بازگشت   پی سی سیتی > ادب فرهنگ و تاریخ > شعر و ادبیات > ادبیات طنز

ادبیات طنز در این تالار متون طنز مناسب و بحث در مورد طنز قرار دارند

پاسخ
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
  #161  
قدیمی 01-23-2010
روناک آواتار ها
روناک روناک آنلاین نیست.
کاربر فعال
 
تاریخ عضویت: Dec 2009
محل سکونت: کرمانشاه
نوشته ها: 400
سپاسها: : 37

66 سپاس در 36 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

مدیر به منشی میگه برای یه هفته باید بریم مسافرت کارهات رو روبراه کن .
منشی زنگ میزنه به شوهرش میگه : من باید با رئیسم برم سفر کاری کارهات رو روبراه کن .
شوهره زنگ میزنه به دوست دخترش میگه : زنم یه هفته میره ماموریت کارهات رو روبراه کن .
دوست دخترشم هم که تدریس خصوصی میکرده به شاگرد کوچولوش زنگ میزنه میگه : من تمام هفته مشغولم نمیتونم بیام .
پسره زنگ میزه به پدر بزرگش میگه : معلمم یه هفته کامل نمیاد بیا هر روز بزنیم بیرون و هوایی عوض کنیم .
پدر بزرگ که اتفاقا همون مدیر شرکت هست به منشی زنگ میزنه میگه مسافرت رو لغو کن من با نوه ام سرم شولوغه !
منشی زنگ میزنه به شوهرش و میگه : ماموریت کنسل شد من دارم میام خونه !
شوهر زنگ میزنه به معشوقه اش میگه : زنم مسافرتش لغو شد نیا که متاسفانه نمیتونم ببینمت !
معشوقه زنگ میزنه به شاگردش میگه : کارم عقب افتاد و این هفته بیکارم پس دارم میام که بریم سر درس و مشق !
پسر زنگ میزنه به پدر بزرگش و میگه : راحت باش برو مسافرت معلمم برنامه اش عوض شد و میاد .
مدیر هم دوباره گوشی رو برمیداره و زنگ میزنه به منشی و میگه برنامه عوض شد حاضر شو که بریم مسافرت !!!
__________________
از جور قد بلند و موی پستت
از سرکشی نرگس بی می مستت
ترسم به کلیسای رومم بینی
ناقوس به دستی و به دستی دستت...
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید




  #162  
قدیمی 01-25-2010
SHeRvin آواتار ها
SHeRvin SHeRvin آنلاین نیست.
ناظر و مدیر بخش موسیقی و سینما

 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: Tehran
نوشته ها: 4,838
سپاسها: : 1,717

2,520 سپاس در 663 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض فوت و فن های سوار شدن به مترو (طنز)


فوت و فن های سوار شدن به مترو (طنز)


استفاده از هر ابزار و ماشین آلات و فن آوری مدرن، به فرهنگ خاصی نیاز داره؛ اما بعضی از چیها، به فرهنگ که نیاز نداره هیچ، به توانایی، تکنیک و مهارت های خاص وابسته است، مثل متروی خودمان.



خدا وکیلی فرهنگ، برای استفاده از مترو در کشور ما معنا نداره؛ چرا که تا بخوای به خودت بجنبی و باکلاس و از روی نظم وارد بشی، له شدی، رفته و تازه اگر نیفتادی پایین و برق ولتاژ قوی نگرفتت، مترو از روت رد نشد و زنده از زیر دست و پای مردم بیرون بیای، میتونی سوار بشی اونم لای در و با کمک مأمورای مترو.

از اونجا که بالاخره مدت مدیدیه که از سرناچاری با این ترن سریع السیر رفت و آمد میکنم و کارکشته شدم، میخوام به اون دسته از تازه واردها یه سری نکات یاد بدم؛ تا موقع سوار شدن به مترو، سربلند بیرون بیان و یه هویی غافل گیر نش، چون قیافه ی بعضیا رو که میبینی، واقعاً دلت می سوزه، بیچاره ها حسابی هول میکنن.

و اما نکته ها ...
1- توصیه میکنم دوستان قبل از رو آوردن به استفاده از مترو برای رفت و آمد، حتما یه دوره کلاس تکواندو، کاراته و جودو بگذرونن. (داشتن کمربند سیاه در حداقل 2تا از این رشته ها ضروریه).

2- توجه داشته باشین حتما باید مهارت کافی در استفاده از آرنج، کتف ها، انشگت های دست و پا داشته باشین تا در مواقع ضروری، از هول، لگد کردن پا، نیشگون، با زانو تو شکم رفتن و ... استفاده کنین. ( میتونین از تکنیک های خاصی که خودتون به مرور یاد میگیرین، استفاده کنین، البته اگه یکم زرنگ باشین.)

اما یکی دو نکته هم بعد از سوار شدن بگم...

1- استفاده از لباس ضد ضربه یا ضربه گیر برای خانوم ها و آقایون تو مترو ضروریه؛ چرا که یکی که ممکنه عصبانی باشه، دلش گرفته باشه، دعوایی چیزی با صاحب خونه، حال ندار باشه و خلاصه منتظر یه حرکت و حرفی باشه تا دق و دلیشو خالی کنه تو سرت و مشتی بزنه یا ناخنی بکشه و خلاصه حواستون باشه.

2- استفاده از ماسک در ابعاد هرچه بزرگ تر برای جلوگیری از خفگی به خصوص تو مواردی که مترو تو تونل گیر میکنه، از واجباته، چون بعضیا به هرحال شیر فلکه حمومشون خرابه و ممکنه حموم نکرده باشن یا بچه همراه داشته باشن، میگم که خدایی نکرده خفه نشیین.

3- عمرا اگه ادامه بدم. میدونین چند سال تلاش کردم اینارو یاد گرفتم؟ از اینجا خودتون برین دنبالش.

به نقل از نصیر دانشجو
__________________

and the roads becomes my bride


ویرایش توسط SHeRvin : 01-25-2010 در ساعت 02:30 PM
پاسخ با نقل قول
  #163  
قدیمی 01-25-2010
Omid7 آواتار ها
Omid7 Omid7 آنلاین نیست.
کاربر فعال
 
تاریخ عضویت: Nov 2009
محل سکونت: نصف جهان
نوشته ها: 9,286
سپاسها: : 14

95 سپاس در 74 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض 8 تکنيک براي شيره ماليدن سر رئيس !

1 ـ سعي کنيد هنگام تردد در راهروهاي اداره هميشه پرونده زير بغل داشته باشيد :
به اين ترتيب به نظر کارمند سخت کوشي مي رسيد که قرار است در جلسه مهمي شرکت کنيد . کساني که دستخالي اين طرف و آن طرف مي روند عاطل و باطل به نظر مي رسند و تصور عموم از کساني که « روزنامه » زير بغل دارند اين است که زير کار در مي روند به جاي آن وقت خود را صرف خواندن روزنامه و حل جداولش مي کنند .

2 ـ براي اينکه به نظر برسد سرتان شلوغ است ، از کامپيوتر استفاده کنيد .
استفاده از کامپيوتر در نگاه خيلي از کساني که چشم شان به شما مي افتد مترادف « کار » است در حالي که شما مي توانيد فرصت را مغتنم شمرده و ايميل هاي شخصي دريافت و ارسال نماييد ، چت کنيد در مورد موضوعات مورد علاقه خود search کنيد ، وبلاگها و سايت هاي مورد علاقه خود را نگاه کنيد و بدون اينکه ذره اي کار انجام داده باشيد حسابي خوش بگذرانيد و اگر زماني توسط رئيستان گير افتاديد ( که حتماً گير مي افتيد ) بهترين دفاع اين است که ادعا کنيد در حال يادگيري نرم افزار جديدي هستيد که به نوعي به کارتان مرتبط است .

3 ـ ميز کارتان را به هم بريزيد :
اطراف خودتان را حسابي با اسناد و جزوات و اوراق پر کنيد . در نگاه افراد حجم کاري که ديده مي شود مهم است . اگر مي دانيد قرار است کسي در دفتر کارتان در مورد کارش با شما ديدار داشته باشد اسناد و مدارک مربوط به او را در ميان اوراق خود گم و گور کنيد و بعد در حضور او دنبالشان بگرديد .

4 ـ از منشي تلفني استفاده کنيد و حتي المقدور به تماس ها پاسخ ندهيد :
افراد براي اين که چيزي به شما بدهند با شما تماس نمي گيرند ، آن ها تماس مي گيرند تا شما براي آنها کاري انجام دهيد و فقط بلدند براي شما دردسر بسازند و اين منصفانه نيست !!!

5 ـ ظاهري آشفته و پريشان داشته باشيد ! :
ظاهر پريشان شما رئيس تان را متقاعد مي کند که سر شما حسابي شلوغ
است .

6 ـ کاري کنيد که به نظر برسد تا دير وقت کار مي کنيد !:
هميشه دير دفتر را ترک کنيد به خصوص زماني که رئيس تان در اداره است . مي توانيد از اين فرصت براي خواندن مجلات ، کتاب ها و سرگرمي هاي اين چنيني که هميشه قصد انجامشان را داشتيد ولي فرصت نکره ايد استفاده کنيد .

7 ـ آه بکشيد :
زماني که افراد زيادي اطرافتان هستند وانمود کنيد داريد به سختي کار مي کنيد و بعد با صداي بلند طوري که همه بشوند آه بکشيد . تصور حجم بالاي کاري که داريد انجام مي دهيد آنها را تحت تأثير قرار خواهد داد .

8 ـ از الفاظ قلمبه سلمبه استفاده کنيد :
اگر چنين واژه هايي بلد نيستيد معادل انگليسي کلمات مرتبط با حوزه کاريتان را پيدا کنيد و به خصوص هنگام صحبت کردن با مافوق خود به جاي کلمات فارسي از آنها در جملاتتان استفاده کنيد . مهم نيست که او متوجه آنچه مي گوييد ، مي شود يا خير ، مهم اين است که شما تأثير گذار به نظر مي رسيد .

ولي يک توصيه :
هر وقت تصميم گرفتيد سر رئيستان شيره بماليد حواستان به لقمه حرامي که ممکن است براي شما فرزندي معلول يا شايد معتاد و به طورکلي بدبختي به بار آورد ، باشيد .
لقمه حلال به خانه ببريد و يک عمر سعادتمند باشيد . مراقب باشيد که تمام زمانتان را از لحظه ورود به محيط کار تا لحظه خروج ، به رئيستان فروخته ايد و همانگونه که مي دانيد کم فروشي در اسلام حرام است . مراقب بندگان خدا باشيد تا او مراقب شما باشد .
__________________
مدت ها بود سه چیز را ترک کرده بودم
شعر را... ماه را.... و تو را ...
امروز که به اجبار قلبم را ورق زدم
هنوز اولین سطر را نخوانده
تو را به خاطر آوردم و شب هاي مهتاب را...
ولی نه...!! باید ترک کنم
هم تو را....هم شعر را .... و هم‌‌‌٬ همه ی شب هایی را که به ماه نگاه می کردم...

======================================

مسابقه پیش بینی نتایج لیگ برتر ( اگه دوست داشتی یه سر بزن دوست من )
پاسخ با نقل قول
  #164  
قدیمی 01-26-2010
ساقي آواتار ها
ساقي ساقي آنلاین نیست.
ناظر و مدیر ادبیات

 
تاریخ عضویت: May 2009
محل سکونت: spain
نوشته ها: 5,205
سپاسها: : 432

2,947 سپاس در 858 نوشته ایشان در یکماه اخیر
Wink س....مثل....


س....مثل....





بيا بشينيم همه کلمه هايی که با س شروع می شه باهم دوره کنيم:




س....مثل.....سرما


س....مثل.....سکوت


س....مثل.....سنگ


س....مثل.....سياهی


س....مثل.....سخت


س....مثل.....



....اصلا چرا همه چيزای غمگين؟؟؟!!!!....بيا به چيزای شاد فکر کنيم:




س....مثل.....سار


س....مثل.....سيب


س....مثل.....سبز


س....مثل.....سرو


س....مثل.....



....حالا بيا يه ذره شوخ باشيم.....به چيزای بامزه فکر کن:




س....مثل.....سوسيس


س....مثل.....سوسک


س....مثل.....ساس


س....مثل.....سبزی پلو


س....مثل.....ساردين


س....مثل.....سيرابی


س....مثل.....


س...مثل.....سفر........



و من تکرار ميکنم:




س....مثل.... سنگ!




نه بيشتر فکر کن !



آهان يادم اومد!!!!



س ... مثل ...ساقي


س... مثل ... سرابي










__________________
Nunca dejes de soñar
هرگز روياهاتو فراموش نكن
پاسخ با نقل قول
  #165  
قدیمی 01-26-2010
ساقي آواتار ها
ساقي ساقي آنلاین نیست.
ناظر و مدیر ادبیات

 
تاریخ عضویت: May 2009
محل سکونت: spain
نوشته ها: 5,205
سپاسها: : 432

2,947 سپاس در 858 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

پ ....مثل ...

پ ....مثل ... پرنده
پ ... مثل ... پرستو
پ ... مثل ... پيچک
پ ... مثل ...

حالا ترکيبي هم بگيم ...

پ ... مثل .... پفک نمکي
پ ... مثل ... پلو عدس
پ ... مثل ... پيک نيک

پ ... مثل ... شعر مثل موزيک مثل فيلم
پ ... مثل پي سي

مثل ... پي سي سيتي
پر شعر
پر ترانه
پر خنده

پ ... مثل ... پر گل

گل سنبل
گل مينا
گل رز رزيتا
گل شيدا
گل دلتنگ
گل کيانا
گل نيلوفر
گل شادي

پ ... مثل .... پرواز
مثل پر پرنده
مثل پرواز پرنده
مثل « پر پرواز »
مثل « پر دوست »
مثل سهراب که خواند
من دلم می خواهد خانه ای داشته باشم « پر دوست »
پر خنده ، پر شعر ; پر خاطره

« پر ... تو »
پر ... پرهاي صداقت آبي

پ .... مثل پر دوست
مثل .... پشت پي سي شهريست ...
دو قدم مانده به « پاتوق خانه » ....
پاي آن خانه کمي ميشيني .....
پر دوست ....
پ .... مثل ... پي سي

پر من ...... پر تو .....






__________________
Nunca dejes de soñar
هرگز روياهاتو فراموش نكن
پاسخ با نقل قول
  #166  
قدیمی 01-26-2010
روناک آواتار ها
روناک روناک آنلاین نیست.
کاربر فعال
 
تاریخ عضویت: Dec 2009
محل سکونت: کرمانشاه
نوشته ها: 400
سپاسها: : 37

66 سپاس در 36 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

دفترچه ی خاطرات یه آدم محافظه کار سبزواری:

از زرده ميدان تا زردوارشاگرد راننده اتوبوس مرتب داد مي
زد : زردوار ، زردوار ... بدو حركت
كرديم ... زردوار جا نمونيزردعلي نفس زنان خودش را به
اتوبوس رساند ، نوجواني زرده رو كه
هنوز پشت لبش زرد نشده بود ، يك
كيسه گوجه زرد را به زور با خود حمل
مي كرد، بعد از اين كه كيسه ي گوجه
زرد را در صندوق بغل اتوبوس گذاشت
نفسي كشيد و سوار شدحق داشت نفس نفس بزند ، طفلكي از
زرده ميدان تا ترمينال با آن بار
سنگين گوجه زرد پياده آمده بودزردعلي چند ماهي ميشد كه از
زردوار آمده بود تهران براي كار ،
او در يك مغازه ي زردي فروشي شاگرد
شده بود ، تمام روز با ميوه جات و
زرديجات سر و كار داشت و گاهي به
سفارش مشتري زردي هم پاك مي كرد،
آخر وقت ها هم فلفل زرد هاي درشت را
به سفارش كبابي محل جدا مي كرد.
حالا در موسم زرد بهار با اشتياق
فراوان قصد برگشت به روستاي
سرزردشان را داشت. دلش براي خوردن
زردي پلو كنار خانواده پر مي زد،
فكر مي كرد امسال حتما خواهرش
دوباره براي باز شدن بختش تمام وقت
زرده گره زده است، در اين بهار
كاملا زرد با آن زرده زاران بكر و
دست نخورده ، دويدن روي تپه هاي
سرزرد ، غلطيدن روي زرده ها ديوانه
اش كرده بودهنوز شاگرد راننده فرياد مي كرد:
زردوار بدو كه حركت كرديم زردوار
بدو ........

راننده اتوبوس داشت براي همكارش
تعريف مي كرد كه چطور مامور
راهنمايي رانندگي بر سر عبور از
چراغ زرد كه زرد نبود بلكه زرد بود
او را متوقف و طلب رشوه كرده بودزردعلي بيقرار حركت كردن اتوبوس
بود ، از سر بي حوصلگي تزئينات
جلوي اتوبوس را از نظر مي گذراند،
خرمهره هاي آويزان از آينه - دسته
گلها و زرده هاي روي داشبورد پرچم
زرد و سفيد و قرمز ايران - شعري كه
قاب شده به ستون وسط چسبيده بود (من
چه زردم امروز) وكنار زردعلي سيدي با شال و كلاه
زرد نشسته بود، بيتابي او را كه
ديد با لهجه ي زردواري گفت : چيه
فرزندم؟ دلت شاد و سرت زرد باد ،
چرا اينقدر نگراني؟ زردعلي با
ناراحتي جواب داد : اينجوري كه
معلومه نصف شب مي رسيم زردوار، سيد
كلاه زردش را روي سر جابجا كرد و
ادامه داد : بالاخره مي رسيم حالا
يك كم دير بشه چه اشكالي داره؟ بعد
يك مشت چاغاله ي زرد ريخت تو مشت
زردعلي و گفت: برگ زرديست تحفه ي
درويش .
تقريبا همه به تاخير در حركت
اتوبوس اعتراض داشتند جز دختري با
چشمان زرد كه در صندلي سمت چپ
زردعلي نشسته بود، و سرگرم خواندن
روزنامه ي كلمه زرد بود . در همين
بين بود كه ناگهان يكي از نيروهاي
ضد شورش جلو اتوبوس زرد شد و با
تحكم گفت : اين اتوبوس توقيفه،
راننده با دستپاچگي پاسخ داد : چرا
؟ ما كه خلافي ... ، ولي قبل از آنكه
جمله ي راننده تمام شود با باتوم
محكم كوبيد روي شيشه و نعره زد:
مرتيكه حالا ديگه اتوبوس زرد تو
جاده راه ميندازي؟مسافرها از ترس يكي يكي پياده مي
شدند، راننده قصد اعتراض به مامور
را داشت كه پيرمردي او را نصيحت
كرد : زبان سرخ سر زرد مي دهد بر باد
... زردعلي هاج و واج مانده بوددختر چشم زرد آرام زمزمه مي كرد:
دستهايم را در باغچه مي كارم ... زرد
خواهد شد ...مي دانم، مي
دانم
__________________
از جور قد بلند و موی پستت
از سرکشی نرگس بی می مستت
ترسم به کلیسای رومم بینی
ناقوس به دستی و به دستی دستت...
پاسخ با نقل قول
  #167  
قدیمی 01-26-2010
ساقي آواتار ها
ساقي ساقي آنلاین نیست.
ناظر و مدیر ادبیات

 
تاریخ عضویت: May 2009
محل سکونت: spain
نوشته ها: 5,205
سپاسها: : 432

2,947 سپاس در 858 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

نقل قول:
نوشته اصلی توسط امیر عباس انصاری نمایش پست ها
عنوان تاپیک: مقالات طنز و مخلفاتش!!
چت روم نکنید
پیام خصوصی رو گذاشتند برای همینکارها
پستهای تضافی اعدام میشه
امیر





اصلن ما دلمون ميخواد چت کنيم اينجا
دهه هههههههههههه
اينجا قلمرو ساقي و آزاد
بحث چت خنده شوخي تشکر کل کل آزاد
نفسسسسسسسسسسسس کش
__________________
Nunca dejes de soñar
هرگز روياهاتو فراموش نكن
پاسخ با نقل قول
  #168  
قدیمی 01-26-2010
ساقي آواتار ها
ساقي ساقي آنلاین نیست.
ناظر و مدیر ادبیات

 
تاریخ عضویت: May 2009
محل سکونت: spain
نوشته ها: 5,205
سپاسها: : 432

2,947 سپاس در 858 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

ممنون روناک جان زيبا بود
اگه گفتي چند تا « ز » توش بود
__________________
Nunca dejes de soñar
هرگز روياهاتو فراموش نكن
پاسخ با نقل قول
  #169  
قدیمی 01-27-2010
امیر عباس انصاری آواتار ها
امیر عباس انصاری امیر عباس انصاری آنلاین نیست.
مسئول ارشد سایت ناظر و مدیر بخش موبایل

 
تاریخ عضویت: Sep 2007
محل سکونت: تهرانپارس
نوشته ها: 8,211
سپاسها: : 8,720

6,357 سپاس در 1,362 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

نقل قول:
اصلن ما دلمون ميخواد چت کنيم اينجا
دهه هههههههههههه
اينجا قلمرو ساقي و آزاد
بحث چت خنده شوخي تشکر کل کل آزاد
نفسسسسسسسسسسسس کش
جانم؟؟؟
مطمئنی خودتون هستبن خانم ساقی؟
بیشتر شبیه زرد علی شدین!!
پاسخ با نقل قول
  #170  
قدیمی 01-27-2010
deltang deltang آنلاین نیست.
کاربر عالی
 
تاریخ عضویت: Mar 2009
محل سکونت: TehrAn
نوشته ها: 6,896
سپاسها: : 0

200 سپاس در 186 نوشته ایشان در یکماه اخیر
deltang به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

آرایشگر و اداي نذر


در لوس آنجلس آمریكا، آرایشگری زندگی می‌كرد كه سالها بچه‌دار نمی‌شد. او نذر كرد كه اگر بچه‌دار شود، تا یك ماه سر همه مشتریان را به رایگان اصلاح كند. بالاخره خدا خواست و او بچه‌دار شد! روز اول یك شیرینی فروش ایتالیائی وارد مغازه شد. پس ازپایان كار، هنگامیكه قناد خواست پول بدهد، آرایشگر ماجرا را به او گفت. فردای آن روز وقتی آرایشگر خواست مغازه‌اش را باز كند، یك جعبه بزرگ شیرینی و یك كارت تبریك و تشكر از طرف قناد دم در بود. روز دوم یك گل فروش هلندی به او مراجعه كرد و هنگامی كه خواست حساب كند، آرایشگرماجرا را به او گفت. فردای آن روز وقتی آرایشگر خواست مغازه‌اش راباز كند، یك دسته گل بزرگ و یك كارت تبریك و تشكر از طرف گل فروش دم در بود. روز سوم یك مهندس ایرانی به او مراجعه كرد. در پایان آرایشگرماجرا را به او گفت و از گرفتن پول امتناع كرد. حدس بزنید فردای آن روز وقتی آرایشگر خواست مغازه‌اش را باز كند، با چه منظره‌ای روبروشد؟ فكركنید.


.

.

.

.

.

.

.

.

.

.
چهل تا ایرانی، همه سوار بر آخرین مدل ماشین، دم در سلمانی صف كشیده بودند و غر می‌زدند كه پس این مردك چرا مغازه‌اش را باز نمی‌كند !
پاسخ با نقل قول
پاسخ


کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
 

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 08:45 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها