|
 |
 |
 |
 |
 |
 |
 |
|
|||||||
| استان کرمانشاه در این تالار به بحث و بررسی مطالب مرتبط به استان کرمانشاه میپردازیم. |
 |
|
|
ابزارهای موضوع | نحوه نمایش |
|
|
|
#1
10-12-2009
|
||||
|
||||
چاكريم كوروش گيان
به اميد خدا برميگردم.اولين چيزي كه نشانش ميدم فنون بزميه! رزميشم خودش ياد ميگيره، در مورد جگري هم باهات موافقم.البته هر وقت ميام كرماشاه حتما بايد يه سري به جگري "محفل" كه كنار بانك ملي ميدان شهرداري حتما" بزنم.
__________________
هـمیشه از همه نزدیک تر به ما سنگ است ! نگاه کن ، نگاه ها همه سنگ است و قلب ها همه سنگ! چه سنگبارانی... گیرم گریختی همه عمر،کجا پناه بری ؟! " خانه خدا سنگ است "
|
|
#2
10-12-2009
|
||||
|
||||
|
سلام
من که همیشه اینجام ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
__________________
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم بر این تکرارِ در تکرار پایانی نمی بینم به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم ولی از خویش جز گَردی به دامانی نمی بینم چه بر ما رفته است ای عمر؟ ای یاقوت بی قیمت! که غیر از مرگ، گردن بند ارزانی نمی بینم زمین از دلبران خالی است یا من چشم ودل سیرم؟ که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم استاد فاضل نظری
|
|
#3
10-13-2009
|
||||
|
||||
|
خوب هميشه هم سلامت باشي.
بقيه كجانن؟ ديارشان نيس! جاتان خالي ديشو رفتم نزديك خانه با ماشين گشتي بزنم.شلوار جافي مشكي، تي شرت هاي كلاس مشكي و كتاني مشكي پوشيده بودمو،جاتان بازم خالي صداي سي دي كرديگه ره زدودم بالا و ... ديه فكرش بكنين چني بشم فوش دادن!!! خداييش حال داد، ولي چه بكم تك و تنيا بيم.اي خدا تف وه اي غريبيه!!!
__________________
هـمیشه از همه نزدیک تر به ما سنگ است ! نگاه کن ، نگاه ها همه سنگ است و قلب ها همه سنگ! چه سنگبارانی... گیرم گریختی همه عمر،کجا پناه بری ؟! " خانه خدا سنگ است "
|
|
#4
10-13-2009
|
||||
|
||||
|
سلام سلام
 خدانگهدار 
__________________
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم بر این تکرارِ در تکرار پایانی نمی بینم به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم ولی از خویش جز گَردی به دامانی نمی بینم چه بر ما رفته است ای عمر؟ ای یاقوت بی قیمت! که غیر از مرگ، گردن بند ارزانی نمی بینم زمین از دلبران خالی است یا من چشم ودل سیرم؟ که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم استاد فاضل نظری
|
|
#5
10-13-2009
|
|||
|
|||
|
رزيتا گيان اجي ديشو ونو اونمك خفتيده
__________________
ميدانستم ، ميدانستم روزي خورشيد نيز خاموش خواهد شد خدايا آيا او نيز فراموش خواهد شد .... رويايم را ببين خداوند در آن گوشه زيز سايه سار درخت لطف خويش با لبخند نفسهايت را سپاس ميگويد پس بر تو چه گذشته كه اينچنين آرزوي مرگ ميكني ......  ببين فرصت نيست فرصت براي بودن نيست پس سعي كن تا درخت را احساس كني سبزه رابشنوي و بوسه دادن را از گل سرخ بياموزي تا روزي شايد درخت را تا مرز انار تعقيب كني (تاري)
|
|
#6
10-13-2009
|
||||
|
||||
|
والا برا دیشو و نو جاده ارومیه تبریز که جدیدا و بانی پل دانه داشتم و سرعت 140 چیام که یهو کفتمه نو دریاچه ی ارومیه
البته فوری و خو هلسام 
__________________
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم بر این تکرارِ در تکرار پایانی نمی بینم به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم ولی از خویش جز گَردی به دامانی نمی بینم چه بر ما رفته است ای عمر؟ ای یاقوت بی قیمت! که غیر از مرگ، گردن بند ارزانی نمی بینم زمین از دلبران خالی است یا من چشم ودل سیرم؟ که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم استاد فاضل نظری
|
|
#7
10-13-2009
|
||||
|
||||
|
كلا چند نفريم؟ (له ناو اي تاپيكه)
__________________
هـمیشه از همه نزدیک تر به ما سنگ است ! نگاه کن ، نگاه ها همه سنگ است و قلب ها همه سنگ! چه سنگبارانی... گیرم گریختی همه عمر،کجا پناه بری ؟! " خانه خدا سنگ است "
|
|
#8
10-15-2009
|
||||
|
||||
|
سلام سلام سلام
خوبین ؟ خوشین؟ دوستان یه مدت رفته بودم غریبی البته دوباره باید برم خدا هیچ کسه دچار غم غربت نکنه خیلی بده خیلی الان که آمدم قدر یه قدم راهی که تو شهرمان بر میدارمه میدانم خداییش ما چه ادبیات باحالی داریما راحت میشه مردمه بذاری سرکار مثلا ای چند وقت به دوستان میگفتم بریم پس نمی دانستن یعنی چه حالا ده دیقه مه به اینا توضیح میدادم که بریم پس بعنی برگردیم به مکان مبدا خلاصه اعصابمانه داقان کردن
|
|
#9
10-15-2009
|
||||
|
||||
|
سلام همشهری عزیز
خیلی خیلی خوش آمدی نبودی جات معلوم بود ایشااله که خوش گذشته باشه 
__________________
زمستان نیز رفت اما بهارانی نمی بینم بر این تکرارِ در تکرار پایانی نمی بینم به دنبال خودم چون گردبادی خسته می گردم ولی از خویش جز گَردی به دامانی نمی بینم چه بر ما رفته است ای عمر؟ ای یاقوت بی قیمت! که غیر از مرگ، گردن بند ارزانی نمی بینم زمین از دلبران خالی است یا من چشم ودل سیرم؟ که می گردم ولی زلف پریشانی نمی بینم خدایا عشق درمانی به غیر از مرگ می خواهد که من می میرم از این درد و درمانی نمی بینم استاد فاضل نظری
|
|
#10
10-15-2009
|
||||
|
||||
|
سلام به خودم به دونه به دوستان عزيز... به آذري بلوچ قزويني كرماني كرمانشاهي لرستاني بوشهري گيلكي و مغولان عزيز
ديروز داشتم كتاب هفت فرسنگ زير زمين ژول ورن مي خوندم يه قسمت جالبي داشت گفتم شايد خالي از لطف نباشه به شما عزيزان هم بگم ... يه جاي كتاب در يك قسمتش نوشته بود وقتي ماريا و ماركوپولو تصميم گرفتن از اين شهر برن بليط قطار گيرشون نيومد با هواپيما رفتن ..چون پول كافي نداشتن رفتن از يه انسان خيري پول قرض كردن...واقعا لذت بردم از اين همه صميميتي كه در چشمان اوشين بود و از خود بي خود شدم و از صبح تا سحر گريستم.
|
|
| کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان) | |
حالت ترکیبی
|
|
اکنون ساعت 06:49 AM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.