جان من از سه گونه مردم بیزار است

[amir ahmadi]

دروغ از برای ادمی ،لکه ای است ننگین
و پیوسته بر زبان جاهلان جاری است
رباینده به از دروغگوست
لیک هر دو به سوی هلاک می روند
خوی دروغگویی مایه رسوایی است
شرمساری دروغگو پیوسته با اوست

[amir ahmadi]

حکیم به گفتارهای خود ،خویشتن را منزلت می بخشد
وانسان هوشمند ،مقبول طبع بزرگان می افتد

[amir ahmadi]

انکه زمین را به زیر کشت می برد،حاصل نیک به دست می اورد
انکه مقبول طبع بزرگان می افتد ،ستمگریش بخشوده می گردد

[amir ahmadi]

پسرم گناه کرده ای ؟دگر از سر مگیر
وز برای خطایای گذشته خویش،طلب امرزش کن
انچنان که از مار می گریزی ،از گناه بگریز
اگر بدان نزدیک شوی،تو را خواهد گزید
داندانهای ان ،دندانهای شیر است
که جان ادمیان را می گیرد
هر گناه تیغ دو دم است
که زخم ان درمان نمی پذیرد.

[amir ahmadi]

وحشت و خشونت توانگری را از بین می برد
بدین سان،خانه گران سر ویران خواهد گشت
دعای تهیدست به گوش خدا می رسد
و حکم او بی درنگ به اجرا در می اید

[amir ahmadi]

سخنور همه جا اوازه می یابد
لیک انسان اندیشمند،
بر ناتوانیهای او واقف است

[amir ahmadi]

خانه کردن با مال دگران
سنگ انباشتن
از برای گور خویش است.

[amir ahmadi]

جماعت گنه کار
توده ای پنبه است
که سرانجام ان
شعله و اتش است.

[amir ahmadi]

راه گنه کار سنگفرش است
لیک به مغاک منزلگه مردگان منتهی می گردد.

[amir ahmadi]

سفیه به بانگ بلند قهقهه سر می دهد
خنده انسان صاحب خرد ،نادر است
به گوش ایستادن در پس در،کار بی ادب است
و انسان خردمند را مایه ننگ