بازگشت   پی سی سیتی > ادب فرهنگ و تاریخ > شعر و ادبیات > پارسی بگوییم

پارسی بگوییم در این تالار گفتگو بر آنیم تا در باره فارسی گویی به گفتمان بنشینیم و همگی واژگانی که به کار میبیندیم به زبان شیرین فارسی باشد

پاسخ
 
ابزارهای موضوع نحوه نمایش
  #11  
قدیمی 12-05-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض


ریشه یابی واژه های بهار ، تابستان ، پاییز و زمستان :



بهار در اصل بَــه + آر است به معنی آورنده بهترین ها .واژه « به » در بهمن و بهرام نیز وجود دارد .
تابستان یعنی زمان اوج تابیدن خورشید به طبیعت .( تاب + ستان )
پاییز احتمالاً پای ریز یا چیزی مانند همین واژه باشد که برگ ها در پای درختان می ریزند .
زمستان یعنی سردستان . زِم و زَم و سِم و شِم پیشوندهای به معنای سرد هستند. زم در واژه هایی چون زمستان( سرماستان ) و زمین( یخ بسته ) و زمهریر( جای سرد دوزخ) یافت می شود .سم در سمیرم شهر خنک استان اصفهان. شم در شمران یا شمیران که به معنی دامنه سرد است و در برابر تهران ( دامنه گرم ) قرار دارد .


__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
جای تبلیغات شما اینجا خالیست با ما تماس بگیرید




  #12  
قدیمی 12-05-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض


ریشه یابی واژه « قهرمان » در فارسی ، « بَطَل» در عربی و « HERO» در انگلیسی :



ریشه ی واژه ی « قَـهرمان » واژه ی « کَهرمان » است . راست این است که قهرمان گونه ی عربی شده ( مُعَرَّب ) واژه ی « کهرمان » است . کهرمان یا قهرمان پیوندی از « کهر » یا « کار » + « مَن » یا « مان » است .

پس قهرمان یا همان کهرمان به معنی « مرد کار » است . منظور از مرد آدمی است . انسانی که کارکُن و کارآمد است . کار او بی مانند است .
« مَن » در واژه های دیگری مانند : دُش+ مَن / به + من / هو+ من نیز یافت می شود .
در عربی قهرمان را « بَطَل » می نامند . « بَطَل » یعنی : « بَطَلَ دَمَ الحَریف. » یعنی : « خونِ حریف را باطل ساخت. »
در انگلیسی واژه ی hero بهکار می رود . این واژه یادآور فریادی است که ناخودآگاه آدمی از درون برمی آوَرد. پس hero همان صدایی است که برای آفرین گویی بر زبان می آید . واژه ی « هورا » بدین واژه همانندی دارد .

__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
  #13  
قدیمی 12-05-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض


ریشه دو واژه با سواد و املاء:

سواد یعنی سیاهی و یک مصدر عربی است. کسانی که بلد بودند بنویسند در حقیقت کاغذ سفیدی را سیاه می کردند . یعنی توانایی سیاه کردن کاغذ را داشتند . از این رو به آنان « با سَواد » گفته شد .این کلمه در عربی معادل ندارد و بدان می گویند : « الّذی یعرف الکتابة » پس ما ایرانیان واژه بامزه ای را از پیوند دو واژه ( با+سواد) ساخته ایم و دریافت نوینی به آن بخشیده ایم .
اِملاء نیز یعنی پُر کردن و هم خانواده ی مَملو است. زیرا در گذشته ای نه چندان دور که کاغذ گران و دست نیافتنی بود برای نوشتن همه جای آن را پُر می کردند و جای خالی بر جای نمی ماند . پس براستی که با سواد ، با سواد بوده ؛ چون همه ی کاغذ را سیاه و همچنین کاغذ را هم پر می کرد .

__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
  #14  
قدیمی 12-05-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض



ریشه یابی واژه ی « خـُرافــات » خرافه نام چه کسی بوده است ؟


خرافه شوم بودن دیدن گربه سیاه در غرب


واژه ی خرافات را در فارسی و نیز در عربی بسیار به کار می برند.ولی ریشه اش را نمی دانیم .

خُرافه نام مردی در دوره جاهلیت عرب حجاز ( پیش از اسلام ) بود که سخنان باور نکردنی و شگفتی بر زبان می راند . او می گفت به سرزمین جن رفته است و با جنیان سخن گفته و حرفهایی می زد که کسی باور نمی کرد. از آن پس هر که سخن نادرستی می گفت که ریشه در پندارگرایی و نادانی داشته باشد به زبان عربی می گفتند:

{ جاءَ بـِحَدیثِ خُرافة. } یعنی سخن خرافه را آورده است . مانند خرافه سخن می گوید .

کم کم کلمه خرافه که نام آن مرد خیالاتی و توهّم گرای عرب بود گسترش معنی یافت تا جایی که خرافة را جمع بستند و خرافات کردند . یعنی سخنانی که از پندارهای نادرست و نادانانه ریشه می گیرد.

امروزه داستان آن مرد که نامش خرافه بود فراموش شده ولی باورهای دروغین ، نادرست و نابخردانه را خرافات نامند.

__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
  #15  
قدیمی 12-06-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض


ریشه ی واژه های دُشمن ، دُشنام ، دُشوار ، دُژخیم

دُشمن ، دُشنام ، دُشوار ، دُژخیم این چهار واژه که با دُش آغاز شده اند چه همانندی ای با همدیگر دارند ؟
دُش همان دُژ است به معنی « بد »
دُشمن که در کردی دُژمِن گفته می شود یعنی آدم بد در برابر بَهمَن که آدم خوب است .البته بیشتر بهمن را بِهمنش یعنی دارای منش و اندیشه ی نیک معنی می کنند.
دُشوار در ریشه دُشخوار بوده به معنی سخت و چیزی که آسان نیست . خوار در دُشخوار به معنی پست و پایین است .
دشنام به معنی نام بد است که همان ناسزا باشد .
دُژخیم به دِژخیم تغییر تلفّظ داده است و در برابر خوش خیم است. امروزه دژخیم به معنای خونریز و آدمکُش به کار می رود .


__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
  #16  
قدیمی 12-06-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض


معنی تمرتاش

تمر تاش یک نام دارای ریشه ی ترکی است به معنی کسی که همچو آهن و سنگ سخت و استوار (نیرومند) است . تاش . (نام ترکی ) در ترکی ، سنگ را گویند. (برهان ) (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (انجمن آرا).
تمرتاش نام امیری بوده و معنی آن سنگ و آهن است . (آنندراج ) (انجمن آرا).
تمرتاش {ت ُ م ُ } (اسم خاص ) یا تیمورطاش امیر حسام الدین بن نجم الدین ایلغازی که بدست بنی ارتق در دیار بکر حکومت یافت والی حلب و حاکم ماردین بود و بعد از 30 سال حکومت در ماردین و میافارقین در سال 547 هَ . ق . درگذشت و مرد کریم الطبع و بردبار بود. (از قاموس الاعلام ترکی ). رجوع به عیون الانباء ج 1 ص 164 و ج 2 ص 229 شود.

__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
  #17  
قدیمی 12-06-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض


فرهنگ اصطلاحات جوانان بخش نخست

با سپاس از استاد فرزانه آریا ادیب
آ
- آجر = آدم بی احساس
- آخرشه تهشه اِندشه: اوج معرفته
- آدم تو آفتابه پپسی بخوره، خیت نشه = مترادف: آدم کچل بشه، کنفت نشه
- آقا زاده = فرزندان افراد صاحب مقام ، با نفوذ و سرشناسی که با تکیه بر این نفوذ و انجام کارهایی اغلب ناروا ثروت های افسانه ای به چنگ آورده اند.
- آشغال كله = نادان
- آشغالانس = ماشین آشغالی های جدید تهران که چراغ گردان هم دارند
- آش و لاش = درب و داغون
- آلبالو = برای ضایع کردن کسی به کار برده می شود
- آمار دادن = اطلاعات دادن
- آمپر چسبوندن = عصبانی شدن و قاتی کردن
- آنتن = جاسوس ،آدم فروش، خبر چین
- آنتی حال زدن = ضد حال زدن، حال کسی را گرفتن
- آرنولد فشرده = مرد ریز اندامی که زیبایی اندام کار کرده است
- آواکس = خبرچین
- آویزون = کسی که مرتباً کنه می شود و بدون دعوت همه جا می رود. طفیلی/ کسی که خواسته کاری انجام دهد ولی نتوانسته و ضایع شده است .
- آینه ی بغل اتوبوس = گوش های پهن و ایستاده و بزرگ
- آیکیو (IQ) = باهوش، زرنگ، از روی ریشخند به فرد گفته می شود ( خیلی آی کیو هستی = خیلی دانایی یعنی خیلی نادانی )
ا
- ابرو پاچه بزی = دارای ابروی پهن و پر مو
- اتوب = واژه ی کوتاه شده ی اتوبوس. مثال: منتظر اتوب وایسیم یا تاکسی بگیریم؟
- اتو کشیده = آدم شق و رق و کت شلواری
- اجمالتیم = کوچک شما هستیم
- اخرابتیم = خرابتیم
- ارایه دادن = خراب کردن، ضایع کردن. مثال: " یارو ارایه داد"
- اُرجینال: اصل، منحصر به فرد
- اردک الزمان = تازه به دوران رسیده ، نو کیسه
- از عقب دادن = درمانده شدن، برای نشان دادن شدت درماندگی به کار می رود. مثال: بدبخت دیگه داره از عقب می ده
- اس بازی (به کسر الف) = دختر بازی، لاس زدن
- اسکل، اُسکول ، اُشکول = از همه جا بی خبر
- اسکیموزی = مدیر مدرسه، استاد
- اسگل کردن = کسی را سر کار گذاشتن، دست انداختن
- اسدالله خان = تریاکی
- اشتب : کوتاه شده ی اشتباه
- اصغر آرنولد اینا (اکبر- محمد... آرنولد اینا): کسی که زیبایی اندام کار می کند ولی جواد (بی کلاس ) است . کسی که زیاد قپی می آید و خودش را زورمند نشان می دهد.
- افتض = کوتاه شده ی افتضاح
- افقی شدن = مُردن ، توی قبر رفتن
- اللهمُ بیر بیر = یکی یکی، هر کاری به نوبت. برای بازداشتن کسی از انجام یکباره ی چند کار است. مثال: خوب پولو بده بیاد! پاسخ: یواش بابا، اللهم بیر بیر، اول نشون بده کار رو، بعد
- اَن ِ تیلیت = آدم حال‌به‌هم‌زن و عوضی
- اَن ِ مگستیم = کوچیکتیم، خیلی مخلصیم، بیچاره‌تیم، خاک زیر پاتیم
- اِندِ مرام بازی (End) = نهایت با معرفت بودن، نهایت خوبی و صفا
- اوبس = خیلی خوب، خیلی جالب
- اوپدیس کردن = صدای ضبط را تا آ خر بلند کردن
- اوپدیس بازی کردن (Opdis) = صدای ضیط صوت را تا آخر زیاد کردن، (نوار تند موسیقی تکنو را در ماشین گذاشتن و در خیابان ها گشت زدن
- اوت = پرت
- اوسگول = با شاسگول، به معنی عقب مانده ی ذهنی یا ساده لوح. همچنین اسگل نوشته می شود.
- اوشکول = غربتی گیج، پیه
- اونجا هیچی آنتن نمی ده = جاهای خیلی پرت
- اومد راه بره تک چرخ زد = کارش را اشتباه انجام داد، کارش را خراب انجام داد.
- اونایی که برای شما آرزوست، برای ما خاطره ست = این جمله را در مواقعی به‌کار می‌برند که شخصی درصدد انجام عملی در آینده است در صورتی که شخص متکلم در گذشته آن تجربه را پشت سر گذاشته است. بیشتر به نشانه‌ی کل‌کل و بلوف و روکم‌کنی استفاده می‌شود. ضمن اینکه واژه «واسه» نیز به معنی «برای» است.
- اهل بخیه = معتاد به مواد مخدر
- ای وَل = ای والله. در مقام تایید حرف کسی و یا اعتراف به برتری کسی گفته می‌شود.
ب
- با اتیکت = با شخصیت
- باتری قلمی = لاغر مردنی
- با حال = با معرفت، با مرام
- باد بزن جیگر = غیبت، پشت سر دیگران حرف زدن که باعث خنک شدن دل برخی، از جمله غیبت کننده می شود
- بادمجون واکس کن = علاف، بی کاره، کسی که کارهای بیهوده می کند.
- با دنده سنگین رفتن = عجله نداشتن آرام و با طمانینه راه رفتن
- باربی = دختر کمر باریک و لاغر اندام
- ببند گاله رو = خفه شو
- بچم رو گازه = ترکیب دو بهانه ی مرسوم در نانوایی که خانمها برای فرار از صف و نوبت استفاده می کنند: بچه ام تنها در منزل است، غذام روی گاز است. این ترکیب برای مسخره کردن بی پایه بودن بهانه کسی استفاده می شود. مثال: چیه مگه بچت رو گازه انقدر عجله داری؟ (این جمله در حقیقت با جابه‌جایی این جملات درست شده است:بچم شیر می‌خواد. غذام رو گازه. که برای تمسخر این‌گونه جابه‌جایشان کرده‌اند و می‌گویند: بچم رو گازه. غذام شیر می‌خواد.)
- بچه پاستوریزه = بسیار تمیز و مرتب
- بچه راکفلر = بچه پول دار
بچه شهری = به نشانه‌ی تحقیر قشر مرفه و بالادست اجتماعی به‌کار می‌رود که مترادف کلمه های لوس، ترسو، پول‌دار و مانند آن‌ها است.
- بچه مثبت = آدم سر به راه
- بخواب لاحاف سرد شد = خفه شو
- بخواب تو جوب بابا = شلوغش نکن، بنشین سر جات
- بدن کار = بدن ساز، ارنولد، زیبایی کار
- بد یوزر Bad User = به تمسخر به کاربران ناوارد کامپیوتر که مدام کامپیوترشان خراب می‌شود می‌گویند: کامپیوتر فلانی بدیوزر داره! (یعنی کامپیوترش مشکلی ندارد اما کاربرش بلد نیست با آن کار کند که مدام خراب می‌شود)
- برو بچ = مخفف بر و بچه ها
- برو بکس (یا فقط بکس) = همان بر و بچ، دوستان و آشنایان از جنس مخالف. مثال: بزن بریم اونجا بر و بكس جمعند.
- برو جلو بوق بزن = زیاد حرف نزن
- برو دارمت : از تو پشتیبانی می کنم. از چیزی نترس که مواظب و همراهت هستم. از اصطلاحات خالی بندی است.
- بریدن = کم آوردن، ناتوان شدن
- برنامه ی آینده = دختر نو جوان یا زنی که در آینده امکان ایجاد ارتباط با او وجود داشته باشد.
- بشقل = تغییر داده شده ی بقل (قل بده) به معنی بده بیاد
- بگوز بازار مسگراست = حرف مفت می زنی و کسی نمی فهمه
- بندری می زنه = به کسی گفته می شود که گیج و سرگردان است یا متوجه اصل موضوعی نمی شود
-- به خط تعارف رسیده = هنگامی که سیگار به انتهایش می رسد می گویند.
- بی سیمچی رو زدن = وقتی تلفن همراه ناگهان قطع می شود گفته می شود
- بیلبورد = نهایت تابلو شدن
پ
- پاچه خوار = چاپلوس اصطلاح مهران مدیری در سریال برره
- پا دادن = پذیرفتن پیشنهاد، آمار دادن
- پارازیت = سخن بی موقع، اختلال، مزاحمت
- پارس خود رو = سگی که راه می رود و پارس می کند.
- پاشنه ها را بالا بردن = لباس خود را مرتب کردن
- پاناسونیک = دختر ناز و خوش اندام
- پایه بودن = حاضر به همراهی (همکاری) بودن. مثال: پایه ای؟ (حاضری؟، هستی؟)
- پدیده = کسی که خیلی تابلواست و کارهای عحیب می‌کند به تمسخر به او می‌گویند: فلانی پدیده‌ایه برای خودش!
- پرده داری = به دختر باکره‌ای می‌گویند که اصرار به حفظ بکارت خود دارد. می‌گویند: طرف داره پرده‌داری می‌کنه (یعنی از بکارت خودش محافظت می‌کند)
- پرده دری = هنگامی که کسی با دختر باکره‌ای هماغوش شود، می‌گویند: پرده‌دری کرد!
- پسته خانم = زن بد کاره، فاحشه
- پسی = پسر
- پنیر = حشیش، جوینت، بنگ
- پوز زدن = رو کم کردن
- پوز زنی = رو کم کنی
- پیاز = خنگ، مشنگ، یعنی تو که عین بز نگاهم می کنی وقتی می گویم دوستت دارم
- پیچاندن = رد کردن، از سر باز کردن، سرباز زدن از مسئولیت. مثال: باز که کلاسو پیچوندی!
- پیچ پلیسی = کشیدن ترمز دستی و دور زدن ماشین
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
  #18  
قدیمی 12-06-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض


فرهنگ اصطلاحات جوانان بخش دوم

با سپاس از استاد آریا ادیب

ت
- تابلو = انگشت نما، خیلی آشکار مثال: این که جوابش تابلوِه!
- تاقال = کرمو
- تخم ادیسون = لامپ برق
- تخم کردن = جرات کردن. مثال: تحم نمی کنه (جرات نداره)
- تخماتیک = همان تخمی، به معنی نابسامان، در هم برهم، آشفته
- ترکوندن = حال کردن؛ خوردن مخدر و به مهمانی رفتن؛ حال پخش کردن اساسی، فراهم کردن، رساندن، خوب و اساسی رفتار کردن، بدون نقص بودن
- تریپ (تیریپ) = تیپ، قیافه، فرم، مدل، سبک (به تریپ هم زدن: با هم دعوا کردن)
- تریپ زدن = خوش تیپ کردن
- تریپ مرگ = بسیار بد حال، و نیز بسیار باحال
- تگری زدن = بالا آوردن پس از نوشیدن الکل یا کشیدن سیگار
- تگری شکوفه = حالت تهوع، بالا آوردن
- توپ و تانک = سینه و باسن خانم های چاق یا درشت اندام . مثال: زری خانم عجب توپ و تانکی داره!
- تو راه گوز کسی زدن = توی ذوق کسی زدن
- تو سایت کسی رفتن = تو نخ کسی رفتن
- تو کار کسی بودن = برای جذب کسی کوشیدن
- تو کف چیزی بودن = از چیزی تعجب کردن
- تو کف کسی بودن = به کسی علاقه مند بودن. مثال: تو کف مهری است (از مهری خوشش می آید)
- تهران ۵۱ = کارمند قدیمی وابسته به حکومت
- تی تیش مامانی= خیلی وسواسی، کسی که سوسول وار به خودش می رسه
- تیریپ لاو (love) = روابط عاشقانه
- تیکه انداختن = متلک گفتن
- تیغی زدن = شزط بندی کردن

ج
- جا سویچی = به آدم‌های سیریش و آویزان می‌گویند. آدم‌هایی که خودشان را هر جایی جا می‌کنند. مثال: طرف جاسویچیه! (اخطاری است که مواظب باشند او را به جایی دعوت نکنند)
- جان کوچولو = آدم درشت هیکل
- جوات = پیکان
- جوات مخفی = پژو
- جواد = بی کلاس
- جیب ملا = کنایه از حرص و طمع در جمع کردن پول است، جیب ملا معمولاً خیلی بزرگ است و به سادگی پر نمی شود.
- جیرجیرک = پر حرف
- جیک ثانیه = زود سریع

چ
- چایی نخورده پسر خاله شد = فوراً صمیمی شد
- چاغال = پسر همجنس گرا
- چاقال = پسر همجنس گرا از نوع مفعول؛ بی جربزه، بی خایه. مثال: یارو تخم نمی کنه فلان کارو بکنه. خیلی چاقاله.؛ ضعیف، بی اثر. مثال: سیگاره اثر نکرد. چاقال بود.
- چای شیرین = کسی که خودش را برای دیگری لوس می کند، کسی که چاپلوسی می کند.
- چپو کردن = مال و اموالی را بالا کشیدن. این کلمه از واژه ی مغولی چپاول به معنی غارت می آید. مثال: فلانی مال همه رو چپو کرد.
- چراغ خاموش = مخفیانه
- چس کلاس نزار = سریع بیا، تکون بخور
- چلاسیدن = ترکیب ماسیدن و چسبیدن و پلاسیدن کنایه از آدمی که دپ شده
- چلقوز = آدم ریزه میزه / چلقوز فضله ی گنجشک است
- چمنتم = مخفف: چاکرتم، مخلصتم، نوکرتم
- چوخلصیم = خیلی مخلصیم

ح
- حال پخش کردن = به همه لطف کردن
- حسش نیست = حوصله اش را ندارم
- حسین صاف کار = صدام حسین که شهرها را با خاک یکسان می کرد.

خ
- خار داشتن = راه نیامدن، پا ندادن
- خاک انداز = کسی که خودش را در هر کاری دخالت می‌دهد/ هر وخ گفتیم خاک انداز خودتو جلو بینداز
- خالتور = مجلس‌گرم‌کن، اهل رقص و آواز روحوضی، موسیقی جوات
به موزیسین‌هایی که در مجالس عروسی و طرب با آهنگ‌های خود به اصطلاح مجلس گرم کرده و در برابر آن پول دریافت می‌کنند، می‌گویند. که بعدها حتی به آدم‌های جلف و امثال آن‌ها نیز این واژه نسبت داده می‌شد. مثال: چه موزیک خالتوری! (موزیک مسخره‌ای که فقط به درد مجلس‌گرم‌کردن و مراسم عروسی می‌خورد) یا: تو چقدر خالتوری!

گویا ریشه ی این کلمه به فاحشه خانه ی سابق تهران (شهر نو) برمی‌گردد. ظاهراً یکی از مدیران آن‌جا توران نام داشته و معروف به خاله‌توران بوده . این خاله توران مجلس‌گرم‌کن بوده و اهل رقص و آواز روحوضی. در آن زمان سایر مردم هم هنگامی که به مجلسی می‌رفتند و موسیقی روحوضی می‌خواستند می‌گفتند خاله تورانی بخون! یا آهنگ خاله‌تورانی بخون! و این به خاله‌توری! خالتوری! و خالتور تبدیل شده است!
- خالی بند = دروغ گو
- خبرگزاری = سخن چین
- خجسته = بی خیال، خوش خیال
- خر به خراسان بردن = زیره به کرمان بردن
- خَز = عمل و رفتار و هر چیز زشت و ناجور. از مد افتاده، جواد. مثال: طرف عجب آدم خزی‌یه!، این کفشه خیلی خزه، فلان آهنگ خیلی خز شده، اون کارت خیلی خز بود. بی کلاس بالای شهری
- خز و خیل (خز و پیل) = خز و دوستانش، اجتماع چند خز
- خسته = حرفه ای و کار کشته
- خط خطی بودن = خرد بودن اعصاب
- خفت کردن = زورگیری کردن
- خفن = عالی، بی نقص، خوب و تحسین برانگیز، جالب و دیدنی، خیلی باحال و خوب. برای هر نوع اغراق به کار می رود. مثال: عجب ماشین خفنی داری!چیزی با دیدنش از هیجان و تعجب و احساس نفس آدم می گیره و میخواد خفه بشه
- خفن بازار = جایی که چیزهای خفن (خوب و جالب) در آن زیاد یافت می شود.
خلافی داشتن = شکم بزرگ داشتن (خلافی جایی از ساختمان هایی است که بر خلاف قوانین شهرداری ساخته شده و قسمتی از خیابان یا پیاده رو را تصاحب می کند).
- خود را اَن کردن = خود را لوس کردن، بیش تر به کسی گفته می شود که تملق می کند و خود را جلوی دیگران خراب می کند
- خونه خالی = كنایه از جای امن برای انجام هر کاری
- خیار شور = آدم بی مزه
- خیالی نیست = مهم نیست، مساله ای نیست

د
- داف = دختر با قر و قمیش، دختری که از نظر تیپ و چهره در نگاه نخست جلب توجه می کند.
- داف بازی = دختر بازی
- دافی = دوست دختر
- دامبولی کسک = هر نوع موسیقی بی خود و مبتذل
- دایورت = بی خیال، کسی که حرف کسی را به حساب نمی آورد
- دخی = دختر
- در دیزی باز بودن = وقت برای دزدی مناسب بودن
- دستمالیسم = فرهنگ چاپلوسی
- دُکی = دکتر
- دمبه = آدم خیلی تنبل
- دو در (دو دره) = دزدی، دزدیدن، کم فروشی، کم کاری، کلک زدن، حقه بازی، کلاه گذاشتن، سر کار گذاری
- دور سه فرمان = کسی که خیلی مشکل دارد، بسیار قاطی
- دهن کسی کف کردن = از حرف زدن خسته شدن

ر
- رادار = جاسوس
- راه دادن = تحویل گرفتن، پذیرفتن پیشنهاد، پا دادن
- راگوز = منظور همان باسن یا کون است. گاهی اوقات برای توهین به دهان نیز گفته می شود. مثال: راگوزتو ببند (خفه شو!).
- رَ دَ دَ = به پایان رسیدن
- رفیق دُنگ = رفیق صمیمی
- روی آنتن رفتن = همه در جریان قرار گرفتن
- ریز دیدن = به نشانه‌ی کوچک شمردن طرف مقابل به‌کار می‌رود. مثال: خیلی ریز می‌بینمت! (هنوز خیلی کوچکی)
- ریلیف کردن = آماده کردن

ز
- زاخار = مزاحم، چیز ضعیف و بی کلاس
- زارت (زرت) = زرشک، به سرعت. مثال: زارتی زد تو گوشم
- زاق = ضایع، زاقارت، یه کامیون کار اشتباه
- زاقارت = ضایع، سه، غیر عادی. مثال: این لباست خیلی زاقارته، اوضاع مالی زاقارته
- زالزالک = حرف مفت و بی معنی.
- زریدن = زر زدن، حرف مفت زدن
- ز ذ = (با تلفظ زی زی) مخفف "زن ذلیل"، مردی که همیشه مطیع و پیرو همسر خود است.
- زلزله = به بچه‌ای که خیلی شلوغ می‌کند می‌گویند.
- زورگیری = به زور گرفتن
- زید = دوست‌دختر، دوست پسر

ژ
- ژولیت = مامور کلانتری



__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
  #19  
قدیمی 12-06-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض


فرهنگ اصطلاحات جوانان بخش سوم


با سپاس از استاد گرانمایه آریا ادیب
س
- ساختن خود = معتادان از آن به معنی مصرف مواد مخدر استفاده می کنند، اما در زبان عامیانه به معنی هر نوع خوبی رساندن به خود (یا دیگران) است. مثال: بیا ببرمت جیگرکی بسازمت (جگر بدم بخوری)، گرسنه ام، برم خودم رو بسازم (غذا بخورم)، خسته ام، برم شمال خودم رو بسازم (تفریح/استراحت کنم)، بیا اینجا آب خنک هست، خودت رو بساز (رفع تشنگی کن)
- سازمان سنجش = کسی که زیاد می پرسد.
- سازمان گوشت = آدم چاق و فربه
- سالار = بامعرفت، لوتی. مثال: طرف خیلی سالاره! (یعنی خیلی بامعرفت است)
- سفره الفقرا = روزنامه
- سکه رایج بلاد اسلامی= صلوات، چیزی که همه توان آن را دارند.
سگ برگر = غذایی است که خورده شده و باعث شده دهان طرف بوی یک کامیون پیاز بدهد و همراه با بوهای دیگر
- سوار درخت انگور = مست، کسی که شراب زیاد خورده و تلو تلو می خورد.
- سوپر قلعه = نهایت بی کلاس بودن
- سوسک کردن کسی = کوچک و خوار کردن طرف مقابل، با برتری زیاد کسی را مغلوب کردن
- سوتی دادن = حرفی را در خلال صحبت لو دادن که به ضرر گوینده تمام شود
- سوراخ جورابتیم = به شوخی برای نشان دادن نهایت فروتنی و چاکری در برابر دوست گفته می شود
- سه = ضایع ، مایه ی شرمندگی
- سه سوت = سریع
- سیاه بازی: حقه بازی، شارلاتان بازی
- سی جی = آدم خز موتور باز
- سیرابی = بی ارزش و بی کلاس
- سیریش = سمج، کنه
- سیستم = هر چیز الکترونیکی که به هر وسیله ای سوار می شود
- سیکیم خیاری = هنگامی استفاده می شود كه کسی كاری را بدون برنامه و هدف خاصی انجام بدهد. دیمی
- سیم های کسی قاتی کردن = دیوانه شدن، حالت عادی نداشتن. مثال: رئیس سیماش قاتی کرده، طرفش نرو!
ش
- شاسی بلند = قدبلند
- شاخ شدن = پر رو شدن
- شاسکول = نادان از همه جا بی خبر
- شصت تیر = با سرعت
- شکلات = کسی که فقط تهدید می کند ولی جرات دعوا ندارد
- شلغم = کنایه از آدم بی‌بخار و به دردنخور. آدم منفعل.
- شله زرد = شل و وارفته
- شلیمف = تنبل
- شوخی افغانی = هر گونه شوخی که حال طرف را تا حد سکته یگیرد
- شوخی شهرستانی = به شوخی‌هایی می گویند که از حد شوخی می‌گذرند و به اعمال فیزیکی شدید منجر می‌شوند.
- شیرین عسل = چاپلوس، بادمجان دور قاب چین
- شیلنگ = دراز
- شیمبل = جاسازی کردن، مخفی کردن
ص
- صاف شدن = تحمل فشار بیش از حد توان. مثال: این درس خیلی سنگینه، صاف شدم.
- صفاسیتی = لذت زیاد بردن
ض
- ضایع = خراب
- ضد حال = چیز ناخوشایند
- ضد حال زدن = حال گیری کردن
ع
- عبدالله = بنده خدای کند ذهن. مثال: آخه عبدالله آدم واسه اسکی شلوار جین می پوشه؟
- عُمراً = هرگز، امکان ندارد. مثال: عمرن بتونن ما رو ببرن تو بازی (امکان ندارد که بتوانند ما را وارد بازی کنند)
- عمرنات پتاسیم = همان عمرن است. اختراع بچه های دبیرستانی که جدول مندلیف یاد میگیرند. به طور خلاصه عمرنات هم گفته می شود.
ف
- فاب (فابریک)رفیق فاب = دوست دختر یا دوست پسری که فقط با تو باشد. مثال: مریم فاب منه (فقط دوست دختر منه)
- فراجناحی = با همه رفیق
- فراخ = مودبانه ی کون گشاد است، تنبل و تن پرور
- فر دادن = از چیزی زدن، از چیزی کف رفتن
- فر خوردن = ترسیدن
- فضانورد = معتاد به قرص، معتاد به حشیش که در عالم هپروت به سر می برد.
- فطیر = خیلی زیاد، اونقدر که نشود فکرش را کرد
- فک زدن = زیاد حرف زدن، چانه زدن
- فک کسی به زمین خوردن = دهان کسی از شدت تعجب باز ماندن، روی کسی کم شدن
- فلفل سبز = مامور انتظامی
- فنچ (فنچول) = به نشانه‌ی کوچک‌بودن و برای تحقیر طرف مقابل یا نشانه‌ی برتری استفاده می ‌کنند. دختر کم سن و سال
- فیلیپس کسی را گوزنایت کردن = کسی را ضایع کردن
ق
- قات زدن = قاتی کردن، جوش آوردن، آشفته و عصبانی شدن
- قُزل قورت = گرسنگی شدید
- قُزمیت = عقب افتاده
- قشنگ = وقتی کسی مدام در حال اشتباه کردن و دچار برداشت‌های اشتباه از چیزی باشد به تمسخر و تذکر او را با این واژه صدا می‌زنند که تاکید و هشداری باشد برای این که طرف مقابل را متوجه اشتباه بودن حرف‌هایش بکنند. مثال: قشنگ! این چیزی که تو می‌گویید معنی‌اش این می‌شود نه آن.
- قمقمه = اهل قم
قورباغه = ماشین فولکس
-قه ثانیه = فورا
ک
- کاکتوس = مامور انتظامی
- کاسب = به فروشندگان مشروبات الکی و مواد مخدر می‌گویند.
- کاهگل لقد نمی کنم = حرف دارم می زنم، گوش کن!
- کرمو = کسی که کرم می ریزد.
- کره = خیلی با حال
- کره خوری = خوردن غذاهای چرب و شیرین پس از دود کردن ماده ی مخدر؛ وحشیانه غذا خوردن؛ به کار بردن بیش از حد هر چیز.
- کره کردن = اشتهای غذا خوردن پس از کشیدن سیگار یا علف
- کف کسی بریدن = برای نشان دادن تعجب زیاد به کار می رود. مثال: قیمتش رو بفهمی کفت می بره...
- کف دستش مثل کون بچه صافه = هیچ پول ندارد، فقیر است
- کف و خون بالا آوردن = خیلی تعجب کردن، خیلی هیجان زده شدن
- کلان (از کلانتر) = پلیس ، نیروی انتظامی
- کل کل کردن = لج بازی کردن
- کم آوردن = جا زدن
- کمپوت هلو = ماشین پر از دختر
- کون لقش= بهش اهمیت نده آدم نیس


__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
  #20  
قدیمی 12-06-2010
behnam5555 آواتار ها
behnam5555 behnam5555 آنلاین نیست.
مدیر تاریخ و بخش فرهنگ و ادب کردی

 
تاریخ عضویت: Aug 2009
محل سکونت: مهاباد
نوشته ها: 19,499
سپاسها: : 3,172

3,713 سپاس در 2,008 نوشته ایشان در یکماه اخیر
behnam5555 به Yahoo ارسال پیام
پیش فرض


فرهنگ اصطلاحات جوانان بخش چهارم

با سپاس از استاد آریا ادیب


گ
- گاگوول = نفهم، خنگ، مترادف با اسکل و یول .
- گرخیدن = ترسیدن، کپ کردن، کم آوردن، قافیه را باختن
- گل واژه = مودبانه دری وری، حرف بی محتوا و بی هدف.
- گلابی = تنبل، ببو و پخمه.آدم خپل گردالی مثال: برو بابا گلابی
- گوجه زدن = تگری زدن (بالا آوردن)
- گوز گره خورده = هنگامی که شخص لاغری بازویش را نشان می‌دهد به نشانه‌ی ریشخند و تحقیر به او می‌گویند: توی بازوهات گوز گره خورده!
- گوشت = دختری که اندام زیبایی دارد. جیگر
- گوشت کوب = هر چیز به دردنخور معمولاً قابل حمل. مثال: اون گوشكوبتو (تلفن همراه) بده یه زنگ بزنم
- گولاخ = به ترکی یعنی گوش و به آدم درب و داغون و نخراشیده می گویند
- گون = کسی که هر چی بهش میگی نمی فهمه و آی کیوش (IQ) پایین است
- گیر سه پیچ = سماجت بسیار

ل
- لاو انداختن (love) = عاشق شدن، رفیق شدن
- لاو ترکوندن (love) = عاشق هم بودن، اظهار عشق و محبت دختر و پسر به یکدیگر. مثال: اون دوتا رو ببین چه لاوی می ترکونن!
- لایی کشیدن = با ماشین به سرعت از میان دو ماشین دیگر گذشتن
- لبگند = لبخند دارای درد و رنج. لبخند زورکی

م
- مال دوره ی گروهبان یکی هیتلر = دارای افکار قدیمی، پیرمرد
- مالیات دادن = چاپلوسی! مثال: بابا اینقدر مالیات نده! (این قدر چاپلوسی نکن!)
- ما هم بله = ما هم در جریانیم. ما هم تو کاریم
- ماهی شو برو! = حرف زیادی نزن، ساکت باش!
- مخ زدن = مخ خوردن، جلب کردن
- مخ گایی = کار کسی که یک بند حرف می زند و یک مطلب درست در حرف هایش نیست.
- مگسی شدن = عصبانی شدن
- ملّی شدن = همه در جریان قرار گرفتن، برای همه آشکار شدن
- مماس بودن = در ارتباط بودن
- میخ شدن = خیره شدن، گیر دادن
- میرزا مقوا = آدم لاغر و لق لقو

ن
- نا فرم = بد شکل، بد جور
- نبشی دادن = سوتی دادن، گاف دادن
- نک و نال = ناله
- نمره ی شهرستان = دهاتی، روستایی
- نمودن = اصطلاحی است که وقتی کسی بیش از حد خودشیرینی می‌کند و یا رفتاری می‌کند که باعث آزار می‌شود می‌گویند: طرف نمود مارو!
- نمور (نموره) = جزیی، کوچک، کمی
- نیمرخ گوز فیثاغورث = زشت

ه
- هاگیر واگیر = گیر و دار، شلوغی و پلوغی
- هَپَلی =کثیف، آلوده، کسی که بهداشت را رعایت نمی کند. (برگرفته از نمایشی در برنامه کودک در دهه ی ٦۰ به نام "محله ی برو بیا" که در آن هپلی نماد میکروب بود. مثال: هپلی برو دستاتو بشور!
- هندونه = اسکل، شاسکول، از همه جا بی خبر
- هندونه زیر بغل گذاشتن = تعریف بیش از حد و دروغین
- هندونه گذاشتن = الکی حرف زدن
- هویج = بی بخار، پخمه

ی
یول = شخصی که چیزی نمی‌فهمد. گیج. مترادف تندتری برای اسکل و شاسکول است.
__________________
شاره که م , به ندی دلم , ئه ی باغی مه ن
ره وره وه ی ساوایه تیم , سابلاغی مه ن

دل به هیوات لیده دا , لانکی دلی
تو له وه رزی یادی مه ن دا , سه رچلی

خالید حسامی( هیدی )
پاسخ با نقل قول
پاسخ


کاربران در حال دیدن موضوع: 2 نفر (0 عضو و 2 مهمان)
 

مجوز های ارسال و ویرایش
شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید

BB code is فعال
شکلک ها فعال است
کد [IMG] فعال است
اچ تی ام ال غیر فعال می باشد



اکنون ساعت 01:59 PM برپایه ساعت جهانی (GMT - گرینویچ) +3.5 می باشد.



Powered by vBulletin® Version 3.8.4 Copyright , Jelsoft Enterprices مدیریت توسط کورش نعلینی
استفاده از مطالب پی سی سیتی بدون ذکر منبع هم پیگرد قانونی ندارد!! (این دیگه به انصاف خودتونه !!)
(اگر مطلبی از شما در سایت ما بدون ذکر نامتان استفاده شده مارا خبر کنید تا آنرا اصلاح کنیم)


سایت دبیرستان وابسته به دانشگاه رازی کرمانشاه: کلیک کنید




  پیدا کردن مطالب قبلی سایت توسط گوگل برای جلوگیری از ارسال تکراری آنها