بازگشت   پی سی سیتی > ادب فرهنگ و تاریخ > شعر و ادبیات

شعر و ادبیات در این قسمت شعر داستان و سایر موارد ادبی دیگر به بحث و گفت و گو گذاشته میشود

پاسخ
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
  #1801  
قدیمی 12-01-2011
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض


خاقانی شروانی

خاقانی از بـزرگ ترین شاعران و قصیـده پردازان زبان فارسی در قرن ششم هجری است.برخی نام او را "بدیل" و برخی" ابراهیم"نوشته اند. امام رافعی قزوینی (557-623 ق)، از معاصران او، در کتاب خود ازوی با نام« الافضل (= مخفّف افضل الدّین) بـدیل الحقایقی المعروف بالخاقانی» یادکرده است (ج 1 ، ص404). نام پـدرش علی و نام جـدّش، به اعتبار نام عمـویش،«کافی الـدّین عمر بن عثمان» (خاقانی شروانی، تحفه العراقین، ص 217)، عثمان بوده است. .خاقانی در حـدود 520 ق (فروزانفر، ص 63) در شـروان به دنیا آمد و در دارالادب شماخـی، کرسی شروان، پرورش یافت (خاقانی شروانی، دیوان، ص۳۲۳)، پـدرش نجّار و مادرش، که در اصـل کنیزکی نسطـوری بوده، گویا پیشۀ طبّاخی(همو، ختم الغرائب، ص 207) یا بافنـدگی (دیوان، ص887) داشته اسـت. پـدرش، او را درکـودکی، ظاهراً به علـّت فقـر، به بـرادرش کافی الدّین سپرد و او سرپرستی برادر زاده را بر عهده گرفت. کافی الدّین پزشک و فیلسـوف و منجّمی تـوانا و ادیبی مبرّز بود. او را بایـد نخستیـن استاد خاقانی دانست. برخی ابوالعلاء گنجـوی را نیز، به استناد ابیاتی از او، استاد و پـدرزن خاقانی دانسته اند (نک: سجّادی، «مقـدّمه» ص سیزده –چهارده). امّا ، رقابتهای موجـود در دربار و محیط ادبی شروان رابطۀ آنها را تیره کرد و آنها را به هجو گویی یکدیگر کشاند.
آوازۀ خاقانی در سالهای جـوانی او از مـرزهای شروان درگـذشت (خاقانی شروانی، دیـوان، ص181) و رفته رفته در خراسان و عراق شاعری زبان آور شناخته شدو در دربار شروان، علاوه بر شاعری، به دبیری نیز اشتغال یافت و از آن مایه عزّت برخوردار شد که شاه گاه او را بالای دست وزیر خود می نشانده است (همان، ص814).خاقانی ، در میان شاعران به سنایی غزنوی* ارادتی خاصّ داشت و خود را بدیل او می خواند:

بـدل مـن آمـدم انـدر جهـان سنـایی را
بدین دلیل پدر نام من بدیل نهاد

(همان، ص850). او در سرودن قصاید عارفانه از شیوۀ سنایی پیروی می کرد .
مرگ کافی الـدّین عمر از تلخ ترین سـوانح زندگانی خاقانی بـود که در بیست و پنج سالگی او (545 ق روی داد. خاقانی خود را در سوگ او «شکسته دل تر از آن ساغر بلورین» ی می یابد«که در میانۀ خارا کنی ز دست رها» (همان، ص30).
دو رخداد مهم که در تکوین شخصیت روحی و شعر خاقانی تاثیری بسزا داشت، دو سفر او به خانه خداست. نخستین سفر در سالهای ۵۵۱-۵۵۲ ق و دومی در سال ۵۶۹ ق رخ داده است. [فروزان فر، ص ۶۳۳]حج اخیر به دلیل تطابق عید قربان و جمعه ، بر اساس باوری اسلامی، "حج اکبر" شناخته شد:

حج ما آدینه و ما غرق طوفان کرم
خود به عهد نوح هم آدینه طوفان دیده اند
[دیوان ، ص ۹۳]

خاقانی شاعری اهل سیاحت بود و در سفرهای خود از شهرهای بغـداد و کوفه و مدائن و ری و اصفهان و همدان و شام و موصل و ارمنستان آن روزگار گذشت و در هر شهری با عالمان و شاعران و بزرگان آن دیـدار کرد. همـواره در اشتیاق سفر به خراسان بود، امّا کوششهای او برای پیمودن این راه بارها به علل مختلف، مانند مخالفت دربار شروان و فتنۀ غزها (548 ق) و بیماری او در ری، ناکام ماند
از دیگر حوادث تلخ روزگار او می تـوان به مرگ وحیـد الـدّین، پسر عموی فاضل او، در حدود 559 ق(کندلی هریسچی، ص 182)، اشاره کرد. وحید الدّین در پرورش علمی خاقانی تأثیری خاصّ داشت و سوگ او بر جان خاقانی گران آمد، امّا تلخ ترین حادثه مرگ جوان بیست سالۀ او، رشید، بود.که در 571 ق (سجّادی، همان، ص بیست و سه) روی داد و او را سخت غمناک کرد. خاقانی در پی آن قصاید سوزناکی در مرثیۀ او سرود.
خاقانی در دربار شروان جایگاه بلند و رشک انگیزی داشت (خاقانی شروانی، دیوان، ص 814) و از بخششهای خاقان اکبر، منـوچهر (متوفّی در حدود 555 ق) و جانشیـن او، خاقان کبیر، اَخستان (متوفّی بین 590-597 ق) بهره مند بـود. امّا روابط او با ممدوحانش، به ویژه اًخستان، همـواره به سبب سعـایت «صاحب غرضان» (همـو، منشآت خاقانی، ص 331) با فـراز و فـرودهایی همراه بـود و سرانجام به خشم گرفتن اَخستان بر خاقانی و زندانی شدن او انجامیـد. گـرفتاری خاقانی پیش از سفر حجّ دوم (565 ق) اتّفاق افتاد. گوشه هایی از رنجهای شاعـر را در زنـدان شـروان شاه در حبسیّات او می تـوان دید. مـدّت حبس خاقانی را هفت ماه یا یک سال نوشته اند (نک: سجادی، همان، ص بیست و یک).اما گویا مدت این حبس با همه دشواری از سه ماه بیشتر نبوده است.[منشئات ، ص ۱۱۲]قصیدۀ ترسائیۀ خاقانی با مطلع:

فلک کژ روتر است از خطّ ترسا
مرا دارد مسلسل راهب آسا

یکی از حبسیّات مشهور اوست. این قصیده، به سبب اشتمال بر اصطلاحات آییـن مسیحیـت، از قصاید پیچیـدۀ خاقانی محسـوب شده است از این رو، شرحهایی بر آن نوشته اند . شخصیّت « مخلص دین المسیح، عظیـم الرّوم، عزّالدّوله قیصر»، را، که این قصیده به قصد شفاعـت او نزد شاه شروان، در استخلاص خاقانی از زندان، به او اتحاف شده است، با آندرونیکوس کومننوس، امپراتور روم (حک :1183-۱۱۸۵) تطبیق داده اند او در 565 ق (در حـدود 1170 م)، هنگامی که خاقانی در حبـس بود، به شروان آمده بود (نک: مینورسکی، ص134؛ همچنین نک: سجّادی، همان، ص چهل و دو).

خاقانی که از دربار و محیط شروان خاطری آزرده داشت، رفته رفته، از مـدح شاهان کناره گرفت و خاصّه، پس از از دست دادن پدر و مادر و بستگان نزدیک خود، دیگر انگیزه ای برای ماندن در شروان نمی یافت. ایـن بود که از زادگاه خود دل برید و بیست و چند سال پایانی عمر خود را عمدتاً در تبریز گذراند. در این مـدّت درخواست های مکرّر اَخستان برای بازگشت به شروان را، محترمانه، با این عذر نپذیرفت که خدمتکار «دعاء خالص در غـربت بهتر تواند گفتن، چه دعاء غریب، کز اوطان خویش دور افتد، به مظان قبول نزدیک تر باشد» (خاقانی شروانی، منشآت خاقانی، ص 228)، و سرانجام در تبریز دیـده از جهان فرو بست و در مقبره الشّعرای این شهر به خاک سپرده شـد. درگـذشت او، « بنابر اصحّ اقـوال، در 595 ق» اّتفاق افتاده است (سجّادی، ص پنجاه و یک)، ولی جنگی خطّی، مکتـوب به سال 750 ق، مربـوط به کتابخانۀ لالا اسماعیـل، درگـذشـت او را در اوّل شـوّال 591 ثبت کرده است ( شفیعی کدکنی ،ص 72 ).
خاقانی، علاوه بر منوچهر و اَخستان، جمعی از سلاطیـن و امیران و وزیران و عالمان و دلیران روزگار خود را نیز ستـوده است (برای اگاهـی بیشتر دربارۀ دیگر ممـدوحان او، نک: سجّادی، ص سی ونه – چهل و هفـت). در مقابل، بعضی از عالمان و ادیبان مشهـور زمان نیز، از جمله رشید وطواط* ( متوفّی 573 ق) و افضل الدّین ساوی(متوفّی ح 570 ق) او را در سروده های خـود مـدح گفته اند که نشانۀ اعتبار و مقبولیّت علمی خاقانی در آن روزگار است. خاقانی علاوه بر رشیـد وطـواط و ابوالعلای گنجـوی، با شاعرانی مانند فلکی شروانی*، جمال الدّین عبدالرّزّاق اصفهانی*، مجیر الدّین بیلقانی*، اثیر الدّین اخسیکتی* و نظامی گنجوی* معاصر بـوده است وبا آنان مناسبات دوستانه یا خصمانه داشته است. ولی در اشعار نظامی و خاقانی هیچ اشارۀ صریحی به روابط آنان وجود ندارد. گـویا اختلاف سنّ و تفاوت عرصۀ سخنـوری آنان و دوری خاقانی از محیط ادبی ارّان، در دو دهۀ آخر عمر، باعث شده است که سکـوتی همراه با احترام بر روابط آنان سایه افکند. این بیت مشهور نیز که گفته اند نظامی در سوگ خاقانی سروده است:

همی گفتم که خاقانی دریغا گوی من باشد
دریغا زان که من گشتم دریغا گوی خاقانی


(نظامی گنجوی، دیوان، به کوشش نفیسی، ص 349). برای بعضی محلّ تردید است، از جمله وحید دستگردی (ص18) بر آن است که این بیت «مسلماً از نظامی نیست».البته بیت مزبور در ضمن یک قصیده ۳۰ بیتی در یک جنگ به تاریخ ۸۲۷ ق به نام نظامی ثبت شده است[ رک: جواد بشری،ص ۵۴۵]
خاقانی به لهجۀ فارسی ارّانی سخن می گفته است (ریاحی، ص 21) و به فارسـی دری و گاه عـربی شعر می سروده است او دلبستۀ فرهنگ ایران و مسلمانی پاک اعتقاد بوده و، در عین تعلّق فکـری به مکتب اشعری و پیروی از مـذهب فقهی شافعی، به اهل بیت پیامبر (ص) فراوان حرمت می نهاده اسـت. او را بایـد بزرگ ترین ستایندۀ کعبه و رسـول اکـرم (ص) در زبان فارسی به شمار آورد. اینکه برخی به استناد چند بیت قابل تأویل از قلندریّات او، که از موارد مشابه با آن در شعر سنایی و دیگر شاعران نیز سابقه دارد، او را ، در مقطعی از عمر، پشیمان از ستایش کعبه نشان داده اند (فروزانفر ، ص 624) وجهی ندارد و در کنار انبوه ابیاتی که در اشتیاق به بیت الحرام سروده قابل طرح نیست.
در مورد شخصیّت و خلقیّات خاقانی در مآخذ کهن، از جمله التّدوین فی اخبار قزوین به حاضرجوابی او در محضر پادشاهان و وزیران و عالمان و اینکه مجال سخن گفتن را از آنان می گرفته، اشاره رفته است (رافعی قزوینی، ج 1، ص404) زکریّای قزوینی نیز (نک: ص 600) او را شاعری حکیم و به دور از رذائل دیگر شاعران و پاسدار مروّت و دیانت دانسته است.البته برخی از معاصران ما برخی مفاخرات متداول شاعرانه و وقوف خاقانی را بر جایگاه بلند خویش بر غرور او حمل کرده و احیانا به عقده حقارتش منسوب داشته اند!!
مضامین عرفانی در شعر خاقانی فراوان است. برخی از قصاید عرفانی او، از جمله «مرآت الصّفا»، همواره در صدر آثار او مـورد توجّه اهل فضل و مخصوصاً مـورد اقتفای شاعـران عارف، از جمله امیر خسرو دهلوی*و عبدالرّحمان جامی* بوده است.شمس تبریزی دو بیت از خاقانی را بر تمامی دیوان سنائی و فخری نامه اش و حتی از خود سنائی برتر دانسته است،"چرا که از آن بوی فقر می آید!"[شمس تبریزی، دفتر اول،ص ۳۷۲-۳۷۳] علاوه بر قصیدۀ مـرآت الصّفا، قصایـد دیگری ماننـد «منطـق الطیر»، «نهزه الارواح و نزهه الاشباح»، «حرزالحجاز»، «کنزالرّکاز»،«ترنّم المصاب»، «باکوره الاسفارو مذکوره الاسحار» را نیز باید از برجسته ترین سروده های او دانست.قصیدۀ «ایوان مدائن» نیز در سالهای پس از مشروطه شهرت خاصی یافته و مورد استقبال خاص قرار گرفته است. طریق غریبی که خاقانی در شعر فارسی ابداع کرده است، به سبب استحکام لفظ و ترکیبات تازه و نازک انـدیشی و کاربـرد استادانۀ صنایـع ادبی، زبانزد اسـت. واژه ها در شعر خاقانی در ترکیبی نغز و سنجیده و در ضمن شبکه ای درهم تنیده از روابط پیدا و پنهان لفظی و معنوی به یکدیگر پیوند خورده اند. خاقانی به فراوانی از اصطلاحات علوم و فنون مختلف، مانند ریاضیّات و نجوم و پزشکی و علوم اسلامی و علوم غریبه و انواع بازیها، مثل نرد و شطرنج و آداب و رسوم عامیانه و موسیقی، در ساختن تصویرهای بدیع بهره برده است. به دلیل همیـن پیچیدگیهاست که شعـر او را «شعر خواصّ» شناخته اند. شیـوۀ شاعری خاقانی در تکوین سبک سخـن پردازانی چـون جلال الدّین بلخی*،عطار نیشابوری*، سعدی*و حافظ* تأثیری جـدّی بر جای نهاده است. (دشتی، ص85-141).
آثار خاقانی عبارت است از دیوان شعر، تحفه العراقین و منشآت خاقانی. دیـوان خاقانی در حـدود 17000 بیت در قالبهای رایج شعر فارسی دربر دارد. این دیوان، نخستین بار در سال 1293 ق، در لکهنو، به چاپ سنگی رسیده است. دو چاپ معروف و معتبر دیـوان خاقانی حاصل کوشش علی عبدالرّسولی (تهران، ۱۳۱۶ ش) و سیّد ضیاء الدّین سجادی (تهران ، 1338 ش) است.از شروح مشهور دیوان خاقانی باید به شرح شادی آبادی(قرن دهم) و شرح عبدالوهاب معموری(متوفی در حدود ۱۰۲۴ق ) اشاره کرد.
تحفه العراقین با حدود سه هزار و دویست بیت در قالب مثنوی و در بحر هزج مسدس اخرب مقبوض مقصـور یا محذوف سروده شده و از نخستین سفرنامه های منظوم فارسی است. خاقانی در این منظومه شرح مسافرت خود را به عراق عجم و عراق عرب بیان کـرده وشماری از بـزرگان و عالمان این نـواحی را ستـوده است. تحفه العراقین از لحاظ شناخـت شاعر و نزدیکان او نیز حایز کمال اهمّیّت است . بعضی نام آن را همان «ختم الغرائب»ی دانسته اند که خاقانی در قصیدۀ اصفهان به آن اشاره دارد:

آنـک ختــم الغــرائــب آخـر دیــدنـد
تـا چـه ثنـا رانــده ام بـرای صفـاهـان

(خاقانی شروانی، دیوان، ص 355).


ایرج افشار نسخۀ کهنی مورخ 593 ق از این مثنوی را، با همین عنوان چاپ کرده است که نام «ختـم الغرائـب» را بر پیشانـی این اثر تثبیت کـرده است. ( ختم الغرائب، تهـران، مرکز پژوهشی میراث مکتوب، وین، فرهنگستان علـوم اتریش،1385ش). با این همه علاوه بر شهرت عنوان «تحفه العراقین» در قرنهای متمادی نام این منظومه در تذکرۀ لباب الالباب (تالیف ح 618 ق) از منابع نزدیک به زمان مولّف نیز به همین صورت آمده است (نک:عوفی، ص 405) لذا می توان پذیرفت که این منظومه از دیر باز دو نام داشته و به دلایلی به«تحفه العراقین» شهرت یافته است.
منشآت خاقانی مجمـوعه ای از نامه هایی است که خاقانی خطاب به شهـریاران و امیران و بزرگان و عالمان روزگار خـویش و تنی چند از خویشاوندانش نوشته است. این نامه ها، علاوه بر اینکه از لحاظ ادبی و درک مشکلات دیگر آثار شاعر، اهمّیّت بسزایی دارد، از نظر تاریخی وکشف زوایای تاریک از اوضاع اجتماعی در قرن ششم قمری و سـوانـح عمر خـاقـانـی نیـز واجـد اهمّیّت است. مولّف مرزبان نامه* شیوۀ خاقانی در نثر منشآت را متفاوت و بیرون از رسـوم دبیران دیگر دانسته و نـوع نگارش او را سخت ستـوده است. (ص16-17). ضیاء الـدّین سجّادی در 1346ش سـی و یـک نامـه و محمّد روشن در 1349ش شصت نامه از منشات را تصحیح و منتشر کرده اند. سجّادی مثنوی 638 بیتی ناقصی نیز با عنوان«ختم الغرائب» در فرهنگ ایران زمین (ج13، ص155-187) به طبع رسانده است که در وزن تحفه العراقین سروده شده و به خاقانی منسوب است.


__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید




  #1802  
قدیمی 12-01-2011
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض


جملات حکیمانه شوپنهاور


ايده ها الگوهاي ازلي اي هستند که در قلمرو ذاتها يا هستي هاي حقيقي وجود دارند که آدميان تنها هنگامي که خود را از توجه به جزئيات ، در اينجا و اکنون (مکان و زمان) فارغ سازند وارد آن قلمرو مي شوند . شوپنهاور

وظيفه هنر تجلي ايده هاست. شوپنهاور

مفاهيم سازه هاي مغزي اند حال آنکه ايده ها مقدم بر فکر بشري هستند . در حقيقت درک مغزي ما از ايده ها مفهوم را مي سازند لذا مفاهيم را راهي به قلمرو ذاتها نيست . شوپنهاور

هنرها تنها تقليد محض واقعيت خارجي نيستند و اگر برخي آثار هنري چنين بودند در حقيقت در برابر رسالت عالي خود کاذب مي نمودند. شوپنهاور

اگر با خونسردي گناهان کوچک را مرتکب شديم ، روزي مي رسد که بدترين گناهان را هم بدون خجالت و پشيماني مرتکب مي شوبم . شوپنهاور

اميد در زندگي بشر آنقدر اهميت دارد که بال براي پرنده! . آرتور شوپنهار

وظيفه هنرها توصيف موارد خاصي از واقعيت نيست بلکه نشان دادن امور مطلق و کلي اي است که در پشت اين موارد خاص و جزئي قرار دارند . به عنوان مثال يک نقاشي زني خاص و فرزندش را به عنوان شمايل حضرت مريم و عيسي مسيح نشان مي دهد اما براي اينکه اين تصوير به مثابه هنري والا تلقي شود بايد نشان دهنده چيزي از جوهر عشق مادري باشد . تابلوهاي نقاشي بسياري از حضرت مريم و کودک وجود دارد اما تنها هنرمندان بزرگ تصويري مي آفرينند که به نظر مي رسد عامل ملکوتي موجود در عطوفت مادرانه را ترسيم مي کنند. به عبارتي آنچه در يک پرده نقاشي عالي مطرح است ايده يا تصوري است که تنها در يک مورد به خصوص (در اينجا عشق مادرانه) تجلي مي يابد و اين مورد خاص را تعالي مي بخشد و از حد صرفا بازنمود آن فراتر مي رود. شوپنهاور

تسليم ورضا در برابرحوادث علاج ناپذير، مهمترين توشه سفر زندگي است. شوپنهاور

ما ندرتاً درباره آنچه که داريم فکر مي کنيم ، درحاليکه پيوسته در انديشه چيزهايي هستيم که نداريم . شوپنهاور

هر جدايي يک نوع مرگ است و هر ملاقات يک نوع رستاخيز . شوپنهاور

اسرار شخص ، مانند زندانياني است که چون رها شوند تسلط بر آنها غير ممکن است . شوپنهاور

با مصلحت ديگران ازدواج كردن در جهنم زيستن است . شوپنهاور

ما ندرتاً درباره آنچه که داريم فکر مي کنيم ، درحاليکه پيوسته در انديشه چيزهايي هستيم که نداريم . شوپنهاور

اگر ما چيزي را مي خواهيم براي آن نيست که دليلي بر آن پيدا کرده ايم بلکه چون آن را مي خواهيم برايش دليل پيدا مي کنيم. شوپنهاور

جمع مال ، تحصيل کاميابي ، کسب دانش و شهرت ، هيچکدام با تندرستي برابري نمي کند . براي حفظ تندرستي بايد از هر چيز که براي تندرستي مضر است پرهيز کرد . مخصوصاً از شهوت رواني . شوپنهاور

__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
  #1803  
قدیمی 12-01-2011
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض


مردی فقیر



یک روز یک فقیری نالان و غمگین از خرابه ای رد می شد و کیسه ای که کمی گندم در آن بود بر دوش خود می کشید تا به کودکانش برساند و نانی از آن درست کنند شب را سیر بخوابند .
در راه با خود زمزمه کنان می گفت : ” خدایا این گره را از زندگی من بازکن ”
همچنان که این دعا را زیر لب می گذارند ناگهان گره کیسه اش باز شد و تمام گندم هایش بر روی زمین و درون سنگ و سوخال های خرابه ریخت.
عصبانی شد و به خدا گفت :” خدایا من گفتم گره ام زندگی را باز کن نه گره کیسه ام را ”
و با عصبانیت تمام مشغول به جمع کردن گندم از لای سنگ ها شد که ناگهان چشمش به کیسه ای پر از طلا افتاد. همانجا بر زمین افتاد و به درگاه خدا سجده کرد و از خدا به خاطر قضاوت عجولانه اش معذرت خواست.

__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
  #1804  
قدیمی 12-01-2011
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

قیام مختار

مختار ثقفی از مردم طائف (مدینه) بود. آنطور که از مستندات تاریخی بدست می آید در زمان واقعه کربلا مختار در زندان بود و امکان حضور در کربلا را نداشت.
در آن هنگام که بازماندگان شهداى کربلا را همراه سرهاى بریده ى شهیدان به کوفه آوردند و به مجلس عبید الله بن زیاد وارد نمودند، ابن زیاد دستور داد تا مختار را کشان کشان با وضع توهین آمیز به مجلس ابن زیاد آوردند.
هنگامى که مختار وارد مجلس شد، دریافت که امام حسین (علیه السلام) به شهادت رسیده بنابراین با کمال شجاعت بر سر ابن زیاد فریاد کشید که: «اى حرامزاده! به زودى دمار از روزگار شما درآورم».
ابن زیاد خشمگین شد و به قتل او فرمان داد.

اما حاضران گفتند: کشتن مختار موجب بروز فتنه عظیم مى گردد و مختار با وساطت عبداله بن‌عمراز قتل رست.
درسال ۶۶ق/۶۸۵م مختار ثقفی به خونخواهی شهدای کربلا مقدمات قیام بر ضد امویان را تدارک می‌دید. مختار و ابراهیم مالک اشتر توافق کردند که در نیمۀ ربیع‌الاول ۶۶ق/اکتبر ۶۸۵م در کوفه خروج کنند، اما چون در تاریخ مذکور مقدمات آماده نشد، آغاز قیام را به پنجشنبه پس از نیمۀ همان ماه موکول کردند در این میان رفت و آمد پی‌درپی ابراهیم به نزد مختار، سبب بدگمانی عبداللـه‌بن مطیع شد که از سوی عبداللـه ‌بن زبیر بر کوفه امارت داشت و چون از نقشۀ قیام آگاه شد، از ایاس‌بن مضارب رئیس شرطۀ کوفه خواست که مراقب اوضاع باشد و خود، کسانی را در نقاط حسّاس شهر بر گماشت.

ابراهیم روز چهارشنبه، یک روز پیش از موعد مقرر، با جمع کثیری از یاران خویش به سوی خانۀ مختار می‌رفت که با ممانعت ایاس‌بن مضارب رو به رو شد. ابراهیم در نزاعی که در گرفت، ایاس را به قتل رساند و اندکی بعد قیام آغاز شد.
سر بریده ایاس‌ بن مضارب بر در خانه مختار افتاده است و این اولین سر جماعت یزیدیان بود که از پیکر ناپاکش جدا گردید و ع‍َل‍َم قصاص را به اهتزاز درآورد و آغاز فتح را وعده داد.

در جنگهایی که میان ابراهیم و مختار ثقفی و طرفداران آنان در کوفه از یک سو، و ابن‌مطیع و راشدبن ایاس از سوی دیگر، درگرفت، راشد کشته شد و ابن‌مطیع به قصر عقب نشست و در محاصرۀ ابراهیم افتاد. وی چند روز بعد گریخت و یارانش به مختار پیوستند.
و سرانجام قصر کوفه به تصرف مختار و یارانش درآمد و عبداله‌ بن مطیع امان خواست.

مختار در نهان یکصد هزار درم برای ابن‌ مطیع فرستاد تا مایه گریز از کوفه کند و این بدان بابت بود که از گذشته با او دوستی داشت. آن‌گاه مختار به منبر رفت و مردم را به بیعت طلبید و گفت: قسم به خداوند که از پس بیعت علی‌ بن ابیطالب (ع) و خاندان علی‌(ع) بیعتی هدایت‌آمیزتر از این نکرده‌اید، و مردمان از پی هم آمدند و با او بیعت کردند.
در هر حال پس از این جنگ، مختار در کوفه مستقر شد و کوشید تا با تسلط با سایر شهرهای عراق به مبارزه با امویان و قاتلان حسین‌بن علی بپردازد.

وقتی مختار امارت موصل را به ابراهیم‌بن مالک اشتر داد و او را به جنگ با عبیداللـه‌بن زیاد که از سوی عبدالملک مروان رو به سوی عراق نهاده بود، روان کرد، برخی از کوفیان که گویا مختار را کاهن می‌پنداشتند، بر او شوریدند. مختار بلافاصله کس در پی ابراهیم فرستاد پس ابراهیم به سرعت از مداین بازگشت و به همراه مختار، طی سلسله جنگهایی در جَبّانه السّبیع و نقاط دیگری از کوفه، شورش را در هم کوبید.
مختار نه هزار هزار از بیت‌المال کوفه به دست آورد و مابین یاران تقسیم نمود و به همه وعده خوبی داد تا کارش سامان گرفت و عمالی بر ولایت بگمارد. چون کار مختار بالا گرفت عزم قصاص قاتلان حسین‌ بن‌ علی(ع) نمود.
در این زمان شام در تسلط مروان حکم بود و عراق را عبید‌اله‌ بن زیاد و بلادی نیز در قلمرو عبداله‌ بن زبیر محسوب می‌شد.

کوفیان پس از مدتی باز خدعه کردند و کار به مجادله کشید و این‌بار فرصت قصاص برای مختار فراهم شد و اسیران را از جلو مختار عبور می‌دادند و او می‌گفت: «هر کس از آنها موقع کشته شدن‌ِ حسین حضور داشته به من بگویید و این چنین کردند تا هشتاد و چهار کس را نزد مختار آوردند و او گردن آنها بزد و ‌آنگاه مختار غلامی به سوی شمربن‌ ذی‌الجوشن فرستاد که: الله‌اکبر! شمر بر اسبی لاغر از کوفه می‌گریخت که زربی غلام مختار بر اسب تندرو بر او رسید و آن نابکار او را بکشت و خبر به مختار رسید و گروهی از یاران او بر شمر یورش آوردند و او را فرصت برداشتن سلاح نداده کشتند! و مختار همچنان به کشتن قاتلان حسین ادامه می‌داد و هر کس اهانتی کرده بود یا سهمی در فاجعه عاشورا داشت به هلاکت رسانید و از جمله خولی را بکشت و کشته او را در آتش انداخت و خاکسترش را بر باد داد.
آنگاه مختار عزم عمر بن سعد بن ابی وقاص کرد و ابوعمره را برای آوردنش فرستاد و ابوعمره در او آویخت و با شمشیرش بکشت و سر او را در دامن قبای خویش به نزد مختار آورد. چون سر عمر بن‌ سعد را پیش مختار نهادند روی به حفص‌ بن عمر پسر عمر بن سعد کرد و گفت این سر را می‌شناسی؟ او انالله گفت و پس از آن به دست مختار کشته شد. و سر او را پهلوی سر پدرش نهادند و مختار گفت: «این به جای حسین و این یکی به جای علی‌بن‌حسین(ع) اما همسنگی نیست.»
مختار همچنان قصاص خون ثاراله می‌کند و معتقد است اگر سه چهارم قریشیان را به جای حسین بکشم معادل یک انگشت او نخواهد بود و الحق این‌چنین است.

پس از این واقعه ابراهیم با مردانی که شمارشان را از ۰۰۰‘۸ تا ۰۰۰‘۲۰ تن گفته‌اند از کوفه به قصد جنگ با ابن زیاد خارج شد.
در ۱۰ محرم بر کرانۀ رود خازر نزدیک زاب و به فاصلۀ ۵ فرسخی موصل میان دو سپاه جنگ درگرفت.
در آغاز جنگ جناح چپ ابراهیم دچار شکست شد و شاید همین امر سبب شد که در کوفه خبر قتل ابن‌اشتر شایع شود و مختار کوفه را رها سازد ؛ ولی یاران ابراهیم سپاه ابن زیاد را عقب رانده و شکست سختی بر آن وارد آوردند.
ابراهیم در این جنگ به دست خویش عبیداللـه‌بن زیاد را کشت و سرهاى بریده ابن زیاد و سران دشمن را براى مختار فرستاد. مختار سر بریده ابن زیاد را به مدینه نزد حضرت علی بن الحسین (ع) و محمد حنفیه فرستاد و گفته اند امام علی بن الحسین (ع) مختار را به خاطر خون خواهی امام حسین (ع) رحمت فرستاد.
در همین موقع کار عبدالله بن زیبر در مکه بالا گرفت، مصعب برادرش را به جنگ مختار فرستاد و مصعب با لشکری گران به کوفه حرکت کرد.
ابراهیم همچنان در موصل بود که مصعب‌بن زبیر به تحریک شورشیان کوفه به کوفه تاخت و در جنگ با مختار، او را به شهادت رساند.
سپس از ابراهیم خواست که به اطاعت از عبداللـه‌بن زبیر گردن نهد. وابراهیم به دعوت مصعب پاسخ مثبت داد.

گویا ابراهیم از آن پس در مقر حکومت خویش باقی ماند تا آنکه عبدالملک‌بن مروان به عراق تاخت. مصعب‌بن زبیر به مقابله برخاست و ابراهیم را به سرداری سپاه خویش برگماشت و به جُمَیْری نزدیک اَوانا رفت.
عبدالملک‌بن مروان که در پی تطمیع امرای کوفه و بصره بود، نامه‌ای به ابراهیم نوشت و حکومت عراقین، و به قولی اقطاع سرزمینهای اطراف فرات را به او وعده داد، ولی ابراهیم نه تنها آن نامه را به نزد مصعب برد و از پذیرش دعوت عبدالملک خودداری کرد، و کوشید تا مصعب را به توقیف یا تبعید آنان به مکه وادارد، اما مصعب نپذیرفت و به سوی عبدالملک به راه افتاد و در دیرالجاثلیق در مسکِن اردو زد.
در جنگی که میان ابراهیم‌بن اشتر و محمدبن مروان، یک روز پیش از جنگ اصلی میان عبدالملک و مصعب درگرفت، ابن اشتر به‌رغم ابراز شجاعت بسیارشکست خورد و به شهادت رسید.
آنگاه عبیدبن میسره یکی از موالی بنی عذره که ابراهیم را به قتل رسانده بود، سرش را برگرفت و غلامان حصین‌بن نمیر، که در جنگ خازر به دست ابراهیم کشته شده بود، پیکر او را آتش زدند.

منبع: mosblog.blogfa.com

__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
  #1805  
قدیمی 12-01-2011
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض


عکس کسی که سر میرزا کوچک خان را برید
رضا اسكستاني کسی که پس از بریدن سر میرزا کوچک خان ، آن را به خان تالش تحویل داد.


__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
  #1806  
قدیمی 12-01-2011
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض


به ياد مرحوم ناصر حجازی

اسطوره و عقاب فوتبال ایران ، پنج دقیقه قبل از آن که عقربه های ساعت روز دوم خرداد ، عدد ۱۱ را نشان دهند ، پرواز جاودانه اش را آغاز کرد … خدایش رحمت کند.



























منبع:fardanews.com


__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
  #1807  
قدیمی 12-01-2011
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض


قسمت

خدا می خواست در چشمان من زیبا ترین باشی
شرابی در نگاهت ریخت تا گیرا ترین باشی


نمی گنجید روح سرکشت در تنگنای تن
دلت را وسعتی بخشید تا دریا ترین باشی


تو را شاعر، تو را عاشق پدید آورد و قسمت بود
که در شمسی ترین منظومه مولانا ترین باشی


مقدر بود خاکستر شود زهد دروغینم
تو را آموخت همچون شعله بی پروا ترین باشی


خدا تنهای تنها بود و در تنهایی پاکش
تو را تنها پدید آورد تا تنها ترین باشی


خدا وقتی تو را می آفرید از جنس لیلاها
گمان هرگز نمی بردم که واویلا ترین باشی!!



__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
  #1808  
قدیمی 12-01-2011
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض


وامق و عذرای عنصری و شاهنامه‌ فردوسی


دو سخنور بزرگ فارسی زبانان در یک زمان، که نیمه اول قرن پنجم هجری بود می‌زیسته‌اند. یکی مقامی بزرگ در دستگاه دولتی غزنویان داشت؛ملک‌الشعرای سلطان محمود غزنوی بود؛ و در غزنین، پایتخت پرجاه و جلال آن پادشاه نیرومند به سر می‌برد، و آن دیگر دهقانی بود، مالک آب و زمینی در یکی از دهکده‌های خراسان یعنی طوس.
یکی همه عمر در ناز و نعمت زیست
:

شنیدم که از نقره زد دیگدان
ز زر ساخت آلات خوان عنصری

دیگری بارها از تنگدستی نالان بود؛

در زمستان‌های سرد حسرت می‌برد بر کسی که:


درم دارد و نان و نقل و نبید
سر گوسفندی تواند برید

و این یک فردوسی بود.
عنصری شاعری بزرگ و استاد بود. قصیده‌‌هایی که در مدح سلطان عصر می‌سرود و در مجالس رسمی می‌خواند صله‌های هنگفت سلطان و احسنت و زه بزرگان دربار را برای او به بار می‌آورد.
فردوسی به کار خود سرگرم بود. کاری که به آن ایمان داشت. و اگر چه گاهی به حکم ضرورت مدیحه‌ای می‌سرود توقعی نداشت جز آنکه به یاری یکی از زورمندان روزگار بتواند کار خود را به سامان برساند.
عنصری چند داستان را برای تفریح خاطر سلطان به نظم درآورد که از آن جمل مثنوی‌های «سرخ‌بت» و «خنگ‌بت» و «وامق و عذرا» بود؛ و شاید متن این اشعار را به خط زیبا بر ورق‌های گرانب‌ها نوشتند و «به رسم خزانه سلطان» به کتابخانه او سپردند.
فردوسی نیز شاهنامه را پس از سی سال یا سی و پنج سال به پایان رسانید و نمی‌دانیم، راست است یا نه، که به او و کار بزرگش اعتنایی نشد و عمری را که در این کار بسر برده بود با نومیدی و تنگدستی به پایان رسانید.
اما این نکته که کدامیک از این دو شاعر زبردست در دوران زندگی از کار خود سود بیشتر بردند اینجا مورد نظر نیست. آنچه اکنون مطرح است مقایسه حاصل کار ایشان است.
اینجا اندیشه‌ای دامن دل می‌گیرد. دو شاعر در یک زمان دو داستان را به نظم در می‌آورند. یکی از این دو منظومه چنان زود فراموش می‌شود که نه همان متن، بلکه موضوع آن نیز از یادها می‌رود. دیگری چنان رواج و انتشار می‌یابد که چندین قرن تا امروز، گذشته از داستان‌های آن ابیاتش نیز زبانزد مردمان می‌ماند، و گوینده آن شعرها به اوج شهرت و روائی می‌رسد.


داستان‌های منظوم عنصری بسیار زود به بوته فراموشی افتاد. چندی پس از روزگار او اسدی طوسی بعضی از ابیات مثنوی وامق و عذرای او را به شاهد لغات غریب در کتاب « لغت فرس » آورده و گمان می‌رود که متن منظومه را دیده بوده و در دست داشته است. جز این، تا دو سه قرن پس از او، کسی خبری از موضوع این داستان نداشت. در هیچ کتابی خلاصه این داستان درج نشد، از وامق وعذرا تنها نامی ماند، نام دو عاشق دلداده، مانند نام‌های عاشقانی که داستان آنها هیچ معروف نیست، از قبیل: اورنگ و گل‌چهر، یا، دعد و رباب.

از وامق و عذرا، مانند سیمرغ و کیمیا، تنها نامی مانده بود، نام‌هائی که بر معانی عام دلالت می‌کرد. لفظ وامق معادل عاشق بود و لفظ عذرا معادل معشوق.
اگر جلال الدین محمد بلخی در مثنوی معروف خود از این دو دلداده نام می‌برد و فی‌المثل می‌گوید:

در دل معشوق جمله عاشق است
در دل عذرا همیشه وامق است

هیچ نشانی از آن نیست که مولوی این داستان عاشقانه را در منظومه عنصری یا جای دیگر خوانده باشد. و همچنین است ذکر نام این عاشقان در غزلیات سعدی که مکرر آمده، اما از آنها تنها معانی عام «عاشق» و «معشوق» اراده شده است:


نه وامقی چو من اندر جهان به دست آید
اسیر قید محبت، نه چون تو عذرائی
یا

کسی ملامت وامق کند به نادانی
حبیب من، که ندیدست روی عذرا را

حافظ اشاره‌ای به نام این دو دلداده ندارد، اما شاعر معاصر او عماد فقیه در عشاق‌نامه از این دو نام می‌برد و از فحوای کلام پیداست که او نیز جزئیات و خصوصیات سرگذشت ایشان را در نظر ندارد، بلکه این دو نام خاص را تنها معادل دو اسم عام، استعمال می‌کند.

مورخان و تذکره‌نویسان هم از اوایل قرن هفتم هجری به بعد این منظومه را ندیده و حتی از مضمون آن آگاهی نداشته‌اند و بعضی از ایشان مانند عوفی صاحب
لباب‌الالباب ودولتشاه مولف تذکرةالشعراء، تنها به ذکر نام این کتاب و انتساب آن به عنصری اکتفاء کرده‌‌اند؛ و سپس از قرن نهم هجری در بیشتر جاها که نام وافق و عذرای عنصری آمده تصریح کرده‌اند که از متن کتاب خبری ندارند.جامی در بهارستان خود درباره عنصری نوشته است که «گویند او را مثنویات بسیارست... و یکی از آن جمله موسوم است به وامق و عذرا، اما از آن اثری پیدا نیست». تقی الدین کاشی در خلاصةالاشعار می‌گوید که «وامق و عذرا مفقودست» و امین احمد رازی در هفت اقلیم نوشته است: «عنصری را چند مثنوی است چون... وامق و عذرا... که هر یک گنج بدایع و خزانه لطائف بود. در این وقت شعری از آن مثنویات به نظر نیامده».
این سرنوشت یکی از منظومه‌های بزرگ و مهم شعر فارسی در قرن پنجم هجری یعنی «وامق و عذرا» عنصری است که اگر چه همه از آن ذکر جمیل کرده‌اند در ادبیات فارسی از ده قرن پیش تاکنون کسی از متن یا موضوع آن نشان درستی نمی‌دهد.
اما منظومه بزرگ دیگری که درست در همین زمان به وجود آمده «شاهنامه‌» فردوسی است. این کتاب در همان زمان سروده شده است. می‌نویسند که فردوسی نسخه آن‌را به همان سلطان محمود غزنوی تقدیم کرد و او به علّتی آن را نپسندید، و در هر حال به گوینده آن توجهی که سزاوار بود نکرد. اما این کتاب بزرگ باقی ماند و صدها، و شاید هزارها نسخه از آن نوشته شد و با همه فتنه‌ها و آشوب‌ها که آثار گرانبهای چند صد شاعر آن زمان را به نابودی کشید در همه احوال نسخه‌های آن بر جا ماند. بسیاری از شعرهای آن را فارسی زبانان از بر کردند. رواج و رونق آن در کشورهای همسایه که فارسی زبان نبودند نیز کمتر از ایران نبود. فرمانروایان بیگانه، که چندی به تسلط و تغلب بر قسمتی از ایران یا بر سراسر آن دست یافتند نیز به ترویج و تعظیم آن پرداختند. شاهنامه سراسر ایران را گشود و از مرزهای آن نیز فراتر رفت و جهان‌گیر شد.
اینجا اندیشه‌ای دامن دل می‌گیرد. دو شاعر در یک زمان دو داستان را به نظم در می‌آورند. یکی از این دو منظومه چنان زود فراموش می‌شود که نه همان متن، بلکه موضوع آن نیز از یادها می‌رود. دیگری چنان رواج و انتشار می‌یابد که چندین قرن تا امروز، گذشته از داستان‌های آن ابیاتش نیز زبانزد مردمان می‌ماند، و گوینده آن شعرها به اوج شهرت و روائی می‌رسد.
راز این کار چیست؟
اگر از مثنوی وامق و عذرای عنصری جز آن چند بیت که در لغت فرس اسدی به عنوان شاهد لغات ثبت شده است اثری در دست نبود شاید که در جواب این معما در می‌ماندیم. یک اتفاق ساده که موجب یافتن قسمتی از مثنوی عنصری شد ما را در این داوری رهبری کرد.

اتفاق چنان بود که یکی از ادیبان پاکستان کتاب کهنه‌ای خطی به دست آورد و دریافت که ورق‌های یک کتاب کهنه‌تری را به هم چسبانده و برای تجلید آن به کار برده‌اند. این مرد دانشمند که مولوی محمد شفیع استاد دانشگاه پنجاب لاهور بود با زحمت بسیار ورق‌ها را از هم جدا کرد و سال‌ها رنج برد تا توانست دریابد که این کهنه کاغذها قسمتی از مثنوی گمشده وامق و عذرای عنصری را در بردارد. حاصل تحقیقات او پس از مرگش چند سال پیش از این انتشار یافت و آن، گذشته از نکته‌های سودمند شامل قسمتی از ابیات گمشده و فراموش شده مثنوی معروف و نایاب عنصری بود.( یعنی با اوراق مثنوی عنصری کتاب دیگری را جلد کرده بودند!)

اکنون که قسمتی از این کتاب در دسترس ماست می‌توانیم در باره ارزش منظومه عنصری و مقایسه آن با کار فردوسی که در همین زمان سروده شده است اندکی اندیشه کنیم. موارد مقایسه از این قرار است:
1- این دو منظومه هر دو در وزن شعر یکسانند ، یعنی هر دو به بحر متقارب مثمن مقصور (فعولن فعولن فعول) سروده شده‌اند.
از نظر فصاحت بیان یکی را آسان بر دیگری رجحان نمی‌توان داد. در قسمت مختصری از داستان وامق و عذرای عنصری که باقی است چندین بیت هست که عیناً، یا با مختصری تغییر، در شاهنامه نیز آمده است. و چون دو شاعر در یک زمان می‌زیسته‌اند به دشواری می‌توان گفت که یکی از دیگری اقتباس کرده، یا مطابقت و مشابهت بیان نتیجه توارد بوده است. جز این، بیت‌های شیوا نیز در این آثار بازمانده دیده می‌شود. از آن جمله برای مثال این نمونه‌ها را از شعر عنصری یاد می‌کنیم:

به یک هفته از بانگ چنگ و رباب کسی را نبد جای آرام و خوابشبی خفته بد شاه فرهنگ یاب چنان دید روشن روانش به خوابستاره تو گفتی به خواب اندرست سپهر رونده به آب اندرستزسم ستوران و گرد سپاه زمین ماه روی وزمی روی ماه
پس علت فراموش شدن و متروک ماندن یکی از این دو منظومه و رواج و شهرت و دوام و بقای دیگری چیست؟ شاید نکات زیرین راز این معنی را بر ما آشکار کند:
1- موضوع شاهنامه برای ایرانیان آشنا و مانوس بود و شاید بیشتر مردم این کشور در آن روزگار از داستان‌های آن کم و بیش آگاهی داشتند؛ زیرا که این داستان‌ها مربوط به سرزمین ایشان بود و پهلوانان شاهنامه را از نیاکان خود می‌پنداشته‌اند.
موضوع داستان وامق و عذرا سرگذشت دو دلداده یونانی بود که در آن زمان، خاصه در مشرق و شمال شرق ایران، با ایرانیان چندان رابطه‌ای نداشتند.
2- نام پهلوانان و اشخاص شاهنامه برای همه ایرانیان آشنا بود و هر یک از ایرانیان آن زمان، اگر چه اسم‌ها و کنیه‌ها و لقب‌های عربی اسلامی را بر خود گذاشته بودند، پدران و نیاکان خود را به یکی از این نام‌ها می‌شناختند.
اما نام پهلوانان و اشخاص داستانی وامق و عذرا چنان غریب و نامانوس بود که ذهن فارسی زبانان از شنیدن و خواندن آنها می‌رمید. تا آنجا که از همان آغاز هر اسمی صورت‌های مختلف و متفاوت یافته بود و اصل درست آنها را کمتر کسی می‌دانست. اسم‌های غریب یونانی در داستان‌ وامق و عذرا فراوان بود و از آن جمله:
زلقدوس (یا: ذیفنوس)، مخسنوس، دمخسینوس، منقلوس، یخسلوس، ملذیطس، طرطانیوش، تولیوش، فیریدیوس، ودانوش، ادانوش، فلاطوس، الفنیش، دیانوس، دیفیریا، بلوقاریا، فلقراط، معشقولیه، افروتشال، آسنستان، سلیسون.
3- داستان‌های شاهنامه احساسات و عواطف ملی را برمی‌انگیخت. هر ایرانی از خواندن شرح دلاوری‌ها و پیروزی‌های پهلوانان شاهنامه خود را سربلند و سرافراز می‌دید و از شکست‌ها و ناکامی‌های آنان رنجیده و غمناک می‌شد. اما نشیب و فرازهای اشخاص داستانی وامق و عذرا چنین تاثیری در او نداشت و نسبت به آنها بی‌اعتنا بود.

از این مقدمات چنین نتیجه می‌گیریم که ارزش آثار ادبی را تنها به معیار فصاحت و بلاغت نمی‌توان سنجید. این نکته‌ها البته یکی از شرایط اعتبار و ارزش آنهاست، اما یگانه شرط نیست. هر اثر ادبی باید به طریقی با جامعه، یعنی مردمی که آن اثر برای آنان و به زبان آنان پدید می‌آید ارتباط نزدیک داشته باشد. به عبارت دیگر، ادبیات باید یکی از احتیاجات جامعه را بر آورد. شاهنامه فردوسی ارزش خود را از آغاز تاکنون همچنان نگه داشته است زیرا که جوابگوی یکی از احتیاجات معنوی جامعه ایرانی فارسی زبان بوده است. اما داستان وامق و عذرا از همان آغاز به فراموشی سپرده شده، زیرا که هیچ‌یک از نیازهای خوانندگان ایرانی را بر نمی‌آورده است.
هفتاد سخن - خانلری
تهیه و تنظیم : بخش ادبیات تبیان
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )

ویرایش توسط behnam5555 : 12-01-2011 در ساعت 07:18 PM
پاسخ با نقل قول
  #1809  
قدیمی 12-01-2011
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض


ساواك.....
صمد كرمي عالم
می نویسد "چکیده: شاه پس از کودتای 28 مرداد، دیگر تحمل کمترین مخالفت را با رژیم خود نداشت. کابوس از دست دادن قدرت هر روز بیشتر او را آزار می داد، ترس و واهمه شاه از مخالفین، او را بر آن می داشت که هر روز بیشتر به سرکوب نیروهای مخالف و به وجود آوردن جو رعب و وحشت در جامعه بپردازد. ولی با وجود این اینکه اکثر مخالفین او سرکوب شده بودند، باز آرام و قرار نداشت. با روشهایی که جهت سرکوب مخالفان به کار گرفته می شد ، تهیه اطلاعات لازم از فعالیت های آینده مخالفان و پیشگیری از ایجاد توطئه ها و مخالفت ها علیه رژیم امکان پذیر نبود. مقررات حکومت نظامی و وجود فرمانداری نظامی نیز به دلیل موقتی بودن و ذات نظامی اش فقط وظیفه مقابله با بحران را بر عهده داشت. شاه باید تدابیری می اندیشید. بنابراین در تاریخ 16 فروردین 1336 سازمان اطلاعات و امنیت کشور تاسیس شد. سازمان امنیت و اطلاعات کشور که معمولا به اختصار ساواک خوانده می شود، از سال 1357 سازمان اصلی پلیس امنیتی و اطلاعاتی ایران در زمان سلطنت محمدرضا شاه پهلوی بود که قدرت و اختیارات بسیاری در توقیف و بازجویی افراد داشت. این سازمان به ویژه در سالهای دهه 1350 و قبل از پیروزی انقلاب 57 و سرنگونی رژیم سلطنتی، نفرت انگیز ترین و مخوف ترین نهاد حکومتی در بین مردم به شمار می آمد


مقدمه: تکوین سازمان ساواک (جاسوسی) متعلق به قرن بیستم است، که بر اساس تلاش و کوشش سازمان جاسوسی آمریکا (سیا) و اسراییل (موساد) بعد از کودتای 28 مرداد 1332 در جهت حفظ منافع شاه و استعمارگران پشت صحنه، این سازمان آموزش های خود را از دو سازمان فوق الذکر می گرفت، که به سازمانی مخوف در ذهن مردم تبدیل شده بود، هر جایی که اسمی از ساواک می آمد با توجه به اقداماتی را که از بدو تاسیس ( 1335)، انجام داده بود لرزه بر جان مردم می افکند، ساواک تشکیلاتی گسترده داشت، این سازمان سازمانی کاملا آمریکایی بود، که در خدمت شاه ومنافع آمریکا بود، و همیشه مردم را که ادعای استقلال می کردند سرکوب و شکنجه می کرد مخالف تحولات در ایران بود، جنایات و شکنجه هایی برضد معترضان که در طول تاریخ به راحت بگویم مشابه نداشت انجام می داد، که در نهایت بعد از مدت ها اعتبار خود را از دست داد و مردم بر علیه آن شدند، که ما در این تحقیق به آن می پردازیم.
فصل اول – کلیات
1- طرح مسئله تحقیق و تعریف موضوع تحقیق: نقش و اقدامات سیاسی ساواک قبل از انقلاب ما در این تحقیق باید تعریفی عامیانه و درست از موضوع تحقیق ارائه دهیم. ساواک، سازمان جاسوسی در جهت حفظ منافع شاه و استعمارگران که بعد از کودتای 28 مرداد 1332 توسط سازمان آمریکا (سیا) و اسرائیل (موساد) در سال 1335 تاسیس شد.
2- اهداف و اهمیت تحقیق: هدف از این تحقیق درباره موضوع ساواک این بوده که به اطلاعات مفید، کلی و روشنی دست پیدا کند ، که دیگران، دوستان و خود بنده را از اقدامات این سازمان آگاه سازد. و چون به ما می فهماند که در این ... زمانی چه بر سر ایران آمده از اهمیت بالایی برخوردار است.
3- سوال اساسی: نقش و اقدامات تشکیل ساواک قبل از انقلاب چه بوده؟
4- فرضیه: ساواک بر اساس سازمان سیا و موساد در جهت حفظ و تامین منافع استعمارگران و شاه ، در سال 1335 بعد از کودتای 28 مرداد 1332 تاسیس ، که فعالیتهای جاسوسی در ایران، و توسط موساد و سیا آموزش داده و اقدام به خرابکاری می کردند؟
5- تعریف مفاهیم
1- سیا، سازمانی است وابسته به آمریکا
2- موساد، سازمانی است وابسته به اسراییل
6- روش تحقیق: در این تحقیق از روش توصیفی – تاریخی و از نوع آزمون فرضیه می باشد.
7- سازماندهی تحقیق: این تحقیق در چهار فصل تهیه شده که در ابتدای تحقیق ، به فهرست مطالب، چکیده و ذکر مقدمه، و سپس در فصل اول یا کلیات به طرح مسئله و تعریف موضوع تحقیق ، اهداف و اهمیت تحقیق سوال اساسی، فرضیه، تعریف مفاهیم، روش تحقیق، مشکلات و محدودیتهای تحقیق پرداخته شده ، و در فصل دوم به شرح موضوع تحقیق، فصل سوم به نتیجه گیری و فصل چهارم منابع می باشد ، پرداخته شده است. تاريخچه وعملكرد ساواك: اين سازمان در سالهاي مياني دهه 30 با كمك سازمان جاسوسي آمريكا(سيا)، انگليس اسرائيل(موساد) تأسيس شد. شاه از همان ابتدا تيمور بختيار؛ فرمانده نظامي تهران را كه به خشونت معروف بود به رياست آن منصوب كرد . كارشناسان سيا ساواك در ايران به طور فعال به آموزش متدهاي خبرچيني و جمع آوري اطلاعات مربوط به مخالفان رژيم شاه، به اعضاي ساواك پرداختند. مقامات ومأموران آن عمدتا" از مأموران فرمانداري نظامي و ركن دو ارتش وشهرباني تأمين مي شدند ووظيفه ي اصلي اين سازمان شناسايي ونابود كردن كليه ي كساني بود كه به نحوي با ديكتاتوري شاه به مخالفت بر مي خواستند وطبق منابع موثق غربي، ساواك براي اين منظوراز هر ابزاري از جمله شكنجه استفاده مي نمود. طبق گفته ي يك كارشناس سابق اطلاعاتي آمريكا، سيا به نام «جسي جي ليف» (jesse j.leaf) تكنيكهاي شكنجه توسط سيا به اعضاي ساواك تعاليم داده مي شد. پس از انقلاب وسرنگوني استبداد شاهنشاهي سال57،يك حلقه فيلم در رابطه با اين سازمان پيدا شد كه توسط سازمان سيا براي آموزش ساواك در شكنجه دادن زنان شناخته شده بود. ساواك نخست به منظور شناسايي وبازداشت اعضاي حزب توده تأسيس شد، اما فعاليت خود را بسط داد وبه جمع آوري اطلاعات و زير نظر گرفتن هرگونه مخالفان حكومت پهلوي، دانشجويان دانشگاه ها، اتحاديه هاي كارگري و همينطور روحانيون شيعه و نويسندگان، ژورناليست ها و شخصيتهاي ادبي به منظور اعمال سانسور پرداخت. اين سازمان همچنين عملكردهاي برون مرزي، خصوصا" در خبرچيني و تحت نظرقرار دادن دانشجويان ايراني مخالف حكومت در خارج از كشور هم داشت. در واقع از سال1342 به بعد بود كه شاه به سازمانهاي امنيتي خويش از جمله ساواك توسعه بخشيد، بطوريكه از5300 مأمور تمام وقت، و تعداد بسيار اما نامعلومي از خبرچينان، پاره وقت تشكيل مي شد. ساواك در سركوبي عناصرضد نظام سلطنتي فعاليت هاي گسترده اي داشته است. اين سازمان به عنوان عامل شكنجه واعدام مخالفين به ويژه انقلابيون ايران شناخته مي شود، چنانكه بين سالهاي 1350 تا 1355، 368 تن از چريكهاي مخالف رژيم را به قتل رسانده وبين سالهاي 1350 تا 1357 (قبل ازسرنگوني رژيم شاهنشاهي) حدود 100 زندانی سياسي را اعدام نموده است. تكنيكهاي شكنجه گري ساواك: بخشي از اين تكنيكها شامل : كشيدن ناخن با ابزارهاي گوناگون ، وارد كردن شوك الكتريكي، شلاق زدن، داخل نمودن خورده شيشه يا آب جوش در مقعد، بستن وزنه سنگين به بيضه، كند وكشيدن دندان ها و ناخن، ريختن آب سرد در حين خواب بر سر زندانیان و اسیران، آزار واذيت روحي، لخت كردن زنان ولمس بدن و... در معرض ديد همسران آنها و.... اهدف تشكيل ساواك چه بود؟ ساواك تأسس شد تا به قعاليتهاي مخربي كه در داخل وخارج انجام مي شد وبراي ايران خطرناك بودپايان دهد. در ايران نيز مانند هرجاي ديگر خائنان- جاسوسان آشوبگران وخرابكاران حرفه اي به سر مي بردند كه حضورشان مي بايست به دولت و نيروهاي نظامي اطلاع داده مي شد؛ اين وظيفه بر عهده ي ساواك بود. جمله ي بالا گوشه اي از سخنان شاه در مورد اهداف تشكيل ساواك مي باشد. در قانون تشكيل ساواك نيز به گونه اي ديگرهدف از تشكيل ساواك ، حفظ امنيت كشور وجلوگيري ازتوطئه ها وفعاليتهاي مخالف كشور بيان شده بود. اما آيا واقعا" ساواك براي حفظ امنيت كشور به وجود آمد؟ و آيا واقعا" ساواك منافع كشور و مردم را در نظر داشت؟ با نگاهي گذرا به فعاليت و عملكرد20 ساله ساواك و موجوديت آن سازمان، امر ديگري بر ما آشكار مي شود. شايد بتوان گفت تنها چيزي كه براي ساواك مهم نبود منافع كشور ومردم بود. ساواك و سردمداران آن فقط به حفظ حكومت استبدادي محمدرضا شاه فكرمي كردند پس از ديد ساواك، حفظ حكوت شاه برابربا حفظ امنيت كشور بود. از اين رو سعي داشت از ايجاد هرگونه فعاليتي كه برضدشاه وحكومت او صورت مي گرفت، جلو گيري كند. هدف ديگر از تشكيل ساواك برخورد با كمونيسم وجلوگيري از گسترش آن در ايران بود، اتحاد جماهير شوري پس از جنگ جهاني دوم، به عنوان دشمن اصلي آمريكا مطرح شد. شوروي در اثناي جنگ جهاني دوم با اشغال كشورهاي اروپاي شرقي، حكومتهاي كمونيستي را در آنها برسر كار آورد و در اين رهگذركشورهاي ديگر همسايه نيز در معرض تهاجم كمونيسم قرار گرفتند. ايران كه همسايه ي جنوبي شوروي با مرز طولاني مشترك بود نيز در معرض خطر كمونيسم قرارداشت وازاين روآمريكا با مقابله با حركتهاي كمونيستي درايران پرداخت. مردم ايران به دليل علاقه شديد به مذهب شيعه، مخالف كمونيسم وگسترش آن بودند. امريكا وشاه با آگاهي از اين امر، مي كوشيدند كه هدف اصلي از تأسيس ساواك را جلوگيري از ورود و گسترش كمونيسم بيان كنند. مسئولان ساواك نيز با توجه به اين امر هرگاه حركتي عليه رژيم شاه صورت مي گرفت آن را به كمونيستها منسوب ميكردند تا مردم را نسبت به آنها بدبين كنند. هدف ديگر از تشكيل ساواك؛ حفظ منافع اطرافيان شاه وكشورهاي استعماري خصوصا"آمريكا بود. آنها كه مخالفان رژيم؛ خصوصا" روحانيون وگروه هاي مبارز مذهبي را مانع رسيدن به اهداف خود مي ديدند با تشكيل وحمايت از ساواك، سعي داشتند مانع فعاليتهاي آنها شوند . هدف ديگر از تشكيل ساواك: نياز به وجود يك سازمان گسترده و قدرتمند براي كشور وخنثي سازي مخالفتها عليه رژيم در آن زمان بود. البته قبل از تشكيل ساواك، ركن 2 در ارتش، دايره سياسي یا آگاهي در شرباني ونيز فرمانداري نظامي تهران وجود داشت، ولي هركدام وظيفه خاصي داشتند، ورابطه منظم ومنسجم بين اين نهادها وجود نداشت. بنابراين وجود تشكيلاتي منسجم و گسترده در جهت حفظ امنيت و تثبيت پايه هاي رژيم و تأمين منافع امپرياليسم آمريكا ضروري به نظرمي رسيد. هدف دیگر از تشكيل ساواك: اشاعه فرهنگ استعماري وسركوب فرهنگ انقلابي ضد امپرياليسمي: آمريكا در جهت حفظ وتأمين منافع خود، سعي داشت فرهنگ اصيل مردم يك سرزمين را از بين برده وفرهنگ خود را غالب كند. سركوب شديد فرهنگ هاي ملی - مذهبي وضد امپرياليسمي، بعد از كودتاي 28 مرداد 1332 كه خفقان وسانسور چندين ساله اي را به دنبال داشت، نشاندهنده ي يورش سيا وديگر سازمانهاي جاسوسي به دستاوردهاي مردم وسنت هاي اصيل مذهبي ملي و انقلابي جامعه بود. سازمان اطلاعات وامنيت كشور- در راستاي همين هدف و به طور جدي - وظيفه ي سركوب فرهنگ ضد استعماري و انقلابي مردم را بر عهده گرفت و در اشاعه ي فرهنگ بي بند وباري استعماري كوشيد. دوران فعاليت ساواك: به موجب لايحه تشكيل سازمان اطلاعات وامنيت كشور كه در 23 اسفند1335 با 5 ماده از تصويب مجلس شوراي ملي گذشت، ساواك بخشي از نخست وزيري بود و رئيس آن به عنوان معاون نخست وزير انجام وظيفه مي كرد: رئيس ساواك مستقيما" با شاه در تماس بود وتبديل به قدرتي شد كه حتي وزارت دادگستري اجازه دخالت در فعاليت و عملیات آن را نداشت. وظايف قانوني ساواك عبارت بوداز جمع آوري و كسب اطلاعات لازم براي حفظ امنيت كشور، كشف شبكه هاي جاسوسي وكسب اطلاعات درباره ي سازمان ها وشخصيت هايي كه قوانين وامنيت ملي را ناديده مي گيرند ودر تلاش براي براندازي رژيم ويا سوءقصد به اعضاي خانواده سلطنتي وبه راه انداختن جنگ مسلحانه اند. در واقع دامنه فعاليتهاي يك سازمان امنيتي، يعني جاسوس وضد جاسوس بسيار وسيعتر بود. رؤساي ساواك: 1- تيمور بختيار 2- حسن پاكروان 3- نعمت الله نصيري 4- ناصر مقدم . اولين دوره ي فعاليت ساواك: شاه ااز همان ابتدا تيمور بختياررا از سال 1335 به رياست ساواك منصوب كرد، بختيار كه تا سال 1340 رئيس اين اداره بود؛ در سال 1339 متهم شد كه به كمك ايل بختياري ودوستان وطرفداران خود در ارتش قصد براندازي رژيم را دارد. بدين دليل ازكار بركنار شد، به اروپا سفر كرد وبعد از مدتي به عراق رفت ودر آنجا با برخورداري از حمايت حزب بعث وحزب توده به فعاليت عليه رژيم ايران پرداخت وسرانجام توسط يكي از اطرافيانش به قتل رسيد. در سالهاي رياست تيمور بختيار، ساواك فاقد هرگونه سازمان منسجم بود وفقط باحدود 150 نفر اداره مي شد. در واقع در5/3 سال رياست تيمور بختيار بر ساواك، علاوه برخود او گرداننده هاي اصلي اين سازمان؛ پاكروان معاون يكم عملياتي؛ سرتيپ علوي كيا؛ معاون دوم عملياتي؛ سرتيپ مصطفي امجدي وسرلشگر امجدي بودند. دومين دوره ي فعاليت ساواك: رياست پاكروان در فروردين 1340 شروع وتا فروردين1350 ادامه داشت. در واقع در اين دوره ي 10 ساله، ظاهرا" ساواك دو رئيس داشت، يعني سرلشگر حسن پاكروان وارتشبد نعمت الله نصيري، در حالي كه گرداننده ي اصلي ساواك ارتشبد حسين فردوست بود. فردوست در سال 1340 اندكي پس از اينكه پاكروان حكم رياست ساواك را از دست شاه گرفت به دستور محمد رضا شاه مأمور تجديد وراه اندازي سازمان اطلاعات وامنيت كشورشد وتا 20 فروردين 1350 با حفظ سمت در دفتر ويژه سلطنتي به عنوان قائم مقام ساواك فعاليت مي كرد. در اين دوره كه دوره ي سازماندهي وآموزش ساواك ناميده مي شود، ساواك از طرفداران بختيار تصفيه شد وهيأت مستشاري آمريكا كه نقش رياست واقعي ساواك را به عهده داشت از ساواك كنار گذاشته شد و به جاي آن مأموران اسرائيلي (فلسطين اشغالي) وارد صحنه سياسي واطلاعاتي ايران شدند. پاكروان در سال 1343 بركنار ونصيري، نظامي وفادار به محمد رضاشاه جايگزين اوشد. خلاصه دراين دوره بود كه ساواك به سازماني منظم و مقتدر باحدود5000 پرسنل تبديل شد وتوانست چه در داخل و چه در خارج از كشورنقش خودرا براي حفظ سلطنت وتثبيت نظام به نحوي كه دستگاه حكومتي انتظار داشت انجام دهد . سومين دوره ي فعاليت ساواك: شامل سالهای رياست تمام عيار نصيري است. در اين سالها پرويز ثابتي وسرلشگر علی معتضد كه هردو در امور عملياتي از تجربه ي زيادي برخوردار بودند نصيري را احاطه كردند وبا رفتن فردوست درفروردين 1350 وسپهبد ناصر مقدم از ساواك ، معتضد قائم مقام ساواك وثابتي مدير كل اداره ي سوم شد. البته مدتي بعد مقدم به اصرار فردوست بار ديگر به ساواك بازگشت ورئیس اداره ي دوم شد. و سرانجام دوره ي چهارم يعني دوره ي آخر فعاليت ساواك: در ماه هاي آخر سلطنت محمد رضا شاه با بركناري نصيري و معتضد، رياست سپهبد مقدم آغاز مي شود و سرانجام باپيروزي انقلاب در 22 بهمن 57حيات 22 ساله ي اين سازمان كه از مهمترين سازمانهاي اعمال كنترل نظام پادشاهي بود، به پايان رسيد. شاه نصيري را به سفارت پاكستان و معتضد را به سفارت سوريه فرستاد. رياست ساواك براي مقدم به قيمت جانش تمام شد. تشكيلات ساواك: سازمان اطلا عات وامنيت كشور (ساواك) از سه قسمت اصلي تشكيل مي گرديد: حوزه رياست، ادارات كل و ساواك ها (ساواك تهران، ساواك استانها و ساواك شهرستانها). همچنين ساواك نمايندگي هايي در خارج از كشور نيز داشته است. ساواك در ابتدا بر اساس الگوي دو سازمان اطلاعات خارجي وامنيت داخلي آمريكا-CIA،FBI - توسط آمريكايي ها برنامه ريزي شد و در سالهاي بعد خصوصا" در دوران قائم مقامي حسين فردوست در ساواك تكميل واصلاح شد. حوزه ي رياست ساواك: سازمان مركزي ساواك عبارت بود از رئيس ساواك، قائم مقام ساواك، رئيس سازمان اطلاعات خارجي، مدير كل، معاون مدير كل، رئيس اداره، رئيس دايره ورئيس شعبه. در نمودار سازماني ساواك كه درسال 1352 تهيه شد و از اسناد ساواك به دست آمده است،حوزه رياست ساواك از قسمت هاي زير تشكيل شده است:
1- دفتر رياست ساواك
2- دفتر قائم مقام ساواك
3- صندوق ويژه
4- مشاوران رئيس ساواك
5- كنترلي
6- بازرسي كل
7- دبير خانه شوراي امنيت ملي
8- پيمان ها با توجه به اينكه نمودار سازماني سال1352 از اسناد ساواك به دست آمده ونيز دو سال بعد از خروج فردوست از ساواك تهيه شده است، از سنديت واعتبار بيشتري برخوردار است . ادارات كل ساواك: ساواك در ابتدا داراي هشت اداره ي كل بود كه بعدا"-در زمان قائم مقام حسين فردوست- اداره ي كل نهم(تحقيق) با همكاري موساد به آن اضافه شد . همچنين اداره ي كل آموزش نيز پس از خروج گروه آموزشي موساد در سال 1344 تشكيل شد وآموزش كاركنان ساواك را برعهده گرفت. هريك از ادارات كل براساس وظايفي كه داشتندبه چند اداره وبخش تقسيم مي شدند. اداره كل يكم(امور اداري): اين اداره، اداره كل يكم وظايف ذيل را برعهده داشته است:
«1- اجراي امور اداري، مقام رياست ساواك وقائم مقام رياست ساواك؛ 2- بررسي سازمان ووظايف ساواك با نظر متخصصين ومسئولين مربوطه ونگاهداري آنها 3- تهيه ي نشريات وفرم هاي اداري وكنترل در اجراي آنها...» اداره كل دوم(جمع آوري اطلاعات خارجي): در خاطرات فردوست، در مورد اداره ي كل دوم چنين آمده است اداره ي كل دوم ، اداره كل كسب اطلاعات خارجي بود كه پس از كسب اطلاعات، آن را براي بررسي به اداره ي كل هفتم ارسال مي داشت...» اداره ي كل دوم از دوطريق كسب اطلاعات مي كرد:
1- از طريق پايگاه هاي برون مرزي؛ 2- ازطريق ايجادپايگاه در كشورهدف؛ ودر واقع بيشتر اطلاعات از اين راه كسب مي شد اداره كل سوم (امنيت داخلي): اداره كل سوم مهمترين بخش ساواك بوده است ومعمولا" ساواك با اين اداره كل شناخته ميشده است. اين اداره كل، گسترده ترين تشكيلات ساواك را داشته است وزير نظر رئيس ساواك اداره مي شد.وظيفه اصلي آن حفظ وتأمين امنيت داخلي بوده است. اداره كل چهارم(حفاظت): اداره كل چهارم وظيفه حفاظت پرسنل، اماكن واسناد ساواك وهمچنين وظيفه حفاظت وزارتخانه ها،ادارات ومؤسسات دولتي وملي را برعهده داشته است. اداره كل پنجم( فني): اداره كل پنجم وظيفه امور فني وتهيه و مراقبت از وسايل فني و... را بر عهده داشته است. اداره كل ششم(امور مالي): در اين اداره كل فقط بودجه علني ساواك هزينه مي شده است كه از زمان تأسيس ساواك نيمي از آن را نخست وزيري ونيم ديگر را وزير جنگ تأمين مي كرد تا به نام ساواك بودجه اي به مجلس نرود. اداره كل هفتم(بررسي اطلاعات خارجي): اداره كل هفتم، بررسي اطلاعات ارسالي از اداره كل دوم را بر عهده داشت وبه دليل ارتباط مستقل وظايف اداره كل هفتم با اداره كل دوم، سازمان آن دو مطابق با هم بود. اداره كل هفتم با بررسي اطلاعات واصله ازاداره كل دوم ونيز بررسي كتب،مجلات وروزنامه هاي مربوط به كشورهاي هدف ونيز اخبار راديويي روزانه ارسالي از طرف وزارت اطلاعات وقت، هرماه يك بولتن راجع به يكي از كشورهاي هدف تهيه وتنظيم مي كرده و وضع كشور مربوطه را تبيين مي كرده است. فردوست در خاطرات خود اداره كل دوم واداره كل هفتم را «سازمان اطلاعات خارجي» ناميده است كه هردواداره مذكورزير نظر يك رئيس فعاليت مي كرده اند. اداره كل هشتم (ضد جاسوسي): اداره كل هشتم كه از بدو تشكيل ساواك توسط آمريكايي ها ايجاد شد وبر اساس نمودار سازماني آنها بادقت سازمان يافت. اين اداره از اهداف اصلي كشور هاي غربي در ساواك بود ودر طول موجوديت ساواك، رؤساي MI6 سفارت انگلستان وCIA سفارت آمريكا مرتب با آن در ارتباط بودند واطلاعات مفيد وضروري را دريافت مي كردند. اين اداره كل در مركز به طور مستقیم عمل مي كرد ودر درون برخي ساواك ها كه اهداف ضد جاسوسي وجود داشت يك اداره ي ضد جاسوسي ايجاد كرده بود. اداره كل نهم(تحقيق):اداره كل نهم با كمك وآموزش اسرائيليها در زماني كه فردوست قائم مقامی رياست ساواك را بر عهده داشت، توسط ايشان ايجاد شد، وظيفه اين اداره تحقيق وبررسي سوابق افراد وپرسنل ساواك وديگر سازمان ها به - درخواست خود آنها بود. ساواكها: از لحاظ ساختار تشكيلاتي به سه دسته تقسيم مي شدند: ساواك هاي استان ها، ساواك هاي شهرستانها ساواك تهران. ساواك استان وشهرستانها: تركيب ساواكهاي استانها از نظر تعدادپرسنل متناسب با ميزان فعاليت وجمعيت وتعداد ساواكهاي ناحيه (شهرستان) بود ولي هر ساواك استان داراي تشكيلات زير بود: رئيس- معاون- دفتر- شعبه امنيت- شعبه حفاظت- شعبه فني- شعبه تحقيق- شغبه برون مرزي در ساواك استانهاي مرزي- شعبه ضد جاسوسي . ساواك شهرستانها نيز داراي يك رئيس و2 الي3 رهبر عمليات وچند پاسدار بوده است. ساواك تهران: براساس نمودار سازماني، ساواك تهران از بخش هاي زير تشكيل مي شده است: ساواك شهر ري؛ ساواك كرج؛ ساواك شميران؛ دفتر؛ بخش مستقل بايگاني؛ اداره يكم عمليات؛ اداره دوم عمليات؛ اداره سوم پشتيبان عمليات. نمايندگي های خارج از كشور: نمايندگي هاي خارج از كشور از يك رئيس ويك كارمند تشكيل مي شده اند. معمولا" رؤساي نمايندگي هاي خارج از كشور تحت عنوان ديپلمات درسفارتخانه هاي ايران مشغول به كار بودند ودانشجويان واتباع ايراني را زير نظر داشتند.ساواك همچنين از طريق وزارت خارجه ، شبكه وسيعي ايجاد كرده بود و آمد ورفت ايرانيان را به طور كامل كنترل مي كرد. وزارت خارجه و نمايندگي هاي خارج از كشور، پايگاه اصلي ساواك بودند. خلعتبري مي نويسد: ساواك در همه نمايندگي ها داراي سه نوع مأمور بوده: 1- يك ياچند مأمور كه با اطلاع وزارت امور خارجه از تهران اعزام ميكردند؛ اينها تحت پوشش وزارت خارجه بودند وبه دولت محل به عنوان عضو رسمي وسياسي نمايندگي معرفي مي شدند. 2- يك ياچند مأمور مخفي شناخته نشده كه با سمت وتحت عنوانی در نمايندگي مشغول بودند؛اينها ممكن است كارمندان رسمي(اداري يا سياسي) وزارت امور خارجه باشند كه مخفيانه با ساواك همكاري داشتند ويا ممكن است از ايرانيان ياافراد محلي باشند كه به عنوان كارمند محلي نمايندگي انتخاب مي شدند. 3- يك يا چند كارمند جزء محلي مانند: راننده يا پيشخدمت(ايراني يا محلي). ساواك در خارج از كشور هدفش كنترل دانشجويان و ايرانيان مترقی خارج از كشور بود. ساواك براي سركوب نيروهاي مخالف در خارج از كشور علاوه بر داير كردن شعبات متعدد ونفوذ در سفارتخانه هاي ايراني در كشور هايي چون آمريكا، انگليس و...با پليس اين كشورها ونيروهاي اطلاعاتي وامنيتي آنها همكاري متقابل داشته است . . انحلال ساواک: ساواک، نهادی که شاه آن را چشم و گوش خود می دانست با اوج گیری قیام اسلامی مردم ایران عملا فلج شده و کارایی خود را از دست داده بود. دیگر در میان مردم دیوار توهم و ترس از ساواک شکسته شده بود و از ساواک نیز کاری ساخته نبود. یکی از خواسته های مردم آن روزها، انحلال ساواک بود. دولت شریف امامی انحلال ساواک را در زمره اصلاحات و برنامه های خود قرار داده بود.ولی وقتی از طرف یکی از وزرای شریف امامی پیشنهاد انحلال آن به شاه داده می شود، شاه ضمن رد پیشنهاد از قدرت وعظمت ساواک سخن گفته بود. انحلال ساواک مجددا در دولت دکتر شاپور بختیار که سیاست فریب افکار عمومی را در پیش گرفته بود، مطرح شد. لذا بختیار در روز 14 بهمن 57 لایحه انحلال ساواک را به مجلس برد تا شاید به خیال خود بتواند کینه و نفرتی را که ساواک با 22 سال خیانت و خونریزی و به شهادت رسانیدن هزاران ایرانی مسلمان ایجاد کرده بود، یک شبه از دل ملت ایران بیرون ببرد لایحه مذکور به تصویب مجلس شورای ملی و مجلس سنا رسید. ولی سیر سریع انقلاب اسلامی در روزهای بعد و پیروزی شکوهمند آن در 22 بهمن ، ساواک را نیز مانند دیگر سازمانها و نهادهای رژیم پهلوی از بین برد. نتیجه گیری با اوج گیری نا آرامیهای قبل از انقلاب در ایران، شاه دستور انحلال ساواک را داد و رئیس پیشین ساواک تیمسار نصیری که در آن زمان سفیر در پاکستان بود به ایران فراخوانده شد و به زندان افتاد که این اقدامات نتیجه ای در بر نداشت. با پیروزی انقلاب، نصیری دادگاهی شد و در نهایت دادگاه انقلاب رای به اعدام وی داد. پرویز ثابتی معاون او نیز به اسرائیل گریخت. برخی دیگر از اعضای آن هم چون حسین فردوست که از نزدیکان شاه و سران ساواک بود پس از انقلاب تنها به انفصال از خدمت محکوم شدند. اما با این حال آنان به همراه بسیاری از اعضای رده های میانی و پایینی سابق ساواک در تشکیل وزارت اطلاعات و سازماندهی آن با جمهوری اسلامی همکاری کردند. با اینکه ساواک بعد از 22 سال فعالیت، که دست قدرتهای بزرگ و بیگانه به وضوح در سازماندهی ، آموزش و هدایت آشکار بود، و تمام ابزارهای مخالفت ، علیه مخالفان را در دست داشتند که در برابر ملت اسلامی ایران قد علم کرده بود با ایستادگی مردم و سیر انقلاب به رهبری امام خمینی نتوانست حکومت فاسد پهلوی را پا برجا و محکم نکه دارد که در سال 1357 با پیروزی انقلاب اسلامی از بین رفت.


منابع:
1- جمعی از نویسندگان، انقلاب اسلامی ایران، سال 1386
2- The wenpons of terrorism:tor ture at internet. Org
۳- ابراهیمیان، ایران بین دو انقلاب ، بی تا
4- افراسیابی، بهرام، ایران و تاریخ، سال 1364
5- منصوری ، جواد، سیر تکوینی انقلاب اسلامی، سال 1375
6- ر.ک .: پاره ای از اسناد ساواک، کنفدراسیون دانشجویان و محصلین ایرانی در خارج از کشور
7- موسسه مطالعات و پژوهش سیاسی؛ جستارهایی از تارخی معاصر ایران : ظهور و سقوط سلطنت پهلوی
8- ازغندی، علیرضا، تاریخ تحول سیاسی و اجتماعی ایران، 1384
9- بخارایی راد؛ تقی؛ ساواک و نقش آن در تحول رژیم پهلوی ، 1378
10- معاونت بررسی های استراتژیک ، ساواک،بی تا 11
- فردوست: ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، 1370
12- مدنی، سیدجمال الدین: تاریخ سیاسی معاصر ایران، 1369
13- مرکز اسناد انقلاب اسلامی، پرونده عباسعلی خلعتبری در دادگاه انقلاب
14- کنفدراسیون جهانی محصلین و دانشجویان ایرانی، پاره ای از اسناد ساواک، 1357

نویسنده:صمد کرمی عالم

__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
  #1810  
قدیمی 12-01-2011
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض

قطارِ بايد

حِس مي كنم كه فرصتم از دست رفته است
سوتِ قطار، سوت نهاييِّ حركت است
بايد ميانِ كوپة تنها
از عمقِ راه هاي مِه آلود بگذرم.

حس مي كنم كه فرصتم از دست رفته است
آه اي قطارِ بايد!
من كه براي اين سفر آماده نيستم
بي جامه دان و چتر
بي يك بغل كتاب
هان اي قطار، وقت خداحافظي بده

آخر هنوز بوسه ز طفلم نچيده ام
حتّي هنوز تازه كتابِ نخوانده ام
بر روي ميزِمن
در انتظارِ باز شدن
خاك مي خورد
بايد كه شعرِ تازة خود را
كوتاه تركنم
حرفِ سفر نبود
ناخواسته چگونه توانم سفر كنم؟
بايدبراي گَلّة گنجشك
من مشت مشت، دانه بپاشم

مي خواستم كه منظرة ايستگاه را
شکلی دگر ببينم:
با ساعتی فراغت
بر روی نیمکت
بی پیر مردِ سقّا
بی کودکِ گدا
با روزنامه هاش بی خبر قتل


آه،
حِس مي كنم كه فرصتم از دست رفته است
بايد ميانِ كوپة تنها
بي اختيار
از عمقِ راه هاي مه آلود بگذرم
تا راهِ مبهمی که سر انجام
تا ساقه های نازک ریواس می رسد.

رضا افضلی - 16/3/63

موخره :

سروده ی "قطار باید" را که از دسته سروده های منتشر نشده ی رضا افضلی شاعر توانای خراسانی است، برای نخستین بار در سال 64 ، زمانی که به تهران آمده بود. شنیدم در آن زمان من دانشجوی حقوق دانشگاه تهران بودم همراهان من بیشتر دوستان دانشجویی بودند که در رشته های گوناگون مانند مهندسی، پزشکی، علوم اجتماعی و .... تحصیل می کردند اما وجه اشتراک همه ما این بود که عاشق شعر و ادبیات بودیم و با سروده های شاملو، اخوان، فروغ، شفیعی کدکنی، آتشی، نصرت رحمانی، احمد رضا احمدی و بقیه دمخور بودیم. خود شعر می سرودیم، برای یکدیگر می خواندیم و صد البته همگی در سر یک کلاس مشترک یعنی "حافظ شناسی" استاد شفیعی کدکنی در بامداد سه شنبه های دانشکده ادبیات دانشگاه تهران دسترس بودیم
سوای دانش و ادب دانی افضلی و هنر سرودن نوشتن، وی در آن زمان در کتابخانه دانشکده ادبیات مشغول بود، آشنایی او برای من که شیفته ی کتاب و خواندن و هماره به دنبال منبع و مصدر بودم، مغتنم بود. بسیاری از اوقات به دیدارش می رفتم و او ابر وار لطفش را از من دریغ نمی کرد. می توانستم با یاری او گاهی در لابلای قفسه های کتاب در مخزن کتابخانه دانشکده ادبیات بگردم و به حساب او کتاب های گزینش شده خودم را عاریه کنم. همچنین هنگامی که در اتاقش بودم؛ با بسیاری از بزرگان ادب این مرز و بوم مانند استاد محمد قهرما ن (که وی نیز میز کارش در کنار میز افضلی بود) استادگلچین معانی، دکتر سید محمد حسین روحانی و بسیاری دیگر ملاقات نمایم.
به هر حال در سال 64 رضا افضلی به تهران آمد، دوستان که با او و شعرش آشنایی داشتند بسیار خواستار بودند تا گوینده شعر زیبا و به یادماندنی "ماهی" را ببینند از این رو با هماهنگی پیش تر، شب شعری در یکی از اتاق های خوابگاه سنایی وابسته به کوی دانشگاه تهران برگزار شد، آن شب تقریباً بیشتر زمان نشست را افضلی شعر خواند وقتی آگاه شد که آوای او با ضبط صوت کوچک روبرویش ضبط می شود، کمی خرده گرفت. به او دل آسودگی دادم که نوار پیش خودم نگه داشته می شود هرچند پس از آن، شیطنت و علاقه ی یک دوست باعث شد که بدون آگاهی من نوار مزبور تکثیر و دست به دست شود. چنانکه بعد ها افضلی خود چند بار شعرهای منتشر نشده اش را از زبان افراد گوناگون می شنید.
به هر حال یکی از شعرهای خوانده شده ی افضلی در آن شب همین شعر بود، که هنوز نیز رسما نه در رسانه های نوشتاری و نه در اینترنت منتشر نشده است و ظاهرا تنها یکی از شاگردان او به اتکای ذهن یا ضبط صدای شاعر در کلاس درس، قطار باید را در تارنمای انجمن ادبی شفیقی آورده است که آن هم ناقص و دارای اشتباه و اهواء است .
همین شعر بهانه ای شد تا حقیر با جمع آوری برخی فیش های قدیمی خود، یاداشتی در باره مرگ در ادب فارسی بنگارم که چون کار بیشتری می خواهد، لذا با دادن نوید برای انتشارش در آینده نزدیک، بسنده می کنم.
در پایان برای فهم درست شعر قطار باید، نکته ای را در باره ی نماد "ریواس" شرح می دهم . در خراسان و در روش سنتی، ریواس گیاه خودرویی است که در کوهپایه ها می روید. این گیاه بی تیمار دست انسان، کوتاه مانده و ترش مزه است طوریکه از سائیده آن به عنوان چاشنی غذا استفاده می شود. روستائیان کشاورز برای اینکه این گیاه به صورت قابل استفاده به عنوان یک میوه شود، دور آن سنگ چینی کرده و خاک می ریزند. و چون نمو یافته و بلند تر شود، دوباره همین کار را تکرار می کنند و این سرکشی ها و خاک ریختن ها آنقدر تکرار می شود تا ثمرشان به بار نشیند. به این ترتیب در یک نگاه شاعرانه، نفس به بار آوردن و زندگی ریواس، عین به گور رفتن آن است و افضلی این پاردوکس طبیعی را که به شرح پیش گفته, در خارج مابه ازاء دارد و یادآور جاودانگی روح (زندگی) است، در شعر خوب نشسته است و خود زیبایی اندیشه و تفکر فلسفی شاعر را نشان می دهد که همان باعث شده تا پاراگراف آخر شعر زودتر و به آسانی در ذهن رسوب شود. به هر به نظر من شعر "قطار باید" افضلی یکی از بهترین سروده های اوست و از اینکه لطف کرده و آن را به بنده پیش کش کرده است، از او سپاسگزارم


منبع : چه بگويم؟
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
پاسخ


کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
 

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 07:59 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها