ادبیات طنز در این تالار متون طنز مناسب و بحث در مورد طنز قرار دارند |
07-29-2011
|
تازه وارد
|
|
تاریخ عضویت: Jul 2011
نوشته ها: 1
سپاسها: : 0
در ماه گذشته یکبار از ایشان سپاسگزاری شده
|
|
به جز سیاستمداران ، بنی آدم اعضای یکدیگرند.
|
کاربران زیر از ایزد به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
|
|
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید
|
|
07-30-2011
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
غم مخور دوران بی پولی به پایان می رسد
دارد این یارانه ها استان به استان می رسد
مبلغش هر چند فعلا قابل برداشت نیست
موسم برداشت حتما تا زمستان می رسد
در حساب بانکی ات عمری اگر پولی نبود
بعد از این یک پول یا مفتی فراوان می رسد
چند سالی مایه داران حال می کردند و حال
نوبت حالیدن یارانه داران می رسد
شهر ،کلا شور و حال دیگری بگرفته است
بانگ بوق و سوت و کف از هر خیابان می رسد
آن یکی با ساز،رنگ گلپری جون می زند
این یکی با دنبکش ،بابا کرم خوان می رسد
عمه صغرا پشت گوشی قهقهه سر داده است
شوهرش هم با کباب و نان و ریحان می رسد
مش رجب ،آن گوشه هی یکریز بشکن می زند
خاله توبا هم کمر جنبان و رقصان می رسد
تا که بابام این خبر را در جراید خواند گفت:
خب خدارا شکر پول کفش و تنبان می رسد
مادرم هم خنده جانانه ای فرمود و گفت
پول شال و عینک و یک جفت دندان می رسد
بی بی ازآن سو کمی تا قسمتی فریاد زد:
خرج استخر و سونا م ای جانمی جان می رسد
خانعمو با کیسه و زنبیل و ساکش رفته بانک
تا بگیرد آنچه را فعلا به ایشان می رسد
اصغری در پای منقل ،بود سرگرم حساب
تا ببیند پول چندین لول، الان می رسد
خاله آزیتا که یادش رفته فرمی پر کند
طفکی از دور با چشمان گریان می رسد
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
07-30-2011
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
گفتم غم تو دارم
!گفتا چشت درآید
گفتم که ماه من شو
! گفتا دلم نخواهد
گفتم زمهرورزان رسم وفا بیاموز
!گفتا زخوب رویان این کار کمتر آید
گفتم که برخیالت راه نظرببندم
!گفتا که درحقیقت دل ره به توندارد
گفتم که بوی زلفت گمراه عالمم کرد
!گفتا ز سرشوی من این کارحتماً آید
گفتم خوشا هوایی کزبادصبح خیزد
!گفتا هوای گرمیست اَه اَه عرق درآمد
گفتم که نوش لعلت ما رابه آرزوکشت
!گفتا که این لب من برگونه ات نیاید
گفتم دل رحیمت کی عزم صلح دارد
!گفتا برو به سویی تا گلّ نی درآید
گفتم زمان عشرت دیدی که چون سرآمد
!!!گفتا که ای وای دیرشد داد مامان درآمد
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
08-01-2011
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
.روزی مردی در جدول كنار خیابون افتاد و گفت: تا حلش نكنم بیرون نمی آیم.
• اولی: چرا آمبولانس ها اینقدر سریع حركت می كنند؟ دومی: از دو حال خارج نیست یا مریض می برند یا راننده هاشون مریض اند.
• اولی: نمی دونی اون طرف خیابون كدوم طرفه؟ دومی: نه متأسفانه بچه ی این محل نیستم.
• معلم به شاگرد: می تونی با جوراب جمله بسازی؟ شاگرد:از سقف خونه ما بد جور آب می آد.
• اولی: من نه كمرو هستم و نه پررو دومی: آها فهمیدم: شما نیمرو هستید.
• معلم: فعل زدن را صرف كن شاگرد: زدم، زدی، زد معلم: بعدش؟ شاگرد: بعد همگی رفتیم بیمارستان.
• قاضی به زن: شما به چه علت یكی از چشمان شوهرتان را كور كردید زن:آخه جناب قاضی می خواستم به من و هووم به یك چشم نگاه كنه و فرق نذاره .
• اولی: اگر به نظر تو جمعه وجود نداشت چه اتفاقی می افتاد ؟ دومی هیچی روزها از زور خستگی می مردند.
• دانش آموز به معلم: آقا ببخشید سلیقه رو با صاد می نویسند یا با سین؟ معلم: این دیگه به سلیقه ی خودتون بستگی داره كه سلیقه رو با صاد بنوبسید یا با سین.
• به یك نفر می گن پاشو سحره، می گه: بذار بخوابم، خودم فردا بهش زنگ می زنم.
• از یك نفر می پرسند اگه حالت تهوع بهت دست بده چه كار می كنی؟ می گه: چاره ای نیست خوب من هم مجبورم باهاش دست بدم دیگه!
• اگه كسی دنبال یك گل خوشكل می گشت جون هر كسی دوست داری نگو من كجام.
• به یارو می گن جوراب هاتو از كی نشستی؟ می گه جون مادرت سوال تاریخی نكن.
• غضنفر به زنش می گه بیا مهریه ات رو بذار اجرا با پولش خونه بخریم.
• دو خجالتی با هم ازدواج می كنند بچه شون آب می شه.
• یك كلاغ با یك زرافه با هم ازدواج می كنند بچشون كلافه می شه.
• غضنفر می ره ماشین شو بیمه كنه، آقاهه می گه خدا كنه هیچ وقت از بیمه استفاده نكنی غضنفر با ناراحتی می گه: امیدوارم كه تو هم از اون پول خیر نبینی.
• به غضنفر می گن از مسافرت چی آوردی؟ می گه تشریف.
• به یك نفر می گن خاصیت نوشابه رو بگو می گه: آب داره، گاز داره ولی متاسفانه تلفن و برق نداره
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
ویرایش توسط behnam5555 : 08-03-2011 در ساعت 07:26 PM
|
کاربران زیر از behnam5555 به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
|
|
08-01-2011
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
• از یکی می پرسن دوست داری چه جوری بمیری؟ می گه مثل پدربزرگم در خواب و آرامش. نه مثل مسافرهای اتوبوسش در ترس و وحشت!!!
• غضنفر به رفیقش می گه من یه تمساح پیدا كردم چیكارش كنم؟ میگه ببرش باغ وحش. فردا رفقیش می گه بردیش؟ غضنفر می گه: آره، تازه امشب هم می خوام ببرمش سینما
• یه مرده دستش شکسته بوده، میره دکتر، دستشو گچ می گیرن. از دکتر می پرسه: آقای دکتر! بعد از اینکه گچ دستمو باز کنم آیا می تونم سنتور بزنم؟ دکتر می گه: البته، حتماً. مرده میگه: چه عالی! چون قبلاً نمی تونستم!
• عروس میره گل بچینه، شهرداری می گیرتش
• یکی زنگ میزنه 118 میگه شماره غضنفر رو دارید یارو میگه نه، میگه پس من میگم تو یادداشت كن داشته باشی.
• یه نفر میره جوراب فروشی میگه آقا جوراب می خوام فروشنده میگه: مردونه؟ طرف دست میده میگه: مردونه.
خنده، جوک، طنز، پیامک طنز
• دو مگس بر سر مرد طاسی می شینند. بچه مگس به مادرش میگه: مادر من تشنمه. مگس مادر: آخه پسرجان من در این بیابان بی آب و علف چطور برات آب پیدا كنم.
• از طرف می پرسند چرا پرنده ها زمستان از شمال به جنوب پرواز می کنن؟ میگه: آخه من امتحان كردم..... پیاده خیلی راهه.
• تست فیزیك كنكور: سرعت نور چه قدر است؟ 1- بد نیست 2- خوب است 3- الحمدالله 4- تو خوبی؟
• معلم تاریخ: آهای… تو که با اون قد بلندت ته کلاس وایسادی و بر و بر منو نگاه می کنی بگو ببینم اسکندر مقدونی کی بود؟ طرف: نمی دونم. معلم تاریخ: کی ناصرالدین شاه را کشت؟ طرف: نمی دونم. معلم تاریخ: پس تو با این وضعت چطوری می خوای امتحان تاریخ بدی؟ طرف: من که نمی خوام امتحان بدم من اومدم بخاری کلاس را تعمیر کنم.
• کانگورو پدر میگه: عزیزم بچه کجاست ؟ کانگورو مادر میگه: وای کیفـمو زدن.
خنده، جوک، طنز، پیامک طنز
• غضنفر به راننده تاکسی می گه آقا چند می گیری منو برسونی به راه آهن؟ راننده : میگه 100 تومن. غضنفر میپرسه واسه چمدونام چند می گیری؟ راننده میگه: هیچی. غضنفر میگه: پس چمدونام ببر من هم اومدم!
• پدری برای پسرش مدتی از فواید و زیبایی گل ها صحبت کرد. در پایان حرف هایش از پسرش پرسید: خب، پسرم تو چه گلی را دوست داری؟! پسر گفت: پدر جان گلی را دوست دارم که از پشت 18 قدم زده بشه!
• الا یا ایهاالساقی ادر کاسا و ناولها ... که عشق آسان نمود اول، ولی افتاد تالار و شام و عاقد و عکاس و آرایشگر و فیلم و لباس و تاج و کفش و کیف و ساک و سکه و شمش و پلاک و شمعدان و ساعت و زنجیر و سرویس طلا... آن هم از آن سرویس خوشگل ها... و از این جور مشکل ها!
• یه نفر میره سمعک بخره، فروشنده میگه: همه جورشو داریم، 1000 تومنی تا 1000000 تومنی. طرف میگه: 1000 تومنی اش چه جوری کار می کنه؟ فروشنده میگه: این اصلا کار نمی کنه فقط چیزی که هست وقتی مردم اینو می بینن، بلندتر حرف می زنن
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
کاربران زیر از behnam5555 به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
|
|
08-01-2011
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
• پدری به دخترش میگه: دخترم راجع به پیشنهاد ازدواجی که بهت داده اند خوب فکرهایت رو بکن... دختر گریه کنان میگه: ولی من می خواهم پیش مامانم باشم. پدر: خوب، اونم با خودت ببر عزیزم.
• فریدون همیشه لباس مشكی می پوشیده. دوستاش میگن چرا همیشه مشكی می پوشی؟ میگه: آخه من ختم روزگارم!
• محکوم به اعدام: آخرین آرزوم اینه که پسرم را ببینم. دادستان: اشکال نداره، پسرت کجاست؟ محکوم: من هنوز ازدواج نکرده ام!
• معلم: چرا رفته هستم غلط است؟ شاگرد: آقا اجازه، برای اینکه شما هنوز نرفته هستید.
• زن از شوهرش پرسید: چرا وقتی که من آواز می خونم، تو از پنجره بیرون را نگاه می کنی و می خندی؟ شوهر میگه: برای اینکه مردم تصور نکنند من دارم تو را کتک می زنم و تو داری با جیغ و داد گریه می کنی!
• به غضنفر میگن چرا زشتی؟ میگه وقتی کوچیک بودم تو بیمارستان عوضم کردن !
• سه نفر تو قلب جای دارن 1 خدا 2 مادرم 3 پدرم ، آخی تو نیستی ؟؟؟؟؟
• تو ضربان قلب منی 4 ، 5 ، 6 ، 7 - - - - - - - - اینا همه جای خالیه توئه
• قانون معرفت میگه: به قلب ما نزدیک است آن کس که از چشمان ما دور است .
• غضنفر تو جنگل می رفته! بعد یه روباه مرده می بینه! میگه خوب شد مرده! وگرنه گولم می زد.
• غضنفر هلو می خورده به وسطش که می رسه میگه ایول گردو هم داره.
• غضنفر ماشینش پنچر می شه، می ره از لوله اگزوز فوت می کنه. یکی رد می شده می گه : تا صبحم که فوت کنی لاستیک باد نمی شه، چون شیشه های ماشینت پائینه.
• غضنفر زنگ می زنه ثبت احوال میگه: ببخشید اونجا ثبت احواله؟ من امروز احوالم خوبه، می خواستم ثبت کنم!
• قصه عشق: یکی بود یکی نبود، عشق، کلاغی بود که هرگز به خونش نرسیده ...
• ایـــــوب را گفتند: صبر از که آمـــوختـــــی؟ گفـــــت: از دایـــــال آپ ! ! !
• طرز چک نوشتن بنده خدا :23000 ریال معادل دو سه هزار تومان !!!!
• خسته از زندان که نامش زندگیست، پس قشنگی های دنیا دست کیست ؟؟؟!!!
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
کاربران زیر از behnam5555 به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
|
|
08-03-2011
|
|
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی
|
|
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172
3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
مادر ...
با تمام احترام به مادرهای گذشته ، حال و آینده که از جان و دل مراقب زندگی ، فرزند ، همسر و ... میباشند و به زندگی خود عشق میورزند .
گویند مرا چو زاد مادر
پستان به دهان گرفتن آموخت
شبها بر گاهواری من
بیدار نشست و خفتن آموخت
دستم بگرفت و پا به پا برد
تا شیوه ی راه رفتن آموخت
یک حرف و دو حرف بر زبانم
الفاظ نهاد و گفتن آموخت
لبخند نهاد بر لب من
بر غنچه ی گل شکفتن آموخت
پس هستی من ز هستی اوست
تا هستم وهست دارمش دوست
( ایرج میرزا)
گوینــــــــد مرا چـــو زاد مـادر
روی کاناپه لمــــیدن آموخت
شب ها برِ مـــاهــواره تا صبــح
بنشست و کلیـپ دیدن آموخت
برچهـــره، سبوس و ماست مالید
تا شیوه ی خوشگلیـدن آموخت
بنــــمود «تتو» دو ابروی خویش
تا رســم کمان کشـیدن آموخت
هر مــــاه برفـــت نزد جـــــراح
آیین ِ چروک چیـــــدن آموخت
دستـــــــــم بگـــرفت و ُبرد بازار
همـــــواره طلا خریدن آموخت
با دایــــــی و عمّه های جعــــلی
پز دادن و قُمپُــــــزیدن آموخت
با قوم خودش ، همیــــــشه پیوند
از قوم شــــوهر، بریدن آموخت
آســــــوده نشست و با اس ام اس
جک های خفن، چتیدن آموخت
چون سوخت غذای ما شب وروز
از پیک، مدد رسیــــدن آموخت
پای تلفــــن دو ساعت و نیــــــم
گل گفتن و گل شنیـــدن آموخت
بابــــــام چــــو آمد از سر کـــار
بیماری و قد خمیـــــدن آموخت
( ایرج میرزای قرن 21 )
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن
دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی
خالید حسامی( هیدی )
|
کاربران زیر از behnam5555 به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
|
|
08-07-2011
|
|
ناظر و مدیر تالارهای آزاد
|
|
تاریخ عضویت: Dec 2010
محل سکونت: هرسین
نوشته ها: 5,439
سپاسها: : 7,641
11,675 سپاس در 3,736 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
سحرگاهان به قصد روزه داری// شدم بیدار از خواب و خماری
برایم سفره ای الوان گشودند// به آن هر لحظه چیزی را فزودند
برنج و مرغ و سوپ وآش رشته// سُس و استیک با نان برشته
خلاصه لقمه ای از هرچه دیدم// کمی از این کمی از آن چشیدم
پس از آن ماست را کردم سرازیر// درون معده ام با اندکی سیر
وختم حمله ام با یک دو آروغ// بشد اعلام بعداز خوردن دوغ
سپس یک چای دبش قند پهلو// به من دادند با یک دانه لیمو
خلاصه روزه را آغاز کردم// برای اهل خانه ناز کردم
برای اینکه یابم صبر و طاقت// نمود م صبح تا شب استراحت
دوپرس ِ کلّه پاچه با دو کوکا// کمی یخدر بهشت یک خورده حلوا
به افطاری برایم شد فراهم// زدم تو رگ کمی از زولبیا هم
وسی روزی به این منوال طی شد// نفهمیدم که کی آمد و کی شد
به زحمت صبح خود را شام کردم// به خود سازی ولی اقدام کردم
به شعبان من به وزن شصت بودم// به ماه روزه ده کیلو فزودم
اگرچه رد شدم در این عبادت// به خود سازی ولیکن کردم عادت
خدایا ای خدای مهر و ناهید// بده توش و توانی را به« جاوید»
که گیرد سالیان سال روزه// اگرچه او شود از دم رفوزه
__________________
. . . . .
|
08-07-2011
|
|
ناظر و مدیر تالارهای آزاد
|
|
تاریخ عضویت: Dec 2010
محل سکونت: هرسین
نوشته ها: 5,439
سپاسها: : 7,641
11,675 سپاس در 3,736 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
آمد آن ماهی که نامش رمضان است
معده از آمدنش شدیدا نگران است !
.
.
.
اندکی صبر …
“زولبیا بامیه ” نزدیک است !
.
.
.
باز ماه رمضان آمدست و روزه / رایگان گشت بلیط اتوبوس و موزه
باز در بند شدند لات و ابلیس و هبل / باز بلبل به چمن می فروشد غمزه
بعد افطار دلت گرد و قلمبه گردد / بس که خوردی کباب جوجه یکروزه !
.
.
.
ما فردا شب واسه افطار میایم خونتون
(ستادایجاد رعب و وحشت درماه رمضان) !
.
.
.
تابلو هلال احمر رو به غضنفر نشون میدن
میگن معنی این تو جاده چیه؟
میگه به ماه مبارک رمضان نزدیک میشوی !
.
.
.
به طرف میگن چرا روزه نمیگیری؟
میگه : مشکل دارم، نمیشه
مشگن مشکلت چیه ؟
میگه : گرسنه ام میشه !
.
.
.
ای کسانیکه روزه نمیگیرید…….حداقل افطار کنید….. !
چون از قدیم گویند کار را آن کرد که تمام کرد !
.
.
.
هرچند که روزه است حاجی رمضان
تا خرخره می خورد حقوق دگران
یک ذره غبار اگر رود توی گلوش
از بابت روزه می شود دل نگران !
.
.
.
در خانه ما ز خوردنی چیزی نیست
ای روزه میا وگرنه خواهم خوردت !
.
.
.
چون ندارم چیز بهر خوردنم
ماه روزه ،روزه خواری می کنم
چون به پایان می رسد ماه صیام
از فراقش آه و زاری می کنم !
__________________
. . . . .
|
08-07-2011
|
|
ناظر و مدیر تالارهای آزاد
|
|
تاریخ عضویت: Dec 2010
محل سکونت: هرسین
نوشته ها: 5,439
سپاسها: : 7,641
11,675 سپاس در 3,736 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
.
.
.
مژده که شد ماه مبارک پدید / به عاصیان وعده رحمت رسید
آمد رمضان هست دعا را اثری / دارد دل من شور و نوای دگری
ما بنده عاصی و گنهکار توییم / ای داور بخشنده به ما کن نظری . . .
.
.
.
رمضان شهر عشق و عرفان است / رمضان بحر فیض و احسان است
رمضان، ماه عترت و قرآن / گاه تجدید عهد و پیمان است . . .
.
.
.
فرا رسیدن ماه عشق و دوستی / ماه نیایش هستی
و ماه دل انگیز سرمستی / بر تمام اسلام آوران، دین راستی
مبارک باد . . .
.
.
.
ماهی سرشار از برکت و رحمت و عبادت های پذیرفته شده برایتان آرزومندم . . .
.
.
.
امام صادق (ع):
خداوند روزه را واجب کرده تا بدین وسیله دارا و ندار (غنى و فقیر) مساوى گردند . . .
.
.
.
رسول خدا (ص): براى هر چیزى زکاتى است و زکات بدنها روزه است . . .
فرا رسیدن ماه زولبیا و بامیه، بی خوابی شبانه
گرسنگی روزانه، روز شماری ماهانه
پرخوری سحرانه، افطاری شاهانه
و توقع آمرزش سالانه !
مبارک باد!
.
.
.
کوله بارت بر بند ، شاید این چند سحر فرصت آخر باشد که به مقصد برسیم
بشناسیم خدا و بفهمیم که یک عمر چه غافل بودیم ، میشود آسان رفت
میشود کاری کرد که رضا باشد او .
ای سبک بال ، در دعای سحرت ، هرگز از یاد نبر ، من جا مانده بسی محتاجم . . .
التماس دعا
.
.
.
ماه مبارک آمد، ای دوستان بشارت / کز سوی دوست ما را هر دم رسد اشارت
آمد نوید رحمت، ای دل ز خواب برخیز / باشد که باقی عمر، جبران شود خسارت . . .
__________________
. . . . .
|
کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
|
|
مجوز های ارسال و ویرایش
|
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد
|
|
|
اکنون ساعت 02:41 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.
|