آدمك اخر دنياست بخند
ادمك مرگ همين جاست بخند
دست خطي كه تو را عاشق كرد
شوخي كاغذى ماست بخند
ادمك خر نشوى گريه كني
كل دنيا سراب است بخند
ان خدايي كه بزرگش خواني
به خدا مثل تو تنهاست بخند
__________________
دردهای پنهان من پنجره باز است اما توری فولادین و زنگ خورده
راه عبور را به دهلیز مرگ کشانده است
دردهای پنهان من
در باز است اما دژخیم سیاه پوش با گررزهای آتشین
چنان می کوبد بر فولادین آن
که گوی سندان است و آهن گداخته...
دردهای پنهان من باتلاق اندیشه های انسانی باشمایم سکوتی پراز فریاد غم باد نای خسته ام گشته که حتی فرورفتن لقمه های کوچک حیات را که حتی رها گشتن قطره های آب زندگانی را جان کاه است
این سروده ار خودم بود دلیلش اندوه پس از مرگ عزیزان بود ایمان بیاورید به آغاز فصل سرد چون : در این اتاق نه پنجرهایست که باز شود ونه دری که بسته شود تنها شماید هم محفلان من اکنون که پنهان تر از شمایم دست وپایم، چشم و گوشم در خل و زنجیرند تنها شماید هم محفلانم
بوی باران ،
بوی سبزه ،
بوی خاک شاخه های شسته ، باران خورده پاک آسمان آبی
و ابر سپید برگهای سبز بید عطر نرگس ، رقص باد نغمه شوق پرستوهای شاد ،
خلوت گرم کبوترهای مست، نرم نرمک میرسد
اینک بهار خوش به حال روزگار ...
خوش به حال چشمه ها و دشتها
خوش به حال دانه ها و سبزه ها
خوش به حال غنچه های نیمه باز
خوش به حال دختر میخک که میخندد به ناز
خوش به حال جام لبریز از شراب
خوش به حال آفتاب ؛
ای دل من،
گرچه در این روزگار جامه رنگین نمی پوشی
به کام باده رنگین نمی بینی
به جام نقل و سبزه در میان سفره نیست
جامت از آن می که می باید تهی است
ای دریغ از تو
اگر چون گل نرقصی با نسیم
ای دریغ از ما اگر کامی نگیریم از بهار
گر نکوبی شیشه غم را به سنگ هفت رنگش میشود هفتاد رنگ ...
ای روزگار.................
بزن آن پرده بزن آن پرده اگر چند تو را سيم از این ساز گسسته
بزن آن پرده بزن آن پرده اگر چند تو را سيم از این ساز گسسته بزن این زخم اگر چند در این کاسه تنبور نماندست صدایی بزن این زخمه بر ان سنگ بر آن چوب بر ان عشق که شاید بردم راه بجایی پرده دیگر مکن و زخمه به هنجار کهن زن لانه جغد نگر کاسه آن بر بط سعدی ز خموشی نغمه سر کن که جهان تشنه آواز تو بینم چشمم آن روز مبیناد که خاموش در این ساز تو بینم نغمه تست بزن آنچه که ما زنده بدانیم اگر این پرده بر افتد من و تو نیز نمانیم اگر چند بمانیم و بگوئیم همانیم
گل نازم
تو با من مهربون باش
واسه چشمام پل رنگین کمون باش
اسیر باد و بارونم شب و روز
گل این باغ بی نام و نشون باش
من عاشقی دلخونم
شکسته ای محزونم
پناه این دل بی آشیون باش
دلم تنگه تو با من مهربون باش
گل ناز آسمونم بی ستاره است
مثه ابرا دل من پاره پاره ست
دوباره عطر تو پیچیده در باد
نفس امشب برام عمر دوباره است
من عاشقی دلخونم
شکسته ای محزونم
پناه این دل بی آشیون باش
دلم تنگه تو با من مهربون باش
گل نازم بگو بارون بباره
که چشماتو به یاد من میاره
تماشای تو زیر عطر بارون
چه با من می کنه امشب دوباره
شب و تنهایی و ماه و ستاره
من عاشقی دلخونم
شکسته ای محزونم
پناه این دل بی آشیون باش
دلم تنگه تو با من مهربون باش