|
 |
 |
 |
 |
 |
 |
 |
|
|||||||
| شعر در این بخش اشعار گوناگون و مباحث مربوط به شعر قرار دارد |
 |
|
|
ابزارهای موضوع | نحوه نمایش |
|
#151
12-12-2008
|
||||
|
||||
هان ای شب شوم وحشت انگیز
تا چند زنی به جانم آتش یا چشم مرا ز جای برکن یا پرده ز روی خود فرو کش
__________________
|
| کاربران زیر از SonBol به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند : | ||
| جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید | |
|
|
|
|
#152
12-15-2008
|
|||
|
|||
|
بجوشید بجوشید که ما بحر شعاریم
بجز عشق بجز عشق دگر کار نداریم دراین خاک دراین خاک دراین مزرعه پاک بجز مهر و بجزعشق دگر تخم نکاریم چو پستیم وچو مستیم ازان شاه که هستیم بیایید بیایید که تا دست براریم مپرسید مپرسید ز احوال حقیقت که ما باده پرستی نه پیمانه شماریم شما مست نگشتید و از آن باده نخوردید چه دانید چه دانید که ما در چه شکاریم گر پاسبان گوید که هی بر وی بریزم جام می دربان اگر دستم کشد من دست دربان بشکنم چرخ ار نگردد گرد دل از بیخ و اصلش بر کنم گردون اگر دونی کند گردون گردان بشکنم
|
| کاربران زیر از haj_amir به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند : | ||
|
#153
12-15-2008
|
||||
|
||||
بی تو هرگز
با تو عمرا !! 
__________________
This city is afraid of me
I have seen its true face
|
| کاربران زیر از امیر عباس انصاری به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند : | ||
|
#154
12-17-2008
|
|||
|
|||
|
من ترک عشق شاهد و ساغر نمی‌کنم
صد بار توبه کردم و ديگر نمی‌کنم باغ بهشت و سايه طوبی و قصر و حور با خاک کوی دوست برابر نمی‌کنم تلقين و درس اهل نظر يک اشارت است گفتم کنايتی و مکرر نمی‌کنم هرگز نمی‌شود ز سر خود خبر مرا تا در ميان ميکده سر بر نمی‌کنم ناصح به طعن گفت که رو ترک عشق کن محتاج جنگ نيست برادر نمی‌کنم اين تقواام تمام که با شاهدان شهر ناز و کرشمه بر سر منبر نمی‌کنم حافظ جناب پير مغان جای دولت است من ترک خاک بوسی اين در نمی‌کنم
|
| کاربران زیر از haj_amir به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند : | ||
|
#155
12-17-2008
|
||||
|
||||
|
گویند کسان بهشت با حور خوش است من میگویم که آب انگور خوش است این نقد بگیر و دست از آن نسیه بدار کآواز دهل شنیدن از دور خوش است  
|
| کاربران زیر از chooooobin2000 به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند : | ||
|
#156
12-17-2008
|
|||
|
|||
|
چی بگم از کجا بگم
دردمو با کیا بگم بهتره که دم نزنم حرفی از عشقم نزنم از عشقی که گم شد و رفت عاشق مردم شد و رفت عشقی که بی فروغ نبود برای من دروغ نبـــــــود... بغضِ نشسته تو گلوم وقتی نشستی رو به روم من از خودم چرا بگم می خوام از اون چشا بگم خیره تو چشم مست تو دست می دم به دست تو دل از زمونه می کَنم حرف دلم رو می زنم چه حالتی داره چشات نرگش بیماره چشات چشم تو خوابم می کنه مست و خرابم می کنه وقتی نشستی رو به من از عاشقی بگو به من بذار چشات دل ببره این جوری باشه بهتره چشات اگه پس نزنن چشمای سرسپرده مو میشه فراموش کنم خاطره های مرده مو چی بگم از کجا بگم دردمو با کیا بگم بهتره که دم نزنم حرفی از عشقم نزنم از عشقی که گم شد و رفت عاشق مردم شد و رفت عشقی که بی فروغ نبود برای من دروغ نبـــــــود... بغضِ نشسته تو گلوم وقتی نشستی رو به روم من از خودم چرا بگم می خوام از اون چشا بگم خیره تو چشم مست تو دست می دم به دست تو دل از زمونه می کَنم حرف دلم رو می زنم چه حالتی داره چشات نرگش بیماره چشات چشم تو خوابم می کنه مست و خرابم می کنه
|
| کاربران زیر از haj_amir به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند : | ||
|
#157
12-21-2008
|
|||
|
|||
|
پریشان سایه ای آشفته آهم
ز مغزم می تراود گیج و گمراه چو روح خواب گردی مات و مدهوش که بی سامان به ره افتد شبانگاه درون سینه ام دردیست خونبار که همچو گریه می گیرد گلویم غمی آشفته دردی گریه آلود نمیدانم چه میخواهم بگویم نمیدانم چه میخواهم بگویم
|
| کاربران زیر از haj_amir به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند : | ||
|
#159
12-22-2008
|
||||
|
||||
|
در دا وحسرتا که عنانم ز دست رفت
دستم نمی رسد که بگیرم عنان دوست
__________________
|
| کاربران زیر از SonBol به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند : | ||
|
#160
12-23-2008
|
||||
|
||||
|
هر روز دلم به زیر باری دگر است
در دیده‌ی من ز هجر خاری دگر است من جهد همی‌کنم قضا می‌گوید بیرون ز کفایت تو کاری دگراست
__________________
یاد بگیر: گاهی نباید ناز کشید، انتظار کشید، آه کشید، درد کشید، فریاد کشید… تنها باید دست کشید و رفت…
|
| کاربران زیر از behnam3638 به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند : | ||
|
| کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان) | |
حالت خطی
|
|
اکنون ساعت 03:29 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.