شعر در این بخش اشعار گوناگون و مباحث مربوط به شعر قرار دارد |
11-06-2012
|
|
کاربر عالی
|
|
تاریخ عضویت: Oct 2012
محل سکونت: همین دور و برا
نوشته ها: 1,517
سپاسها: : 2,207
2,346 سپاس در 1,420 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
تو در نماز عشق چه خواندی
که سال هاست
بالای دار رفتی و این شحنه های پیر
از مرده ات هنوز
پرهیز می کنند
ویرایش توسط مستور : 11-06-2012 در ساعت 05:28 PM
|
3 کاربر زیر از مستور سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
|
|
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید
|
|
11-06-2012
|
|
ناظر و مدیر ادبیات
|
|
تاریخ عضویت: May 2009
محل سکونت: spain
نوشته ها: 5,205
سپاسها: : 432
2,947 سپاس در 858 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
اهنگ زیبای جان عاشقی از علیرضا قربانی
اهنگ زیبای جان عاشقی از علیرضا قربانی
این بار من خریده ام
نقد تو را کشیده ام
ناز تو را بِدیده ام
ای بر رُخت ستاره نشسته
این بار من که دیده ام
وصل تو را بُریده ام
از من و ما بگو چرا
تا کی زنم بر این دَر بسته
این بار من که خوانده ام
رمز تو در ستاره ها
راز نهان من بگو با من تمام ماجرا
رویایِ صادقی
در جانِ عاشقی
لیلایِ کاملی
اتمامِ عاقلی
تا آستان کوی اَت، من پا نهاده بودم
دستم به حلقه ی دَر، دل با تو داده بودم
دست و دلم که دیدی، پایم چرا بُریدی
نیمی زمینی اَم، نیم آسمانی اَم
محتاجِ پَر زدن، مجنونِ آنی اَم
گفتم ببینمَت
گفتی که صبر صبر
ای آفتاب حُسن
برون آ، دَمی ز اَبر
__________________
Nunca dejes de soñar
هرگز روياهاتو فراموش نكن
|
3 کاربر زیر از ساقي سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
|
|
11-07-2012
|
|
کاربر عالی
|
|
تاریخ عضویت: Oct 2012
محل سکونت: همین دور و برا
نوشته ها: 1,517
سپاسها: : 2,207
2,346 سپاس در 1,420 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
یکی از روزهایی که می رفتم جلسات انجمن شعر
این شعر را یک دختر خانم خواند اسمشو نمیدونم
گیسوی من رنگ قیر است
در چشمهای سیاهت
می بافیش دسته دسته
با دستهای نگاهت
چشمان تو رنگ مهتاب
گیسوی من رنگ دریا
دست تو پهلو گرفته
هر موج گیسوی من را
چشمهای تو رنگ پرواز
چشمان من آسمانی
سر تا به پا میشوم چشم
تا بال و پر می تکانی
هرم نفس های داغت
می ریزد از لب به بازو
ای زورق شانه هایت
در دام امواج گیسو
میخواهم امشب دلم را
بر شانه هایت ببارم
تا شانه های تو هستند
من گریه را دوست دارم
|
کاربران زیر از مستور به خاطر پست مفیدش تشکر کرده اند :
|
|
11-07-2012
|
|
کاربر فعال
|
|
تاریخ عضویت: Jun 2012
نوشته ها: 1,375
سپاسها: : 4,241
3,143 سپاس در 1,388 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
سقوط می کنم از اوج قله ی محال ها
چرا رها نمی شود دل من از این خیال ها
چرا مدام ، بی سبب، بی محبت توام
به من اثر نمی کند ، گذشت ماه و سال ها
شکنجه می کند مرا خیال اینکه باز هم
هدر رود بدون تو یکی یکی مجال ها
شبیه روح مرده ای، که شکل زنده بوده است
چقدر بی تفاوتم به موج قیل و قال ها
شکسته شد وجود من همان شبی که بعد تو
گریخت از نگاه من ، تمام حس و حال ها
مسافری که بی تو از کنار زندگی گذشت
چگونه فکر میکند به تلخی زوال ها
پس از تو زندگی و عشق و شور و سر سپردگی ؟
خدا کند به گردنم نباشد این وبال ها
در این قفس که روح من مدام گریه میکند
پناه می برم به تو ، به روز های عاشقی
برای من همین غنیمتی است از جدال ها مرضیه خدیر
__________________
هر چه در فهم تو آید ،
آن بود مفهوم تو !
عطار
|
2 کاربر زیر از ماهین سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
|
|
11-07-2012
|
|
مدیر بخش ورزش
|
|
تاریخ عضویت: Jan 2012
محل سکونت: شیراز
نوشته ها: 3,335
سپاسها: : 7,242
6,424 سپاس در 3,063 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
نازنینم
نازنینم همه هستی همه مستی
بی توام بی همـــه هستی هر چــــه دارم
با تو دارم بــــــــا تـــوام با شــــــور و مستی
عشق و رویـــــــا عشق و هستی /در کـــــلامـــــم در نــــــگاهم
مــــــــــــوج عشق و موج هستی /همــــــــه آرامش همـــــــــه آرام
تو هستی
__________________
ای بنده تو سخت بی وفایی ، از لطف به سوی ما نیایی
هرگه که ترا دهیم دردی ، نالان شوی و به سویم ایی
هر دم که ترا دهم شفایی ، یاغی شوی و دگر نیایی . . . ای بنده تو سخت بیوفایی ...
|
2 کاربر زیر از mohammad.90 سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
|
|
11-07-2012
|
|
کاربر فعال
|
|
تاریخ عضویت: Jun 2012
نوشته ها: 1,375
سپاسها: : 4,241
3,143 سپاس در 1,388 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
این زمین ، این خواب ، این احساس چیست؟
این صدای آه چیست ؟
این پریشانی ، سبک بالی ، هوای ناب چیست ؟
این شمیم مشکبار صاف چیست ؟
این اگر عشق من است !
پس چرا بر روی چشمان سیاهم پاش نیست؟
این اگر یار گرامی تر ز خوش جان من است
پس چرا با دیگران شاد تر است ؟
این ضمیر پر ز احساس من است !
این جهان مال من است
پس چرا هر دم از این فصل
از این کوچه ،فقط داد من است ؟
این نگار شکرین خنده و زیبای من است
این بهار پر یاس و پر شمشاد من است
این زمین مال من است
پس چرا دل پر تشویش و غم است ؟
پس چرا یار پر تشویش و غم است ؟
پس چرا یار پر از وسوسه و دست به آزار من است ؟
این خدای پر و دانای من است
و خدا در همه جا پشت من است
این خدا یار و مدد کار من است
پس چرا بر سر این عشق
فقط مونس غم های من است ؟
این نگاه بی رمق در منظر مهتاب چیست ؟
جزر و مد روح من با ماه در پیکار نیست !
پس چرا چون قلب دریا
قلب من پر طاقت و پر تاب نیست ؟
چاره و راه من اکنون با دل بی تاب چیست ؟
یار من در فکر این غمگین پر احساس نیست !
گفته بودم با خودم شاید این حسی که داری
عشق پر اخلاص نیست ؟!
یار من در دست هر لولی وشی هست
این نماد مردگی
پس لایق این روح پاک و عطر و رنگ یاس نیست !
این هوس بود و خدا از دست من دلشاد نیست !
من امیدم بر گذشت مهربان الله نیست !
بهاره عامل نوغانی
__________________
هر چه در فهم تو آید ،
آن بود مفهوم تو !
عطار
ویرایش توسط ماهین : 11-07-2012 در ساعت 08:44 AM
|
3 کاربر زیر از ماهین سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
|
|
11-07-2012
|
|
کاربر عالی
|
|
تاریخ عضویت: Jun 2012
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 2,255
سپاسها: : 3,026
3,197 سپاس در 1,890 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
ناگزیر از سفرم ، بی سرو سامان چون باد
به گرفتار رهایی نتوان گفت آزاد
کوچ تا چند؟! مگر میشود از خویش گریخت
بال تنها غم غربت به پرستوها داد
اینکه مردم نشناسند تو را غربت نیست
غربت آن است که یاران ببرندت از یاد
عاشقی چیست؟ به جز شادی و مهر و غم و قهر؟!
نه من از قهر تو غمگین ، نه تو از مهرم شاد
چشم بیهوده به آیینه شدن دوختهای
اشک آن روز که آیینه شد از چشم افتاد
"فاضل نظری"
|
3 کاربر زیر از افسون 13 سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
|
|
11-07-2012
|
|
کاربر فعال
|
|
تاریخ عضویت: Jun 2012
نوشته ها: 1,375
سپاسها: : 4,241
3,143 سپاس در 1,388 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
خرم آن نغمه که مردم بسپارند به باد
شاد بودن هنر است
شاد کردن هنری والاتر
گر به شادی تو دل های دگر باشد شاد
زندگی صحنه ی یکتای هنر مندی ماست
هر کسی نغمه خود خواند و از صحنه رود
صحنه پیوسته بجاست
خرم آن نغمه که مردم بسپارند به باد .ژاله اصفهانی
__________________
هر چه در فهم تو آید ،
آن بود مفهوم تو !
عطار
|
3 کاربر زیر از ماهین سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
|
|
11-07-2012
|
|
کاربر عالی
|
|
تاریخ عضویت: Jun 2012
محل سکونت: تهران
نوشته ها: 2,255
سپاسها: : 3,026
3,197 سپاس در 1,890 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
شبی همصحبتی میگفت :
که با روییدن یک مرگ
شهابی می چکد
از چشمهای آسمان ناگاه ...
ومن با گریه پرسیدم :
چرا درمرگ دل
اما ... سقوط بی نهایت اشک
کافی نیست؟!
ویرایش توسط افسون 13 : 11-07-2012 در ساعت 08:54 AM
|
3 کاربر زیر از افسون 13 سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
|
|
11-07-2012
|
|
کاربر فعال
|
|
تاریخ عضویت: Jun 2012
نوشته ها: 1,375
سپاسها: : 4,241
3,143 سپاس در 1,388 نوشته ایشان در یکماه اخیر
|
|
در مهربانی نگاهت
ذوب می شود یخ احساسم
با تو
می توان آسود
در انتهای راهی که به بن بست رسیده است
و بالا رفت
از دیوار روز مرگی ها
و نترسید
از آنچه پشت دیوار است !
فریبا عرب نیا
__________________
هر چه در فهم تو آید ،
آن بود مفهوم تو !
عطار
|
2 کاربر زیر از ماهین سپاسگزاری کرده اند برای پست مفیدش:
|
|
کاربران در حال دیدن موضوع: 1 نفر (0 عضو و 1 مهمان)
|
|
مجوز های ارسال و ویرایش
|
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد
|
|
|
اکنون ساعت 01:49 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.
|