ضربه آخر را خدایم زد! آن زمانکه برای رفتنت استخاره کردی و خوب آمد…
::
::
دلتنگم…دلتنگ آنروزها که نمیدانم محبت هایش توهم من بود یا ترحم او..؟؟
::
::
مرگ انسان زمانی ست که نه شب بهانه ای برای خوابیدن دارد
و نه صبح دلیلی برای بیدار شدن !
::
::
ب خدا بگویید:زمستانش هم سرد نبود…
جمع کتد تکرار فصل هایش را!!!
من در نابستانش هم از بی وفایی دندان ب دندان ساییدم…
::
::
گاهی دلم انقدر از زمین میگیرد که میخواهم تا سقف آسمان پرواز کنم و رویش دراز بکشم . . . ! آرام و آسوده . . . مثل ماهی حوضمان که چند روزیست روی آب است . . .
::
::
ﺁﻧﻜﻪ ﺩﺳﺘﺶ ﺭﺍﺍﻳﻨﻘﺪﺭ ﻣﺤﻜﻢ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﻱ
ﺩﻳﺮﻭﺯ ﻋﺎﺷﻖ ﻣﻦ ﺑﻮﺩ….
ﺩﺳﺘﺎﻧﺖ ﺭﺍ ﺧﺴﺘﻪ ﻧﻜﻦ
ﻣﺤﻜﻢ ﻳﺎ ﺁﺭﺍﻡ…
ﻓﺮﺩﺍ ﺗﻮ ﻫﻢ ﺗﻨﻬﺎﻳﻲ…
::
::
بـه زخـم هـایم مـی نـگری ؟
درد نـدارد
دیـگر روزی کـه رفـتی
مـرگ تـمام دردهـایم را بـا خـودش بـرد
مـرده ها درد نـمی کـشند …!
از تـو خـواهشـی دارم بـرنـگرد
دیـگر زنـده ام نـکن !…
::
::
بـه خــــدا گفـــتـه ام زحـــمـت نـکشـد !
نه نــــیـازی بـه زلـــزلـه هست !
نه نــــیـازی بـه ســــــونــامـی !
همـین کـه تـــو نــیستـی …
همـین کـه تـــو نـــمی خـــنــدی …
بــــلاهـــای ِ بــــزرگــی انـــد …
که جــــهـانـــــم را …
بــــا خــــاک …
یـکی کــــرده انـــــد
::
::
من یک دخترم!
مرا پریشانی موهــــــآیت نـــــه !!!
مرا تـــه ریـــش خستـــه ات دیوانـــه میکند…!!!
::
::
دیدی ای حافظ که کنعان دلم بیمارشد
عاقبت کوه امیدم کاه شد
گفته بودی یوسف گم گشته با آید ولی
یوسف من تا قیامت همنشین چاه شد…
::
::
زمان میگذرد
خاطرات رنگ میبازند
احساسات تغییر میکنند
ادمها میروند
اما اما دلها هرگز از یاد نخواهند برد!
بهانه ها..
رفتن ها…
و جدایی ها را… .
::
::
عادت چه طعم تلخی است وقتی آن را با عشق اشتباه بگیری!
برای دوباره آمدنش دعا نکن،میدونم سخته اما دیگه دعا نکن!
شاید وقتی اومد همونی نباشه که رفته بود.
::
::
همیشه هستی و هیچ وقت نیستی!
نمی دانم محو بودنت شدم یا دلتنگ نبودنت…
::
::
این روزها همه به من دلتنگی هدیه میدهند…
لطفأ آتش بس اعلام کنید!
به خدا تمام شد دلم…
::
::
ای کاش خوشبختی هم مثل مرگ حق بود.
::
::
صـدای زندگی را میشنـوم…
همــه جــا…
فـرا می خـــوانـد مــا را…
تــــو را!
بـرای در آغــوش کشیــــدن معـشـوقت…
مـــرا!
بــرای در آغـوش کشیــدن زانــوی غـــم…
::
::
دلم برای کسی تنگ است که گمان میکردم
می آید …
می ماند …
و به تنهاییم پایان میدهد!
آمد …
رفت …
و به زندگی ام پایان داد ….
::
::
ببین رفیق!!!
“درد”،همه جوره “درده”….
چه از پشت بهم خنجر بزنی…
چه دلمو بذاری زیر پات….
“درد”داااااره
بفهم لدفن….
::
::
هرجا که دلت میخواهد برو…
هی فلانی!
دیگر هوای برگرداندنت را ندارم…
هرجا که دلت میخواهد برو…
فقط آرزو میکنم
وقتی دوباره هوای من به سرت زد، آنقدر آسمان دلت بگیرد که با هزار شب گریه چشمانت، باز هم آرام نگیری…
و اما من…
بر نمیگردم که هیچ!
عطر تنم را هم از کوچه های پشت سرم جمع میکنم،
که نتوانی لم دهی روی مبل های راحتی،با خاطراتم قدم بزنی!
::
::
چـِـﮧ سـَـخــتــهــ ؛
وقـــتــْے لازمِه به یه کَسے فَقط بِگے :
دلــَـم تـــنــگهـــ !
امـــّـــا . . . هـــیــچــکــَـس نــبــاشـِـهـــ …
::
::
ی وقتایی جواب همه دلتنگیات و نگرانیات میشه ی جمله ک میکوبند تو صورتت…
“بهم گیر نده،حوصله ندارم”
::
::
هنوز هم مرا به جان تو قسم میدهند
میبینی
فقط من نیستم که رفتنت را باور نکرده ام
::
::
وقتی دستانت در دست من نباشد دست را میبازم حتی اگر تمام حکم های دل در دست من باشد..
::
::
فـاجـــعـه اینجـاست
کـه چشــم هایم دیـگر ،
بـا مـن و بغــض هایـم نـمی سـازنـد !!
::
::
خــدایا
کـمـی بـیـا جـلـوتـر
مـی خـواهـم در گوشت چـیـزی بـگـویم …!
ایـن یـک اعـتـراف اسـت …
مـن بـی او دوام نـمی آورم
حـتـی تـا صـبح فــردا !…
::
::
سـختـه…
بـه جـایی بـرسی کـه دیـگه
نـه هیـچ اومـدنی آرومـت کنـه ،
نـه هیـچ رفتـنی نابـودت …
::
::
آره منم دلم واسش تنگ میشه.
واسه گرفتن دستاش واسه بوسیدناش …
ولی نفس میکشم و با یادش زندم…
::
::
خدایامرادربرابر بعضی ازدوستانم حفظ کن خودم ازعهده ی تمامی دشمنانم برمی آیم
::
::
ﺍﺯ ﻣﺮﮒ ﻣﯿﺘﺮﺳﻢ ؛ ﻓﻘﻂ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﺷﮑﻬﺎﯼ ﻣﺎﺩﺭﻡ …..!
::
::
پا به پایم که نیامدی…
دست به دستم که ندادی…
سر به سرم نگذار که قولش را به بیابان داده ام…!
::
::
خدایا . . . این سرنوشتی که برام بافتی،قسمت یقش یخورده تنکه،قربون دستت شلش کن، دارم خفه میشم از دل تنگی..
::
::
گاهی نمیدانم ازاین همه دلتنگی چه کنم؟؟؟
دلتنگ که باشی،هرجابروی، هرکاری کنی…بازهم نمیتوانی دلتنگی ات رامداوا کنی…..دلتنگی را،،دلتنگ کرده مداوامیکند……