بازگشت   پی سی سیتی > ادب فرهنگ و تاریخ > شعر و ادبیات > شعر

شعر در این بخش اشعار گوناگون و مباحث مربوط به شعر قرار دارد

پاسخ
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
  #1681  
قدیمی 01-29-2012
mohammad.90 آواتار ها
mohammad.90 mohammad.90 آنلاین نیست.
مدیر بخش ورزش
 
تاریخ عضویت: Jan 2012
محل سکونت: شیراز
نوشته ها: 3,335
سپاسها: : 7,242

6,424 سپاس در 3,063 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض اسمان

آسمان تاریک است


دل من حادثه ای می خواهد


که در آن بال زند کفتر عشق


دل من عطر خوشی می جوید


که در آن مست شود بی پروا


و بخواند تا صبح


تا همان لحظه که خورشید نمایان گردد


شب تنهائی من باز آمد


که مرا دور کند از نفس گرم طلوع


چه کسی می داند


که در این لحظه پر غصه و زار


آفتاب می خندد


و چه زیباست نگاه گل سرخ


به لب خسته یار
__________________
ای بنده تو سخت بی وفایی ،
از لطف به سوی ما نیایی

هرگه که ترا دهیم دردی ،
نالان شوی و به سویم ایی

هر دم که ترا دهم شفایی ،
یاغی شوی و دگر نیایی . . .
ای بنده تو سخت بیوفایی ...
پاسخ با نقل قول
3 کاربر زیر از mohammad.90 سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید




  #1682  
قدیمی 01-30-2012
مهرگان آواتار ها
مهرگان مهرگان آنلاین نیست.
مدیر تالار انگلیسی
 
تاریخ عضویت: Apr 2008
محل سکونت: کرمانشاه
نوشته ها: 1,577
سپاسها: : 3,750

4,670 سپاس در 1,282 نوشته ایشان در یکماه اخیر
مهرگان به Yahoo ارسال پیام
Smile عزیز بشین به کنارم !

سر کوه بلند تا کی نشینم

عزیز بشین به کنارم

که لاله سر زنه، گل را بچینم

عزیز بشین به کنارم

گلای سرخ و سفید بر هم خمیده

عزیز بشین به کنارم

نمی دونم کدوم گل را بچینم

عزیز بشین به کنارم

کنون که می روی هموار و هموار

عزیز بشین به کنارم

نمی ترسی که بر پایت بُره خار

عزیز بشین به کنارم

اگر خاری بُره سوزن ندارم

عزیز بشین به کنارم

به مژگون بر کنم ای جون غمخوار

عزیز بشین به کنارم

گل سرخ و سفیدم دسته دسته

عزیز بشین به کنارم

میون سنگ مرمر ریشه بسته

عزیز بشین به کنارم

الهی بشکنه اون سنگ مرمر

عزیز بشین به کنارم

که یار نازنین تنها نشسته

عزیز بشین به کنارم



عزیز بشین به کنارم، زعشقت بیقرارم، جون تو طاقت ندارم

حالا مرو از کنارم، به خدا دوست می دارم
__________________
پاسخ با نقل قول
3 کاربر زیر از مهرگان سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
  #1683  
قدیمی 02-04-2012
MAHDI آواتار ها
MAHDI MAHDI آنلاین نیست.
کاربر خيلی فعال

 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: شیراز
نوشته ها: 3,283
سپاسها: : 8,686

3,285 سپاس در 1,349 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض شب زنده داری

شب زنده داری

بیا ای بی وفای من
و امشب را فقط امشب
برای خاطر آن لحظه های درد
کنار بستر تاریک من شب زنده داری کن
که من امشب برای حرمت عشقی که ویران شد
برایت قصه ها دارم
تو امشب آخرین اشکم
به روی گونه می بینی
و امشب آخرین اندوه من مهمان توست
بیا نامهربان من
و امشب را کنار بستر تاریک من
شب زنده داری کن
چه شبهایی که من تا صبح
برایت گریه می کردم
و اندوهم همیشه میهمان گوشه و سقف اتاقم بود
قلم بر روی کاغذ لغزشی دشوار می پیمود
که من در وصف چشمانت
کلامی سهل بنویسم
درون شعر های من
همیشه نام و یادت بود
درون قصه های من
همیشه قهرمان بودی
ولی امشب کنار عکس های پاره ات آخر
تمام شعرهایم را به آتش می سپارم
ببخش ای خاکی ِ خسته
اگر امشب به میل من
کنارم تا سحر بیدار ماندی
برای آخرین شب هم ز چشمت عذر می خواهم
که امشب میزبان رنج من گشتی
" خداحافظ
__________________
ــــــــــــــــــ


خوشتر ز عیش و صحبت و باغ و بهار چیست؟
ساقی کجاست؟ گو سبب انتظار چیست








ویرایش توسط MAHDI : 02-04-2012 در ساعت 05:07 AM دلیل: عنوان
پاسخ با نقل قول
3 کاربر زیر از MAHDI سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
  #1684  
قدیمی 02-04-2012
shokofe آواتار ها
shokofe shokofe آنلاین نیست.
ناظر ومدیر تالار پزشکی بهداشتی و درمان

 
تاریخ عضویت: Feb 2010
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 4,109
سپاسها: : 3,681

5,835 سپاس در 1,524 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

دیدم به خواب دوش که ماهی برآمدی

کز عکس روی او شب هجران سر آمدی

تعبیر رفت یار سفرکرده می‌رسد

ای کاج هر چه زودتر از در درآمدی


ذکرش به خیر ساقی فرخنده فال من

کز در مدام با قدح و ساغر آمدی


خوش بودی ار به خواب بدیدی دیار خویش

تا یاد صحبتش سوی ما رهبر آمدی


فیض ازل به زور و زر ار آمدی به دست

آب خضر نصیبه اسکندر آمدی


آن عهد یاد باد که از بام و در مرا

هر دم پیام یار و خط دلبر آمدی


کی یافتی رقیب تو چندین مجال ظلم

مظلومی ار شبی به در داور آمدی


خامان ره نرفته چه دانند ذوق عشق

دریادلی بجوی دلیری سرآمدی


آن کو تو را به سنگ دلی کرد رهنمون

ای کاشکی که پاش به سنگی برآمدی


__________________
یک پاییز فقط برای من و تو
پاسخ با نقل قول
3 کاربر زیر از shokofe سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
  #1685  
قدیمی 02-04-2012
فرگل آواتار ها
فرگل فرگل آنلاین نیست.
کاربر خيلی فعال
 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: كرمانشاه
نوشته ها: 1,524
سپاسها: : 2,541

1,575 سپاس در 776 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

*گفتی که چو خورشید زنم سوی تو پر*


*چون ماه شبی می کشم از پنجره سر*


*اندوه که خورشید شدی تنگ غروب*


*افسوس که مهتاب شدی وقت سحر*
__________________
زندگی را نفسی ارزش غم خوردن نيست
و دلم بس تنگ است ،
بی خيالی سپر هر درد است ،
باز هم می خندم ،
آن قدر می خندم که غم از روی رود
پاسخ با نقل قول
2 کاربر زیر از فرگل سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
  #1686  
قدیمی 02-04-2012
فرگل آواتار ها
فرگل فرگل آنلاین نیست.
کاربر خيلی فعال
 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: كرمانشاه
نوشته ها: 1,524
سپاسها: : 2,541

1,575 سپاس در 776 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

از من آزرده مشو


میرم از خانه ی تو


قبل رفتن تو بدان

عاشق و بی تقصیرم

تو اگر خسته ای از دست دلم حرفی نیست


امر كن تا كه بمیرم به خدا می میرم



***
__________________
زندگی را نفسی ارزش غم خوردن نيست
و دلم بس تنگ است ،
بی خيالی سپر هر درد است ،
باز هم می خندم ،
آن قدر می خندم که غم از روی رود
پاسخ با نقل قول
4 کاربر زیر از فرگل سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
  #1687  
قدیمی 02-04-2012
فرگل آواتار ها
فرگل فرگل آنلاین نیست.
کاربر خيلی فعال
 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: كرمانشاه
نوشته ها: 1,524
سپاسها: : 2,541

1,575 سپاس در 776 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

گفته بودي مي شوي هم راز و هم آواي من

مي سرايي عشق را در خلوت شبهاي من

گفته بودي در کنارم تا ابد مي ماني و

همره دل مي شوي در شادي و غمهاي من

گفته بودي بين ما ديگرنمي آيد فراغ

گفته بودي مي شوي ياد دل تنهاي من

آه اما امشب از آن کوچه ها رفتم ولي

باز هم تنها صداي شعر تو بود و صداي پاي من

نامه هاي تو هنوز از عشق لبريز و چه سود

که خودت رفتي و مانده اين شب يلداي من

***
__________________
زندگی را نفسی ارزش غم خوردن نيست
و دلم بس تنگ است ،
بی خيالی سپر هر درد است ،
باز هم می خندم ،
آن قدر می خندم که غم از روی رود

ویرایش توسط فرگل : 02-04-2012 در ساعت 10:52 AM
پاسخ با نقل قول
2 کاربر زیر از فرگل سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
  #1688  
قدیمی 02-04-2012
فرگل آواتار ها
فرگل فرگل آنلاین نیست.
کاربر خيلی فعال
 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: كرمانشاه
نوشته ها: 1,524
سپاسها: : 2,541

1,575 سپاس در 776 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

روحی مشوشم كه شبی بی خبر زخویش
در دامن سكوت بتلخی گریستم
نالان زكرده ها و پشیمان زگفته ها
دیدم كه لایق تو و عشق تو نیستم
__________________
زندگی را نفسی ارزش غم خوردن نيست
و دلم بس تنگ است ،
بی خيالی سپر هر درد است ،
باز هم می خندم ،
آن قدر می خندم که غم از روی رود
پاسخ با نقل قول
2 کاربر زیر از فرگل سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
  #1689  
قدیمی 02-04-2012
فرگل آواتار ها
فرگل فرگل آنلاین نیست.
کاربر خيلی فعال
 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: كرمانشاه
نوشته ها: 1,524
سپاسها: : 2,541

1,575 سپاس در 776 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

کاش مي دانستي
بعد از آن دعوت زيبا به ملاقات خودت من چه حالي بودم
خبر دعوت ديدار چو از راه رسيد
پلک دل باز پريد
من سراسيمه به دل بانگ زدم:
آفرين قلب صبور،
زود برخيز عزيز،
جامهء تنگ به درآر!

و به چشمم گفتم:
باورت مي شود اي چشم به در ماندهء خيس
که پس از اين همه مدت، زتو دعوت شده است؟
چشم خنديد و به اشک گفت:
برو. بعد از اين دعوت زيبا به ملاقات نگاه، با تو هم کاري نيست.

و به دستان رهايم گفتم:
کف برهم بزنيد هرچه غم بود گذشت.
ديگر انديشه ي لرزش به خودت راه نده.
وقت آن است که آن دست محبت، زتو يادي بکند

خاطرم را گفتم:
زودتر راه بيفت، هرچه باشد بلد راه تويي،
ما که يک عمر بدين خانه نشستيم و تو تنها رفتي!
بغض در راه گلو گفت:
مرحمت کم نشود.
گويا با من بنشسته، دگر کاري نيست.
جاي ماندن چون دگر نيست از اينجا بروم!
پنجه از مو بدر آورده، بدان شانه زدم
و به لبها گفتم:
خنده ات را بردار، دست در دستِ تبسم بگذار!
و نبينم ديگر، که تو ورچيده و خاموش به کنجي باشي
سينه فرياد کشيد:
من نشان خواهم داد قاب نامش را در طاقچه ام
و هواي خوش يادش را، در حافظه ام

مژده دادم به نگاهم، گفتم:
نذر ديدار قبول افتاده ست و مبارک باشد،
وصلت پاک تو با برق نگاه محبوب!

و تپش هاي دلم را گفتم:
اندکي آهسته، آبرويم نبريد!
پايکوبي زچه برپا کرديد؟
پاي بر سينه چنان طبل مکوب!
نفسم را گفتم:
جانِ من تو دگر بند نيا.
اشک شوقي آمد، تاريِ جامِ دو چشمم بگرفت.
و به پلکم فرمود:
همچو دستمالِ حرير، بفشان برق نگاه پاي در راه شدم...

دل به مغزم مي گفت:
من نگفتم به تو آخر که سحر خواهد شد!!!
هي تو انديشيدي که چه بايد بکني؟؟؟!!!

من به تو مي گفتم:
او مرا خواهد خواند، او مرا خواهد ديد

سر به آرامي گفت:
خوب چه مي دانستم.
من گمان مي کردم ديدنش ممکن نيست
و نمي دانستم بين تو با دلِ او حرف صد پيوند است .
من گمان مي کردم....
سينه فرياد کشيد:
خب فراموش کنيم. هرچه بوده ست گذشت.
حرف از غصه و انديشه بس است،
به ملاقات بينديش و نشاط!
آفرين پاي عزيز،
قدمت را قربان،
تندتر راه برو،
طاقتم طاق شده ست!
چشم برق مي زد/ اشک برگونه نوازش مي کرد/
لب به لبخند،تبسم مي کرد/ مرغ قلبم با شوق/
سر به ديوار قفس مي کوبيد/ تاب ماندن به قفس، هيچ نداشت/
دست برهم مي خورد/ نفس از شوق، دم و سينه تعارف مي کرد/
سينه بر طبل خودش مي کوبيد
عقل شرمنده به آرامي گفت:
راه را گم نکنيم!
خاطرم خنده به لب گفت:
نترس، نگران هيچ مباش!
سفر منزل دوست کار هر روزه من است.
چشم برهم بگذار، دل تو را خواهد برد.

سر به پا گفت:
کمي آهسته، بگذاريد که من هم برسم!!!
دل به سر گفت:
شتاب! تو هنوزم عقبي؟
فکر فرياد کشيد:
دست خالي که بد است،
کاشکي....
سينه خنديد و بگفت:
دست خالي زچه روي!
اينهمه هديه، کجا چيزي نيست؟!
چشم را گريهء شوق.
قلب را عشق بزرگ.
سينه، يک سينه سخن.
روح را شوق وصال .
لب پر از ذکر حبيب.
خاطر، آکندهء ياد
کاشکي خاطر محبوب قبولش افتد!
شوق ديدار نباتي آورد. کام جانم شيرين،
پاي و سر همه انديشهء وصل...

وه چه روياي قشنگي ديدم!!! خواب،اين موهبت خالق پاک،
خواب را دريابم که در آن، مي توان با تو نشست،
مي توان با تو سخن گفت و شنيد.
خواب سهم من از تو و ديدار تواست.
خواب دنياي فراموشي هاست!
خواب را دريابم که تو در خواب، مرا خواهي خواست.
که تو در خواب مرا خواهي خواند
و تو در خواب به من خواهي گفت:
تو به ديدار من آي!!!
آه کاش ميدانستي:
بعد از اين دعوت زيبا به ملاقات خودت من چه حالي دارم پلک دل باز پريد. خواب را دريابم
من به ميهمانيِ ديدار تو مي انديشم
__________________
زندگی را نفسی ارزش غم خوردن نيست
و دلم بس تنگ است ،
بی خيالی سپر هر درد است ،
باز هم می خندم ،
آن قدر می خندم که غم از روی رود
پاسخ با نقل قول
2 کاربر زیر از فرگل سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
  #1690  
قدیمی 02-05-2012
آناهیتا الهه آبها آواتار ها
آناهیتا الهه آبها آناهیتا الهه آبها آنلاین نیست.
مدیر تالار کرمانشاه
 
تاریخ عضویت: Aug 2009
نوشته ها: 1,458
سپاسها: : 6,194

3,940 سپاس در 933 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

آری تو راست می گویی آسمان مال من است پنجره ، فکر ، هوا ، عشق ، زمین ، مال من است
اما سهراب تو قضاوت کن بر دل سنگ زمین جای من است
من نمی دانم که چرا این مردم ، دانه های دلشان پیدا نیست.
صبر کن ای سهراب
قایقت جا دارد؟
من هم از همهمه ی داغ زمین بیزارم
به سراغ من اگر می آیید ، تند و آهسته چه فرقی دارد؟
تو به هر جور دلت خواست بیا
مثل سهراب دگرجنس تنهایی من چینی نیست، که ترک بردارد
مثل مرمر شده است چینی نازک تنهایی من....
__________________


پاسخ با نقل قول
کاربران زیر از آناهیتا الهه آبها به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
پاسخ


کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
 

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 09:47 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها