بازگشت   پی سی سیتی > ادب فرهنگ و تاریخ > شعر و ادبیات > شعر

شعر در این بخش اشعار گوناگون و مباحث مربوط به شعر قرار دارد

پاسخ
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
  #1  
قدیمی 10-02-2010
dear59 آواتار ها
dear59 dear59 آنلاین نیست.
کاربر فعال
 
تاریخ عضویت: Sep 2009
نوشته ها: 410
سپاسها: : 48

148 سپاس در 115 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

فنجان واژگون شدۀ قهوۀ مرا ،


بر روی میز باز تکان داد با ادا .

یک لحظه چشم دوخت به فنجان خالی ام.

آرام و سرد گفت : که در طالع شما،

قلبم تپید ٬ باز عرق روی صورتم.

گفتم بگو ٬ مسافر من میرسد؟ و یا ...

با چشم های خیره به فنجان نگاه کرد .

گفتم چه شده ؟

... سکوت بود و تکرار لحظه ها.

آخر شروع کرد به تفسیر فال من.

با سر اشاره کرد که نزدیک تر بیا.

اینجا فقط دو خط موازی نشسته است.

یعنی دو فرد دلشدۀ تا ابد جدا.

انگار بی امان به سرم ضربه می زدند .

یعنی که هیچ وقت نمی آید او خدا؟؟؟

گفتم درست نیست از اول نگاه کن.

فریاد زد:....بفهم. رها کرده او تو را ....
__________________
-------------------------------


ای تو همیشه در میان


آمدمت که بنگرم


گریه امان نمی دهد
پاسخ با نقل قول
  #2  
قدیمی 10-08-2010
shokofe آواتار ها
shokofe shokofe آنلاین نیست.
ناظر ومدیر تالار پزشکی بهداشتی و درمان

 
تاریخ عضویت: Feb 2010
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 4,109
سپاسها: : 3,681

5,835 سپاس در 1,524 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

دلتنگی همیشه از ندیدن نیست
لحظه های دیدار با همه زیبایی گاه پر از دلتنگیست
که مبادا دیدار شیرین امروز خبر تلخ فرا باشد
__________________
یک پاییز فقط برای من و تو
پاسخ با نقل قول
  #3  
قدیمی 10-11-2010
فرگل آواتار ها
فرگل فرگل آنلاین نیست.
کاربر خيلی فعال
 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: كرمانشاه
نوشته ها: 1,524
سپاسها: : 2,541

1,575 سپاس در 776 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

من به درماندگی صخره و سنگ
من به آوارگی ابر و نسیم
من به سرگشتگی آهوی دشت
من به تنهایی خود می مانم
من در این شب که بلند است به اندازه حسرت زدگی
گیسوان تو به یادم می آید
من در این شب که بلند است به اندازه حسرت زدگی
شعر چشمان تو را می خوانم
چشم تو چشمه شوق
چشم تو ، ژرف ترین راز وجود
برگ بید است که با زمزمه جاری باد
تن به وارستن عمر ابدی می سپرد
تو تماشا کن
که بهاری دیگر
پاورچین پاورچین
از دل تاریکی میگذرد
و تو در خوابی
و پرستو ها خوابند
و تو می اندیشی
به بهاری دیگر
و به یاری دیگر
نه بهاری
و نه یاری دیگر
- حیف
اما من و تو
دور از هم می پوسیم
غمم از وحشت پوسیدن نیست
غمم از زیستن بی تو در این لحظه پر دلهره است
دیگر از من تا خاک شدن راهی نیست
از سر این بام
این صحرا
این دریا
پر خواهم زد
خواهم مرد
غم تو این غم شیرین را
با خود خواهم برد

پاسخ با نقل قول
کاربران زیر از فرگل به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
  #4  
قدیمی 10-11-2010
dear59 آواتار ها
dear59 dear59 آنلاین نیست.
کاربر فعال
 
تاریخ عضویت: Sep 2009
نوشته ها: 410
سپاسها: : 48

148 سپاس در 115 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

کاش بودی

ای کاش بودی

تا می دیدی که چگونه ثانیه های بی تو بودنم دقیقه می شوند !

ای کاش بودی

و می دیدی که چگونه چشمانم از ته دل فریاد می زنند و ...

ای کاش بودی و می دیدی

که چگونه بیقرار توام

بیقرار تویی که لحظه ای ازعمرت را به سالها خواستنم ندادی

بی قرار توام که واژه ی انتظار را برایم همیشگی کردی !

و خسته ام از همیشه ای که همیشه تو را در آن نخواهم داشت !

__________________
-------------------------------


ای تو همیشه در میان


آمدمت که بنگرم


گریه امان نمی دهد
پاسخ با نقل قول
کاربران زیر از dear59 به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
  #5  
قدیمی 10-11-2010
BaHaReH آواتار ها
BaHaReH BaHaReH آنلاین نیست.
کاربر علاقمند
 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 144
سپاسها: : 15

11 سپاس در 9 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

حلقه


دخترك خنده كنان گفت كه چيست

راز اين حلقه زر

راز اين حلقه كه انگشت مرا

اين چنين تنگ گرفته است ببر


راز اين حلقه كه در چهره او

اينهمه تابش و رخشندگي ست

مرد حيران شد و گفت:

حلقه خوشبختي است، حلقه زندگي است


همه گفتند: مبارك باشد

دخترك گفت: دريغا كه مرا

باز در معني آن شك باشد


سال ها رفت و شبي

زني افسرده نظر كرد بر آن حلقه زر

ديد در نقش فروزنده او

روزهائي كه باميد وفاي شوهر

بهدر رفته، هدر


زن پريشان شد و ناليد كه واي

واي، اين حلقه كه در چهره‌ او

باز هم تابش و رخشندگي است

حلقه بردگي و بندگي است

ویرایش توسط BaHaReH : 10-11-2010 در ساعت 06:45 PM
پاسخ با نقل قول
  #6  
قدیمی 10-11-2010
BaHaReH آواتار ها
BaHaReH BaHaReH آنلاین نیست.
کاربر علاقمند
 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 144
سپاسها: : 15

11 سپاس در 9 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض


وقتی که دیگر نبود

من به بودنش نیازمند شدم

وقتی که دیگر رفت
من در انتظار آمدنش نشستم

وقتی که دیگر نمی توانست مرا دوست بدارد
من او را دوست داشتم

و چه سخت است تنهامتولد شدن
مثل تنها زندگی کردن

مثل تنها مردن
پاسخ با نقل قول
  #7  
قدیمی 10-11-2010
BaHaReH آواتار ها
BaHaReH BaHaReH آنلاین نیست.
کاربر علاقمند
 
تاریخ عضویت: Sep 2009
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 144
سپاسها: : 15

11 سپاس در 9 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

غریب


مادربزرگ
گم کرده ام در هیاهوی شهر
آن نظر بند سبز را
که در کودکی بسته بودی به بازوی من
در اولین حمله ناگهانی تاتار عشق
خمره دلم
بر ایوان سنگ و سنگ شکست
دستم به دست دوست ماند
پایم به پای راه رفت
من چشم خورده ام
من چشم خورده ام
من تکه تکه از دست رفته ام
در روز روز زندگانیم

ویرایش توسط BaHaReH : 10-11-2010 در ساعت 06:57 PM
پاسخ با نقل قول
  #8  
قدیمی 10-12-2010
dear59 آواتار ها
dear59 dear59 آنلاین نیست.
کاربر فعال
 
تاریخ عضویت: Sep 2009
نوشته ها: 410
سپاسها: : 48

148 سپاس در 115 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

گاهی تمام آنچه می خواهم،
دفتری است برای از تو نوشتن،
قلبی که اندوهم را بفهمد
و دستی که گونه های ترم را نوازش دهد…
اینجا و تمام آنچه با من است
بوی خوش تو می دهد…
لحظه ها رنگ تو را پوشیده اند
و من، از عطر سرشار حضورت، مستم…
با دست های یخ زده ام بخارهای اندوه را
از شیشۀ ذهنم پاک می کنم
و حضورت را به رخ لحظه های تنهایی می کشم…
.
.
.
این روزها در نی نی چشمانم
تنها تصویر محو تو نقش بسته است….
راستی !
چرا خاطره ها فراموش نمی شوند؟؟؟
__________________
-------------------------------


ای تو همیشه در میان


آمدمت که بنگرم


گریه امان نمی دهد
پاسخ با نقل قول
  #9  
قدیمی 10-24-2010
dear59 آواتار ها
dear59 dear59 آنلاین نیست.
کاربر فعال
 
تاریخ عضویت: Sep 2009
نوشته ها: 410
سپاسها: : 48

148 سپاس در 115 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

منو ببخش که بی خبر ...
تو خلوتت پا میزارم...
مقصرش "دلتنگیه "
من که گناهی ندارم...
__________________
-------------------------------


ای تو همیشه در میان


آمدمت که بنگرم


گریه امان نمی دهد
پاسخ با نقل قول
کاربران زیر از dear59 به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
  #10  
قدیمی 10-30-2010
shokofe آواتار ها
shokofe shokofe آنلاین نیست.
ناظر ومدیر تالار پزشکی بهداشتی و درمان

 
تاریخ عضویت: Feb 2010
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 4,109
سپاسها: : 3,681

5,835 سپاس در 1,524 نوشته ایشان در یکماه اخیر
پیش فرض

چه می شود گاهی آنچنانت می كنند تا متنفر از زندگی شوی و آرزوی مرگت را كنی،

چرا آنقدر تنهایم كه صدایم از درونم برنمی آید

آنقدر بی تابم كه حتی ناله های طاقت فرسای درونم را نمی شنوم

می خواهم فغان كنم یا اشكی بریزم امّا شجاعت آنرا هم ندارم

خدايا كمكم كن تا از پسش برآيم

خدايا با من بمان
__________________
یک پاییز فقط برای من و تو

ویرایش توسط shokofe : 10-30-2010 در ساعت 11:23 AM
پاسخ با نقل قول
کاربران زیر از shokofe به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
پاسخ


کاربران در حال دیدن موضوع: 2 نفر (0 عضو و 2 مهمان)
 

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 06:19 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها