
قدیمی 11-02-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

گیانه‌كه‌م بۆچی گوتت ئه‌و ئیشقه‌ئــــــــاکامی نیه

جانا برای چه گفتی این عشق عاقبت ندارد



دڵبه‌رم له‌و بیره‌ناخۆشه‌مه‌به‌ستی تــــــــــۆ ‌چی‌یه‌‌؟

دلبرم از این فکر ناخوشایند منظورت چیه؟


بۆچی پێت وایه‌ده‌بێ ڕۆژێ له‌بـــــــــیرم بــــــــه‌ریه‌وه

چرا فکر میکنی روزی باید فراموشم کنی



بۆ ده‌خولقێنی له‌دڵتا بیری ئه‌و نــــــــاخۆشـــــــــی‌یه‌‌
این فکر ناخوشاین چرا به دلت راه میدهی؟



تازه‌داستانی ئه‌وینمان مه‌تنی خۆی ده‌س‌پـــــــــێده‌کا

تازه متن داستان ما شروع میشود


تۆ ده‌ڵێی ئاخۆ چلۆن بێ چه‌ند و چۆنی حاشـــــــــــیه
‌تو میگی اندازه حاشیه اش چقدر باشد



په‌رچه‌مت لاده‌له‌ســـــه‌ر چاوت له‌چــــــــاوم وردبه‌وه

گیسویت را روی چشمات کنار بزن به چشمام خیره شو




چۆن ده‌بینی حاڵی من به‌و چاوه‌مه‌ســــت و هێدی‌یه‌؟

با این چشمان مست و آرامت حال من را چطور می بینی



بۆ مه‌گه‌ر ڕه‌مز و نیشانه‌ی ویستنی بێ‌خـــــــه‌وشی من

چرا مگر رمز و نشانه ی خواستن بی عیب من





تۆ به‌دی ناکه‌ی ده‌چاوم دا که‌وه‌ک ڕۆژ دیــــــــــاری‌یه

‌تو احساس نمی کنی درون چشمام که مثل خورشید نمایان هست



ئه‌و بڵێسه‌ئاوره‌ی دایم له‌سیـــــــــــنگم ســـــــــه‌ر ده‌کا

این لهیب آتشی که دایم تو سینم شعله ور می شود




هه‌ستی پێ‌ناکه‌ی مه‌گه‌ر؟ پێـــــــموایه‌چاوت لێ نیه‌!

فکر میکنم نمی بینی ، احساس نمی کنی مگر؟



ده‌نگی گریـــــــــانی دڵی دێوانـــــــــــــــه‌مت ناگاته‌گوێ

صدای شیون دل دیوانه ام به گوشت نمی رسد




ڕۆژ و شه‌و تۆی لێم ده‌وێ دایــــــــــم خه‌ریکی زاری‌یه؟

شب و روز تو را از من می خواهد ، دایم مشغول گریه است



ماڵی دڵ بێجگه‌له‌تۆ ده‌رکه‌ی لــــــــــه‌که‌س ناکاته‌وه

‌خانه ی دل به جزء تو کسی را راه نمی دهد





هاوده‌می ژینی منـــــــــــــه‌تا مـــــــــردن ئه‌و دڵداری‌یه

‌ این عشق تا مردن همدم زندگی من است



خۆشه‌ویستیت وا له‌گه‌ڵ خوێن و ڕوحـــی من تێکه‌ڵه

‌دوست داشتنت طوری با خون و روح من در آمیخته




پێت‌بگه‌م، یان پێت‌نه‌گه‌م وه‌سـڵه‌، له‌کوێ ناکامی‌یه

‌بهت برسم یا نرسم رسیدن است ، کجاش ناکامییه



گیانه‌که‌م سه‌برم نــــــــه‌ما، ناڵـه‌و کوڵی دڵ کوشتمی

عزیزم صبرم سر رسید ، ناله و شیون دل من را کشت




ماچه‌که‌ت ده‌رمانه‌مردم له‌و هه‌مـــــــوو بێ‌سه‌بری‌یه

‌بوسه ات مرهم است، مُردم از این همه بی صبری ها



حه‌قته‌ئه‌و کاته‌ی ده‌ڵێی شێتی، به‌ڵام " ئه‌تۆ "ئاشق

توی "عاشق" حق داری که بگی دیوانه ایاما توی عاشق



چاک بزانه‌خۆشه‌ویستیی تۆیــــــه‌هۆی ئه‌و شێتی‌یه‌‌

خوب درک کن که از دوست داشتن توست این دیوانگی




ژیرو
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )

ویرایش توسط behnam5555 : 11-02-2010 در ساعت 03:00 PM
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید




  #152  
قدیمی 11-05-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض


بخشی از" قصیده عقاب و کلاغ"
سروده ی جلال ملکشا
برگردان به فارسی: بابک صحرانورد


متن کردی

هه لو و قالاو
بخشی از قصیده عقاب و کلاغ
وه رز، وه رزی زه ردی پایزه
ئاسمان دلگیر، بی ده نگ، زه وی سارد و خه ماوی
وه ک ئه وه یه تومی مه رگ له سه ر دارستانی سه وز وه ریوه
وه ک فرمیسکی ئاخی مروف، بو روژ ره شي خوي
داوه رانی گه لاکان له چاوی دارستان
هه تاوی بي هیز وه ک دواکه نینی شورشگریک، تی شکاو و به زاو له شه ر
بناری ووشکی کیوه کان
ده نگی کروزانه وه ی چه قه ل و با، شیونی مردنه
که له ناو پرچه کانی دارستانی نه خوشه پربووه
خه ريکه مه رگ ديت، له رزه که وته گياني
له گه ل خوی قسه ی کرد پيره هه لو
خه ریکه مه رگ دیت
له سه ر به رديک له لووتکه ی کیويک راوه ستا بوو پیره هه لو
له گه ل ترس و خوف
چاوه کانی هیلانه ي به رزی و گه وره یی دنیا بوو
مه رگ خه ریکه ديت
ئه گه ر تاله، ئه گه ر ناحه ز، ئه گه ر ناشیرين
کلیلي ئه م نهينیه نادیاره
ئه و که سه حه ز ئه کات دنیا خوش بيت
ئه و که سه به دوای به رزي و گه وره یي و دادپه روه ري ئه گه ریت
ئه و که سه که له لووتکه یه
و به شوين ریگه ي عيشقه
ژیان وه ک باخیک گول به گول بوني ئه کات
داخي داخان، ته مه ن کورت و بي دواروژ
مه رگ خه ریکه دیت
دیسانه وه له گه ل خوی قسه ی کرد و دلی پربوو له خه م
مه رگ خه ریکه دیت، ريگه یکتر نیه
ژیانم خوش گه ره گه، ده رمانی ئه م ئیش و ئازاره لاي کيه
ژیان جوانه، زه وي و دارستان و کیوه کان گيان به خش
چیروکی ئاوی ژیان به خش، له کوینه ي دنیايه
به بیری هات له خواره وه، له بني کيو
له قه راخ زه لکاویک بوگه ن، پیره قالاو هيلانه ي هه یه
ژیانیک زورترله سه دسالی هه یه و هیشتا ماوه
سه ری له ناو لاشه ی بوگه نی مردووانه
خولته که ر و رواله تباز و ه ک ئاژه لانه
هاوده م و هاونشینی خیلی لاشخورانه
بی هیزه له فرین
بویه سه رباری زه لکاوی بوگه نه
ماموستای نوکته و چیروکه
مه رگ خه ریکه دیت و قالاو، رازی ژیان ئه زانیت



برگردان به فارسی

فصل، فصل زرد پاییز است
آسمان خاموش و غمگین
زمین سرد و حزین است
انگارافشانده بذر مرگ روی عمر خرم و سبز جنگل
چون اشك آن‌گاه كه انسانی به حسرت و آه
روز تلخ مرگ خود را
می‌ریزد از چشم جنگل دانه‌های برگ
آفتاب بی‌جان
چون آخرین لبخند یك سردار، در روز شکست
بر لبان تیره كوهسار خشكیده است
زوزه مرموز و نحس شغال باد، زاری مرگ است
كه میان گیسوان جنگل بیمار پیچیده است
مرگ می‌آید، لرزه‌اش بر جان
او به خود می‌گوید و در خویش می‌لرزد عقاب پیر
مرگ می‌آید
روی سنگی بر بلندای كوه ایستاده است
با همه ترسی كه دارد
لیکن دیده‌هایش آشیان عالم‌گیر شوکت و فخر است
مرگ می‌آید
آه چه تلخ و زشت
و كلید رمز این قفل رازآمیز ناپیداست
آنكه می‌خواهد جهان را شاد
آنكه می‌جوید به زیر گنبد گیتی
بزرگواری عدل و شكوه و داد را
آنكه در اوج‌هاست وسلوک عشق می‌پوید
زندگی را چون باغ گل به گل مستانه و خرم‌پذیراست
ای دریغ عمر او كوتاه و بی‌رویاست
مرگ می‌آید
باز با خود گفت و دلش را یك غم تلخ در بند چنگالش افشرد
مرگ می‌آید، راه و فراری نیست
زندگی را دوست می‌دارم، داروی این اندوه در دست كیست؟
آسمان زیبا، زمین زیبا
جنگل و كوهسار جان‌افزا
در كدامین سوی این دنیاست آن فسون و افسانه
آب زندگی‌بخش
یادش آمد زیر پای كوه
در كران بوی گند مردابی
آشیان دارد كلاغی پیر و فرتوت
زندگی کرده است و بسیار سال از صد افزون
ولیكن همچنان مانده است
سر درون چرك لاشه‌های مرداران
چاپلوس و دم جنبان، جانورخو
همنشین با خیل بدکار كفتاران
او ندارد قدرت پرواز
در توجیه مرداب گند وعفونت‌زا
پیری نكته‌دان و حكایت‌ساز
مرگ می‌آید و كلاغ پیر خوب می‌داند كه راز زندگی در چیست


جلال ملکشا در سال 1330 در روستای ملکشا از توابع شهر سنندج به‌دنیا آمده است.

برخی از اشعارش تاکنون به زبان‌های فارسی، عربی، انگلیسی، سوئدی ترجمه شده‌اند
متن کامل فارسی " قصیده عقاب و کلاغ" به بهانه فصل پاییز ودر آستانه" پاییز پادشاه فصل ها"
در ذیل مشاهده میفرمائید.


فصل، فصل زرد پاییز است
آسمان دلگیر و خاموش و زمین سرد و غم انگیز است
روی عمر سبز جنگل، گوئیا پاشیده بذر مرگ
همچو اشك آن سان كه انسانی به حسرت
روز تلخ احتضار خویش
می چكد از چشم جنگل، دانه های برگ
آفتاب بی رمق چون آخرین لبخند یك سردار، به روز هزم
روی لجه خون و شكست لشكرش می آورد بر لب
بر لبان تیره كهسار خشكیده است
زوزه مرموز و بد یمن شغال باد، شیون مرگ است
كه درون گیسوان جنگل بیمار پیچیده است
مرگ می آید، رعشه اش بر جان
او به خود می گوید و بر خویش می لرزد عقاب پیر
مرگ می آید
روی سنگی بر بلندای ستیغ كوه ایستاده است
با همه خوفی كه دارد لیك
چشم هایش آشیان شوكت و فخری است عالمگیر
مرگ می آید
وه چه تلخ و زشت و نازیباست
و كلید رمز این قفل معماگونه ناپیداست
آنكه می خواهد جهان را شاد
آنكه می جوید به زیر چرخ گنبد گیتی
عزت عدل و شكوه و داد
آنكه در اوج است و راه عشق می پوید
زندگی را همچو باغی گل به گل مستانه می بوید
ای دریغا عمر او كوتاه و بی فرداست
مرگ می آید
باز با خود گفت، و دلش را یك ملال تلخ در چنگال خود افشرد
مرگ می آید، گریزی نیست
زندگی را دوست دارم، داروی این درد پیش كیست؟
آسمان زیباست و زمین و جنگل و كهسار جان افزاست
آن فسانه آب هستی بخش، در كدامین سوی این دنیاست
یادش آمد زیر پای كوه
در كران بوی گند مردابی آشیان دارد كلاغی پیر
زیسته است بسیار سال از صد فزون ولیك همچنان مانده است
سر درون ریم و چرك لاش مرداران
چاپلوس و دم تكان، جانور خویان
همنشین با خیل كفتاران
خود ندارد قدرت پرواز
گشته در توجیه مرداب عفونت زای
اوستادی نكته پرداز و حكایت ساز
مرگ می آید و كلاغ پیر می داند كه راز زندگی در چیست
گفت و زد شهبال شوكت جوی خود بر هم عقاب پیر
ناگهان كهسار بخروشید
كوه لرزید و به خود پیچید
روبهان سوراخ گم كردند
آهوان از خوف رم كردند
گله را زنجیره آرامشان بگسست
كبك یكه خورد
جغد ترسید و دهان شوم خود را بست
پس فرود آمد عقاب پیر
گر چه راه من ندارد با ره ناراه تو پیوند
گرچه من در زندگانی با شمایان ناهمآوازم
گرچه تو با خفت و من با سپهر پاك دمسازم
لیك امروزم به تو ناچار كار افتاد
جز تو دانائی بدین مشكل كه دارم نیست این گره بگشای
راز طول عمر تو در چیست؟
من كه پر در چشمه خورشید می شویم
كهكشان عزت و جاه و شكوه و فخر می پویم
عمرم اما سخت كوتاه است
می پذیرم مرگ را و اجتنابی نیست
لیك مرگ من بدینسان زود و ناگاه است
زاغ گفتا: جان بخواه ای دوست
گر چه تو با من نمی سازی
گر چه تو هم چون نیاكانت بر ستیغ كوه می نازی
زاغ با خود گفتگوی دیگری دارد:
نیك می دانم هراس مرگ
خوی تند از یاد او برده است
دست مریزاد ای زمان، ای روزگار، ای دهر
كه عقاب سركش و آزاد این چنین خوار و زبون و پست
در پی چاره به سوی من پناه آورده است
پس كلاغ پیر رفت و روی لاش مرداری پرید و شادمان خندید
همچنانكه لقمه می خائید گفت:
رمز زندگی این است، آشیان در ساحل مرداب ما افكن
سفره انداز از طعام لاشه مردار بر كران خلوت و آرام از گزند حادثه ایمن
در كتاب پند ما درج است؛ كه نیای ما فرمود:
در جهان جز وسعت مرداب
هر چه می گویند و می جویند و می پویند
حرف مفت است و ندارد سود
گوش كن ای دوست
تا بگویم كه دلیل عمر كوتاه شمایان چیست؟
زندگی در اوج می جوئی باد مسموم است
بوی گند نور می بوئی
قله ای كه بر فرازش آشیان داری ناخوشایند و بلند و بی ره و شوم است
جاودانه زیستن در ساحل زیبای مرداب است
خوردن و آشامیدن و خواب است
چینه كن با من درون خاك این پر و بال بلند و زشت را بردار
هر چه فكر كوه را دیگر فرامش كن توبه كن در آستان حضرت كفتار
منقلب گشت و عقاب پیر شرمگین و سخت توفنده
گفت: من كجا و این بساط ننگ
تف بر این مرداب گند و خوان رنگارنگ
مرگ در اوج سپهر پاك خوشتر از یك لحظه ماندن در جوار ننگ روی خاك
گفت: ای زاغ پلید زشت
جاودان ارزانیت عمر پلشت
من نخواهم عمر در مرداب من نجویم زندگی در لاشه مردار
من نسازم آشیان در ساحل ایمن من نسایم سر به درگاه شغال و روبه و كفتار
اینك ای مرگ شكوه آیین
من چو روح نور از هر زشتی و آلایشی در دل مبرایم
تا نیالوده ست جان را ننگ من تو را با جان پذیرایم
گفت و شهبالان زهم واكرد
گشت در مرداب دوری چند
در میان بهت زاغ زشت
بال در یال بلند اسب باد افكند.

__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )

ویرایش توسط behnam5555 : 11-05-2010 در ساعت 08:11 PM
پاسخ با نقل قول
  #153  
قدیمی 11-05-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض




ترانه تنها از البوم جدید استاد ناصررزازی



ته نیا



( تنها )



چی وا له دیاران نامه وه



هرچه در دنیااست را نمیخواهم



سیرانی شاران نامه وه



گشت وگذاروتفریح شهرها را نمیخواهم



بی نینی یاران نامه وه



دیدار دوستان را نمیخواهم



یادگاری جاران نامه وه



یاد وخاطرات گذشته را نمیخواهم



هرتوم ده وه هرتوم ده وه



تنها تورا میخواهم



چی وا له دنیا نامه وه



هرچه در دنیااست را نمیخواهم



به تاسه دید نی توم شه وه



در ارزوی دیدار تو هستم



من هر به ته نیا توم ده وه



تنها تورا میخواهم



شه پولی دریا نامه وه



موج دریا را نمیخواهم



ئوینی دنیا نامه وه



ارزوهای دنیوی نمیخواهم



عه شقی بی بریا نامه وه



عشق بی فایده والکی نمیخواهم



تنیا یی ته نیا نامه وه



تنها بودن را نمیخواهم



هرتوم ده وه هرتوم ده وه



تنها تورا میخواهم



چی وا له دنیا نامه وه



هرچه در دنیااست را نمیخواهم


__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
  #154  
قدیمی 11-14-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض



شیعری له ماموسا نالی

شه‌وی یه‌لدایه‌ یا ده‌یجووره‌ ئه‌مشه‌و
که‌ دیده‌م دوور له‌ تۆ بێ‌نووره‌ ئه‌مشه‌و؟!

دڵم وه‌ک حاکمی مه‌عزووله‌ قوربان!
خه‌ڵاتی وه‌سڵی تۆی مه‌نزووره‌ ئه‌مشه‌و

دڵیش مایل به‌ دیده‌ی تۆیه‌، بۆیه‌
له‌ من وه‌حشی و ڕه‌میده‌ و دووره‌ ئه‌مشه‌و

که‌ تۆی شای که‌چ‌کولاهی دیده‌ مه‌ستان،
چ باکم قه‌یسه‌ر و فه‌خفووره‌ ئه‌مشه‌و؟!

له‌ خه‌و هه‌ڵساوه‌ یا ئاڵۆزه‌ چاوت؟
هه‌میشه‌ وایه‌ یا مه‌خمووره‌ ئه‌مشه‌و؟

سوروشکم نه‌قشی چاوی تۆ ده‌کێشێ
که‌ جێم سه‌رداره‌که‌ی (مه‌نسوور)ه‌ ئه‌مشه‌و

موسوڵمانان ده‌پرسن حاڵی «نالی»
له‌ کونجی بێ‌که‌سی مه‌هجووره‌ ئه‌مشه‌و

(ترجمه فارسی)

شعری از نالی

شب یلداست یا شبی ظلمانی امشب
که چشمانم دور از تو بی‌نورند امشب؟!

دلم همچون حاکمی عزل گشته است، قربان!
خلعت وصال ترا آرزو دارد امشب

دل نیز مایل به دیدن روی توست، به همین خاطر
از من وحشی و رمیده و دور است امشب

که ترا شاه کج کلاه ِدیده مستان را داشته باشم
چه باکی از قیصر (لقب پادشاهان روم و روس) و فخفور (لقب پادشاهان چین) خواهم داشت؟!
از خواب پریده‌ای، یا که چشمانت را خشمگین نموده‌ای؟
همیشه اینچنین است یا خمارند امشب؟
اشکهایم نقش چشمانت را می‌کشند
تا سرانجامم را همچون «منصور حلاج» به بالای دار بکشند
مسلمانان از حال «نالی» می‌پرسید؟
در کنج بی‌کسی‌اش ترد گشته است امشب

__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
  #155  
قدیمی 11-20-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

غزل لکی از بابک درویشی

۱- وي ملك سرد چووله ته نيام و كه تيه بارم
ماله ل كلك وه گووشن تا نه شنه ون هه وارم

۲- بربر خوسه و په ژاره كوو بينه شه و نشينيم
خه م سر نياسه شانم تا گيان بني شه وارم

۳- دس نانه جيم كولانور زخم زوينه سينه م
خواي خوسه كرده ساريژ ئه چاره چيو ده وارم

۴- پاكوو خه مانه جرگم دلگيره سال و مانگم

تا بيمه هه ر يه ديمه زلماته رووزگارم

۵- شه و بي هاساره رشمه و خوه ر ماسياي سر ئاسووم
تك بيمه كو خه ماناو ئه ته م دلا بووارم

۶- چيو جار ئومر ئه سرچي ئاگر چي ئه ر ئوميدم
هه ر پايزه بختم ئي دل گوم كردمه وه هارم

ترجمه:

۱- در اين سرزمين بي روح و خالي از سكنه تنها هستم و بارم از مركب افتاده است
خانه ها نيز انگشتشان را در گوش فرو برده اند تا صدايم را نشنوند.


۲- گروه گروه غم و اندوه براي شب نشيني بر گرد من حلقه زده اند
غم سرش را بر شانه ام نهاده است تا شبم جان بسپارد و روز از راه برسد.


۳- دست نانجيب زخم هاي كهنه ي سينه ام را تازه كرد و به جاي مرهم نمك غصه بر آن نهاد.

۴- جگرم محل پيكوبي و رقص غم ها و ماه و سالم نيز دلگير است
تا جايي كه در حافظه دارم هميشه اينگونه بوده ام و رزگارم تيره و تار است.


۵- شبم خالي از ستاره و سياه است و آفتابم بر افق منجمد شده است
بايد به كوه غم ها تكيه بدهم و با ابر سياه دلم ببارم.


۶- مانند كشتزاري كه كشتش را برداشت كرده اند و سپس آنرا به آتش كشيده اند ، اميدم به آتش كشيده شد
اي دل ! همواره بخت من پاييزي است و بهارم را گم كرده ام .


__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
  #156  
قدیمی 11-21-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض


وه‌رن‌ با نه‌ختێك بگرین
زۆر نه!
نه‌ختێك
چه‌ن دڵۆپه‌ فرمێسكێك ته‌نیا،
له‌ سه‌ر گۆڕی ئاواتێك،
ئه‌وكات هه‌ستین و، بێ ئاوڕدانه‌وه‌
دوور بینه‌وه…‌

ترجمه :

بیایید تا…
بیایید تا كمی گریه كنیم
زیاد نه!
کمی
چند قطره اشکی تنها،
بر سر گور آرزویی،
آنگاه برخیزیم، و بی نگاهی به پشت سر
دور شویم…
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
  #157  
قدیمی 11-21-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

ئێواره‌ی سێبه‌رێك

من،
سێبه‌ری
بێده‌نگیه‌كم؛
وه‌ ده‌زانم:
له‌ ماته‌می رۆژئاوا بوونێكدا،
له‌ سه‌ر گۆڕی [خۆزگه]‌یه‌ك
ون ده‌بم…


ترجمه :

غروب یک سایه
من،
سایه‌ی
یک سکوتم؛
و می‌دانم:
در ماتم یک غروب،
بر سر گور ِ [ای کاش]ی
ناپدید می‌شوم…
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
  #158  
قدیمی 11-21-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

ون بوو

له‌ ده‌رونمدا
مه‌لێكی كۆچه‌ر هێلانه‌ی كردبوو
له‌ گه‌رمێنه‌وه هاتبوو، به‌ڵام
ئه‌وه دوو زستان بوو كۆچی نه‌كردبوو.
ئه‌ی هه‌ڤاڵان
ئێستاكه‌ لێم ون بوه
كسێك له‌ ئێوه نه‌یدیوه‌ته‌وه‌؟
تكایه‌،
له‌ هێلانه‌كه‌ی، دڵێك به‌جێ ماوه…

ترجمه :

گمشده
در درونم
پرنده‌ای مهاجر لانه کرده بود
از گرمسیر آمده بود، اما
دو زمستان بود که مهاجرت نکرده بود.
ای دوستان!
اکنون گم شده است
کسی از شما او را ندیده است؟
خواهش می‌کنم،
در لانه‌اش، قلبی به جا مانده…
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
  #159  
قدیمی 12-17-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض



نه‌یپرسیوه‌ لێوت هه‌رگیز و دڵنیایه‌ دڵم كه‌ چاوت پرسی زوڵاڵی لێ ده‌زێ
- خۆشمت گه‌ره‌كه‌؟
گه‌ره‌كمه‌ و گه‌ره‌كمه‌ چاوگه‌ی خۆشه‌ویستیت به‌ شتێ بچوێنم ناتوانم
ئه‌رێ به‌راست!
راسته‌ ده‌ڵێن ئه‌ستێره‌ هه‌ن چه‌ندین ساڵه‌ مردوون و ئه‌و تیشكه‌ی ده‌گا به‌ ئێمه‌ هاواری مردوویه‌كی رووناكه‌ و خه‌ڵكیش به‌ شتی تری ده‌چوێنن؟
دیسان به‌ راست!
تیشكی گۆنات هی چه‌ند ساڵێ به‌ر له‌ ئێستای ئه‌و ساته‌ بوو كه‌ من هه‌ڵسام په‌رده‌م لادا و تۆش مه‌مكه‌كانت له‌ تریفه‌ شاردنه‌وه‌؟
ئێستاش ماندووم
ماندووم و گه‌ره‌كمه‌ بیری بیابانێكی تر له‌ یادت هه‌ڵكۆڵم
تا رێگاكه‌م نه‌كه‌وێته‌ لای ماڵه‌كه‌ت
كه‌ له‌وێ نیت.
ترجمه فارسی:
لبانت هرگز نپرسیده‌اند و دلم تردید ندارد که پرسشی زلال از دیده‌گانت می جوشد
- خاطرم را میخواهی؟
میخواهم و میخواهم سرچشمه‌ی عشقت را به چیزی تشبیه کنم، نمیتوانم
راستی!
راست میگویند که هستند ستاره‌گانی که سالهاست مرده‌اند و کورسویی که به ما میرسد فریاد مرده‌ای روشن است و مردم به چیزی دیگرش تشبیه میکنند؟
و باز هم راستی!
پرتو گونه‌ات مال چند سال قبل از حالای آن زمانی بود که من برخاستم و پرده را کنار زدم و تو پستانهایت را از مهتاب پنهان کردی؟
و حالا خسته‌ام
خسته‌ام و می خواهم فکر بیابانی دیگر را در خاطره‌ات حفر کنم
تا گذارم به خانه‌ات نیفتد
که تو در آن نیستی.

__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
  #160  
قدیمی 12-17-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض


عبدالله په‌شێو


"بۆ قه‌ره‌جێك"

ئاسمانی تۆ، به‌ر پێی خۆته‌!
سه‌رت شۆڕ که‌،
ملت که‌ج که‌!
چاو مه‌گێڕه‌ بۆ ئه‌ستێره‌ و ئاسمان و خوا!
ئه‌وه‌ی بستێک خاکی نه‌بێ
خوا و ئه‌ستێره‌ و ئاسمانی کوا؟

ترجمه فارسی


"به یک کولی"

آسمان در زیر پاهای تو گسترده ست
سر فرود آور
زیر پای خویش را بنگر
چند دنبال خدا و آسمان و کهکشان هستی؟
تا بدین سان بی وطن باشی
بی ستاره، بی خدا، بی آسمان هستی

__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
پاسخ


کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
 

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 09:34 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها