كلوپ مازنداني ها،گپ خودماني،اصطلاحات،آشنايي باآداب ورسوم

[shokofe]

3لام

مجتب جان اتا سوال
ریکا جان تجن دله او دنیه قایق سواری کجه خانه هکنن؟
یا خانه دریاچه مصنوعی بزنن؟

من چارشنبه خام بورم ساری
بوینم تجن دله او دارنه یا نا
درضمن رزیتا خله با استعداد هسته
من عمرا"کردی ر نتومبه ترجمه هکنم
اسا تیسا اینجه خله خار بییه
دست وچون درد نکنه

[Younes]

نه خب انصافا مازندرانی ها همه ورزشکارن. ساری هم که تو کشتی حرف اول رو می زنه.

[مهدی]

نوشته اصلی توسط Younes

نه خب انصافا مازندرانی ها همه ورزشکارن. ساری هم که تو کشتی حرف اول رو می زنه.

یونس چی میگی؟!!
انصاف هم داشتی ما خبر نداشتیم

ی خاطره خوابگاهی هم بگم سال 80 -81 بود از همه اقوام تو سالن خوابگاه ما بود 3 تا شمالی هم بودن که یکیش واقعان خیلی قشنگ نی میزد البته بعضی شبها میفرستادیمش تو حمام تا بنوازد وگرنه تمام ساختمان صبح خواب میموندند

یکی هم قهرمان جودو بود هیکل داشت ماشالله با من خیلی جور بود این بد بخت رفته بود مسابقه خسته کوفته برگشته بود رفت حمام ما هم آب سرد به همراه گل و چایی وقتی داشت خودشو خشک میکرد ریختیم سرش چشت روز بد نبینه یک لحظه فقط آسمان رو دیدم با کله اومدم پایین خودش خیلی ترسید گفت چیزیم میشه که نشد . خیلی خاطره شد اونشب
خب تا مجتب جان نیومده الفرار

***************
از ترس مجتب اون یکی شمالی نمیگم دیگه

[Younes]

نوشته اصلی توسط مهدی

یونس چی میگی؟!!
انصاف هم داشتی ما خبر نداشتیم

ی خاطره خوابگاهی هم بگم سال 80 -81 بود از همه اقوام تو سالن خوابگاه ما بود 3 تا شمالی هم بودن که یکیش واقعان خیلی قشنگ نی میزد البته بعضی شبها میفرستادیمش تو حمام تا بنوازد وگرنه تمام ساختمان صبح خواب میموندند

یکی هم قهرمان جودو بود هیکل داشت ماشالله با من خیلی جور بود این بد بخت رفته بود مسابقه خسته کوفته برگشته بود رفت حمام ما هم آب سرد به همراه گل و چایی وقتی داشت خودشو خشک میکرد ریختیم سرش چشت روز بد نبینه یک لحظه فقط آسمان رو دیدم با کله اومدم پایین خودش خیلی ترسید گفت چیزیم میشه که نشد . خیلی خاطره شد اونشب
خب تا مجتب جان نیومده الفرار

***************
از ترس مجتب اون یکی شمالی نمیگم دیگه

بچه های شمالی ما هم خیلی گل اند. با منم خیلی رفیقن.
ما هم از این شوخی های حمومی داریمکلا کسی تو خوابگاه خودش نمی ره حموم. من میرم خوابگاه سال بالایی ها آقا چشم تون روز بد نبینه یه بار حموم بودم دوستان لطف کردن و یه کپسول آتشنشانی co2 خالی کردن رو سر ما. خیلی بد بود. یه دفعه دیدم همه جا سفید شد. داشتم خفه می شدم. چند ساعت هم سر گیجه داشتم. بچه ها می گفتن co2 با بخار آب ترکیب شده کربنیک اسید تولید شده

[SonBol]

نوشته اصلی توسط مجتب

سلام.
ممنون خاله مینا. خیلی جالب بود.
این عکسا توی پارک قائم زیر پل تجن گرفته شده.
من گاهی صبحا برای ورزش با دوچرخه رکاب زنان میرفتم اونجا.
اما چون اداره دیر میشد دیگه نمیرم
تا چند وقت دیگه این پارک زیبا سازی و کامل میشه.
دارن پروژه یه اسکله قایق سواری تفریحی توش پیاده میکنن.

خواهش میکنم
اگه مثل اون پل هوایی وسط یه میدون های ساری باشه پروژه اشون که حالا حالا ها عزیزم منتظر نباش پارک کاملی ببینی
سه ساله میایم و میریم هنوز پل درست نشده و خوب ترافیک و در هم بر همی پوست آدمو میکنه

نوشته اصلی توسط Younes

بچه های شمالی ما هم خیلی گل اند. با منم خیلی رفیقن.
ما هم از این شوخی های حمومی داریمکلا کسی تو خوابگاه خودش نمی ره حموم. من میرم خوابگاه سال بالایی ها آقا چشم تون روز بد نبینه یه بار حموم بودم دوستان لطف کردن و یه کپسول آتشنشانی co2 خالی کردن رو سر ما. خیلی بد بود. یه دفعه دیدم همه جا سفید شد. داشتم خفه می شدم. چند ساعت هم سر گیجه داشتم. بچه ها می گفتن co2 با بخار آب ترکیب شده کربنیک اسید تولید شده

یونس الان زنده ای ؟
حالا اگه ناخون داشتی مثل من , چشمشون رو میذاشتی کف دستشون تا از این کارا با ارشد ما نکنن

اما این سری که از شمال رد شدیم رفتیم یه جا به اسم فرح آباد شب خوابیدیم وااااااااااای که چه حالی داد کنار ساحل خوابیدن و صبح ساعت شش به آب زدن

[مهدی]

میگم مینا خانوم شب کنار دریا خوابیدی پشه ها اذیتت نکردن یا با پتو خودتو بانداژ کردی

صبح ساعت 6 یخ نکردی یا بعدش سرما نخوردی؟
من هرسال که میرم که فکر کنم سال دیگه تابستون باشه بعد از ظهر یا آخر شب که آب گرمه میرم شنا

*********

درکل عجب عصبانیتی بخرج داد شکوفه خانوم که معاونت محترم سایت هم تشریف آوردن پست زدند تو انجمن

[SonBol]

نههههههههههه
پشه نداشت اصلا
صبح هم دیده نمیشدم لابه لای پتوها
تازه شب یه جوری خوابیده بودم که گشت ارشاد آفرین میگفت اگه منو میدید
شالمو سه دور دور سر و پیشونیم پیچونده بودم فقط چشام معلوم بود
چادر بود خودم نرفتم توش تا رمانتیک و شاعرانه بخوابم زیر آسمون و لب ساحل و ....
آب صبح گرمه گرم بود!

سرما هم نخوردم هر چند با هر بادی مریضم اما خدا رحمم کرد اونشب

در ضمن من مهربون تر از این حرفام قبلا هم اومدم براشون شعر مازنی گذاشتم
دوسشون دارم بابا
امروز با شکوفه هم حرف زدم
همدلی کردم بسی با مازنی ها جان من
شعر سرودم

[رزیتا]

نوشته اصلی توسط nur3

من هنوز به رزیتا جون مشکوکم !

چجوری ترجمه اش کرد؟

هنو منتظر جواب سوالم!

واقعا همه ش درست بود نیلوفر جون یا به خاطر دل من میگی؟

نوشته اصلی توسط shokofe77

درضمن رزیتا خله با استعداد هسته

ممنون شکوفه جون ، اینطوریام نیست لطف داری شما

[مجتب]

یه کاری میکنین عکسای زمان باشگاهمو برم اسکن کنم که نگین ما ورزشکار نیستیم.
البته من رزمی کار میکردم.
کونگفو پرتوا.
اندامم هم که دیدین چه ورزشکاریه.
شکوفه دارن اونجا اسکله میزنن. یه دریاچه مصنوعی.
اگه بیای حتما میبینی.

خاله مینا اون پل میدان خزر که تازه بهمن پارسال شروع به کار شد و تا آخر امسال هم تمومه. اون پل گردن سمت راهبند بود که الان 2 سالی میشه تموم شده.

ضمنن اما خله خوارمی. هر کجه بوریم همه شیفته اما وونه.
امشو خله خستومه.
افطار دهی داشتمی.شمه جا خالی.
می تنه په همه شتال بئیه.انده عرق هاکردمه.
اتا لوش بئیلیم انجه که هرکسی نیه. ورودی بیریم امه وضع توپ وونه. مشتری زیاد دارمی

راستی خاله مینا شما خله گته کار هاکوردی بمویی ساری و بوردی فرح آباد، حالا اون هیچ. اما که شماره شی سره راه ندامی. همون شو کنار ساحل بخواتنی خار بئیه. اما از میدون خزر رد بئینی اتا شو هم اینجه دئینی اما ره ناتنی؟
دوه ایندفه کش شمه بنا ره دارمه.

رزیتا ترجمه هاکن وچون وسه...

[shokofe]

حالا من يه چيزي بگم

وقتي من تو ساري راه ميرم مي ترسم
هيكل آقايون ديدنيه
من فكر كنم كار وبار سالن هاي بدن سازي اونجا خيلي خوبه
وبرعكس يه سري جاها كه زيادي فوتبالين تو شمال ايران بيشتر همه عشق كشتي و ورزشهاي رزمي هستن

خلاصه از ما گفتن با مازندراني ها در نيفتين كه مي خورين

البته مهمون نوازيشون هم ديدنيها
با من فردا بياين تا بهتون ثابت بشه